در آن روزها همه پذیرفته بودیم مدیریت شهرداری تهران بزرگ برای جناب قالیباف کوچک است!
اما اکنون که گرایش مقابل و رقیب او رای آورده اند، گویا شهردار بودن تهران برای او بزرگ است ازاینرو از احتمال شهردار شدن جناب عارف و ... سخن می گویند!
گروه سیاسی: در یادداشت پیش رو که به قلم سیدصادق محمدی وفایی به رشته تحریر در آمده، نگارنده معتقد است ای کاش پست و مقام داران ما ، بیش از این در وجود و ماهیت دنیا و پست و مقامهایش دقت کنند. ای کاش بیش از پیش به خود بگوییم ای شیعه ی امام علی علیه السلام ، پست و مقامها مسئولیت هستند نه طعمه.
به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت که در صفحه اجتماعی نگارنده نیز منتشر شده، به شرح زیر است:
ظریفی به پادشاهی گفت اگر تشنگی جانت را تهدید کند چه مبلغی را برای خریدن یک لیوان آب و نجات یافتن از تشنگی پرداخت خواهی کرد؟
فرمود نصف حکومتم.
گفت اگر آن آب را بخوری و بدنت نیاز به دفع آن پیدا کند چه مبلغی پرداخت خواهی کرد که مرضت درمان شود و آن آب را دفع کنی ؟
فرمود نصف دیگر حکومتم !
آن عزیز گفت حال دریافتی دنیا و حکومتت تا چه اندازه ارزشمند است؟!
یادتان می آید چند ده روز قبل جناب قالیباف از برنامه های رییس جمهوریش سخن می گفت
از دادن یارانه و کارانه می گفت.
از انتقاد به دولت و چند درصدی بودن آن سخن گفت و...
در آن روزها همه پذیرفته بودیم مدیریت شهرداری تهران بزرگ برای جناب قالیباف کوچک است!
اما اکنون که گرایش مقابل و رقیب او رای آورده اند، گویا شهردار بودن تهران برای او بزرگ است ازاینرو از احتمال شهردار شدن جناب عارف و ... سخن می گویند!
آری کار به جایی رسیده است که رییس مجلس می گوید امیدوارم از ظرفیت قالیباف در نظام استفاده شود!
به نظر می رسد قالیباف همان قالیباف است و این فراز و فرودها ناشی از موج آرای اکثریت مردم و بی وفایی پست و مقام هاست .
واقعا چه می کند رای اکثریت؟!
ای کاش پست و مقام داران ما ، بیش از این در وجود و ماهیت دنیا و پست و مقامهایش دقت کنند.
ای کاش بیش از پیش به خود بگوییم ای شیعه ی امام علی علیه السلام ، پست و مقامها مسئولیت هستند نه طعمه.
ای کاش بیش از این عبرت بگیریم.
عطار » الهی نامه »
جهان را پادشاهی پاک دین بود
که ملک عالمش زیر نگین بود
نبودش در همه عالم نظیری
که بودش از همه عالم گزیری
سواد ملکش از مه تا بماهی
شرقش تا بغربش پادشاهی
حکیمانی که پیش شاه بودند
که اجری خوارهٔ درگاه بودند
چنین گفت ای عجب روزی بایشان
که حالی میرود بر من پریشان
دلم را آرزوئی بس عجب خاست
نمیدانم که این از چه سبب خاست
مرا سازید یک انگشتری پاک
که هر وقتی که باشم نیک غمناک
چو در وی بنگرم دلشاد گردم
ز دست تُرکِ غم آزاد گردم
وگر دلشاد گردم نیز از بخت
چو در وی بنگرم غمگین شوم سخت
حکیمان زو امان جستند یک چند
نشستند آن بزرگان خردمند
بسی اندیشه و فکرت بکردند
بسی خونابه حسرت بخوردند
بآخر اتّفاقی جزم کردند
بیک ره برنگینی عزم کردند
که بنگارند بر وی این رقم زود
که آخر بگذرد این نیز هم زود
چو ملک این جهان ملکی روندست
بملک آن جهان شد هر که زندست
اگر آن ملک خواهی این فدا کن
به " ابراهیمِ ادهم " اقتدا کن