اخبار حوزه سینما و تلویزیون همواره مخاطبان خاص
خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و
جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا
اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از
آنها مطلع شوند.
به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز
10 اردیبهشت ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با
کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این
مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط
عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
«سعید کریمیان» مدیر شبکه جم شب گذشته
کشته شد. مدیری که ظاهرا مجموعهای از شبکههای ماهوارهای سرگرمی را
پایهگذاری کرده بود. اما واقعیت زندگی و حتی شکل کشته شدن این مدیر 47
ساله اهل قائن نشان میدهد که برداشتی چنین سطحی از او اشتباه و
سادهانگارانه است. شاید حتی با بررسی خاستگاه فکری او و جدلهای سالهای
اخیرش بشود حدسهایی درباره کشته شدن کریمیان زد.
در زندگی سعید کریمیان سه نقطه عطف مهم وجود دارد که با دانستن آنها بهتر میشود مدیر مقتول جم را شناخت.
1- آشنایی با منافقین
پدر
کریمیان از اعضای فعال سازمان منافقین بود و در عملیات مرصاد کشته شد. از
آن پس سعید و خانواده اش حدود 8 سال در اشرف زندگی کردند و در همان مقطع
رابطه نزدیکی میان کریمیان و رأس سازمان شکل گرفت. سعید کریمیان شستشوی
مغزی داده شده و برای هر نوع فعالیتی به سود منافقین، آماده شد.
در سال 1375 او باخانواده اش، ذیل حمایتها و پشتیبانی عموی خود به سوئیس منتقل و در آن جا پناهنده شد.
سعید
کریمیان که در سوییس قصد تحصیل داشت، سرانجام مجبور به ترک تحصیل شد و در
سال 1377 سراغ برادرش هادی کریمیان رفت که در لسآنجلس زندگی میکرد.
سعید کریمیان در کنار مریم رجوی
2ـ ورود به عالم رسانه
برادر
سعیدکریمیان که در رادیو صدای ایران (اولین رادیوی 24 ساعته فارسیزبان که
به منظور مبارزه با نظام جمهوری اسلامی در آمریکا تأسیس شد) فعالیت داشت،
سعید را در همانجا به کار گرفت. سابقه سیاسی خانواده کریمیان برای مسئولین
رادیو صدای ایران ایدهآل بود و به همین دلیل مطالب و مقالات سعید کریمیان
مورد توجه گردانندگان این رادیو قرار گرفت.
3ـ ارتباط رسانهای با منافقین
کریمیان
بعد از یک سال و نُه ماه فعالیت در رادیو صدای ایران از سوی شبکه منافقین
دعوت به کار شد. پیشنهاد مسئولان سیمای آزادی (تلویزیون ملی ایران و
تلویزیون 24 ساعته سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران)
میتوانست موقعیت خوبی برای وی به حساب آید. ارتباط کریمیان با منافقین فقط
در همین اندازه نبود. او که همیشه از علاقمندان منافقین بود، بعد از
رادیو صدای ایران با «رویا رضایی» که از خانواده نزدیک یکی از سران منافقین
بود و 10 روز از طلاقش میگذشت، ازدواج کرد.
در
این میان با کمک و ارتباط دادن توسط همسر کریمیان، رابطهای محکمتر از قبل
میان شبکه او و سازمان منافقین شکل گرفت.این زمان بهترین موقعیت برای
سازمان منافقین بود تا بتواند دستکم بخشی از یک شبکه ظاهرا مستقل و با
ظاهری کاملا متفاوت از نام و نشان سازمان را در دست بگیرد. به همین دلیل
تلویزیون 24 ساعته سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران به
کریمیان پیشنهاد تأسیس یک شبکه ظاهرا مستقل را داد. پیشنهادی که میتوانست
موقعیت خوبی برای وی به حساب آید.
همه
چیز از همان ابتدا حسابشده بود. پیش از راهاندازی شبکه چندین جلسه مشترک
میان مسئولان سازمان منافقین و سعید کریمیان برگزار شد. منافقین که کمکهای
مالی از بعضی کشورهای اروپایی دریافت میکردند حاضر شده بودند در ازای
پرداخت مبلغ مناسبی، بتوانند اهدافشان را با روش سعید کریمیان، اجرایی
کنند.
درنهایت،این
شبکه از سال 1385 به عنوان یکی از شبکههای تلویزیونی «گروه موسیقی و
سرگرمی عمومی» با محتوای برنامههایی نظیر «فیلمهای سینمایی»، «مجموعهها و
سریالهای تلویزیونی»، «مستندهای تلویزیونی»، «برنامههای آموزشی» و سایر
برنامههای سرگرمکننده آغاز به کار کرد.
* لو رفتن رابطه تشکیلاتی با منافقین و تلاش برای گرفتن ژست جدید
بعد
از چند سال پنهانکاری، در نهایت، بعضی از افراد شبکه جم که از این شبکه
جدا میشدند جزئیاتی از فعالیتهای مدیر این شبکه را بازگو میکردند.
