گروه سینما و تلویزیون: صبح روز 28 تیرماه سال 1387 خسرو شکیبایی، بازیگر سینما و تئاتر در سن 64 سالگی و به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان پارسیان تهران درگذشت. بازیگر محبوبی که در محله مولوی تهران متولد شده بود و دوستانش او را محمودسیاه صدا میزدند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، اولینبار توسط مسعود کیمیایی به سینما معرفی شد و در 37 سالگی؛ شروعی دیر برای ورود در سینمایی که جوانهای خوش بر و رو را میپسندد و حضور شکیباییِ زمخت و سبزه را برنمیتابید، اما خسرو شکیبایی به جایگاهی عجیب و غریب در سینمای ایران و خاطره جمعی طرفداران سینهچاکش دست یافت. در این گزارش سراغ علی رویینتن، کارگردان فیلم «دلشکسته» و آخرین تجربه سینمایی شکیبایی و پولاد کیمیایی که تجربه بازی کنار شکیبایی در فیلمهای چون «رییس» را داشته، رفتهایم...
خسرو با فرشتهها در حال خوردن بستنی است
علی رویینتن، کارگردان فیلم سینمایی «دلشکسته» که آخرین تجربه حضور خسرو شکیبایی در سینما محسوب میشود،میگوید: «چهره واقعی خسرو شکیبایی همان است که در دل مردم نشسته و نقش بسته است. خسرو شکیابیی کودکِ کودکِ کودک بود. او کودک درونش را طوری پرورانده بود که با آن صدای عجیب و غریب در یادها میماند. همان پژواکی که حمید هامون با آن شعر میخواند و چنان در ذهنها ماند که تا همیشه و به اشتباه احساس میشد در حال تکرار خودش است.
او ماندگارترین کاراکتر روشنفکر سینمای ایران را در نقش حمید هامون است. شخصیتی که تا ابد، جامعه روشنفکری در حسرتش خواهد ماند. همانطور که بهروز وثوق ماندگارترین کاراکتر لمپن سینمای ایران را بازی کرده است. همانطور که محمودعلی کشاورز در «هزاردستان» و «مادر» شمایل تازهای از یک لمپن را ارائه کرد.
بازی شکیبایی در نقشهای مختلف شبیه بهم نبود و حتی آناتومی، حرکت چشمهایش هم در هر نقش متفاوت بود. حیف دیر کشف شد و سینما نتوانست آنطور که باید از او استفاده کند و بهره ببرد. خسرو شکیبایی به حقش نرسید و سینمای ایران به وصالش. او در جهان تیاتر شاهکار بود و متاسفانه حافظه جمعی بازیهای بینظیر او را روی صحنه از یاد برده است. بازی درخشان در نمایشهایی چون «بیا تا گل برفشانیم» به کارگردانی مجید جعفری و کارهای عجیب و غریب دیگر که امروز فراموش شدهاند.
خسرو شکیبایی در دوبله هم کارهایی کرد که کمتر کسی در خاطرش مانده: دوبله شخصیت نابینا در فیلم «شعله» در کنار دوبله عالی جبار سینگ با اکبر زنجانپور و... امروزه و با پیشرفت تکنولوژی همهچیز ثبت و دیده میشود اما کارهای درخشان و سابقه طولانی این بزرگان را کسی به خاطر ندارد.
نمیدانم چطور میتوان بازیهای شکیبایی در فیلمهای چون «یکبار برای همیشه» به کارگردانی سیروس الوند و یا شخصیت عجیب راننده اتوبوس در«اتوبوس شب» به کارگردانی کیومرث پوراحمد را تکراری دانست؟ چطور میتوان این نقش را با نقشش در «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی یکی دانست و حتی شبیه به یکدیگر دید؟ حتی بازی عجیب و غریب در نقش مرادبیک که یک راهزن لمپن در «روزی روزگاری» بود.
از بعد فنی و سینمایی که خسرو شکیبایی که بگذریم، او از معدود آدمهایی بود که پس از ملاقات یک ساعته، احساس میکردید سی سال است با او رفیق هستید و میشناسیدش. محمود سیاه محله مولوی که با منطق ساده و آسیب دیده از دنیای سینما و بازیگری، که باورش را نسبت به سینما از دست داده بود. آدم ساده و کودکی که فرمول سادهای داشت و متعلق به مردم بود. خسرو شکیبایی به جامعه روشنفکری تعلق نداشت و برای همین به درجهای رسید که اینچنین میان مردم ماندگار شد.»
