باید آدمهایی که در متن میخوانی را بشناسی و برای این کار باید زندگی کرده باشی و آنها را دیده باشی یا حداقل دربارهشان مطالعه کرده باشی.
گروه فرهنگ و هنر: در یادداشت پیشه رو که
محمود کلاری نگاشته معتقد است: انتظامی هر شب فیلمنامه و بخشهایی که مربوط به برنامه روز بعد بود را
مطالعه میکرد و یادداشت برمیداشت، هر روز سحر زودتر از همه بیدار میشد و
سر صبحانه با مسعود جعفری جوزانی درباره نقش صحبت میکرد.
به گزارش
بولتن نیوز متن این یادداشت که در روزنامه ایران نیز منتشر شده به شرح زیر است:
حدوداً 14-13 ساله بودم که فیلم «گاو» را در سینما کاپری میدان 24 اسفند
(انقلاب امروز) دیدم. از سینما که بیرون آمدم نزدیک غروب بود و با وجود
اینکه باید قبل از رسیدن پدر به خانه خودم را میرساندم، دوباره به سینما
برگشتم و بدون ترس و دلهره بار دیگر به تماشای فیلم نشستم. هنگام بازگشت،
مسیر خانه را تا سه راه امین حضور پیاده آمدم و در طول مسیر همه فکر و ذهنم
درگیر رابطه عجیب مش حسن و گاوش بود. طبیعتاً در آن سن و سال تحلیل و
تفسیری از چگونگی استحاله یک آدم به گاو نداشتم.
آن شب خوابم نبرد و تا
چندین روز هم همچنان ذهنم درگیر رابطه مش حسن و گاوش بود. آنقدر این رابطه و
درآمیختگی را باور کرده بودم که از مادرم پرسیدم اگر روزی ملوس (گربه
خواهر کوچکم) بمیرد نجی (مخفف نجمه) دور اتاق چهار دست و پا میرود و میو
میو میکند؟ مادرم با دهانی باز و چشمانی بیرون زده از حدقه از سر تعجب
نگاهم کرد و گفت «باز هم کتابهای دری وری خواندهای؟» آن روزها
کتابهایمان را از بقالی سر کوچه کرایه میکردیم و مادرم تصور میکرد که از
کتاب های بقالی است که دچار چنین توهمی شدهام. در حالی که فارغ از متن
بینقص و شاهکارِ ماندگار غلامحسین ساعدی و کارگردانی مثال زدنی مهرجویی و
جمع یاران تئاتری استاد انتظامی، این مش حسن بود که مرکز ثقل این جمع
کاربلد بود و بر ذهن و جان تماشاگر چنین تأثیر عمیقی میگذاشت.
بعدها با
ورودم به سینما بیشتر درک کردم که «مش حسن» چه نقش حساسی در قصه دارد و اگر
درست درنیاید کل قصه دود شده و به هوا میرود. فراتر از آن مرز کمدی و
تراژدی در یک پرسوناژ بود و اکت تراژیک و جانکاهی که بسادگی میشد تبدیل به
کمدی و اسباب خنده مخاطب شود و چقدر عزت انتظامی استادانه از پس آن
برآمده است.
آن روزها تصورش را هم نمیکردم که 20 سال بعد در نخستین فیلم
مستقلی که فیلمبرداری میکنم عزت انتظامی و یار دیرینه و همچنان اسطورهاش
علی نصیریان جلوی دوربین من بازی کنند و بیش از این همکاری شرایط محل
فیلمبرداری فرصت مصاحبت و همنشینی بیشتر با این بزرگان را ایجاد کند. محل
فیلمبرداری «شیر سنگی» در قلعهای منتسب به ظل السلطان در 40 کیلومتری شهر
کوچکی بیرون از اصفهان به نام تیران بود.
بیش از دو هفته در این لوکیشن
فیلمبرداری داشتیم و به خاطر نبود جا، از اتاقهای قلعه برای استقرار اعضای
گروه استفاده شد. محدودیت اتاقها باعث شد سه چهار نفری در یک اتاق مستقر
شویم و من از خوش اقبالی با عزتالله انتظامی و علی نصیریان هم اتاق شوم.
این فرصت، غنیمتی برای من بود تا از نزدیک با این مرد بزرگ ارتباط داشته
باشم و رفتار و گفتار حرفهایاش را ببینم و حقیقتاً از او یاد بگیرم.
انتظامی هر شب فیلمنامه و بخشهایی که مربوط به برنامه روز بعد بود را
مطالعه میکرد و یادداشت برمیداشت، هر روز سحر زودتر از همه بیدار میشد و
سر صبحانه با مسعود جعفری جوزانی درباره نقش صحبت میکرد. در شرایط سخت آن
روزها که نه سیستم گرمایشی خوبی داشتیم و نه خوراک قابل قبولی و حتی برای
استحمام باید 40 کیلومتر طی میکردیم تا از حمام عمومی تیران استفاده کنیم
هرگز ندیدم که انتظامی کوچکترین شکوه و گلایهای داشته باشد.
تمام فکر و
ذهنش متمرکز کارش بود. یک روز داستان تماشای فیلم «گاو» و تأثیر شخصیت مش
حسن بر خودم را تعریف کردم و از او پرسیدم که چطور از پس نقشی با این ظرافت
و حساسیت برآمده است. گفت: «خیلی ساده»!
باید آدمهایی که در متن میخوانی
را بشناسی و برای این کار باید زندگی کرده باشی و آنها را دیده باشی یا
حداقل دربارهشان مطالعه کرده باشی. گفت که ایراد نسل امروز بازیگری این
است که آدمهای جامعهشان را نمیشناسند؛ یا با آنها تضاد دارند و از آنها
میگریزند یا شیفتهشان هستند و تحسینشان میکنند، در هر صورت واکنششان
براساس قضاوت تبلیغات رسانهای است و نه از روی شناخت و بر این اساس شخصیتی
که بازی میکنند تقلبی است و قابل باور نیست. نقل خاطره کردم تا به وجهی
از شخصیت عزت سینما اشارهای کنم و برسم به تولدت مبارک. استاد بزرگ تولدت
بسیار مبارک، برقرار باشی و ماندگار و سایه بلندت بر سر ما و تمامی شیفتگان
هنر و فرهنگ این سرزمین بادوام و استوار.