جزییاتی که ابتدا حول فساد اخلاقی کریمیان میگشت اما بعد، به بازگو کردن
روابط مشکوک او با منافقین رسید. یکی از مهمترین اظهار نظرها نیز مربوط به
«سارا رهبری» بود.
سارا
رهبری به گفته خود با پیشنهاد و اصرار مدیر شبکه جم در این شبکه مشغول به
کار شد. او یکی از عوامل اصلی و تأثیرگذار در راه افتادن شبکه بود. همکاری
وی با گروه جم کمک شایانی به گروه جم کرد اما بر خلاف انتظار همگان وی به
یکباره از این شبکه جدا شد.
در
آن زمان هیچ کس متوجه جدایی و یا اخراج سارا رهبری از گروه جم نشد. اما وی
بعدها در در صفحه فیسبوکش علت جدایی خود از شبکههای جم را شرایط کاری
موجود در این گروه بیان نمود و دست به افشاگری زد.
وی فساد اخلاقی و اقتصادی و همچنین ارتباط سعید کریمیان با گروهک منافقین را دلیل اصلی جدا شدن خود از شبکه جم اعلام کرد.
* جم و منافقین؛ آغازاختلاف جدی در شیوه عملکرد
در
دو سال گذشته، شبکه جم نگاه سیاسی خود را کمرنگتر کرده و سعی کرد از مسیر
سبک زندگی و فیلم و برنامههای جُنگمانند و با شعارهای عامهپسند و ژست
حمایت از تولیدات داخل و تلاش برای تشکیک در اعتقادات و ارزشگذاریهای
مردم، در میدان جنگ مقابل کشور قرار گیرد. روش و شیوهای که مورد اقبال
منافقین نبود و در مواردی اعتراضشان را به این رویه کریمیان و شبکه «جم»
ابراز کرده بودند.
آنها
اعتقاد داشتند شبکههای جم که بخش زیادی از منابع مالی آن را منافقین
تأمین کرده بودند باید صریحتر و علنیتر به مقابله با نظام اسلامی و کشور
اقدام کند. مبارزه صریح و علنی که کریمیان به آن امیدی نداشت.
این
اختلاف نگاه در شیوه دشمنی و نوع عملکرد باعث شد تا شکاف میان جم و
منافقین بیشتر شود و شاید اگر پرونده زندگی مدیر جم با چنین مرگی تمام
نمیشد، تا چند ماه دیگر یا باید شبکههای جم را تعطیل میکرد و یا برای ادامه حیات رابطه با مناقین را کمرنگ کرده و دست به دامان سایر دشمنان قسمخورده کشور میشد.
در اینجا میخواهیم ماجرای خود را در بررسی این چند فیلم شروع کنیم.
۲۰۰۱: اودیسه فضایی
فیلم
۱۹۶۸ استنلی کوبریک شاید دروازه ورود شما به فیلمهای معمایی و رمزآلود
باشد، قبل از دیدن فیلم شما شاید چند کلیپ تبلیغاتی که نمای تخیلیبودن آن
را نمایش میدهد، دیده باشید و طوری جذاب باشد که شما را مجبور به دیدن این
فیلم کند. بعد پای فیلم نشستن همهچیز عوض میشود و شما میفهمید چیزی که
درباره آن فکر میکردید با چیزی که در عمل مشاهده کردید، کاملا فرق دارد.
با خود میگویید این میمونها چه کاری میکنند؟ آن نوزاد غولپیکر فضایی
چیست؟ روایت اول به نخستین روزهای حضور انساننماها بر سیاره ما برمیگردد.
در داستانی طولانی و بدون دیالوگ، فیلم به نمایشنماهایی از زندگی نخستین
راستقامتان روی زمین میپردازد. در بین زندگی روزمره آنها ناگهان
تختهسنگی سیاهرنگ در محل زندگی آنها ظاهر میشود که به نظر میرسد بر
روند تکامل و رشد این موجودات نقش بازی میکند.
درباره
این فیلم باید بدانید که كوبریك، فیلمش را با سكانسی آغاز میكند كه در آن
یکی از قبایل میمونها درمییابد كه چقدر عالی میشود اگر بتوانند بر سرِ
اعضای قبیله مقابل ضربه وارد كنند. اجدادِ انسان هم چنین کاری میکنند
تا به جانورانی باقابلیت استفاده از ابزار تبدیل شوند. در همان زمان
تکسنگی غریب بر زمین ظاهر میشود. تا این لحظه در فیلم همواره اَشكال
طبیعی را دیدهایم؛ زمین و آسمان، بازوها و پاها. شوكی كه تکسنگ با
گوشههای صاف خود در میان صخرههای ساییدهشده در طبیعت، وارد میكند، یكی
از تأثیرگذارترین لحظههای فیلم است. كمال فیلم درست در همینجاست.