معتقدم پس از انقلاب دو پدیده در سینما و تیاتر ظهور کردند: پرویز پرستویی و خسرو شکیبایی که آنقدر خوب هستند که تمام تواناییهاشان استفاده نشد. جایگاه بیبدیل شکیبایی میان مردم و اساسا آمدن چنین پدیدهای در سینما، هر 100 سال یک بار رخ میدهد. ای کاش جایزهای به نام او داشته باشیم؛ جشن بازیگریای به یاد او برگزار شود یا خیابانی را به نام خسرو شکیبایی داشته باشیم. کاش هر سال روز تولدش مراسمی برگزار میکردیم و در مورد او صحبت میکردیم تا ناگفتههای بسیاری درمورد او زده شود. او عاشق بستنی بود و هیچچیز را با بستنی عوض نمیکرد. مطمئنم همین الان خسرو شکیبایی با فرشتهها نشسته و درحال خوردن بستنی است...»
عمو خسرو روح و شخصیت بزرگی داشت
پولاد کیمیایی که تجربه همکاری با خسرو شکیبایی را در فیلمهای «حکم» و «رییس» به کارگردانی مسعود کیمیایی را داشته در مورد این بازیگر میگوید: «ابتدا مایلم به انسانیت خسرو شکیبایی بپردازم: او با پدر من دوست بود و رفاقتی چندین و چند ساله داشتند. قبل از شروع یکی از همکاریهایش با پدرم در یکی از فیلمهای سینمایی مشترکشان که پدرم به خاطر دیسک کمر درد شدیدی را تحمل میکرد؛ ایشان پس از باخبر شدن از این ماجرا، مدام به خانه ما میآمدند و پدر را برای معاینه پیش یکی از پزشکان شناخته شده در شهر کرج میبردند. این اتفاق هر روز تکرار میشد و خسرو شکیبایی روزانه این کار را انجام میدادند و پس از آن پدر را به خانه باز میگرداندند. رفتاری که فقط از اعضای خانواده سر میزند. منظورم جنس رفاقتی است که دیگر وجود ندارد. پدر من دستیاران جوان زیادی داشت که به واسطه همکاری با او وارد سینما شده بودند و هرگز چنین کاری را انجام نمیدادند.
منظورم فقط مسعود کیمیایی نیست و آنها مقابل هیچ یک از بزرگان چنین احساس مسئولیتی ندارند و این دلسوزی و ابراز نگرانی دیگر از میان ما رخت بسته است.
حالا از این بعد که بگذریم و به شخصیت هنری خسرو شکیبایی نگاه کنیم: از او زیاد آموختم. چگونه به یک جوان کم تجربه کمک میکرد و به عنوان عنصری با تجربه به جوانها بال و پر میداد و کمک میکرد. یادم میآید در اوج فیلمبرداری، هنگام اجرا و بیان دیالوگها چنان با تسلط کارش را انجام میداد و تکنیکها را از بر بود که انگار جزوی از خودش هستند.
خسرو شکیبایی روح و شخصیت بزرگی داشت و میان بازیگران یگی از پاکترینشان بود. در حالی که امروز دیگر بازیگران شناخته شده حتی درست سر تمرینها نمیآیند و حتی جوانترها درمورد جای دوربین هم نظر میدهند و دیالوگها را حتی تغییر میدهند، او به سختی تمرین میکرد.
عمو خسرو، یکی از بزرگانی بود که ریشههای تیاتری داشت و نقشهای متفاوت و بسیار عالیای را ایفا کرد. درست است که نقش حمید هامون باعث شناختهشدن بیشتر او و به نوعی امضای بازیگری او محسوب میشود اما پس از آن هم نقشهای بینظیر دیگری را ایفا کرد و کملطفی است که از «هامون» به عنوان تنها فیلم موفق و نقش به یاد ماندنی ایشان یاد کنیم.
هرچند تفاوت این تقش و فاصلهاش با دیگر تجربههای سینمایی ایشان زیاد است اما خسرو شکیبایی داشتههای زیادی در سینمای ایران دارد.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com