از امام صادق ع روایت شده است: حقیقتا هیچ راحتیای برای مومن نیست مگر در دیدار پروردگارش،؛ و ماسوای آن [راحتی در] چهار چیز است: صَمت [سکوت از روی تامل]؛خلوتی که با آن از آفات زمانه، آشکارا و پنهانی، نجات یابی؛گرسنگیای که شهوترانیها و وسوسهها را با آن بمیرانی؛و شبزندهداریای که با آن دلت را نورانی کنی ...
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 12 اردیبهشت به آیه 5 سوره عنکبوت پرداخته شده و در آن آمده است:
مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ
سوره عنکبوت (29) آیه5
ترجمه
کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است؛ و اوست شنوای دانا.
معانی لغات
«يَرْجُوا»
از ماده «رجو» است که این ماده در اصل در دو معنای متفاوت به کار میرود: یکی در معنای امید و آرزو و انتظار رسیدن خبر خوش (که در این آیه در همین معناست)؛ و دیگری در معنای «کنار و طرف و حاشیه»ی چیزی (وَ الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها: فرشتگان در نواحی و اطراف آسمان مستقرند؛ الحاقة/17)؛ و با اینکه این کلمه در مقابل کلمه «خوف» است (خوف، انتظار امر ناخوشایند را داشتن است) اما اغلب اهل لغت بر این باورند که گاهی کلمه «رجا» در مورد خوف و نگرانی هم به کار میرود و آیه »ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً، نوح/13» را از این باب میدانند. (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص494-495؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص346)
البته ماده «رجأ» به معنای «تاخیر انداختن» (مثلا: تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُن؛ احزاب/53) را غالبا متمایز از ماده «رجو» به معنای انتظار داشتن دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص495)؛ هر چند برخی احتمال میدهند که این دو کلمه در اشتقاق کبیر به هم برگردند، چرا که انتظار کشیدن هم با نوعی تاخیر در وقوع واقعه مورد انتظار، همراه است؛ و بر همین اساس، در مورد برخی کلمات قرآنی که عدهای آن را از ماده «رجو» دانستهاند، احتمال اینکه از ماده «رجأ» به معنای تاخیر باشد هم مطرح شده است، چنانکه در آیات «أَرْجِهْ وَ أَخاهُ» (اعراف/11؛ شعراء/36) ، «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ» (توبه/106) [که در قرائتی دیگر، «مرجئون» هم خوانده شده (کتاب العین، ج6، ص174)] و «الْمَلَكُ عَلى أَرْجائِها» هر دو قول مطرح شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص79-82)
«كانَ يَرْجُوا» قبلا بیان شد که وقتی «کان» قبل از فعل مضارع بیاید دلالت بر استمرار و وجود یک وضعیت همیشگیای در آن فعل میکند.
«لِقاء» از ماده «لقی» به معنای به معنای مواجهه و مقابل هم قرار گرفتن و به هم رسیدن است که قبلا دربارهاش توضیح داده شد.
«أَجَل» دارای معانی متعددی است که یکی از معانیش «وقت معین» و «غایت تعیینشده» برای چیزی است که درباره آن قبلا توضیح داده شد.
«لَآتٍ» = «لـ» (لام مزحلقه، برای تاکید) + «آتٍ» (که در اصل اسم فاعل از ماده «أتی» و به صورت «آتِیٌ» بوده است)
«هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» «هو» مبتداست و «السمیع» خبر اول، و «العلیم» خبر دوم است؛ و چون «الـ» روی خبر آمده دلالت بر حصر (یا تاکید شدید) میکند.
شأن نزول
از ابن عباس در مورد آیه «کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس همانا اجلِ [= مهلت و سرآمد تعیین شده توسط] خداوند قطعا آمدنی است» (آیه4) نقل شده است که این آیه در مورد بنی هاشم نازل شد که در میان آنها حمزه بن عبدالمطلب و عبیدة بن حارث هستند؛ و در مورد آنها بود که نازل شد «و کسی که جهاد کرد پس تنها برای خود جهاد میکند» (آیه5)
تفسير فرات الكوفي، ص319
توجه
در نقلهای اهل سنت، اسم حضرت علی ع هم آمده، که اینها سه نفریاند که در ابتدای جنگ بدر به مبارزه تن به تن رفتند و هر سه پیروز شدند: شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج2، ص172
حدیث
1) امیرالمومنین ع در فرازی از نامهای که هنگام انتصاب مالک اشتر به حکومت مصر برای مردم آنجا نوشتند، درباره چرایی سکوتشان در مساله غصب خلافت، و در عین حال، جدیتشان بعد از قتل عثمان، توضیح میدهند تا به اینجا میرسند که:
به خدا اگر بتنهایی با آنها مواجه میشدم، و آنان زمين را پر مىكردند، نه باكی داشتم و نه مىهراسيدم؛ كه من نسبت به گمراهىای که آنان در آناند و هدایتی که من برآنم، کاملاً بصیر و متکی به یقینی از جانب پروردگارم هستم؛ و همانا من به دیدار خداوند واقعا مشتاق، و نسبه به ثواب نیکویش جدّاً منتظر و امیدوارم.