میمونها با احتیاط گردِ آن سنگ حلقه میزنند و سعی میكنند برای لمسكردنش
به آن دسترسی پیدا كنند و بعد ناگهان دور شوند. یکمیلیون سال بعد، انسان
با همان احساسات تجربهگرایانه به ستارهها دسترسی خواهد یافت. ماجرای
فیلم به سال ۲۰۰۱ میرود. زمانی كه كاوشگران روی ماه، یك سنگ جدید
مییابند. این یکی امواجی را به مشتری ارسال میكند و انسان، مطمئن از
ماشینهایش گستاخانه ردِ امواج را تعقیب میکند. فقط در این نقطه است که
طرح داستانی اندكی پیش میرود. سفینه را دو خلبان، كایر دالیا و گری
لاكوود، اداره میکنند. سه دانشمند در داخل سفینه در حالت حیاتی معلّق
نگهداری میشوند تا ذخایر انرژی آنها حفظ شود. خلبانان، بهتدریج، نسبت به
هال (رایانهای كه سفینه را میراند)، مظنون میشوند. ولی آنها رفتار
غریبی دارند و به خاطر اینكه با صدایی یکنواخت، شبیه شخصیتهایی از «دراگً
نِت» حرف میزنند، سخت است که دوستشان داشته باشیم. در هر صورت در نیمساعت
خیرهکننده پایانی این فیلم، همه ماشینها و رایانهها، فراموش میشوند و
انسان به نحوی به خویشتن بازمیگردد. سنگِ دیگری در حالی که به سوی
ستارگان اشاره میكند، پدیدار میشود. ظاهرا سنگ، این سفینه را به ژرفنای
كیهان میكشاند؛ جایی که زمان و فضا در هم میپیچند. آنچه كوبریك در آخرین
سكانس فیلم میگوید ظاهرا این است كه انسان سرانجام از ماشینهایش پیشی
خواهد گرفت و به كمك نوعی شعور كیهانی، به فراسوی ماشینها كشیده خواهد شد،
آنگاه دوباره تبدیل به یک کودک خواهد شد؛ اما كودكی كه از نژادی بینهایت
پیشرفتهتر و كهنتر است؛ درست چون میمونهایی كه روزی با همه ترس و جبنِ
خویش مرحله كودكی انسان بودند.
سولاریس
سولاریس
فیلمی علمی–تخیلی به کارگردانی آندری تارکوفسکی محصول سال ۱۹۷۲ است.
تارکوفسکی این فیلم را براساس رمان سولاریس (۱۹۶۲)، اثری نئوکلاسیک در
ادبیات علمی - تخیلی از استانیسلاو لم نویسنده لهستانی ساخت. سولاریس از آن
نمونههایی است که در نوشتن دربارهاش، هر چیزی مثل فلسفه یا ادبیات یا
عشق تابع داستان میشوند. سولاریس تارکوفسکی برای سرگرمی و تفنن نیست بلکه
مثل یک کتاب فلسفی عجیبوغریب است که بسیار خوشخط و مصور و رنگی نوشتهشده
است. این فیلم اینقدر دیدنی بوده که یکبار دیگر توسط استیون سودربرگ در
سال ۲۰۰۲ با بازی جرج کلونی بازسازیشده است و سودربرگ اگرچه سینماگر
منتقدپسند مستقلی است، اما این فیلم پیچیده را در قالب یک اثر کوتاه
عوامانه هالیوودی کرده است تا همه بتوانند از دیدنش لذت ببرند. تارکوفسکی
در این فیلم عمیقا ما را به فکر فرو میبرد. مهمترین سوال بعد از دیدن فیلم
این است که اگر چنین پایگاهی وجود داشته باشد و ما در آن باشیم، چه
میکنیم؟ یا اگر علم به جایی برسد که با اثرگذاری روی اختلالات مغزی بتوان
چنین وضعی را ایجاد کرد (چنانکه الان در عصبشناسی به این رسیدهاند که
عصبهای تحریککننده درد را میتوان فعال کرد تا بدون اینکه آسیبی به فرد
برسد تنها با تحریک اعصاب او کاری کرد که به لذت یا درد شدید برسد) آیا
واقعیت را دوست داریم یا زندگی با خیالی از محبوبترین فرد زندگیمان؟ خیلی
از این سوالات بعد از دیدن فیلم به ذهن میآید. مثلا اینکه اگر ما صرفا
در محاصره مشتی واکنش عصبهای مغزی هستیم چرا آنها را طوری دستکاری نکنیم
که بهتر زندگی کنیم؟ به علاوه فیلم اصلا این موضوع را به صورت ارادی طرح
نمیکند و ما را متوجه پیامدهای ناخواسته چنین اعمالی میکند که ممکن است
کنترل کار را جایی از دست دهیم. در این فیلم شما هنگامیکه این نابغههای
روسی و اتفاقاتی که رخ میدهد را در ایستگاه فضایی مشاهده میکنید، واقعا
حس میکنید که یک انسان گیج و احمق هستید.
احوال دگرگونشده
احوال
دگرگونشده یک فیلم ترسناک در سبک علمی – تخیلی به کارگردانی کن راسل است
که در سال ۱۹۸۰ منتشرشده است. در فیلم علمی - تخیلیِ هذیانی کن راسل،
احوال دگرگونشده، ویلیام هرت نقش یک دانشجوی پزشکیِ دانشگاه هاروارد را
بازی میکند که میخواهد به مبنای عصبشناسیِ حالات وجد و بیخودی از خود
پی ببرد. او درست مانند یک هیپی، مقداری از داروی وهمآوری که در مراسم
شمنها برای نیا گونگی روانی به معنای بازگشت به آگاهی آغازین- استفاده
میشود، را مصرف میکند. از آنجا که سینمای علمی - تخیلی وابسته به
جلوههای ویژه تماشایی است، جای شگفتی نیست که این سینما بارها و بارها به
صحنههای دگردیسی زیستشناختی بازگشته است؛ دوربینی که تغییرات فاجعهبار
ناگهانی را در صحنههایی آنجهانی یا غریب تصویر میکند و سرچشمههای
پنهانِ تحول تدریجی را به شکلی جادویی مرئی میکند. آقای راسل در این فیلم
آزمایش انواع داروها برای تغییر در آگاهی ذهن و تغییر در واقعیتها را به
نمایش میگذارد.
مظنونان همیشگی
نام
یک فیلم نوار جنایی به کارگردانی برایان سینگر محصول سال ۱۹۹۵ است. از
بازیگران این فیلم میتوان به کوین اسپیسی اشاره کرد. این فیلم در زمان خود
برنده جوایز متعددی ازجمله دو جایزه اسکار شد. موضوع کلی داستان فیلم
بهصورت موازی و فلشبک بین گذشته و زمان حال میگذرد. پنج خلافکار حرفهای
به نامهای دین کیتون (یک رستوراندار که در گذشته پلیس بوده ولی اخراج
شده)، وربال کیتز (یک چلاق حقیر)، تادهاکنی (یک تعمیرکار خودرو)، مک منیس و
فنستر، بهصورت یک باند جنایی دور هم جمع میشوند و جنایات متعددی انجام
میدهند. جنایات آنها را شخصی به نام کایزر شوزه طراحی میکند و از طریق
وکیلی به نام کوبایاشی به آنها منتقل میکند. آنها هنگام سرقت از یک کشتی،
به دلیل وجود مواد منفجره کشته میشوند و فقط وربال و یک ملوان اهل
مجارستان زنده میمانند. ملوان مجاری را به بیمارستان میبرند و پلیس وربال
را دستگیر میکند و از او میخواهد که بگوید داستان چیست. تمام فیلم
بازجویی پلیس از وربال است که متوجه میشود کایزر شوزه یکی از همان پنج نفر
است و نقشه کشتن آنها کاملا از قبل طراحی شده است. مثل آنکه کایزر شوزه
از آنها استفاده کرده است و حالا میخواهد آنها را از بین ببرد. این فیلم
مانند دیگر فیلمهاست که خیلی سخت میتوان با جریان اتفاقات آن حرکت کرد و
مانند بعضی فیلمهای داستانی بهگونهای است که نمیتوانیم مقاومت کنیم و
آن را چندینبار نگاه کنیم. اما اگر مانند یکی از تماشاگران اصلی فیلم
باشید، با دیدن آن احساس احمق بودن به شما دست میدهد و با خود میگویید من
که تمام فیلم را با دقت دیدم چطور ممکن است این حقیقت را از دست داده
باشم؟ چطور نفهمیدم که او گناهکار است؟ دیگر ممکن نیست که چیزی را در این
فیلم باور کنم.
هفت
فیلم
هفت ساخته دیوید فینچر شاید یکی از بهترین فیلمهای ساختهشده در ژانر
معمایی باشد. فینچر در سون یک فیلم دینی را به نمایش درمیآورد. طوری
صحنههای این فیلم را تنظیم کردهاند تا بهراحتی درک فیلم برای بیننده
راحت باشد. فیلم هفت درباره هفت گناهی که در تمام ادیان آمده است، بحث
میکند: هفت گناه (شکمپرستی، طمع، تنبلی، غرور، شهوت، حسادت، غضب). هفت
گناهی که ما بارها و بارها با آنها مواجه بودهایم. هفت گناهی که به گفته
بعضی ادیان مختلف مجازاتش فقط مرگ است. داستان اصلی فیلم مثل همیشه در شهر
پر از گناه و قتل و جنایت نیویورک اتفاق میافتد که در این فیلم به صورتی
مرموز و بسیار حرفهای بیان و به بیننده منتقل میشود. داستان درباره قاتل
زنجیرهای است که در ادامه در موردش نقل خواهد شد و در پی آن است که این
افراد که یکی از هفت گناه کبیره در آنها وجود دارد به سزای اعمالشان برسند.
