توکل کردن به معنای این نیست که انسان کارش را انجام ندهد و انتظار داشته باشد خدا انجام دهد؛ بلکه «التوکل علی الله» یعنی انسان خود کاملا عهدهدار کار خویش بشود، اما برای رسیدن به نتیجه، تنها بر خدا اعتماد کند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 1 خرداد به آیه 3 سوره احزاب پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً
سوره احزاب (33) آیه 3
ترجمه
و بر خدا توکل کن؛ و خداوند کافی است که وکیل [کارساز] باشد.
«تَوَكَّلْ» ، «وَكيلاً»
هر دو از ماده «وکل» هستند که اصل این ماده دلالت دارد بر اعتماد و تکیه کردن به دیگری در کار خود. (معجم مقاييس اللغة، ج6، ص136) و «وکالت» (واگذاری کار به دیگری و وی را نایب خود کردن در انجام امری) کلمهای است که در زبان فارسی هم با آن آشناییم.
قبلا (جلسه63) بیان شد که «وکیل» بر وزن فعیل و به معنای مفعول است؛ یعنی کسی که مورد وکالت قرار گرفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۲) و لذا دغدغه اصلی وکیل این است که منافع موکلش رعایت شود. (مجمعالبیان، ج۵، ص۲۱۲) وکیل گاه انجام کار به نیابت از موکل را عهدهدار میشود و گاه از کاری که موکلش انجام داده دفاع میکند و مسئولیت آن را توجیه مینماید.
تعبیر «وکیل» 24 بار در قرآن کریم آمده است که در تمامی آنها تاکید است که تنها و تنها خداست که «وکیل» حقیقیِ انسان است و نباید غیر خدا را وکیل گرفت، و حتی پیامبر ص را هم خدا فرستاده، به عنوان «وکیل» نفرستاده است. (وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكيلاً؛ اسراء/54) و البته این به معنای آن است که غیر از خداوند متعال هیچکس نمیتواند مستقلا تکیهگاه و کارساز شخص دیگری باشد؛ وگرنه اگر توجه شود که همه کارها نهایتا به خداوند برمیگردد، اشکالی ندارد که بگوییم خداوند برخی را برای برخی از کارها وکیل میکند؛ چنانکه در ادامه مواردی از «توکیل» افراد توسط خداوند مطرح میشود.
نکتهای که تذکر آن لازم است تفاوت بین «توکیل» و «توکل» است. در زبان عربی، تعبیر «وکیل قرار دادن» و «واگذار کردن کار خود به وکیل» را با تعبیر «توکیل» بیان میکنند، نه «توکل»؛ که تعبیر «توکیل» تنها دوبار در قرآن کریم آمده است: «فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ» (انعام/89) «يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ» (سجده/11).
نقطه مقابل «توکیل»، «توکل» است؛ که اگر با حرف «لـ» بیاید به معنای «قبول وکالت» (عهدهدار شدن کارِ شخصی دیگر) میباشد ؛ و اگر با حرف «علی» بیاید به معنای «اعتماد کردن بر» دیگری است (مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۲)؛ و اگر با حرف «بـ» بیاید به معنای «ضمانت کردن برای انجام کار خاصی است» (لسان العرب، ج۱۱، ص۷۳۴) و در قرآن کریم همواره با حرف «علی» آمده است.
در اینجا شهید مطهری نکته جالبی را تذکر میدهند و آن این است که «توکل» با توجه به باب تفعل، به معنای «قبول وکالت» است، نه واگذاری وکالت. آنگاه وقتی با حرف «علی» متعدی میشود دو معنا را با هم تلفیق میکند: یکی قبول و عهدهدار شدن کار؛ و دیگری اعتماد و تکیه کردن بر غیر؛ بدین ترتیب، معنای «التوکل علی الله» این است که شخص انجام کار را برعهده بگیرد اما با اعتماد بر خدا؛ و تذکر میدهند در فرهنگ جامعه اسلامی، گاه «توکل» به معنای واگذار کردن کار به خدا و خود را کنار کشیدن قلمداد شده؛ که این معنا نه با بحث لغوی آن سازگار است و نه با تعابیر قرآنی مربوطه؛ بلکه توکل یعنی کار را علیرغم همه سختیها و ضررهای ظاهری برعهده گرفتن و در این مسیر به حمایت و امید خدا اعتماد کردن؛ و بهترین شاهد بر این مدعا آیه «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه؛ انعام/159) است که هم بر عزم کردن تاکید کرده و هم بر توکل. (مطهری، گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص14-29)
ماده «وکل» جمعا 70 بار در قرآن کریم به کار رفته، که تنها در دوباری که بر وزن «توکیل» آمده از واگذاری کار توسط خدا به غیر خدا سخن به میان آمده؛ وگرنه علاوه بر 24 موردی که از تعبیر «وکیل» استفاده شده و در بالا توضیحش گذشت، در تمامی 44 موردی هم که از وزن «توکل» استفاده شده، تاکید بر این شده است که «توکل» فقط باید «علی الله» باشد.
«كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً»
«بـ» در «بِاللَّهِ» حرف جر زائد است [زائد، یعنی معنای جدید تغییری ایجاد نمیکند؛ وگرنه دلالت بر تاکید دارد] و «الله» اگر چه لفظاً مجرور است؛ اما محلاً مرفوع، و فاعل «كفى» میباشد و «وَكِيلًا» تمييز برای آن میباشد؛ هرچند برخی گفتهاند «حال» دانستن آن هم بلااشکال است. (إعراب القرآن (نحاس)، ج3، ص207؛ إعراب القرآن و بيانه، ج7، ص595)
حدیث
1) از امام صادق ع روایت شده است: خداوند عز و جل به حضرت داود وحی کرد که: هیچ بندهای از بندگانم نیست که به جای مخلوقاتم، به من پناهنده شود و این را در نیتش صادقانه بیابم، جز اینکه اگر آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست علیه وی دسیسه کنند، برایش راه خروجی قرار میدهم؛ و هیچ بندهای از بندگانم نیست که به جای من، به هر مخلوقی پناهنده شود و من این را در نیتش بدانم، جز اینکه سببها و وسائل آسمانها و زمین را از دسترسش خارج میکنم و زمین را زیر پایش خالی میکنم و برایم مهم نیست که در کدام وادی هلاک میشود.
الكافي، ج2، ص63
2) ابوبصیر میگوید: امام صادق ع فرمودند: هیچ چیزی نیست مگر اینکه حد و اندازهای دارد.
گفتم: حدا توکل چیست؟
فرمود: یقین.
گفتم: حد یقین چیست؟
فرمود: اینکه همراه با خدا، از چیزی نترسد.
الكافي، ج2، ص57
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است: کسی که به خدا پناهنده شود او را در سرور پناه خواهد داد و کسی که بر او توکل کند امورش را کفایت خواهد کرد.
جامع الأخبار(للشعيري)، ص118
تدبر
1️⃣ توکل کردن به معنای این نیست که انسان کارش را انجام ندهد و انتظار داشته باشد خدا انجام دهد؛ بلکه «التوکل علی الله» یعنی انسان خود کاملا عهدهدار کار خویش بشود، اما برای رسیدن به نتیجه، تنها بر خدا اعتماد کند. (مطهری، گفتارهایی در اخلاق اسلامی، ص14-29)
یعنی انسان کارش را انجام دهد، اما نتیجه را از خدا بخواهد؛ و قطعا وقتی انسان متوکل، نتیجه را از خدا بخواهد، خدا برای رسیدن به نتیجه کافی است.
ثمره اخلاقی اجتماعی
کسی که بر خدا توکل کند، شکست برایش معنی ندارد؛ زیرا او فقط باید به وظیفه عمل کند و نتیجه برعهده خداست؛ و خدا شکستناپذیر است.
تاملی با خویش
اگر بعد از انجام برخی کارها به مقصودمان نمیرسیم و ناراحت میشویم، یا واقعا کارمان برای خدا نبوده است؛ و برای نفس بوده؛ و چون نفس به دلخواهش نرسیده، ناراحت شدهایم؛ یا باورمان ضعیف است و قبول نداریم که نتیجه را باید برعهده خدا گذاشت و خدا شکستناپذیر است.
پس، چهبسا همین شکستهای ظاهری، بهترین محرک برای بازبینی و تقویت باور دینی ما باشد؛ چنانکه امیرمومنان ع فرمود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم: خدا را از اینکه تصمیمهای قطعیام به هم خورد، شناختم» (نهجالبلاغه، حکمت250)
2️⃣ اگر خدا کارگزار و وکیل شود، برای هر کاری کافی است؛ و نیاز به هیچکس دیگری نیست.
آیا واقعا این را باور داریم؟
یا هر وقت سراغ خدا میرویم گوشه چشممان به اسباب و علل و دیگران است؟
بیهوده نیست که خداوند متعال میفرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون» و اکثرشان ایمان نمیآورند مگر در حالی که شرک میورزند» (یوسف/106) یعنی ما به خدا ایمان داریم، اما نه ایمانی موحدانه، و او را بتنهایی کافی نمیدانیم!
3️⃣ با اینکه امر به توکل عام است، اما با توجه به سیاق آیات قبل، میتوان گفت منظور اصلی آن، این است که در اطاعت نکردن از کافران و منافقان و پیروی از وحی، بر خدا توکل کن؛ و این نشان میدهد که این کار چه اندازه دشوار بوده که خداوند به پیامبرش دستور توکل و واگذاری نتیجه به خدا را میدهد. (المیزان، ج16، ص274)
یعنی، پيروى نكردن از كافران و منافقان و پيروى از وحى، مشكلاتى دارد كه راه مبارزه با آن توكّل به خدا است. (تفسیر نور، ج9، ص328)
ثمره اجتماعی
اطاعت نکردن از منطق کافران و منافقان، و ملتزم ماندن به پیروی از وحی، حتی برای پیامبر ص هم بسیار دشوار است؛ و نهتنها ایمان، بلکه توکل جدی هم میخواهد.
این نشان میدهد منطق کافران و منافقان، با ظاهری دلچسب و جذاب خودنمایی میکند.
پس، اگر در جامعه دینی دیدیم که بسیاری، به جای پیروی از منطق وحی، از منطق کافران و منافقان تبعیت میکنند، چندان متعجب نشویم!