مجید کیایی میگوید مناجاتخوانی فرهنگی هزار ساله دارد. درواقع مناجاتخوانی به معنای مناجاتی مذهبی با زبان عربی که کاملا فارسی و ایرانی است، هر قدر موسیقی ایرانی را بیشتر به کار گیرد، تاثیرگذارتر خواهد شد، با اینکه دارای ظاهری دینی و مذهبی است و بهنظر میرسد..
گروه فرهنگی: فرق ندارد اهل چه تفکر و کدام مسلک و مرامی باشی. فرق ندارد عالم باشی یا عامی؛ دارا یا ندار؛ سنتی یا امروزی. فرق ندارد واقعا. کافی است ایرانی باشی. با خاطرهای از غروبهای گرد گرفته و زرد و رادیویی آویخته بر دیوار و صدای جادویی پیرمردی اردبیلی که صدای اذانش دلها را سودایی میکند؛ یا ربنای مردی که عادت کردهایم یک ماه از هرسال را پای نواهای آسمانی او افطار کنیم... داستان این دلهای جادوشده و سرهای سودایی، داستانی همیشه مکرر است در کوچهپسکوچههای شهرهای این سرزمین دل سپرده به مهر.
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از روزنامه شهروند، این داستان را همه روزه در اشکال گوناگون، از ادعیه تا شعر و تعزیه و ترانه به چشم دیدهایم و به دل سپردهایم. اما نه اینکه تکراری شده باشد. نه. یکجورهایی مثل خود آن واژههایی است که این صداها میخوانند و مناجاتش میخوانیم. این تکرار ملال ندارد. میگویند خاصیت مناجات این است و به قول دوستی چه خوش که مناجات با صدایی آنطور که اذان اردبیلی و ربنای شجریان در ذهن جای داده، خوانده شود.
مجید کیایی میگوید مناجاتخوانی فرهنگی هزار ساله دارد. درواقع مناجاتخوانی به معنای مناجاتی مذهبی با زبان عربی که کاملا فارسی و ایرانی است، هر قدر موسیقی ایرانی را بیشتر به کار گیرد، تاثیرگذارتر خواهد شد، با اینکه دارای ظاهری دینی و مذهبی است و بهنظر میرسد که پس از ورود اسلام به ایران در فرهنگ ما رسوخ کرده، اما ریشهای کهن در تاریخ این سرزمین دارد. در پی بحثهای اخیری که درباره شماری از مناجاتها و مناجاتخوانیهای شناختهشده برای مردم در روزها و هفتههای اخیر ایجاد شده، بد ندیدیم شماری از صاحبنظران و کارشناسان بخواهیم درباره این هنر که زیرشاخههای فراوانی را شامل میشود و از ادعیه تا شعر و ترانه ایران را تحتتاثیر قرار داده است، صحبت کنند. این مطلب حاصل این تلاش است.
چرا قدر فرهنگ و تاریخمان را نمیدانیم؟!
مناجاتخوانی نوعی موسیقی است که مربوط به فرهنگ چندهزارساله ما میشود و میتوانیم بگوییم موسیقی اسلامی ما است. اگر تاریخ مکتوب و رسالههای مربوط به موسیقی فلاسفه و حکیمان بزرگی مانند فارابی، ابنسینا، قطبالدین شیرازی یا صفیالدین را نگاه کنیم، میبینیم همگی اندیشمندان بزرگی هستند که به دوران اسلامی ما مربوط میشوند.
درواقع این موسیقی که ما امروز داریم درست است که از دوران کهنمان میآید، اما درست مانند زبان فارسی ما است. زبان عربی که در قرآن است را خیلی عزیز میداریم و برایمان قابل احترام است، اما دوست نداریم زبان فارسی خود را عربی کنیم.
در مورد موسیقی خود نیز چنین تفکری را داریم و دوست داریم موسیقیمان نه عربی، ترکی، هندی و... بلکه ایرانی باشد. اتفاقا موسیقی مقامیای که در گذشته داشتیم مربوط به جهان اسلام میشد، ولی ایرانیان وقتی به دورهای رسیدند که خواستند استقلال ایرانیت را پیدا کنند -که احتمالا دورههای آلبویه و سامانیان و کمی هم زندیه را شامل است- این مسائل برایشان اهمیت پیدا کرد. خط نستعلیق به وجود آمد که خاص ایرانیان است.
