گروه تئاتر و موسیقی: هزاد عبدي، از آن آهنگسازاني است که نامش به موسيقيهاي ارکسترال و فيلمهاي پرخرج گره خورده؛ درحاليکه اتفاقا موسيقيهاي کمحجمترش بسيار شنيدنياند. عبدي که در اوکراين تحصيل کرده و زندگي ميکند، سالهاست موسيقيهايش را در همانجا ضبط ميکند؛ بااينحال ارتباطش را با بدنه سينماي ايران حفظ کرده و سفرهاي زيادش به ايران باعث شده تا اين ارتباط مؤثر باشد؛ تاآنجاکه بسياري از کارگردانهایی که با عبدي کار ميکنند، براي ضبط موسيقي فيلمهايشان به اوکراين سفر ميکنند تا در زمان ضبط و اجراي ارکستر بزرگ آنجا حضور داشته باشند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، او در آهنگسازي قطعات مختلف از اپرا گرفته تا سمفوني فعاليتهاي گستردهاي داشته است که برخي از آنها مانند اپراي حافظ و مولانا با کارگرداني بهروز غريبپور و صداي همايون شجريان و ديگر خوانندهها براي مخاطب آشناترند. با او که اين روزها حسابي مشغول است، به گفتوگو نشستهايم تا از فعاليتهاي اخير آهنگساز قاتل اهلي، سيانور و آل باخبر شويم.
کمي از کارهايي که الان مشغول انجامشان هستيد، بگوييد...
سريالي به نام در جستوجوي آرامش به کارگرداني آقاي سلطاني و تهيهکنندگي آقاي آشتيانيپور، فيلم سينمايي قداره و آتشکار آقاي عرب، دارکوب آقاي شعيبي که قبلا در دهليز و سيانور با ايشان همکاري کرده بودم و همينطور دو کار از آقايان اطراقچي و تبريزيان که فيلماولي هستند، در دست دارم. کلا موسيقي کلاسيک كار کردهام. قبلا يک باله (يا بهتر است بگوييم حرکات موزون) براساس بخشي از منطقالطير نوشتم که کارگردان آن آقاي مهرداد آبجار بودند و به مدتزمان ٧٠ دقيقه براي ارکستر سمفونيک و رقصنده و خواننده ساخته شده بود. همينطور اپراي رستم و سهراب را تمام کردم که قرار شد اگر در قسمت اسپانسر مشکلي نبود، با ارکستر فيلارمونيک لندن ضبط شود.
اينبار با آقاي غريبپور کار نميکنيد؟
خير. در واقع ايشان اپرايي را که نوشته بودم، به صورت عروسکي اجرا کردند. درست است که ليبرتو يا متن کار و اصولا پايه آن برعهده ايشان است؛ اما موسيقي آن کاملا مستقل است و قابليت شکلهاي مختلف اجرا را دارد؛ اما اپرا ميتواند نوشته شود و بعد هر کسي به شکلي آن را اجرا کند؛ مثلا مرحوم کيارستمي اپراي کوزي فان توته موتزارت را کار کردند.
معيارتان براي انتخاب يک کار براي ساختن موسيقي چيست؟
اول از همه ساختار کلي کار است. اگر کار از استانداردهاي فکري من، نه استانداردهاي سينمايي، پايينتر باشد، هرچقدر هم که فايده مالي داشته باشد، قبول نميکنم؛ اما اگر با استانداردهاي من هماهنگ باشد و با هيچ معيار ديگري هماهنگ نباشد، کار را قبول ميکنم. در واقع معيار خودم هستم. مثلا فيلم فرزند صبح، فيلمي بود که کارگردانش آن را دوست نداشت؛ اما در استانداردهاي من بود که از آن دفاع ميکنم، دوستش دارم و به خاطرش کانديداي جايزه هم شدم.
براساس فيلمنامه انتخاب ميکنيد؟
در درجه اول بله؛ اما مثلا فرزند صبح فيلمنامه هم نداشت. البته اگر از طرف استادان دعوت به همکاري شوم، چشمبسته قبول ميکنم؛ اعتقاد دارم که حتي راهرفتن استادان هم مايه برکت هنر است. حتي اگر به نظر خيليها فيلم خوبي نباشد، باز بايد بهعنوان کار يک استاد به آن احترام گذاشت و کنار اين استادان بود.
