کد خبر: ۵۰۷۶۶۶
تاریخ انتشار:
مدیر گروه مطالعات اقتصاد طی یادداشتی مطرح کرد

در باب تعارض یا عدم تعارض اقتصاد رفتاری و اقتصاد متعارف

 مساله اصلی بین اقتصاددانان اینست که تا زمانی که رفتار انسان ها را تا حد خوبی می توان با فرض عدم وجود خطا توضیح داد، لزومی به پذیرش فرض خطای نظام‌مند نیست. تا زمانی که می توان با لحاظ کردن مصرف، رفتار یک فرد را توضیح داد نیازی به وارد کردن احساسات که مساله را فوق العاده پیچیده می کند نیست.

در باب تعارض یا عدم تعارض اقتصاد رفتاری و اقتصاد متعارفگروه اقتصادی: مرتضی زمانیان مدیر گروه مطالعات اقتصاد و عضو اندیشکده مطالعات حاکمیت و سياستگذاري در یادداشت پیش رو که پیرامون اقتصاد متعارف نگاشته شده، معتقد است: مساله اصلی بین اقتصاددانان اینست که تا زمانی که رفتار انسان ها را تا حد خوبی می توان با فرض عدم وجود خطا توضیح داد، لزومی به پذیرش فرض خطای نظام‌مند نیست. تا زمانی که می توان با لحاظ کردن مصرف، رفتار یک فرد را توضیح داد نیازی به وارد کردن احساسات که مساله را فوق العاده پیچیده می کند نیست.

به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته به شرح زیر می باشد:

 اقتصاد و سیاستگذاری رفتاری در دهه اخیر مورد استقبال جامعه دانشگاهی قرار گرفته است و بسیاری از طرفداران رویکرد رفتاری نقدهای زیادی به مفروضات اقتصاد متعارف دارند. به نظرم یکی از نقدهایی که به بسیاری از نویسندگان با رویکرد رفتاری وجود دارد نسبت دادن چیزهایی به اقتصاد متعارف است که درست نیستند.

 تا جایی که من از مدل های و نظریات اقتصاد متعارف آگاهی دارم مساله این نیست که اقتصاد رایج تصمیم گیری های انسان را فقط اقتصادی می بیند، انسان را به صورت فردی مجزا از سایرین می بیند، در تابع مطلوبیت هر فرد سایرین را نمی بیند، انسان را بدون خطا می بیند، عقلانیت مطلق برای انسان قائل هستند و ...؛ که اتفاقا این موارد در مقالات مختلفی در همین مدل‌های رایج وجود دارد.

 مساله اصلی بین اقتصاددانان اینست که تا زمانی که رفتار انسان ها را تا حد خوبی می توان با فرض عدم وجود خطا توضیح داد، لزومی به پذیرش فرض خطای نظام‌مند نیست. تا زمانی که می توان با لحاظ کردن مصرف، رفتار یک فرد را توضیح داد نیازی به وارد کردن احساسات که مساله را فوق العاده پیچیده می کند نیست.

در باب تعارض یا عدم تعارض اقتصاد رفتاری و اقتصاد متعارف

 پس چه زمانی باید این رویکردهای رفتاری را در مدل سازی وارد کرد؟ به طور مثال تا زمانی که فروض و مدل‌های ساده می تواند 80% یک پدیده را توضیح دهد، وارد کرد فروض پیچیده برای توضیح 90% یک پدیده برای اقتصاددانان جالب نیست؛ اما زمانی که با فرض عدم خطای نظام‌مند صرفا 20% یک پدیده توضیح داده می شود، آنگاه می توان به سراغ مفروضات رفتاری رفت تا عالم واقع را بهتر توضیح داد.

 بنابراین باید دقت کرد اینکه عموم اقتصاددانان مفروضات رفتاری را لحاظ نمی کنند دلیل بر این نیست که دنیا را واقعی نمی بینند و یا بدیهیات رفتاری انسان را متوجه نیستند و یا واقعا تصور می کنند که انسان احساسات را در تصمیمات خود لحاظ نمی کند. سوال اینست که در یک مدل اقتصاد کلان که مفروضات ساده تا حد خوبی دنیای واقعی را توضیح می دهد، چرا باید احساسات و خطاهای انسان را وارد مدلسازی کرد در حالی که می دانیم این موارد چه حجم عظیمی از پیچیدگی را به مدل اضافه می کند و چه بسا آنرا حل ناپذیر می کند.

 اما زمانی که این مدل‌ها از توضیح دنیای واقعی ناتوان می شوند، قطعا مدل های رفتاری بسیار راهگشا خواهند بود؛ بنابراین مدل های رفتاری به عنوان مکمل مدل های موجود توسط بسیاری از اقتصاددانان رایج پذیرفته شده اند و نباید آنها را در تقابل با هم دید.

برای مشاهده مطالب اقتصادی ما را در کانال بولتن اقتصادی دنبال کنیدbultaneghtsadi@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین