امروز بعضی انتشارات خصوصی ما موفق جلوه میکنند چون مخاطبان خوبی دارند اما حقیقت آن است که ضعف عملکرد فلان ناشر دولتی یا سازمانی باعث شد تا ناشر خصوصی ما موفق جلوه کند. وگرنه همان هم در مقایسه با پایینترین ناشران نروژ و دانمارک، عملکرد ضعیفی دارد.
گروه ادبیات، نشر و رسانه: باور دارد که آرایه «اغراق»، هنر و ادبیات ما را که به طور عمده در پیوند
با مفاهیم ارزشی و اعتقادی است، تضعیف کرده است. میگوید اصل روایتِ هر
چیزی باید ملموس باشد تا مخاطب حقیقت را باور کند. «حسین دهباشی» مستندسازی
است که شش کتاب از او چاپ شده است و یک اثر جدید نیز درآستانه ورود به
بازار نشر دارد. علاقه وی به تالیف و حضورش در مشهد، بهانه گفت وگوی ما با
این مستندساز و نویسنده درموضوع ادبیات و بازار نشر شد.
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از روزنامه خراسان، اجازه بدهید حرف را حسب دغدغهای که داریم و تجربهای که شما در مقام یک
مولف ازبازار نشردارید، آغازکنیم.ازشما هفت کتاب روانه بازارشده است، این
یعنی فرصت داشتید مخاطبان این بازاررا بشناسید، ذائقه آنها را چطور
میبینید؟ به طور تخصصیتر درگونه ادبیات داستانی، احوال این بازار چگونه
است؟
منطقی آن است که بازارنشر کتاب ایران را با آمار بررسی کنیم تا نتیجه
شفافتر باشد. درواقع اینجا ترکیبی از عوامل مختلف وجود دارد. مادرعلم
اقتصاد میدانیم که کمیت تاثیر جدی بر کیفیت دارد. بیشتر آثاری که در
کشورما ترجمه میشوند، بهترینهای بازارنشرجهان هستند.
نویسندگان این دست
آثار، برای مخاطبانی چندصد میلیونی یا حتی میلیاردی قلم به دست گرفتهاند و
درنهایت کتابهایی نیز دیده میشوند که دراین جامعه مخاطب بزرگ صیقل خورده
و توانستهاند با جلب نظر عموم آن، یک سر وگردن بالاتر بایستند.
من به تاثیری که بزرگ شدن جامعه مخاطب روی کیفیت اثر دارد، باوردارم.
حالا این را مقایسه کنید با کتابی که برای یک حوض کوچک و نقلی مثل زبان
فارسی تولید میشود و طبیعتا وقتی یک آدم برای یک حوض کوچک کار میکند، آن
تعبیر «زآب خرد ماهی خرد خیزد»، مصداق مییابد. از طرفی ما کمتر نویسندهای
را داریم که شغلش تمام وقت، نویسندگی باشد، درعین حال به مثابه نویسندگان
بینالمللی انگلیسی بداند و بخواهد که برای جامعه مخاطب بزرگ تری دست به
قلم شود یا حتی به دنبال خواندن و شناخت آثار باکیفیت در این حوزه رفته و
در محیط آن تنفس کرده باشد. منظورم ازآثار با کیفیت فقط ادبیات داستانی
نیست، یادمان نرود که آثار هنری روی یکدیگر تاثیر می گذارند. ادبیات
نمایشی، سینما، نقاشی، تئاتر و... .
