ز آنجا که پایه و اساس و سنگ بنای هرفیلم متعلق به جریان رایج سینما قصه و خط داستانی آن است، لزوم استفاده مستقیم سینما ازمحصولات داستانپرداز ادبی بارها و بارها دربرهههای گوناگون به مشکلخوردن سینما مطرح شده است...
به گزارش بولتن نیوز، بیایید اسامی را مرور کنیم: ربهكا، خوشههاي خشم، زورباي يوناني، هنري پنجم، اسپارتاكوس، سريرخون، آرزوهاي بزرگ، دنكيشوت، اديپ شهريار، پيرمرد و دريا، بربادرفته، پدرخوانده، سرگيجه، دكتر ژيواگو، بينوايان، كشتن مرغ مقلد، پرواز بر فراز آشيانه فاخته و...؛ آنچه البته درتمام این آثار که مرورشان کردیم، مشترک است. این نکته است که این فیلمها از آثار داستانی دنیای ادبیات اقتباس شدهاند. درمرور تاریخ سینمای خودمان، اما به جز گاو و داش آکل، شازده احتجاب و البته سری فیلمهای زنانه بعد از انقلاب داریوش مهرجویی به این سهولت نمیتوان آثار باارزش مرتبط با ادبیات یافت.
این درحالی است که درتمام سالهای اخیر، هرگاه صحبت از فیلمنامه و آسیبهای فیلمنامههای ایرانی به میان آمده، بیشک اشاراتی هرچند کوتاه و گذرا به نبود رابطه مستقیم میان ادبیات و سینما در فیلمنامههای ایرانی نیز بخشی از آن بحث را به خود اختصاص داده است. در واقع زمانی که به آسیبها و کمبودهای داستانپردازی درسناریوهای ایرانی اشاره شده؛ نتیجه مستقیم و بیواسطه آن، در عدم استفاده سینما و سینماگران این مرزوبوم از منابع لایزال داستان خلاصه شده است. این بحث قدمتی دیرینه دارد و تقریبا ازهمان اوان ورود سینما به ایران مطرح بوده است. اینکه درعرصه ادبی این سرزمین داستانهای درجه یک از گذشته تا امروز همهساله خلق و به گنجینه داستانهای غنی این مرزوبوم افزوده میشوند؛ و درعین حال همواره بزرگترین کمبود و آسیب سینمای ایران قصهپردازی و داستانسازی عنوان شده- و میشود- تناقضی است که هیچگاه راهحلی درست و درمان نداشته؛ و بیشتر درحد توصیههای پدربزرگانه در باب لزوم استفاده از منابع ادبی در آثار سینمایی بروز یافته است.
از آنجا که پایه و اساس و سنگ بنای هرفیلم متعلق به جریان رایج سینما قصه و خط داستانی آن است، لزوم استفاده مستقیم سینما ازمحصولات داستانپرداز ادبی بارها و بارها دربرهههای گوناگون به مشکلخوردن سینما مطرح شده است. این ارتباط بیواسطه و لزوم برقراری آن، البته ربط چندانی به نوع خاصی از سینما نیز ندارد؛ با اینکه الزام بهرهگیری از دستآمدهای ادبی در سینمای مخاطب محور داستانپرداز بیشتر احساس میشود. با این همه حتی در سینمای داستانگریز نیز، هنوز بند ناف سینما از قصه قطع نشده است. قصه فیلم بهطور طبیعی نخستین موردی است كه كارگردان به آن فكر میكند و قرار است بر این اسكلت، گوشت و پوست استوار كند و اثری زنده و جاندار به نام فیلم بسازد. از اینجاست كه توجه به ادبیات داستانی بهعنوان گنجینهای از پیش آماده و مهیا نکتهای ضروری و الزامی به نظر میرسد؛ و البته موضوع مهمی است كه سینمای ایران توجه شایستهای به آن نداشته و میتوان چنین گفت که بهره كافی ازهمه قابلیتهای ادبیات نبرده است. کافی است گاو، سارا، بانو، میهمان مامان و حتی دایره مینای مهرجویی؛ داش آکل، خاک و غزل مسعود کیمیایی؛ آرامش درحضور دیگران، ناخدا خورشید و نفرین ناصرتقوایی؛ تنگسیر امیر نادری؛ شازده احتجاب و سایههای بلندباد بهمن فرمانآرا؛ شوهر آهوخانم داود ملاپور و... را با دیگر ساختههای این کارگردانان و همچنین با فیلمهای جریان رایج و غالب سینمای ایران قیاس کنید تا عیان شود ادبیات چهها که نمیتواند به سینما اضافه کند.