داستان
فیلم از نمایی باز از خانه کارآگاه ویلیام سامر، کارآگاه سالخورده و
بازنشسته شروع میشود که در حال آمادهشدن برای رفتن به محل جنایت است که
در اینجا با دیگر کاراکتر فیلم مواجه میشویم. دیوید میلز (برد پیت) که به
تازگی انتقالی گرفته و ویلیام سامر (مورگان فریمن) که بهزودی بازنشسته
میشود؛ هر دو کارآگاههای جنایی هستند که عمیقاً درگیر پرونده یک قاتل
سریالی دگرآزار میشوند. قاتلی که قتلهای خود را بهدقت بر طبق هفت گناه
کبیره طرحریزی کرده است. فیلم براساس کتاب کمدی الهی دانته ساختهشده و
این کتاب به این گناهان اشارهکرده است. صحنههای فیلم که فضاهایی بسته
هستند، نوعی ترس و غم را به بیننده ارایه میدهند.
در
فيلم هفت بازیگرانی چون مورگان فریمن و برد پیت و کوین اسپیسی به ایفای
نقش میپردازند. ديويد فينچر قبل از هفت بيشتر كارگردانی موزيك ويديو
میكرده است. از ساير نكات بايد گفت كه نخستين روزهای اکران فیلم باعث ترس
اهالي لسآنجلس شده و گفته میشد که درخواست امنيتي بسيار بالا رفته است!
نیویورک جزء بهکل
بهعنوان
یک فیلمنامهنویس، چارلی کافمن هیچوقت از درگیر کردن و به چالش کشیدن ذهن
تماشاگران فیلم خود ابایی ندارد و بهراحتی انتظاراتی که از وی میرود را
انجام میدهد. فیلم نیویورک جزء بهکل در سال ۲۰۰۸ منتشر شده است. زمانی
که او شروع به کارگردانی فیلمنامهای کرد که خود او آن را نوشته بود، ما را
دعوت کرد تا یک نگاه جامع، کامل و موشکافانه به زندگی فردی داشته باشیم که
کار و زندگی او یکی شده است. سبک پوچ و غم و اندوه قریب به اتفاق این
فیلم حتی برای حرفهایترین بینندههای خانگی هم بیگانه به نظر میرسد
درعینحال تصویری کلی و جامع از زندگی روزمره و اختلالات و چالشهایی که در
آن رخ میدهد را به تصویر میکشد.
اینجا
نشان داده میشود که چگونه امرار معاش، زندگی پنداشته میشود. ما از جسم
خودمان بیرون میآییم و در دنیایی رها میشویم و سعی بر تحقق بخشیدن به
آرزوهایمان داریم. باز، به خودمان بازمیگردیم و سپس میمیریم. نیویورک جزء
بهکل یک زندگی را از ۴۰سالگی تا ۸۰سالگی دنبال میکند. کادون کوتارد
(فیلیپ سیمیور هافمن) یک کارگردان تئاتر است با تمام غرغرها و دلسوزیهایش
و با تمام تکبرات و ترسها و خصایصی که شاخصه این حرفه است. واضحتر
بگویم، من میتوانم جای او باشم، شما میتوانید جای او باشید. او میتواند
جو پلامر باشد. شغل، جنس، نژاد، محیط، تمام این تغییرات در ما هست، اما
انسان در آخر همانی میشود که بود. فیلم چگونگی این جریانات را نشان
میدهد. اگر خوششانس باشید و یک زندگی معمولی همانند اکثر مردم داشته
باشید، به چیزهایی که نیاز به انجامش داریم و دوست داریم انجام دهیم،
میرسیم. کادونن با بودجهای که از طرف یک بنیاد هنری خاص بهدست آورده یک
پروژه عجیب را اجرا میکند! جزءبهجزء زندگی خودش و اطرافیانش را در شهر
نیویورک بهصورت یک تئاتر خوب ترسیم میکند. اینجا همهچیز فیلم بهصورت
دیوانهوار به هم میریزد. یک نمایش درون یک نمایش دیگر تا آخر... تا حدی
پیش میرود که این تئاتر با زندگی واقعی یکی میشود. جالب است بدانید که
نقطه قوت فیلم در این است که فکر میکنید موضوع آن درباره تئاتر است ولی
اینگونه نیست!