پس اساسا در تولید یک اثر داستانی موفق، محیط پرورش یک نویسنده را هم دخیل
میدانید؟ فکر نمیکنیدکه در مصداق باید ازاین فراتر رفت و این عامل
درمقایسه با جمع عوامل، آنقدرها هم پُررنگ نیست؟
از قضا من برای آن نقش و سهم خاصی قائل هستم. فرض کنید کسی که در مشهد
متولد شده است و نویسنده می شود، از زمان رسیدن به سنی که میتواند در آن
دست به قلم شود، غیر از خلاقیت شخصی و آثاری که به زبان فارسی خوانده است؛
چه می بیند؟ وقتی صبح از خانه به مدرسه می رود، ازدرودیوارشهر چقدر معماری
درست می بیند؟ چقدر موسیقی خوب می شنود ؟
چقدر در محیط زندگیاش نقاشی وجود دارد؟ چقدر رنگ ها درست در کنار یکدیگر
قرار گرفته اند؟ حالا این را بگذارید کنار نویسندهای که به فرض در
ایتالیا، روسیه، انگلستان یا فرانسه قد کشیده است و از روز نخست مدرسه
بهترین آثار دنیا را به عنوان تکلیف خوانده است و به زبانی بینالمللی تسلط
دارد و میتواند از آن برای نوشتن بهره بگیرد. او موسیقی خوب میشنود،
تئاتر خوب میبیند و در معرض هنر خوب قرار دارد.
در حقیقت قرنها گذشته و بستری برای او فراهم آمده است تا در یک فضای هنری
و فرهنگی مرغوب، به نویسندگی علاقه مند شود و به سمت آن برود.
فکر میکنید اگر با توجه به سلیقه مخاطبی که شما به آن اشاره کردید، قرار
باشد ناشری به صورت تخصصی در جهت تولید آثار انقلابی قدم بردارد، باید چه
بکند؟
مشکل درمسیر ورود تخصصی به این دست حوزهها، این است که گاهی کلنگ دست
میگیریم و اساس بعضی جریان های تاریخی را دستخوش تغییر میکنیم. این
تغییرات که خلاف میل مخاطب است، اعتماد او را سلب میکند. اما توجه کنیدکه
حالا جامعه مخاطب خیلی جوان است و از آن واقعه چهار دهه فاصله گرفته است،
پس اثری باید برای او تولید شود که متناسب با نیاز اوست. آشنایی خود من با
ادبیات داستانی، از طریق کتابهای پلیسی و داستانهای تنتن رقم خورد. حتی
ادبیات معرفتی و دینی را با «داستان راستان» شهید مطهری شناختم. کتاب حدیث
یا تاریخ نخواندم.
باور دارم به اینکه حتی فردی مثل شهید مطهری که آثار تحلیلی شاخصی درحوزه
فلسفه دارد، جایی هم برای عامه مردم «داستان راستان» را نوشته و نیاز
جامعه خود را در آن برهه پاسخ گفته است.
آثار او که برای چندین نسل خواندنی و جذاب بود، ظاهری ساده و بیانی ملموس
داشت و جامعه مخاطب بزرگی را با خود همراه میکرد. اما امروز آنچه به عنوان
اثر «فاخر» دنبال میکنیم؛ اغلب خروجیاش میشود کتاب گالینگور با گرماژ
بالای کاغذ که خیلی هم گران است چون احتمالا چاپ گلاسه دارد و بیشتر جایش
در کتابخانهها به عنوان تزیین یا محصولی برای هدیه دادن است. برای
مجموعههای انتشاراتی هم این دست آثار حُکم تبلیغ را دارد اما در نهایت
ضریب نفوذی در جامعه ایجاد نکرده است و حتی اگر همه رانتهای تبلیغاتی را
هم به کار بگیریم، مخاطب چندانی جلب نمی شود که اگر هم بشود، تاثیری بر او
نخواهد داشت چون برای خواندن مفتش هم گران است. ما امروز برای صحبت از دین،
تاریخ و معارف ایرانی- اسلامی، به داستان راستانهای دیگر، قصههای مجید
دیگر و... نیاز داریم.
آثاری که برای جامعه مخاطب خود «لذت خواندن» را تولید میکردند. نتیجه
هزینههای میلیاردی بعضی انتشاراتیها برای تبیین بعضی مفاهیم اعتقادی
نباید آثاری باشد که کسی نمیخواند اما آمارهای کاری آنها را بهبود
میبخشد.
