گروه تئاتر و موسیقی: در علم نجوم پدیده مرگ ستارهها همیشه جذاب بوده و دستمایه تحقیقات فراوانی شده است. ستارهها سالها پس از مرگشان تا هزارانسال نورانی و روشن میمانند، اما عمرشان تمام شده و احتمال دارد به سیاهچاله تبدیل شوند. سیاهچاله هم قسمتی از فضا-زمان است که نیروی گرانشی فوقالعاده بالایی دارد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه شرق، به زبان ساده سیاهچاله فضایی بیبازگشت است و هرچه اطرافش باشد را درون خود فرو میکشد و کارش را تمام میکند. شاید «جذابِ بیبازگشت» بهترین توصیف برای چنین پدیدهای باشد. حکایت این روزهای کاوه یغمایی بیشباهت نیست با آنچه توصیف شد.
یغمایی پس از حدود یک سال، ٢٢ و ٢٣ تیر در تالار وزارت کشور روی صحنه رفت تا حضورش در بازار موسیقی ایران را تثبیت کند. او پیش از این سالها در کشورش روی خوش ندیده بود، اما سال گذشته آلبوم «منشور» را منتشر کرد و بالاخره توانست روی استیج برود. منشور نتوانست مانند آثار گذشته او مخاطبان پروپاقرص و قدیمی را راضی کند و بیشتر به سمتوسوی موسیقی پاپ گرایش داشت. البته که قطعا یک پله بالاتر از تمام آثار پاپ (جریان اصلی) ایستاده بود، اما در همان دسته قرار داشت. نه رنگوبوی سیاسی- اجتماعی داشت و نه حتی نوآوری و حرکتی به سمت راک.
در کنسرت اما بهخوبی درخشید و اکثر مخاطبان را راضی کرد. نکته مهم در همان کنسرت هم حضور «سیروان خسروی» بهعنوان سورپرایز بود که نشان از حرکت رو به مخاطب یغمایی بود. شاید پس از سالها دوری از ایران حالا بهترین زمان برای کسب درآمد باشد و این رویکرد دور از ذهن نیست. همچنین ویدئویی در اینستاگرام یغمایی منتشر شد که «رضا صادقی» را در حال رانندگی و گوشدادن به آلبوم منشور نشان میداد و البته تعریف و تمجیدهایی که او از آلبوم کاوه کرد. چنین عملی بیشک ارزشمندشمردن جریانی است که یغمایی از دلِ تضادِ با آن درآمده است، اما حالا خودش قسمتی از آن است. پس از اینها، تکآهنگ باکیفیتی منتشر کرد به نام «سفر». او فقط خواننده این قطعه بود و تمام مراحل تولیدش را «شاهرخ ایزدخواه»، گیتاریست باسابقه گروه «اوهام»، انجام داده بود.
در تمام این سالها کاوه فرازوفرودهای زیادی داشته، اما کنسرت آخرش (سانس اول در روز ٢٢ تیر) بحث جداگانهای دارد؛ یک افتضاح تمامعیار. شروع کنسرت با حرکت بهاصطلاح هیجانانگیزی آغاز شد که تعداد زیادی نوازنده سازهای کوبهای روی صحنه آمدند و با چوبهای شبرنگشان غوغایی بهپا کردند تا کاوه و گروهش روی صحنه بیایند. با وجود نورپردازیهای اغراقآمیز، کاوه بدون هیچ نور موضعی و در تاریکی روی استیج آمد و شروع به گیتارنوازی کرد. در کمال ناباوری، زمانی که شروع به خواندن کرد، هیچ صدایی شنیده نشد. چند لحظهای طول کشید تا فهمید صدایش قطع است و با اشاره، از صدابردارش کمک خواست.
خیلی ساده یک نفر روی صحنه آمد و احتمالا میکروفون را روشن کرد و رفت. قطعه از اول شروع شد و اینبار وقتی خواند، صدا ناآشنا بود. تمرکزش بههم ریخته بود و بهنوعی با صدای همیشهاش روبهرو نبودیم. با معذرتخواهی کار ادامه پیدا کرد. در تمام مدت کنسرت با دقت به صفحه نتهایش نگاه میکرد و البته که به نظر میرسید ترانهها در مقابلش است؛ با توجه به اینکه در تمرینها هم از روی کاغذ اشعار را میخواند، این ایده دور از ذهن هم نیست. با وجود این در قطعه دوم جدا از اینکه قسمتهای مختلف ترانه را با تأخیر میخواند، قسمتی را هم فراموش کرد و نتوانست بهموقع آن را اجرا کند، بلکه صبر کرد و از ورس بعدی همراه شد.