موسیقی دستگاهی به وجود آمد و... دقیقا مثل شاهنامه فردوسی که میخواهد زبان را حفظ کند، فرهنگ و آیینهای باشکوه را نگه دارد. موسیقیدانها هم در دورههایی برای موسیقی دستگاهی گویی تحتتاثیر شاهنامه بودند، یعنی این موسیقی دستگاهی تمام واژههای موسیقایی و تمام انگارهها و جملههایش اصالت ایرانی دارد و با فرهنگهای دیگر هیچگونه نزدیکیای ندارد و گویی موسیقیای است که خاص ما ایرانیان است.
مناجاتخوانی در بستر موسیقی ایرانی است، گویی مناجاتخوانی هم نوعی چاووشخوانی است، مثل نوحهخوانی یا مثنویخوانی یا یک فرم زیبایی که ما دوست داریم غزلخوانی است. ما امروز موسیقی دستگاهیمان که موسیقی سنتیمان است، آوازمان در فرم غزلخوانی است.
گاهی در فرمهای غزلخوانی میبینیم که خواننده گاهی دو بیت مثنوی هم میخواند، در ضمن مناجات هم میتواند در آن باشد و خوانده شود، ولی چون این بخش میرود در موسیقیای که مربوط به مراسم معنوی است، بهتر است از نظر تفکیک موسیقی ببریمش به همان جایگاه موسیقی مذهبیمان تا با انواع موسیقیهای دیگر درهم نشود. مناجاتخوانی این ویژگی را ندارد که بهعنوان یک رشته تدریس شود، بلکه باید در موسیقی دستگاهی تدریس شود.
اگر به هنر تعزیهخوانی مراجعه کنیم، متوجه میشویم که تعزیهخوانهای خوبی که در گذشته داشتهایم، به عبارتی ردیفخوان بودهاند. گاهی آنقدر به این گوشههای موسیقی آگاهی داشتهاند، برخی از موسیقیدانها میرفتند نزد تعزیهخوانها و آموزش میدیدند تا بتوانند این گوشهها را یاد بگیرند. درواقع این رابطه خیلی تنگاتنگ است.
از طرفی هم اگر کسی میخواسته تعزیهخوان خوبی شود به استادان موسیقی مراجعه میکرده و در محضر این اساتید این گوشهها را فرا میگرفته و بعد به تعزیهخوانی میپرداخته است. گویی اساس کار همان موسیقی ما ایرانیان است که درواقع همین ردیفها و دستگاهها میشود. من موسیقی ردیف خود را همانند زبان فارسی میبینم که یک زبان ملی است که مربوط به همه مناطق کشور میشود.
نه اینکه لهجهها و زبانهای دیگر نباشند، چون این نیاز بسیار احساس میشود که قومهای مختلف؛ فرهنگها، زبان و... خود را حفظ کنند، ولی اگر در یک سرزمین فرض کنید مانند ایران نیاز به یک زبان رسمی است که تمام شاعران و موسیقیدانهایمان با آن زبان رسمی که وحدت ایجاد میکند، بین اقوام مختلف در یک کشور بتواند این را داشته باشد.
پس ما درکنار این همه زبان و لهجههای مختلف، زبان فارسی را داریم و در کنار انواع موسیقیهای مختلفی که داریم که بسیار و غنی هستند، یک موسیقی ملی و رسمی داریم که همین موسیقی دستگاهی است. زمانی که موسیقی دستگاهی را مورد توجه قرار میدهیم در تمام محورهای اصلی با موسیقی قدیم ما که حداقل هزارسال تمدن دارد، منطبق است. بدون هیچ نوع کموکاستی. یعنی اینکه جایی محوری از آن تغییر کرده باشد، نداریم. درواقع این موسیقی رسمی ما اصل کار قرار میگیرد برای انواع مختلف موسیقی.
زمانی که خواندن سلیم مؤذنزاده اردبیلی را با دیگران مقایسه میکنیم، میبینیم تاثیرش روی مردم فوقالعاده بیشتر است. پس اگر ما بتوانیم مراسمی را که آهنگ دارد، حال چه مراسم وقایع کربلا و نوحهخوانیها باشد، چه چاووشخوانی باشد، چه موسیقیهای دیگر باشد، هر قدر از موسیقی اصیل ایرانی در آنها استفاده شود، مثل زبان فارسی تاثیرشان روی مردم خیلی زیاد خواهد بود.