موسيقي «قاتل اهلي» را هم بر اساس همين نظر ساختيد؟
آقاي کيميايي حتي اگر يک در بسته را نشانم دهند و بگويند فيلم همين است، باز برايشان کار ميکنم؛ چون خيلي دوستشان دارم و به باورهايشان باور دارم. درباره خانه پدري و آقاي عياري هم همينطور بود.
نگاه سبکي هم به ساخت موسيقي داريد؟
ممکن است فيلم در ژانري باشد که دانشش را نداشته باشم. اگر فيلم را دوست داشته باشم، ميروم دانشش را کسب ميکنم و ياد ميگيرم
مثل اتفاقي که درباره آل افتاد..
دقيقا. آل اولين فيلمم بود. در آل خيلي چيزها ياد گرفتم. اخيرا موسيقي فيلم «کارگر ساده نيازمنديم» را کار کردم که موسيقياش صددرصد الکترونيک بود. اين موسيقي جزء علايقم بود؛ اما در تخصصم نبود. معلم گرفتم تا فوت و فنش را ياد بگيرم. موسيقي ارکسترال تخصصم است. با کارهاي زيادي که کردم سعي کردم وجه درام را با ارکستر سمفونيک در يک قالب استاندارد تلفيق کنم؛ چون اعتقاد دارم که موسيقي فيلم، اثري است که در فيلم احساس نميشود؛ نه اينکه شنيده نشود. ميتوانید سيدياش را بخريد و گوش کنيد. هيچ موسيقي فيلم خوبي در دنيا وجود ندارد که نتوانيد سيدياش را بخريد و گوش کنيد. افکت ساختن کار آهنگساز نيست، کار ساوند ديزاين است.
پس از آن دسته آهنگسازان فيلم هستيد که به ملودي اهميت ميدهيد؟
حتي اگر ملودي نباشد، بايد استاندارد موسيقي را داشته باشد. يک استاد انگليسي ميگفت آهنگساز فيلم بايد آهنگساز باشد. هنر موسيقي فيلم در واقع هنر مستقلي است که پايههايش بر اساس آهنگسازي است؛ يعني يک آهنگساز که حتما اصول موسيقي و آهنگسازي را بلد است، بايد براي فيلم موسيقي بسازد؛ همانطوريکه يک پزشک عمومي ميتواند بعدا تخصصش را در زمينه قلب بگيرد؛ اما الان ميبينيم که موسيقيها به صدا درآوردن و افکت تبديل شده است. کسي براي آثارش پارتيتور نمينويسد. کساني مثل آقاي فخرالديني، انتظامي، عليقلي و آقاي روشنروان انگشتشمار هستند. در تمام دنيا پارتيتورهاي موسيقيهاي فيلم در دسترس همه هست. ميتوانيد پارتيتور کارهاي جان ويليامز و جري گولداسميت را بگيريد و استفاده کنيد. موسيقي ابنسينا، سربداران، گرگها، پرنده کوچک خوشبختي، گلهاي داوودي و... را ميتوان بعد از سالها با شنيدن نامشان در ذهن آورد. چون اينها اصول دارند. آهنگساز براي موسيقي فيلمش نميخواهد رفع تکليف کند.
پس ميتوان اينطور برداشت کرد که خودتان را وامدار آهنگسازاني که نام برديد ميدانيد. درست است؟
بله. به شدت.