یكی ازمعضلات آشکار این بیارتباطی گسست میان سینما و ادبیات معاصر ایران و جهان است. در سالهای قبل از انقلاب، البته این گسست بشدت امروز نبود و میشد سالانه فیلمهایی را دید که براساس آثار ادبی ایران و جهان جلوی دوربین میرفتند. با اینکه متاسفانه ناچار از گفتن این واقعیت هستیم که بیشتر این تلاشها کوششهایی به ثمر ننشسته بودند که مهملاتی چون لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت شهر عشق و یکسری فیلم درجه ده شاهنامهای درفضای عمومی سینمای ایران ظاهر ساختند، اما این نکته را هم نباید فراموش کرد که اتفاقا همان تلاشهای بیثمر بود که راه درست را به سینمای ایران نشان داده و باعث خلق آثاری چون گاو، داش آکل یا آرامش درحضور دیگران شد. بعد از انقلاب اما ارتباط بین سینما و ادبیات كمرنگ و کمرنگتر شد. چنان کمرنگ که نتیجه جستوجو درباره فیلمهای اقتباسی سینمای ایران در چهاردهه اخیر تنها و تنها به آثاری ازهوشنگ مرادیكرمانی محدود میشود. در واقع او نویسندهای است که در این سالها بیشتر آثار او به فیلم برگردانده شدهاند. اینکه چرا چنین اقبالی به نویسنده قصههای مجید و مهمان مامان صورت گرفته، در وهله اول به جذابیت داستانهای او از نظر عامه مردم بازمیگردد و البته فیلترهای تنگ و تار سانسور را نیز نباید نادیده گذاشت که باعث میشوند شماری از نویسندههای درجه یک محبوب و توانا صرفا به دلیل افکار و تمایلات سیاسی شاید ناهمخوان با افکار طبقه حاکم فرصت عرضاندام دراین زمینه را پیدا نکنند. میتوان نویسندهای چون احمد محمود را مثال آورد با داستانهایی چون همسایهها، مدار صفر درجه، زمین سوخته، داستان یک شهر یا درخت انجیر معابد؛ که هرکدام از این آثار درصورت ساختهشدن این قابلیت را دارند که نقاطی نورانی و درخشان در آسمان هنرهای نمایشی- تصویری این مرزوبوم لقب بگیرند یا آثار محمود دولتآبادی و هوشنگ گلشیری. اصلا چرا راه دور برویم؛ حتی نویسنده محافظهکار و به اصطلاح بسازی چون سیمین دانشور نیز نتوانسته از این فیلترها بگذرد. سووشون او نیز میتوانست یک اثر اقتباسی درجه یک باشد، اما افسوس که این اسامی همگی به دلایلی- که دانیم و دانید- روی پرده را ندیدهاند تا تنها سردار این نبرد هوشنگ مرادیکرمانی با داستانهای سهل و ممتنعش باشد.
اینها اگر حل شوند؛ اگر نویسندگان ما خود را از دنیایی جدا از دنیای فیلمسازان نبینند؛ اگر سانسور و ممیزی اندکی تسمههایشان را شل کنند و اگر هزاران اتفاق دیگر بیفتد، شاید رابطه ویران سینما و ادبیات دراین دیار به سامانی مناسب برسد. آنوقت ما هم حسرت نخواهیم خورد، چرا دیگران میتوانند و ما نه!