چیزی که امروز گرفتار آن هستیم این مسأله است که برخی از نوحهخوانها توجهی به اصالت موسیقی نمیکنند. زمانی که ما از اصالت و اصیلبودن صحبت میکنیم امکان دارد در یک فرهنگ دیگر اینقدر ارزشمند نباشد که در فرهنگ ما هست. ما دارای یک فرهنگی هستیم که از گذشته به ما رسیده و بسیار شایسته است.
به عبارت صحیحتر میتوان گفت بینظیر است و خوشبختانه این فرهنگ اصیل را امروزه هم داریم و در آینده هم خواهیم داشت. باید این را پرسید که آیا حیف نیست این همه آهنگ زیبا و انگارههای دلنشین رها شوند و به یکسری آهنگهایی که علاوه بر نداشتن اصالت، بیهویتی را نیز با خود یدک میکشند، رو بیاوریم؟
بعد از فرایض دینیای که داریم یکی از عبادتهای ما که قبل از همه قرار میگیرد، نوع تفکر ما است که به هر جهت علم است. چون زمانی که صحبت از علم میشود، بحث از تفکر و اندیشه به میان میآید و این علم است که صنایع را ایجاد میکند و در بخش هنرها نیز صنایع ظریف به دست میآیند. پس یکی از عبادتهایی که در اسلام هم ارزش بسیاری دارد، تفکر کردن است؛ درباره خداوند، درباره هستی، درباره علوم انسانی و علوم دیگر که در راستای رفاه و آسایش زندگی است که ما امروزه آنها را علوم تجربی مینامیم.
در این زمینه ما شاهدیم هرکسی که در راه علم قدمی برمیدارد برایش ارزش قایل است، بهطوری که یک ساعت تفکر درباره خداوند و اندیشیدن درباره آسایش افراد مساوی با ٦٠سال عبادت در نظر گرفته شده است. ما در چنین روایتها و چنین فرهنگی قرار داریم. چرا باید برای یک کار عقلانی و تفکر و تولید علمکردن امروز این همه ناتوان شده باشیم.
البته سوءتفاهم پیش نیاید که ما در زمینههایی این تفکر را داریم، اما زمانی که بهطورکلی نگاه میکنیم، واقعیتها را نمیتوانیم کتمان کنیم. حداقل از لحاظ موسیقی که من نگاه میکنم، ما در چنین فرهنگ پرباری از لحاظ موسیقایی، متاسفانه امروزه موسیقی ما ناتوان شده و سوال این است که چرا ما ایرانیان خوشذوق که فردوسی و سعدی میخواندیم، امروز چرا این همه سطحینگر شدهایم و چرا موسیقی امروز ما این همه سطحی شده است و چرا به موسیقی که برای تفریح است رومیآوریم.
خب اینها همان جایی است که زمانی که ما یک موسیقی تفریحی را گوش میدهیم دیگر نمیتوانیم بگوییم نیایش یا عبادت است. اما زمانی که این موسیقی را میآوریم به یک موسیقی معنوی و جایگاه علمی به آن میدهیم، کمی تفاوت پیدا میکند. یکی خود آن تفکر است که میماند و دیگری موسیقی است که زمانی که میآوریم و در جایگاه مراسم مذهبیمان قرار میدهیم، کاملا همان نیایش میشود. یعنی هر چیزی که ما را از یاد خدا دور نکند، دقیقا همان عبادت و نیایش است که بتواند ما را به شکرکردن به این همه نعمتی که در اطراف ما هست، به فکرکردن و توجهکردن به آنها ترغیب کند.
دینباوری؛ از گذشته تا هنوزهوشـــــنگ جاوید،پژوهشگر موسیقی آیینی| ریشه مناجات در فرهنگ ایران، ریشه بسیار کهنی است. ما اگر بخواهیم از نظر تاریخ دینی به موضوع نگاه کنیم، ایرانیها ابتدا به دین نوح بودند. ایرانیها از نسل سام هستند که یکی از فرزندان نوح بود و تمام دانشمندان و تاریخنگاران عرب هم بر این قضیه صحه گذاشتند. این یک روایت است. تاریخ دینی ما بههرحال نمیتوانسته فارغبال از نیایش باشد، چون مردم آن زمان نیایشهای نوح را از اینور و آنور پیدا و کار کردند. از نگاه تاریخ کیش اگر نگاه کنیم، باز هم این موضوع صادق است.