کدامشان بيشتر روي کارهايتان در زمينه موسيقي فيلم تأثير گذاشتند؟
در موسيقي فيلم آقاي فخرالديني و آقاي حنانه، کساني هستند که نميگويم مثل آنها کار ميکنم، اما نگاهشان را در موسيقي ميپسندم. وقتي يک ارکستر در حال نواختن است و يک ساز را همراهي ميکند، معناي ديگري به يک ملودي داده ميشود. البته لازم نيست موسيقي فيلم حتما ارکسترال باشد. ميتواند کوارتت باشد يا حتي براي يک ساز باشد. اما بايد فرم داشته باشد. يعني از اصول اساسي و اصلي موسيقي که شامل هارموني، پليفوني، فرم و... است، تبعيت کند. هيچ موسيقي بزرگي در دنيا نيست که از اين قاعده پيروي نکند. موسيقي بنهور يا السيد و در آهنگسازان جديد جان ويليامز، مؤيد اين نگاه است. مثلا وقتي کارهاي جان ويليامز را بررسي ميکنيد، ميبينيد کارهاي قديمش مثل فهرست شيندلر يا ژوراسيکپارک، يا ويلنزن روي بام که موسيقياش را تنظيم کرده بود، همه فرم دارند. يک تم است که در وارياسيونهاي مختلف و با ارکسترهاي مختلف، احساسات مختلف را بيان ميکند.
مسئله کپيکردن هم در موسيقي فيلم ما جدي شده است. حتي آهنگسازان معروفي هستند که موسيقي يک فيلم شناختهشده را به عنوان يک اثر خوب و شنيدني از خودشان معرفي ميکنند... .
اشکالي هم ندارد که از يک تم زيبا استفاده کنيم، اما اشکال آنجاست که هيچ اسمي از اثر اصلي نبريم. آقاي منوچهر چشمآذر در فيلم هامون از تم باخ استفاده و اين را در تيتراژ فيلم ذکر کردند. تکليف شنونده معلوم است که آهنگساز از تم باخ به نفع فيلم استفاده کرده است. اينکه مردم را از فهم عادي خارج بدانيم و فکر کنيم نميفهمند، اول ظلم به هنر و دوم توهين به شعور مردم و مخاطب است. در متروپل با اينکه فواصلي که به پيشنهاد آقاي کيميايي استفاده کردم جزء درسهاي موسيقي هستند، اما به دليل اشتراکاتي که دارند، ميگويم تم برگرفته از اثر ديميتري تيومکين است. آهنگسازان خوشذوق و درجهيکي داريم اما وقتي به بحث موسيقي فيلم ميرسيم، بايد از مرز آهنگسازي رد شده باشيم. نميشود يکسري صدا توليد کنيم و اصلا ندانيم چه کار کرديم. اگر آهنگسازان فيلم ما ابتدا آهنگسازان خوبي باشند، دستشان باز است. سال گذشته خودم هشت فيلم داشتم که ششتايش در مسابقه بود. در مقابل تعداد موسيقيهايي که آهنگسازان بزرگي مثلا شوبرت ساختهاند، پنجتا فيلمي که من کار کردهام اصلا رقم درخورتوجهي نيست. معلم من شاگرد شوستاکوويچ بود. ايشان به شاگردانش ميگفتند از خواب بيدار شدي و کاري نساختي، حتي يک تم براي پيانو و آن روز به پايان رسيد، آن روز خراب شده و به درد نميخورد.
چقدر با کارگردانها تعامل داريد؟
خيلي زياد. تحليلشان برايم مهمترين چيز است و به صورت عجيب و غريبي ميشنوم. براي مثال تصور کنيد شخصي با سرعت از تپهاي ميدود و پايين ميآيد. اينکه کارگردان بگويد ميخواهم تماشاگر اينجا بخندد يا زارزار گريه کند، تعيين ميکند که چه سازي و چه ملودي و حتي چه تمپويي استفاده کنم. کارگردانهايي مثل آقاي کيميايي روي موسيقي مسلط هستند و بنابراين ميگويند فلان ارکستر را در ذهنم ميشنوم يا ديگران هم بودند که گفتند مثلا کوارتت يا سازهاي زهي ميخواهم.
پيش آمده که کارگرداني از موسيقياي که ساختهايد، اصلا خوشش نيايد؟
بله. چون کارگردانها يک موسيقي را در ذهنشان ميشنوند و ميخواهند همه چيز را شبيه آن کنند. اولين سؤالي که از آنها ميپرسم اين است که آنچه در ذهنتان هست، شبيه به کدام فيلم يا کدام ساوندتراک است. بعد آن را ميشنوم تا بفهمم کدام فضا را ميخواهد. اما اگر تلاشهايم جواب نداد، تا حدي پيش ميروم و به ناچار يا من از کار کناره ميگيرم يا او مرا کنار ميگذارد.