خواب ابدی
خواب
ابدی، خواب بزرگ یا خواب گران یک فیلم جنایی به کارگردانی هاوارد هاکس
است که در سال ۱۹۴۶ اکران شد. این فیلم بر پایه رمانی به همین نام اثرِ
ریموند چندلر ساختهشده است. در سال ۱۹۹۷، کتابخانه کنگره این فیلم را به
لحاظ فرهنگی، تاریخی و زیباییشناختی، پراهمیت قلمداد کرد و آن را به فهرست
ملی ثبت فیلم افزود. یکی از دلایل شهرت این فیلم، موضوع بغرنج و پیچیده
داستان آن است. هنگام فیلمبرداری، نه کارگردان و نه فیلمنامهنویس، هیچیک
نمیدانستند که آیا اوون تیلور راننده شخصی ویویَن (با بازی لورن باکال)
خودکشی کرده یا به قتل رسیده است؛ بهنحویکه به نویسنده رمان یعنی ریموند
چندلر تلگراف زدند تا از او بپرسند که ماجرا چیست. چندلر بعدها در نامهای
به یکی از دوستانش نوشت: آنها تلگراف زدند... تا از من بپرسند، اما لعنت بر
شیطون، خودِ من هم نمیدانستم. جالب آنکه ریموند چندلر متوجه شد، بازیِ
مارتا ویکرز (در نقش کارمن) آنچنان چشمگیر است که در صحنه دوتایی او با
لورن باکال (در نقش ویویَن، شخصیت اصلی زن فیلم)، بازیِ باکال را
تحتالشعاع خود قرار داده و در نتیجه، تهیهکنندگان فیلم مجبور شدند قسمت
اعظم بازی ویکرز را حذف کنند تا شخصیت ویویَن اهمیت و جلوه خود را از دست
ندهد.
بندزن، خیاط، سرباز، جاسوس
این
فیلم جاسوسی محصول ۲۰۱۱ بریتانیا و فرانسه به کارگردانی توماس آلفردسون
است که براساس رمانی اثر ژان لو کره و بازیگری گری اولدمن در نقش جرج
اسمایلی تولید شده است. شرح داستان این فیلم اینگونه است که درحال حاضر
جنگ سرد باعث شده تا کشورها چهارچشمی حواسشان به حرکات مشکوک و غیرمنتظره
یکدیگر باشد تا مبادا کشوری دست از پا خطا کند و شعله جنگ دیگری برافروخته
شود. سرویس اطلاعات جاسوسی بریتانیا نیز بهنوبه خود سعی در کنترل اوضاع
دارد و به دنبال راهی برای کاهش تنش میان کشورهاست. در جدیدترین ماموریت
این سازمان، یکی از افراد ارشد سازمان به نام کنترل (جان هارت) تصمیم
میگیرد جاسوسی را به شهر بوداپست مجارستان بفرستد تا در آنجا سروگوشی آب
دهد، اما این ماموریت بنا به دلایل نامعلومی با شکست مواجه میشود و به
همین جهت، کنترل اجبارا از کار کنار گذاشته میشود. اما این شکست برای
بریتانیا چندان خوشایند نیست چراکه به حیثیت این سازمان در جهان خدشه وارد
شده است. از اینرو تصمیم گرفته میشود تا یک جاسوس کارکشته به نام جورج
اسمایلی( گری اولدمن) که درحال حاضر در بازنشستگی به سر میبرد را به کار
برگردانند تا از خیانتهای انجامگرفته پرده بردارد. اسمایلی با قبول
درخواست سازمان، بار دیگر بر سر کار خود بازمیگردد اما متوجه میشود که
اوضاع بسیار پیچیدهتر از آن است که سازمان فکر میکرده است و ... . در
اینجا ما کاملا مطمئنیم رمانی که ژان لو کره نوشته است، کاملا واضح است و
تمام اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی این رمان یعنی جرج اسمایلی میافتد خیلی
عجیبوغریب نیست، ولی ظاهرا آلفردسون و دو فیلمنامهنویس همراهشان بریدجت
لوکانر و پیتر استراگان بهگونهای اتفاقات را روایت کردهاند که با وجود
روایتهای تودرتو و خیانتهای زیاد، خیلی سخت میتوان در مسیر اصلی فیلم
پیش رفت و چیزی را فهمید. اغلب بینندهها باید چندین بار فیلم را ببینند تا
بتوانند تکههای فیلم را کنار هم قرار دهند و بفهمند که چه اتفاقی افتاده و
چه کسی چه بلایی به سر بقیه آورده است. منظور کلی ما این است که راههای
بدتری هم وجود دارد که بهجای دیدن دوباره این فیلم زمان خود را تلف کنیم.
چشمه
چشمه
فیلمی به کارگردانی دارن آرونوفسکی و با بازی هیو جکمن و ریچل وایس محصول
۲۰۰۶ آمریکاست که در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۶ اکران شد؛ فیلمی است که بیشک در ۹۵
دقیقه زمانش بارها اشک را بر گونههای بیننده حساس جاری خواهد ساخت. چشمه
آخرین ساخته فیلمساز شهیر آمریکایی، دارن آرونوفسکی است که در سال ۲۰۰۶ و
بعد از حدود ٦سال زمان که صرف ساختهشدنش شد به نمایش درآمد. فیلم از سه
داستان تودرتو تشکیل شده است که در انتها به هم میپیوندند. با هم نگاهی
میاندازیم به این اثر بینظیر.
فیلم
با داستان یک شوالیه قرن شانزدهمی اسپانیایی به نام توماس آغاز میشود. او
در جنگلهای محل زندگی مایاها سرگردان است تا شیره افسانهای درخت حیات را
برای ملکهاش بیابد. داستان دوم و اصلی به زندگی دکتر تام کرئو میپردازد
که دیوانهوار به دنبال درمانی برای سرطان میگردد تا همسر دلبندش را از
مرگ نجات دهد.