این نگاه روشنگران یا روشنفکران درسخوانده فرنگ است و از این زاویه باز به تاریخ کیش در ایران برمیخوریم. کیشها پیش از دین در ایران وجود داشتهاند، چون بههرحال ایرانیها نیایش را انجام میدادند. زرتشت خودش در دانشگاه زئوتر درس میخوانده است و این دانشگاه زئوتر مثل همین مدارس علوم دینی امروز ما بوده که در آنجا مسائل کیش و ادیان مختلف را آموزش میدادند و به یکی از شکلهای آموزشی هم نیایشکردن و ستایش کردن را میآموختند. مری بویس در کتاب خود «تاریخ کیش زرتشت» به این مسأله اشاره خیلی جدی و با سند داشته است که در ایران هم چاپ شده و مردم میتوانند آن را بخوانند.
خیلی جالب است که ما وقتی با زرتشت در ایران و دینی که به ایران میآورد، روبهرو میشویم میبینیم که میان ذکرکردن و مناجاتکردن فرق قایل شده است. چون ذکر با مناجات، دو شکل متفاوت هستند. ذکر، حالت به اصطلاح ستایشکردن دارد و بیشتر صفات حق خالق را دربرمیگیرد و چیزی در آن نیست. یعنی اگر بخواهیم حساب کنیم ستایش بیشتر جنبه دلبرانه برای خداوند دارد، ذکر، آن حالت ستایشی را دارد که خداوند مثل یک دلبر برای آفریدهشده جلوه میکند، ولی در مناجات اینگونه نیست.
در مناجات بیشتر حالت تضرع و توسل وجود دارد. بیشتر درخواست بخشش است و این دو شکل همواره در کنار هم بودند، گرچه امروزه توجه خیلی جدی به این مسأله از سوی دستگاههای فرهنگی و حتی خود جامعه وجود ندارد، چون نسبت به تفاوتها بیخیال هستیم و همه را یکجور میبینیم و چون همه چیز هم به یک چوب رانده شده، جوان امروزی نمیداند فاصله ذکر با مناجات چقدر است، ذکر چه کاری انجام میدهد و مناجات چیست. همه را از نظر درونمایه یکجور میبیند.
در مناجات، مسأله اصلی این است که انسان ارتباطی با خالق پیدا میکند که این ارتباط با خالق ناشی از اندیشه پاک او است. او با خدا به گفتوگو مینشیند و راز دل میگوید. در حقیقت مناجاتکردن به نوعی راه نزدیکشدن به خداوند است. این انرژی در ذکر قویتر است، ولی در مناجات، ریشهاش بیشتر توسلگونه است، یعنی خواهش، تمنا و تضرع در آن بیشتر است. نه خواستن برای خود بلکه برای همه خواستن وجود دارد.
همین جاست که ما وقتی به تاریخ زرتشت نگاه میکنیم، میبینیم که در دین زرتشت مناجات جایگاه ویژه داشته است، چراکه مثلا در «هات ٢٨ از یسنا» که کتاب دینی زرتشت است، زرتشت اینچنین میگوید: «ای مزدا، ای سپنتا مینو، اینک در آغاز با دستهای برآورده تو را نماز میگزارم و خواستار بهروزی و آرامشبخشیام. هر آنگاه که تو را به یاری میخوانم به سوی من آ و مرا به سمت بهروزی و آرامش...» پس ببینید از همان پایه اولیه توسل همراه با تضرع و خواهش بوده است.
این همان توسلی نیست که شما فقط بخواهید خداوند را تعریف کنید، درحالیکه هیچ چیزی از او نمیدانید. چون در ذکر این گونه است، اما اینجا ضمن تعریفی که میکند، چیزی هم از او مانند بهروزی و آرامش میخواهد. خیلی جالب است که میگوید: «هر وقت که من تو را میخواهم پیش من بیا...» این فرهنگ کهن ایرانی است. حالا این را چگونه میخواندند، خود خیلی مهم است. ما همین حالا در موسیقی ایران و در دستگاه بیات ترک یک دیتیل داریم که در آن بخشی به نام روحالارواح است.