نام بهزاد عبدي به استفاده از ارکسترهاي بزرگ و موسيقي ارکسترال شهره شده است. خودتان دوست داريد اين برچسب را داشته باشيد؟
اشکالي ندارد چون هر آهنگسازي بايد بلد باشد که براي ارکستر بزرگ يک قطعه فرمدار بنويسد. مثلا جان ويليامز کنسرتو براي توبا و ارکستر نوشته که اصلا ربطي به فيلم هم نداشته. اما اگر «فقط» همين باشد خطرناک است. من «فقط» اينجور کار نکردم. مثلا موسيقي دهليز يک کوئينتت بود يعني چهار ساز زهي و يک پيانو. همينطور خانه پدري کوئينتت يعني کوارتت زهي و هارپ بود. موسيقي يک کارگر ساده... هم به کلي الکترونيک بود و يک ساز زنده هم ندارد.
هيچوقت به فکر اجراي موسيقي فيلم افتاديد؟
دو، سه سال پيش اين کار را کردم. کارهاي آقاي کيميايي و متروپل را با ارکستر بزرگ اجرا کردم. دليل ورودم به موسيقي اول علاقه و احساسم بود و دوم اين بود که فکر ميکنم هنر ميتواند به معناي واقعي کلمه نگهدارنده جامعه باشد. وقتي چيزهاي ضدارزش به هنر ورود ميکنند و تبديل به ارزش ميشوند، بعد مد ميشوند و وقتي من از اين مد تبعيت نکنم، ناهنجار هستم. من با اين مسئله مقابله کردم. اينکه ميگويند به جاي ارکستر، از دو، سه ساز استفاده کن؛ اين يک مد غلط است که من تابع آن نميشوم. به عنوان يک هنرمند دوست دارم موسيقي فيلم جدي کار کنم و کنسرت بگذارم. هيچکس دوست ندارد به کنسرت موسيقي فيلمي برود که همهاش افکت است.
سالهاست در اوکراين زندگي ميکنيد و بيشتر قطعاتتان را آنجا ضبط ميکنيد. خودتان تحتتأثير آهنگسازان روس هستيد؟
چون موسيقي ايراني کار کردهام و سه تار و رديف زدهام، تمام آثاري که کار کردهام، مگر اينکه با فضاي فيلم خيلي فاصله داشته باشد، بوي ايران ميدهد. حتي هارمونيهايي که استفاده ميکنم و اپراهايي که کار کردهام، از اين قاعده پيروي ميکنند. در اپراي ملي ايران، يک اپراي زبان فارسي داريم که زبانش فارسي است؛ اما مکتبش ايتاليايي است؛ مثل کارهاي آقاي چکناواريان و احمد پژمان. اولين اپراي مکتب ايراني را من با اپراي مولوي نوشتم. اين یک اپراي ملي است؛ يعني تمام اصول اپراي ملي در آن هست. اتقيا آواز ميخوانند، اشقيا رسيتاتيف ميکنند، اشتلمخواني ميکنند و اينها مال مکتب ايراني است. برعکس اين است که در اپراي کلاسيک، آدمهاي منفي باريتون و باس و در خانمها آلتو ميخوانند و آدمهاي مثبت تنور و سوپرانو ميخوانند. در موسيقي ايراني نقش منفي هيچوقت آواز نميخواند.
وقتي ارکستر کاملا روس يا اوکرايني هستند و يک اثر را مينوازند، روي طعم و عطر موسيقي اثر ميگذارد...
روي تمبر کار اثر دارد؛ اما تا درصدي. در اجراي اپراي عاشورا يا کار پهلوان، همه اوکرايني هستند؛ بااينحال همه فکر ميکنند ايراني هستند. در گروه کر هم همه اوکرايني هستند و اصلا ايراني در آن نخوانده است. لهجهاي که ميخواستم با توضيحات توانستم بگيرم؛ اما به طور کل چيزي که ميگوييد درست است. اگر سمفوني بتهوون را ارکستر لندن بزند، با اجراي ارکستر آلمان خيلي فرق ميکند.