در داستان سوم که
پانصدسال بعد روایت میشود و بسیار سورئالیستی است تام را دنبال میکنیم
که در فضا روان است، شناور بر جزیره کوچکی که تنها درختی کهنسال در آن وجود
دارد. آنها به سمت یک سحابی عازماند که زمانی از آن بهعنوان مکان آرامش
سخن گفته بود.
فیلم بیانکننده این
حقیقت است که انسان قرنهاست که در افسانه یا واقعیت به دنبال راهی برای
پیشگیری از مرگ بوده و هست (جایی از فیلم دکتر تام میگوید: مرگ هم یک
بیماری است. پس حتما درمانی دارد و من آن را پیدا خواهم کرد) اما آیا خود
مرگ بهتنهایی بهعنوان تولدی دوباره، زیبا نیست. واقعا این فیلم نیز
چالشبرانگیز است که شما در پایان فیلم نمیدانید که بحث اصلی چه بود و
روند رویدادها از دستتان درمیرود.
نحوه پرداخت به موضوعات در ماه عسل امسال مشخص شد
مهدی مزینانی قائم مقام گروه اجتماعی
شبکه سه سیما گفت: برنامه تلویزیونی "ماه عسل" امسال هم با اجرا و تهیه
کنندگی احسان علیخانی درماه مبارک رمضان روی آنتن شبکه سه سیما میرود.
وی
ادامه داد: گروه تولید این برنامه تلویزیونی هماکنون در مرحله پیش تولید
قرار دارد و با توجه به موضوعهای انتخابی، مراحل مختلف پیش تولید را طی
میکنند.
قائم
مقام گروه اجتماعی شبکه سه سیما تصریح کرد: اتفاق خاص و ویژهای که در
برنامه امسال "ماه عسل" رخ میدهد، این است که از سه زاویه به موضوعاتی که
برای برنامه انتخاب شده، نگاه میشود.
وی
در ادامه صحبتهای خود توضیح داد: نگاه سه زاویهای به موضوع برنامه به
گونهای است که اگر به عنوان نمونه موضوع برنامه اعتیاد باشد از سه زاویه
به آن نگاه میشود که در این راستا یک زاویه مربوط به فرد درگیر اعتیاد ،
زاویه دوم مربوط به افرادی است که بستر اعتیاد برایشان فراهم است و همچنین
زاویه سوم مربوط به راههایی است که به وسیله آنها میتوان از اعتیاد
جلوگیری کرد.
مزینانی
اظهار کرد: در این راستا همچنین به این موضوع هم پرداخته میشود که چگونه
میتوان به وسیله راههای جلوگیری از اعتیاد در جامعه، به گونهای عمل کرد
که افراد دیگری به دامان اعتیاد کشیده نشوند.
وی
یادآور شد: محور اصلی که برای "ماه عسل" امسال تدارک دیده شده ، نگاه از
سه زاویه است البته هنوز همه مطالب روی کاغذ است و درباره اجرایی شدن آن با
گروه تولید و سازنده صحبتهایی صورت گرفته است.
قائم
مقام گروه اجتماعی شبکه سه سیما همچنین تصریح کرد: سبک و سیاق کلی برنامه
"ماه عسل" مانند سالهای گذشته است و تلاش میکنیم با تدارک موضوعات مناسب
، اوقات خوشی را برای بینندههای تلویزیون در ماه میهمانی خدا رقم بزنیم.
وی
اظهار کرد: دعوت از هنرمندان و بیان مسائل شخصی زندگی آنها مانند مواردی
که در برنامه سال گذشته رخ داد ، موضوعی است که درباره آن هنوز تصمیمی
گرفته نشده و صحبت اساسی در این زمینه صورت نگرفته است.
مزینانی
یادآور شد: برنامه تلویزیونی "ماه عسل" از شب اول ماه مبارک رمضان و با
مدت زمان 70 دقیقه روی آنتن شبکه سه میرود و اگر جدول پخش اجازه بدهد ،
امکان تغییر جزئی در مدت زمان این برنامه پرمخاطب وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: محل تصویربرداری و ضبط برنامه تلویزیونی "ماه عسل" هنوز مشخص نیست.
چرخیدن در سینمای هالیوود به سبک تام هنکس
اولین تصاویر از فیلم سینمایی "چرخه" به کارگردانی "جیمز پونسولت" و بازی" تام هنکس" منتشر شد.
فیلم سینمایی "چرخه" به کارگردانی "جیمز پانسالت" 28 آوریل 2017 اکران خود را در سینماهای امریکای شمالی آغاز خواهد کرد.
این
فیلم داستان، یک کارمند جوان تکنولوژی (اما واتسون) است که کار در یک شرکت
قدرتمند اینترنتی دریافت می کند و سریعاً در این شرکت به مدارج بالا دست
پیدا کرده و به زودی خودش را در یک وضعیت خطرناک در مسئله حریم خصوصی،
آزادی و نظارت می بیند.او میفهمد که تصمیمات و اعمال او در این منصب چه
تاثیری بر آینده بشریت خواهد داشت.