شما اگر به شروع اذان مرحوم مؤذنزاده دقت کنید؛ فرمی که میخواند و از آنجایی که شروع میکند «سبحانالله...» بعد میرسد به اوج و اللهاکبر، فرم خواندن دقیقا شبیه همان گونههای آوازی مزداخوانی یا یسناخوانی در میان زرتشتیان ایرانی است که این نشان میدهد قدمت این نوع خواندن بسیار کهن است. به همین استناد میشود گفت که فرمهای آوازی اولیه نیز همین فرمهای نیایشی امروزی بودند. البته با حساب احتمالات میتوان این حرف را زد. حالا وقتی که ما به مسأله مناجات نگاه میکنیم، یک راه عجیب طولانی داریم. در نگاه زرتشت، نفس بشری مثل صحنه جهان و نبردگاه ارواح پاک و ارواح پلید است. به همین خاطر هر آدم در قالب یک سرباز قرار میگیرد که خواه یا ناخواه باید در صف خدا یا صف شیطان باشد. چون رسیدن به «پندار نیک»، نیاز به تکیهگاه قدرتمند دارد و آنها در فوق طبیعت هم این را جستوجو میکردند. در نتیجه مناجات (بهمعنای چیزی که امروز ما ایرانیها میگوییم) شکل میگیرد و میآید تا به دوره پس از اسلام میرسد.
بعد از آمدن اسلام به ایران، ادب مناجاتسرایی گسترش پیدا میکند و هم در شاخه نثر و هم در شاخه نظم نفوذ میکند. به همین سبب بهره از علم بدیع، آرایههای لفظی و معنوی همگی در این هنر به کار گرفته شده است. اگر بخواهیم نگاه کنیم مناجات در ادبیات ترکی، ترکمنی، کردی، لری، بلوچی، طبری، گیلکی، قشقایی، سیستانی، خوزی و فارسی دارای جایگاههای ویژه و باارزشی بوده است.
زیباترش این است که سجع، شکلی از ادب ایران است و گونههایی از سجع متوازن، مطرف و متوازی را در این مناجاتها میبینیم. سجعها ردپایشان در آثار عرفانی قرن پنجم مانند مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری قابل مشاهده است. در قرن پنجم وقتی سبک عراقی پدید میآید، شکفتن مناجاتسراییها آغاز میشود و فضای تازهای برای سرایش شعر پارسی هم باز میکند که این به مناجاتسرایی بومی و محلی نیز راه مییابد.
آن چیزی که اهمیت پیدا میکند تاثیرات ویژهای بود که ریشه از باورهای نژادی، ورود به مسائل فلسفی، نمونههای زاهدانه و صوفیانه، اندرز و تبلیغ رفتار و گفتار مبتنی بر فرهنگ و خردهفرهنگ است و ماهیت و متن مناجاتها همه اینها را دربرمیگیرد. مثلا شاعر عارف ترکمن مختومقلی فراغی بر خاکساربودن خودش در اشعاری که درحال مناجات گفته، تاکید عجیبی دارد یا ملامحمدجعفر نراقی کاشانی که او هم همینطور است.
در ایران برای مناجاتخوانی ابتدا از واژههای مربوط به اذان استفاده میکردند. یعنی اللهاکبرها و لا اله الا اللههای مداوم. این موضوع تا قرن دوازدهم ادامه مییابد. ما میبینیم هنر مناجاتخوانی پس از اسلام به قدری پیشرفت میکند که دارای رسالههای فراوانی میشود. یکی از آنها آداب آوازهای گلدسته است که یک نفر به نام علیرضا فرزند حسین فرزند اسماعیل قائمی بیرجندی این کتاب را نوشته و به انواع موسیقی در زمان خودش و به این شاخهها پرداخته است.
این رساله در سال ١٢٧٥ هجری قمری نوشته شده است. در این کتاب آمده: «آداب آوازهایی که پیغمبران میخواندند. آداب مرثیه محتشم که در منبرها خوانند. آداب ذکرها که در پای منابر خوانند. آداب ذکرها که در گلدسته خوانند. آداب ذکرهایی که درویشان و صوفیان خوانند.» در بخش آداب ذکرهای گلدسته درباره اینکه به وقت سحر در گلدستهها چه متنی به صورت مناجات و چه چیزی برای بیدارسازی بخوانند، اشارههای عجیب، شگرف و دارای راز و رمزی را برای ما گذاشتهاند. مثلا دستور موسیقایی ذکر سحر بسیار جالب است. سرشار از نوعی زیبایی. این یک دانش بوده که امروزه آن را دستکم گرفتهایم...