با اين وصف چرا ترجيح ميدهيد کارهايتان در اوکراين اجرا و ضبط شود؟
استانداردبودن ضبط. ميتوانم آنجا ٥٠ نوازنده را بنشانم و در آنِ واحد و بهسرعت ضبط کنم. مجبور نيستم مالتي تراک بزنم؛ يعني چهار تا ويلن شش بار بزنند، بشود ٢٤ ويلن. از همه مهمتر نوانس است. وقتي ميگويم ارکستر پيانو (يعني آهسته) بزند يا فورته (قوي) بزند، اين اتفاق براي همه ميافتد. درحاليکه وقتي مالتي تراک ضبط ميکنيد، نميشود اين تعادل را به وجود آورد. به خاطر همين است که خيلي از اتفاقاتي که در نوانس ميافتد (مثل رفتهرفته قوي و ضعيفشدن صداها)، کمتر استفاده ميشود؛ در مالتي تراک نميشود اين کار را کرد. بحث هزينه هم مطرح است. اگر آنجا از ٦٠ نوازنده استفاده کنم، از لحاظ هزينه معادل اين است که ١٥ نوازنده يا شايد کمتر در ايران همان قطعه را بزنند.
کمي درباره گروه خنياگران مهر بگوييد. مؤسس اين گروه خودتان هستيد؟
بله. يک سال از تشکيل اين گروه ميگذرد و در اين مدت دو کنسرت در تالار وحدت داشتهايم. اين گروه به چند دليل از نوازندگان برجسته خانم تشکيل شد. اول اينکه بانوان نوازنده، هرچقدر هم که خيلي خوب باشند که هستند، ميتوانند در نهايت براي بانوان کنسرت بگذارند؛ چون بايد يک خانم با آنها بخواند؛ اما يک نوازنده دوست دارد همه او را ببينند و اينکه مثلا فقط خانمها بتوانند تماشاگر باشند، ممکن است برايش اقناعکننده نباشد. به همين خاطر در دو کنسرتي که داشتيم، نوازندهها خانم بودند و خوانندهها آقا. درحالحاضر در حال نوشتن منظومه خسرو و شيرين براي اين گروه هستم که براي يک خواننده آقا و گروه کر خانم است که بتوانند با هم همخواني کنند.
چطور نوازندهها را پيدا و دور هم جمع کرديد؟
دغدغهام بود که با سازهاي ايراني هارموني ويژه موسيقي ايراني توليد کنم. گروه را به سرپرستي خانم بريماني تشکيل داديم. ايشان ١٢ نفر از بهترين نوازندههاي خانم را جمع کردند. سازها به ترتيب ارکستر عبارتاند از کمانچه، دو قيچک آلتو، قيچک باس، تارباس، عود، تار دو، تار يک، دو عدد کوبهاي، قانون و ني. بيشتر دوست دارم کارهاي اين گروه اينسترومنتال (سازي) باشد.
پس فعاليتهاي اين گروه در آينده هم بيشتر بر مبناي موسيقي سازي است.
بله. در همين کنسرتي که داشتيم هم هفت قطعه، سازي اجرا شد و هفت قطعه، باکلام. جالب اين است که تماشاگران از قطعات سازي استقبال ميکردند و دوستشان داشتند.
در اپراي مولوي خوانندگاني مانند محمد معتمدي و همايون شجريان شرکت کردند. در برنامه آينده کاريتان ممکن است نوشتن قطعات باکلام براي موسيقي ايراني (به جز اپرا) وجود داشته باشد؟
بله. همين الان بالغ بر ٣٠، ٤٠ تصنيف دارم که براي ارکستر ايراني و غربي نوشته شده است؛ اما خوانندههاي مطرح نخواندهاند. خوانندههاي خوشصدا و جوان آنها را اجرا کردهاند.