ليكن دريغم آمد كه کار این امت را بيخردان و تبهكاران عهدهدار شوند، و مال خدا را بین خود بگردانند و بندگان او را به خدمت گمارند، و با پارسايان در پيكار باشند و فاسقان را يار؛ چه، از آنان كسى است كه در ميان شما شراب حرام نوشيد و حد اسلام بر او جارى گرديد، و از آنان كسى است كه به اسلام نگرويد تا بخششهايى بدو عطا گرديد، و اگر نه از حكومت اينان بر شما مىترسيدم، شما را بر نمىانگيختم و سرزنشتان نمىكردم، و به فراهم آمدنتان نمىخواندم و تشویقتان نمیکردم، و همین که سر باز میزديد و سستى میگرفتيد به حال خود رهایتان مىكردم.
نهج البلاغه، نامه62
2) یکی از خطبههای معروف نهجالبلاغه، خطبه متقین است. البته آن گونه که در منابع معتبر با ذکر سند آمده، اصل مساله درباره شیعه واقعی است.
حکایت مطلب چنین است که نوف بکالی (یکی از اصحاب امیرالمومنین ع) میگوید: یکبار امیرالمومنین ع کاری داشت، من، جندب، و ربیع بن خثیم و برادرزادهاش همام را طلبید و ما خوشحال به سراغ ایشان رفتیم و وقتی به ایشان رسیدیم که داشتند از مسجد خارج میشدند. ما هم همراهش شدیم که به گروهی از متدینین رسیدیم که با هم نشسته بودند و تعریف میکردند و میخندیدند و سر به سر همدیگر میگذاشتند. وقتی حضرت علی ع به آنها رسید سریع بلند شدند و سلام و علیکی رد و بدل شد. سپس حضرت فرمود: شما از کدام قوماید؟
گفتند: از شیعیان شما، یا امیرالمومنین!
فرمودند: از سر محبت؟! [ظاهرا یعنی: خالصانه؟!] بعد فرمودند: فلانیها! چرا نشانههای شیعیان و زیورهای دوستان ما اهل بیت را در شما نمیبینم؟
آنها از خجالت سر به زیر افکندند. جندب و ربیع گفتند: نشانه و صفات شیعیان [واقعی] شما چیست؟ یا امیرالمومنین!
حضرت از جواب دادن طفره رفتند و فرمودند: «تقوای الهی داشته باشید و نیکی کنید که خداوند همراه کسانی است که تقوا دارند و نیکوکارند.» (نحل/128)
همام که شخصی عابد و مجتهد [کوشا] بود، گفت: به حق کسی که شما اهل بیت را کرامت بخشید و خاصتان کرد و خلعتتان داد و از فضل خود شما را برتری بخشید، ما را از صفات شیعیان [واقعی] خود آگاه کنید.
فرمودند: قسم نده! که همگی شما را آگاه خواهم کرد. سپس دست همام را گرفتند و وارد مسجد شده، دو رکعت نماز گزاردند و رو به ما کردند و عدهای هم دور ما حلقه زدند؛ پس با حمد و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبرش آغاز کرده، فرمودند:
[سپس وارد متن خطبه میشود که در فرازی از آن، در وصف شیعیان واقعی (یا به تعبیر تهجالبلاغه، متقین) آمده است]
در بلاها چناناند که گویی در آسایش واقعاند، از باب رضا به خواست خدا؛ و اگر نبود «اجل» [مهلت عمر] که خداوند برایشان مقرر فرموده، چشم برهمزدنی روحشان در پیکرشان قرار نمیگرفت به خاطر شوق دیدار خداوند و ثواب او، و ترس از عقاب او.
كنز الفوائد، ج1، ص90؛ نهج البلاغه، خطبه19
3) از امام صادق ع روایت شده است: حقیقتا هیچ راحتیای برای مومن نیست مگر در دیدار پروردگارش،؛ و ماسوای آن [راحتی در] چهار چیز است:
صَمت [سکوت از روی تامل] که با آن، حال و وضع دل و نفس خود را در آنچه بین تو و پدیدآورندهات گذشته، بشناسی؛خلوتی که با آن از آفات زمانه، آشکارا و پنهانی، نجات یابی؛گرسنگیای که شهوترانیها و وسوسهها را با آن بمیرانی؛و شبزندهداریای که با آن دلت را نورانی کنی و طبیعتت را صفا دهی و روحت را بدان پاک گردانی.