آداب موسیقی مذهبی
حاتم عسگري، رديفدان و مدرس نامآشناي آواز ايراني| هنر و در کل علوم مختلف شاخههای گوناگون و گستردهای دارد. خود موسیقی هم چند شاخه اصلی در بخش مذهبی دارد. نخستین شاخه در این نوع موسیقی روضهخوانی است. مداحی هم شاخه دیگری است. وظیفه مداح اجرای موسیقی سینهزنی است. اگر کار قرار باشد روی اصول و به درستی انجام شود، بعد از شنیدن دلایل و ماجرای شهادت امام حسین(ع) کار روضهخوان پایان مییابد و این مداح است که سینهزنی را آغاز میکند. نکته قابلتامل در این قسمت اشراف و تسلط کافی است که از ملزومات اجرای موفق یک روضهخوان است. او باید بداند که چه پردههایی را به چه حالوهوایی برای مستمعان باید بخواند تا مردم را تحتتاثیر قرار دهد.
مرحوم آقا ضیاء میگفت: شور و شوشتری و منصوری را ما رسم کردیم. مداح باید اینها را بداند. کسی که در مجلس مداح است باید بداند که در چه آهنگی باید بخواند. قسمتهایی که به سینهزنی مربوط میشود را مداح باید بداند و از ضربهایی که مناسب مذهبی است، مطلع باشد. بسیاری از ضربها برای آواهای مذهبی مناسب نیست و درست به همین دلیل است که در سالهای اخیر سروصدای خیلی از بزرگان درآمده است. در روزهای اخیر برخی از مداحها چیزهایی را میخوانند که به سینهزنی هیچ ربطی ندارد. درحالیکه ٦٠سال قبل روضهخوانهای شاخص آن دوره که مثلا در تهران حدود ٤نفر بودند، حافظ قرآن و موسیقی بودند. این افراد جایگاه بالایی داشتند. کسی که بخواهد در این زمینه کار کند، باید ابتدا کارش را از قرآن شروع کند...
قبل از انقلاب کسانی مثل علی بهاری، سیدجواد ذبیحی، سیدعرفان، آقای احمدیان و افتخارزاده بهعنوان نامداران موسیقی مذهبی بودند. بعد از انقلاب اوضاع تغییر کرد و هر مسجدی کسی را آورد که بدون آگاهی از موسیقی مذهبی این موسیقی را ارایه میدهد. درحالیکه برای آموزش این نیروها، باید جایی را پیشبینی کنند تا با علم و آگاهی آنچه را برای این هنر لازم است در ابتدا فراگیرند و بعد از آن پشت بلندگو بروند. مرا به تالار وحدت دعوت کردند تا در مورد موسیقی مذهبی نظر دهم. وقتی کمی دقت کردم، دیدم آنچه ایجادشده برمبنای هیچ است. دوستان باید دقت کنند که امام خمینی در قرن حاضر درحالی بهعنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران به جهان معرفی شده که در بالاترین درجه ادبی شعر میگفته. مقام معظم رهبری هم دقیقا همینطور است و بر شعر و ادب اشراف دارند. اینجور مواقع تکلیف جایی مثل صداوسیما سنگینتر میشود...
شاخه بعدی موسیقی مذهبی تعزیهخوانی است. تعزیه باید یک اپرای دراماتیک باشد تا بیننده را به یاد غم امام حسین(ع) بیندازد. درباره تعزیه مرا دعوت کردند. در آن جمع توضیحاتی درباره تعزیه مطرح کردم. ناصرالدینشاه به تعزیه علاقهمند بود و به همین خاطر حدود بیستوچند نفر از اساتید این هنر را از سراسر ایران دعوت کرده بود تا گروهی را برای اجرای تعزیه تشکیل دهند. این گروه با هم نشستند و نسخ مختلف را کنار هم گذاشتند تا به یک نسخه کامل و جامع برای اجرا دست پیدا کنند. درواقع این مراسم آدابی دارد که باید رعایت شود. درست مانند کسی که قرار است به زیارت برود، باید لباس مرتب و پاکیزه به تن کند و خود را تا حدممکن از کثیفیهای باطنی و ظاهری پیرایش کند...