به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس، با صدای گلوله چشمهایش را باز کرد. میدانست فرصت زیادی ندارد و باید خودش را به میدان برساند. فقط وقت داشت که غسل شهادت کند. چادرش را سر کرد و از در خانه بیرون زد. رویش را سفت گرفت و با قدمهای بلند و سریع کوچه را زیرپا گذاشت. سنگینی سلاحهای رژیم که روی پشت بام خانهها جاخوش کرده بود و هرلحظه تیری به سمت مردم شلیک میکرد را، حس میکرد.
۶ ماهی بود که حکومت نظامی شده بود. اما کسی اعتنا نمیکرد، درست مثل محبوبه. با سرعت خودش را به ضلع شمالی میدان ژاله رساند. سریع بین دسته تظاهرکنندگان زنان خودش را جا داد و با صدای بلند فریاد میزد «مرگ بر شاه»
بزرگترین تفریحش خواندن بود
حالا از ۱۷ دی ۱۳۵۷ برویم، ۱۷ سال قبل تر. سالی که محبوبه دانش آشتیانی به دنیا آمد یعنی ۲ بهمن ۱۳۴۰. در خانهای که پدر، روحانی بود و مادرش خانهداری که مهمترین وظیفهشان را تربیت فرزندان تراز میدانستند. روزهای کودکیاش با کتابها و مجالسی که پدر در خانه با حضور شهید مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر میگرفت، گذشت. وقتی هم که وارد مدرسه رفاه شد؛ زیر نظر معلمان مبارز، پایه تمام آن چیزهایی که از پدر و مادر یاد گرفته بود، محکمتر شد.
محبوبه با قرآن، نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه قد کشید و لالایی پدرومادر برایش کتاب و نوارهای دکتر شریعتی، شهید مطهری و رساله امام خمینی (ره) بود. بزرگترین تفریحش خواندن شد و اهل بحث و پرسش. برای اینکه پاسخهای ذهن پرسشگرش را پیدا کند با دکتر مفتح مباحثه میکرد. همین دغدغه دانستن باعث شد وقتی به نوجوانی رسید چندپله از همکلاسیهایش جلوتر بود و از همان موقع مبارزات سیاسی را جدیتر پیگیری کرد.
یار و همپایش را پیدا کرد
روزهای جوانی محبوبه همزمان بود با تظاهرات مردم شهرهای مختلف علیه حکومت شاه. در همان روزها زمزمه خواستگاری حسن اجارهدار در خانهیشان پیچید و بعد از آمدن و رفتنها، بالاخره باهم نامزد کردند. حالا دیگر محبوبه همپا و یار خودش را پیدا کرده بود میتوانستند دوشادوش هم برای آرمانها و هدفهایشان قدم برمیدارند. هربار متوجه میشدند که در نقطهای از تهران تظاهراتی برپاست خودشان را به آنجا میرساندند.
بالاخره آن ۱۷ دی که محبوبه منتظرش بود، فرارسید. آماده بود و غسل شهادت کرده بود. بدون معطلی و درنگ خودش را به میدان ژاله رساند. قدمهایش محکم بود. از روز اول میدانست برای چه مسیر و هدفی قدم برمیدارد. ازدحام جمعیت او را به خیابان فرح آباد (پیروزی) و چهارراه کوکاکولا کشاند. جمعیت درهم گره خورده بود و جمعی از مردها به محبوبه و خانمهای همراهش گفتند: «شما بروید اینجا نمانید.» محبوبه به آنها جواب داده بود:«اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم نباید جلو بروید.»
محبوبه؛ اولین زن شهید انقلاب شد
همان موقع در اوج راهپیمایی و شلوغیها صدای جیغ جمیعت بلند شد صدای«میکشم میکشم آن که برادرم کشت.» چشمش را چرخاند. کف دستهای خونآلود، بدوبدوها، جنازههای روی دست، اضطراب، نگرانی، شعار و… . همان موقع یکی از همان گلولههای بیهدف ماموران شاه، به سمت محبوبه دانش آشتیانی شلیک شد. محبوبه غرق خون روی زمین افتاد و زنها دورش را گرفتند تا جنازهاش را بلند کنند. حالا شعارها تغییر کرد. «میکشم. میکشم هرآنکه خواهرم کشت.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com