مصباح الشريعة، ص115
تدبر
1️⃣ نفرمود «من یرجو: کسی که امید دارد»؛ بلکه فرمود «من کان یرجو» یعنی کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد.
یعنی هستند در عالم کسانی که نه تنها به دیدار پروردگارشان امیدوارند، بلکه مدار زندگیشان را بر این دیدار بستهاند.
آناناند که میفهمند راحتی و خوشی جز در دیدار پروردگار نیست.
خداوند انشاء الله چنین زندگیای روزی همه ما کند!
2️⃣ «کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، پس بداند که همانا اجلِ الهی قطعا آمدنی است.»
یعنی، به کسی که زندگیاش را بر مدار دیدار خدا تنظیم کرده، مرگ را مژده میدهند.
این چنین است که عدهای شهادتطلب میشوند؛ نه فقط امیرالمومنین است که بشدت مشتاق لقاءالله بود و میفرمود «به خدا سوگند قطعا انس پسر ابوطالب با مرگ، بیش از انس طفل با سینه مادرش است» (نهجالبلاغه، خطبه۵)
بلکه شیعیان واقعیاش هم به گونهایاند که «اگر خداوند مهلت زندگی را برایشان مقدر نکرده بود، لحظهای روحشان در این پیکر خاکی قرار نمی گرفت.»
ثمره اخلاقی
اگر از مرگ فرار میکنیم و حتی از سخن گفتن و شنیدن دربارهاش بیزاریم، یعنی یک جای کارمان میلنگد و در ادعای دوستی با خدا چندان صادق نیستیم.
3️⃣ تعبیر پایانی آیه (اوست شنوای دانا)، برهانی است بر جملات قبلی آن:کسی که روالش این است که دیدار خدا را امید دارد، بداند که امیدش روا خواهد شد و اجل و مهلتی که خدا برای زندگی او قرار داده، حتما خواهد رسید.
چرا؟
چون خداوند این درخواست را میشنود و بدان آگاه است. پس آن را اجابت میکند.
4️⃣ در آیات قبل، خبر داد که وقتی افراد ادعای ایمان میکنند، خداوند آنها را به فتنه میاندازد تا راستگو از دروغگو متمایز شود.
این آیه در مورد آنانی است که از آزمون سربلند میآیند؛ و بقدری این ایمان صادقانه و امید به لقاء الله با هم تلازم دارند که به جای اینکه بفرماید «کسانی که در ادعای ایمانشان صادق بودند»، فرمود «کسی که روالش این است که به خدا امیدوار باشد.» یعنی «کسی که به دیدار خدا امید دارد» همان کسی است که ایمان آورده و در ایمانش صادق بوده است. (المیزان، ج16، ص102) در آیه دیگری (بقره/94) هم میفرماید: «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين: بگو اگر سرای آخرت نزد خدا خالصانه برای شما، و نه برای بقیه مردم، است؛ پس مرگ را آرزو کنید، اگر راست میگویید.»
نکته مهم دینشناسی
در تفکر دینی، مبدأ و معاد کاملا به هم وابسته است: کسی که خدا را واقعا باور دارد (آمن)، حتما امید دارد (یرجو) به اینکه به سوی او برمیگردد و پایان کارش لقاء الله است؛ باور به خدا بدون امید به دیدار او لغو است.
شاید مهمترین مشکل کافران و منافقان هم، مساله معاد است تا مبدأ. یعنی نهتنها منافقان، بلکه حتی بسیاری از کافران، با اعتقاد به «خدا صرفاً به عنوان مبدأ»، مشکلی ندارند. (عنکبوت/61؛ لقمان/25؛ زمر/38؛ زخرف/23) مشکل وقتی است که قرار باشد خدا در زندگی ما حضور داشته باشد، برای زندگی ما برنامه بدهد و در آخر هم سر و کار ما به او بیفتد. اینجاست که بهانهجوییها شروع میشود.
در مقابل، کسی که به خدا واقعا ایمان دارد، او را در زندگی خود جدی میگیرد؛ و اساساً به این امید زندگی میکند که بتواند لایق دیدار او شود.
ثمره اجتماعی
اگر میخواهیم دینداری افراد در جامعه عمیق و اصیل و واقعی شود، باید مساله مرگ آگاهی را تقویت کنیم.