البته درحوزه دفاع مقدس، آثار موفقی داشتیم که رکوردهای فروش خوبی از خود
به جای گذاشتند این را در مقایسه با کمیت آثار تولیدی در این حوزه قرار
بدهید و بررسی کنید و بعد ببینید آیا باز هم نتیجه همین قدر خوب است که فرض
میکنیم؟ زمانی انتشاراتی مثل امیرکبیر، خوارزمی و... بودند که حُکم مرجع
را برای کتاب خوانان داشتند. آنها آثاری را تولید میکردند که مخاطب
میدانست از پول دادن بابتشان متضرر نخواهد شد.
امروز بعضی انتشارات خصوصی ما موفق جلوه میکنند چون مخاطبان خوبی دارند
اما حقیقت آن است که ضعف عملکرد فلان ناشر دولتی یا سازمانی باعث شد تا
ناشر خصوصی ما موفق جلوه کند. وگرنه همان هم در مقایسه با پایینترین
ناشران نروژ و دانمارک، عملکرد ضعیفی دارد. اصلا شمارگان کتابهای همان
ناشر موفقمان از ضعیفترین ناشرهای آنها نیز پایینتر است. چاپ هزار نسخه
کتاب در کشور 70میلیونی ما، به غایت تاسفبرانگیز است.
البته کتاب خوان نبودن جامعه هم بر آمار بازار نشر تاثیر میگذارد. نقش
مخاطبی را که حضور در فضای مجازی را به کتاب خوانی ترجیح میدهد هم نباید
فراموش کنیم.
قواعد تولید اثر هنری چه در ادبیات داستانی، چه در حوزه تاریخ، چه در
زمینه فیلمسازی یا مستند، متفاوت با قواعد دیگر حوزه ها نیست. شما ببینید
چطور میشود که مطلبی در شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک، توئیتر و...
بیشترین لایک را دریافت میکند. بخشی از آن متوجه جو است اما قدری هم تابع
این قاعده است که اگربه طرف مقابلت احترام بگذاری، احترام میبینی. نکته ای
را بگو که تازه باشد و جذابیت ایجاد کند. یک نکته قدیمی را از منظر جدید
ببین و بیان کن.
اگر توانستی رگ خواب مخاطب را به دست بیاوری، هر اثری در هر بخشی تولید
کنی، موفق عمل خواهد کرد و حتی افراد را کتاب خوان خواهد کرد. در این
سالها درباره اثر فرهنگی بحثهای زیادی شده است. مهمترین تفاوتی که یک
کتاب درسی با یک کتاب غیر درسی دارد، اجبار به خواندن آن است چون نمرهمان
به این مهم وابسته است. اما در مورد آثار داستانی، شما باید یک احساس نیاز و
توامان یک حس اقناع ایجاد کنید.
یعنی مخاطب بداند که اگر امروز به جای آنکه در بازار قدم بزند یا با
دوستانش معاشرت کند، چندساعتی را صرف خواندن کتاب شما بکند، ضرر نخواهد
کرد. شما در فرودگاه تهران یا مشهد میبینید ایستگاههایی برای مطالعه کتاب
به صورت رایگان گذاشته شده است اما کسی برای برداشتن یک کتاب دست دراز
نمیکند، پس دلیل کتاب نخواندن قیمت آن نیست. اینجاست که فعالان حوزه نشر
باید خودشان بپرسند، چرا؟
اگر موافقید کمی هم درباره رابطه ناشر و نویسنده حرف بزنیم. فکر میکنم که
توفیق یک اثر همیشه محصول کار نویسنده نیست و یک همکاری دوجانبه میتواند
به فروش بالای یک کتاب کمک کند. اما این رابطه باید چگونه باشد؟ شما که
خودتان تجربه چاپ کتاب دارید، چه توقعی از ناشرانتان داشتید؟
برای بعضی از ما باید جا بیفتد که نویسندگی با دستگاه پرینتر فرق میکند.
به صرف دادن برگه کاغذ و خودکاری به دست یک نویسنده، نمی توان از او انتظار
داشت که یک اثر فاخر تولید کند.