این ماجرا در دو قطعه دیگر هم تکرار شد و حتی بابت این موضوع از مخاطبان عذرخواهی هم نکرد. البته که بیشتر مخاطبان شاید اصلا متوجه این موضوع هم نشدند، چراکه برایشان دیدن کاوه غنیمتی بود و در تمام مدت فیلمبرداری میکردند؛ هم از خودشان و هم از صحنه. صدابرداری سالن که برعهده «شهرام شعرباف» بود، شاید بدترین تجربه او یا سیاهترین نقطه این کنسرت نبود؛ صدای باس «بابک ریاحیپور» بسیار زیاد بود، بکوکال که بهکل محو بود، سولو گیتار شاهرخ ایزدخواه در قطعه سفر بهدرستی شنیده نشد و همچنین تنها قسمت نوازندگی «کامیل یغمایی» پس از ١٠ سال از بین رفت. البته در مورد کامیل اشتباه خودش و ناهماهنگی هم بیتأثیر نبود. او در تمام مدت که قطعه آخر اجرا میشد، ایستاده بود و ساز نمیزد تا نوبت به سولوی آخر برسد و البته این قسمت هم از دست رفت. از طرفی صدای باس آنقدر زیاد بود که بهجای صدای همراهیکننده بهعنوان صدای اصلی شنیده میشد؛ گویا دوستی و محبت اینجا در زیادکردن صدای سازها معنا یافته بود.
نکته عجیب دیگر حضور «بابک شهرکی» در این اجرا بود. او در یک قطعه بیکلام ارکستر را همراهی کرد و صدایی کاملا بیربط با موسیقی راک تولید کرد که کاوری از حبیبالله بدیعی بود. گویا برای نواختن این قطعه تغییر خاصی ایجاد نشده بود، چراکه بههیچعنوان تنظیم راک نداشت. در تمام مدت اجرا فیلمبرداران با حرکات خاصی روی صحنه حضور داشتند که بیشتر شبیه به حرکات نامنظم پرفورمرهای آثار تجربی و بداهه بود. با وجود این تصاویری که در مانیتورهای سالن پخش میشد، در اکثر موارد با آنچه در همان لحظه نواخته میشد بیربط بود.
کاوه در نوازندگی کمنقص ظاهر شد و البته که تمام سولوها بهجز یک آهنگ را خودش نواخت و فرصت زیادی برای عرضاندام «مسعود همایونی» نداد. حتی در کنسرتهای بیکلام هم گیتارِ ریتم، قسمتهای بیشتری را برای نشاندادن تکنیکش، سولو مینوازد. درواقع تمام آنچه دیده میشود خلاف آنچه گفته میشود، را گواهی میدهد. حالا دیگر میتوان حدس زد حکایت کاوه یغمایی در موسیقی راک ایران مانند ستارهای است که رمق ندارد، اما همچنان میدرخشد و از سوی دیگر به سیاهچالهای تبدیل شده که بسیار جذاب است، اما عاقبت جذبشدگانش هم، بازنگشتن به شرایط عادی است. کسانی که با او کار میکنند (البته اگر مانند ریاحیپور قبلا در فضای پاپ حل نشده باشند) و حتی مخاطبانی که کاوه را نماد راک میدانند در چنین خطری هستند. شاید ستارههای پاپ چنین اجراهایی دارند و کلی هم بلیت میفروشند و تشویق میشوند، اما کیست که نداند در بیشتر موارد تعداد مخاطب نهتنها رابطه مستقیم با کیفیت ندارد، بلکه برعکس. حتی دیگر جایی برای مقصردانستن صنعت موسیقی (نکتهای که یغمایی همیشه درموردش گلایه دارد) در ایران هم وجود ندارد. اینبار سخت است که جملهای با این مضمون بگوییم: داشتن همین هم غنیمت است! چراکه تا حالا فرصتهای زیادی و البته زمان زیادی، با همین جمله از دست رفته است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com