تجربه بازي در تئاتر را هم داريد. چطور اين اتفاق افتاد؟
قبل از اينکه به اوکراين بروم، کار تئاتر ميکردم. از معلمهايم آقايان ميکائيل شهرستاني، محسن حسيني و محمد يعقوبي بودند. چهبسا اگر به اوکراين نميرفتم، اصلا موسيقي کار نميکردم و در تئاتر ميماندم. همزمان که در دانشگاه درس ميخواندم، هم در گروه تئاتر و هم گروه موسيقي دانشگاه بودم. تا مرداد سال ٩٢ که در تئاتر آقاي جلال تهراني بازي کردم؛ کار خيلي سنگيني بود. در عرض دو هفتهونيم، ٦٧ صفحه متن را حفظ کردم. براي آدمي که ١٥ سال از تئاتر دور بوده، اينکه يکدفعه در اصليترين سالن تئاتر کشور در کنار بازيگراني مانند خانم آدينه، خانم طباطبايي و مجيد آقاکريمي بازي کند، نقش اصلي باشد و با همه هم بازي داشته باشد، فکر کنيد چقدر ميتواند سخت باشد؛ اما بااينحال تجربه بسيار شيريني بود و بازخورد خوبي هم داشت.
چرا اين تجربه ديگر تکرار نشد؟
اين کاري بود که براي ارضاي بخشي از حفره روحيام انجام دادم. ممکن است باز هم تکرار شود اما با اين که بازيگري خصوصا در تئاتر را خيلي دوست دارم نميخواهم اين کار مکرر تکرار شود.
کاري بود که دوست داشته باشيد آهنگسازياش را بکنيد اما نشد؟
بله. نميخواهم اسم ببرم اما کارهاي زيادي بودند که دوست داشتم انجام دهم، چون فکر ميکردم اگر من بودم، کار ديگري ميکردم و حداقل براي خاطر خودم کار خيلي خوبي انجام ميدادم. البته نميگويم آن کار بد ساخته شده، قطعا کارگردان از آن راضي بود.
درباره فيلمهايي که بدون موسيقي ساخته ميشوند چطور؟ فيلمي بوده که دوست داشته باشيد به كارگردان بگوييد اين کار احتياج به موسيقي دارد؟
فيلمي که موسيقي ندارد، مثل آدمي است که يک دست ندارد. درست است ممکن است بتواند کارهايش را طوري انجام دهد که وجودنداشتن يک دست را متوجه نشويم، اما چه بسا اگر آن دست را هم داشت، کارهاي بسيار بهتري انجام ميداد. اعتقادم اين است که فيلم نميتواند موسيقي نداشته باشد. حتي اگر شده تعداد انگشتشمار نت باشد، ولي لازم است که باشد. در موسيقي خانه پدري آن چيزي که در فيلم وجود داشت، به جز تيتراژها سه تا ١٥ ثانيه است. فيلم بايد موسيقي داشته باشد، چون يکي از ارکان خلقي اصلي سينما و فيلم، موسيقي است. طبق قانون کپيرايت جهاني، به جز تهيهکننده که صاحب مالي فيلم است، کارگردان، نويسنده و آهنگساز مؤلف هستند و سهم ميبرند. امسال در جشنواره ديديم که سکوت هم کانديداي جايزه شده بود. هرچند آقاي يزدانيان هم آهنگساز بينظير، کاربلد و دوستداشتنياي هستند و من راجع به ايشان حرفي ندارم، چون از آهنگسازان مورد علاقهام هستند و خيلي دوستشان دارم، ولي معناي اين انتخاب را نميفهمم. سکوت لازمه موسيقي است اما سکوت موسيقي نيست.
دوست داريد ٢٠ سال آينده کجا ايستاده باشيد؟
هميشه با خودم گفتهام بر سکويي ايستادهام که يک سمتش گذشته است و يک سمتش آينده. اين سکو، سکوي حال است. شايد جاهطلبانه باشد اما دوست دارم موسيقيام جهاني شود. يکي از دلايلي که دوست دارم استاندارد و ارکستر بنويسم اين است که براي کل دنيا قابلفهم باشد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com