درباره نحوه تعامل با یک نویسنده، همه ما میتوانیم ساعتها حرف بزنیم،
اما حقیقت آن است که درک کار او و روند تولید یک اثر مکتوب در هر گونه ای
که میخواهد باشد، امری ضروری است. آقای رحمان دوست شاعر کودکان برایم
تعریف میکرد که به ملاقات یکی از مسئولان رفته بود. وی از این شاعر برجسته
پرسیده بود که چه کار میکند؟ او هم گفته بود: شاعر کودکانم. فرد در پاسخ
عنوان کرده بود: ان شاءا... زمانی برسد برای بزرگ ترها شعر بگویید.
یا از نویسندهای میپرسند: چه کارهای؟ در پاسخ میگوید: نویسندهام.
میگویند: امیدواریم یک روز آثار جدی بنویسید یا به مستندسازی می گویند:
امیدواریم یک روز اثر داستانی بسازی. این درک ناقص از تخصصهایی که در حوزه
ادبیات، هنر و رسانه ماست، باعث میشود تا شأن فعالان آن حفظ نشود و افراد
غیرمتخصص به آن ورود پیدا کنند.
حتما قبول دارید که یک کتاب از لحظهای که نویسنده شروع به نوشتن آن
میکند تا زمانی که پشت ویترین مغازه قرار میگیرد، باید یک روند
آمادهسازی و تبلیغات را هم طی کند؟ در کشورهای پیشرفته که اینچنین است.
یعنی از ماهها قبل از انتشار در فضای مجازی و مکتوب برای فلان اثری
خبرسازی انجام میگیرد و بعد از آن هم به مدد تورهای معرفی کتاب و کمک
گرفتن از فضای مجازی یا جامعه منتقدان، اثر به شایستگی به جامعه معرفی
میشود. در ایران چقدر این چرخه را کامل میبینید؟
با یک نگاه هم می توان فهمید که چنین چیزی نداریم. تولید کتاب حالا یک
صنعت است که همه اجزای آن مشخص است و موفقیت محصول مرهون عملکرد درست همه
بخشها خواهد بود.
اما این صنعت در ایران، نظر به مشکلات نشر جایگاه خود را نیافته است. شکل
کاملتر آن را در حوزه فیلمسازی داریم. یعنی آن سیستم تبلیغ و نظرخواهی
از مخاطب یا حتی ساختار حرفهای نقد.
در چنین ساز و کاری، آثار موفق سینمایی، خوب میفروشند، پس کارگردان به
حمایت بخش دولتی و کمک گرفتن از آنها نیاز ندارد. در حاشیه این صنعت
بخشهای جانبی نیز پرو بال گرفتهاند که نشریات سینمایی از جمله آن هستند.
یعنی این صنعت در حال رشد است و حالا دیگر سالنهای سینما به تالار عروسی
تبدیل نمیشوند بلکه افراد تلاش می کنند با تغییر کاربری، سینما ایجاد
کنند. می خواهم بگویم آن چه در حوزه نشر آرزو است، برای بعضی بخشهای دیگر
که بلوغ بیشتری یافتهاند، حُکم خاطره را دارد. امروز شما اگر بخواهید
کتابی را بخوانید، مرجعهای اندکی هستند که به شما بگویند از خواندن آن لذت
خواهید برد یا نه؟ پس لاجرم کتاب آقای فلانی را تهیه میکنید که نویسنده
موفقی است و آثار قبلی وی امتحانشان را پس دادهاند.
بالطبع کار جدید او هم با درصدی اندک بهتر یا بدتر از قبلیهاست. اما این
وسط تکلیف آن نویسنده جوانی که در آغاز حرکت خود است، چه میشود؟ چه کسی
مطالعه کتاب او را به جامعه توصیه میکند؟ جای خالی ناشران موفق و معتبر یا
منتقدان برجسته و صنعت بالغ کتاب، در این قسمت مشخص میشود. به نظرم بخشی
از تلاش ناشرانی که دارای پشتوانه سرمایهای خوبی هستند، باید تکمیل این
چرخه باشد.