جابر قاسمعلی: جای خالی پاتوقهای فرهنگی
دلایل متعددی وجود دارد که سینمای ایران از فقر اقتباس ادبیاتی بنالد؛ یکی از آنها عدم مطالعه و بهروزنبودن بخشی از فیلمنامهنویسان و نویسندگان ماست. متاسفانه بعضی فیلمنامهنویسان ما رمانهای روز و معاصر را پیگیری و تعقیب نمیکنند و از تازههای ادبیات معاصر داخلی و خارجی اطلاعی ندارند. بخشی از این کوتاهی هم به ممیزی در ارشاد برمیگردد که فیلمنامهنویس نمیتواند از هر رمانی بهره ببرد. به هرحال، شما میدانید که جامعه روشنفکری ما به صورت اخص داستاننویسان ما به پدیدههای اطراف خود بیتفاوت نیستند و این واکنش نشاندادنها به شرایط اجتماعی موجود نتیجهاش این میشود که آنها دست روی هر داستانی که با مشکلات اجتماعی بگذارند، دچار ممیزی میشوند، حتی بعضا رمانهای منتشرشده هم اجازه برداشت داده نمیشود. خود من چند بار خواستم داستانهای چاپشده را به فیلمنامه تبدیل کنم یا برای سریال استفاده کنم، مجوز به من داده نشد. منطق مسئولان دراین زمینه این است که کتاب در تیراژ حداکثر ٥هزار نسخه منتشر میشود اما مخاطبین فیلمها و سریالها بیشتر هستند. متاسفانه، هیچگاه درکشور ما رابطه ادبیات و سینما به جریان تبدیل نشده و ما جریان اقتباسی ادبی درسینما نداشتیم. آنچه که شاهدش بودیم، تلاش پراکنده فیلمسازان ما بوده که به فیلم تبدیل شده است. برای جریانسازی درمقوله اقتباس ادبی، ما نیازمند پاتوقهای فرهنگی هستیم که هنرمندان ما در آنجا ساعتها به گفتوگو و بحث و تبادلنظر بپردازند؛ گپ بزنند تا از میان گپزدنهای آنها و گفتوگوهای طولانی آنها فیلم دربیاید. در کافه نادری مهرجویی و ساعدی ساعتها با هم حرف میزنند و گفتوگو میکردند تا ازمیان این صحبتها، فیلم گاو یا دایره مینا متولد شد.
سامان سالور : تفاوت ما و هالیوود
درسینمای آمریکا با آن تفکر و پروداکشن قوی؛ فیلمنامه اقتباسی از ادبیات رشته مجزا و جداگانهای برای کسب جایزه اسکار دارد. این درحالی است که ایران با اینکه از ادبیات داستانی قوی برخوردار است؛ اما متاسفانه نویسندههایی که ادبیات داستانی را تصویری بنویسند یا فیلمنامهنویسی کنند یا از داستانها اقتباس کنند، همچون هوشنگ مرادیکرمانی بسیار کم داریم.
در ایران هم ما فیلمسازانی داریم که وقتی مینویسند کتاب جسدهای شیشهای خلق میشود که یکی از بهترین داستانهای سالهای اخیر ایران است که قابلیت تبدیل به سریال را دارد، اما متاسفانه این سعه صدر درمدیران تلویزیون وجود ندارد و از آنجایی که آنها با یک عده خاص درحیطه خود کار میکنند، ما دیگر نمونه سریالهایی نظیر هزاردستان، سربداران یا سلطان و شبان را نمیبینیم. در واقع، از نگاه دیگر سرمایهگذاری روی ادبیات پرطمطراق تاریخی یا اجتماعی ایران وجود ندارد و به همین خاطر است که اقتباس کمتر شکل میگیرد یا اصلا شکل نمیگیرد.از نگاه دیگر ما در ایران کمتر نویسندگانی داریم که محصولات ادبی آنها تصویری باشد و داستانهایشان به درد سینما بخورد. داستانها اغلب یا شخصی هستند یا روی تکنیکهای ادبیات داستانی خاص قرار میگیرد. ازطرف دیگر، از ادبیات داستانهای دنیا هم نمیتوانیم استفاده کنیم، چون با آنها تعارضات فرهنگی زیادی داریم؛ دراین سالها تلاشهایی هم همکاران من انجام دادند که با شکست مواجه شده، چون داستانهایشان با ممیزی بالایی همراه میشود و درنهایت، فیلم قابل باور و جذابی از کار درنمیآید، به این دلیل که نمیتوانیم المانها و نقاط داستانی آنها را در سینمای ایران پیاده کنیم؛ نمیتوانیم ازممیزی و قوانین دستوپاگیر ایران عبور کنیم. اگر هم همکاران من دراین زمینه موفق بودند و توانستند فیلمی با کیفیت مطلوب بسازند، در گیشه با شکست مواجه شده است.
منبع: شروند