دایره
فیلمی علمی تخیلی و درام آمریکایی به نویسندگی و کارگردانی جیمز پانسالت
است که بر اساس رمانی به همین نام از "دیو اگرز" ساخته شده است.
از بازیگران "چرخه" می توان به تام هنکس، اما واتسون، جان بویگا، کارن گیلان، پتن اسوالت و بیل پاکستون اشاره کرد.
در جستوجوی فایده جشنواره جهانی فجر برای سینمای ایران
جشنواره جهاني فجر در حالي روز جمعه به
کار خود پايان داد که اين رويداد هنري با وجود هزينههاي ميلياردي مانند
سالهاي پيش بدون هيچ برآيند و نتيجه مشخص به نفع سينماي کشور برگزار شد و
به عقيده بسياري از کارشناسان برگزار شدن و نشدن آن توفير زيادي به حال هنر
و سينماي ايران ندارد.
بسياري
از افرادي که در ايام برگزاري جشنواره به مجتمع چارسوي تهران مراجعه
کردهاند، به اين نکته اذعان دارند که حاضران اغلب براي قدم زدن و ديد و
بازديد و غذا خوردن به مجموعه چارسو آمده بودند و همواره صف غذا پرمخاطبتر
از سالنهاي نمايشي بوده که اتفاقاً گنجايش پاييني هم دارد.
حجتالله
ايوبي، مرد غيرسينمايي که بيش از سه سال سکان اداره سازمان سينمايي را در
دست گرفت و مدام در حال آزمون و خطا بود، در اقدامي غيرکارشناسي بخش ملي
اين رويداد را از بخش بينالمللي آن جدا کرد که منجر به بيرمقتر و
پرهزينهتر شدن جشنواره آن هم در زمانهاي شد که شعار اقتصاد مقاومتي و
لزوم صرفهجويي در اين سالها مدام سر داده شده و ضرورت اصلي کشور به شمار
ميرفته است. اي کاش با وجود هزينههاي زياد حداقل شاهد برگزاري جشنوارهاي
تأثيرگذار بوديم، ولي اين اتفاق هم نيفتاده و از دل اين رويداد تنها
تعدادي عکس يادگاري به جا مانده است.
حامد
محمدي، نويسنده و کارگردان سينما و فرزند منوچهر محمدي تهيهکننده شناخته
شده و صاحب آثاري همچون «مارمولک» و «ميم مثل مادر» به تازگي انتقادات تند و
تيزي را از جشنوارهاي موسوم به جهاني فجر طرح کرده است: «مديران
برگزارکننده اين جشنواره مدام اين موضوع را مطرح ميکنند که جشنواره جهاني
دو، سه سال بيشتر عمر ندارد و هنوز نوپاست و نبايد نقدش کرد، اما مانند
ساير مديراني که در اين سالها نمونهشان را زياد ديدهايم با اينکه
ميدانند چرخ قبل از آنها اختراع شده باز هم دوست دارند چرخ را از نو
اختراع کنند. مديراني که علاقه دارند با تمام قوا تجربيات سي و چند دوره
جشنواره بينالمللي فجر را فراموش کنند، آن زمان که بخش ملي و بينالملل
فجر همزمان برگزار ميشد و اتفاقاً به نظر ميرسيد دارد کار خودش را در
همان حد و اندازهاي که توقعش ميرود، انجام ميدهد. اين همه اصرار دوستان
را براي مستقل کردن جشن بينالمللي فيلم فجر از بخش ملي با وجود مضاعف شدن
بودجههايي که همه ميدانيم در اين روزها چقدر سخت به دست ميآيد، هنوز کسي
تشريح نکرده است.
نويسنده
فيلمنامه «طلا و مس» ادامه داد: در عرصه سينما همانطور که تبديل معاونت
سينمايي به سازمان سينمايي، ميراث مديريت مجموعه آقاي شمقدري است، تنها
ميراث به جا مانده از آقاي ايوبي هم همين استقلال بخش بينالملل فجر از بخش
ملي است که اگر نتيجه ندهد تقريباً چيزي از او و مجموعهاش در سينما
نمانده است، اما اگر اين تصميم با هدف مشخص و کارشناسيهاي درستي که ما از
آنها چيزي مشاهده نکردهايم، گرفته شده باشد و فقط براي منافع عدهاي خاص
طراحي نشده باشد، در هر دولتي و با هر سليقهاي ماندگار ميشود و فقط بايد
ايراداتش را برطرف کرد تا دورههاي بهتري براي سالهاي آينده متصور باشد.
کارگردان
فيلم سينمايي «فرشتهها با هم ميآيند» در ادامه به حضور تعدادي از
فيلمهاي ايراني در بخش جهاني فجر اشاره کرده و گفته: از همان سال اول که
بخش ملي و بينالملل مستقل شدند، تعدادي فيلم داخلي که در بخش ملي پذيرفته
نشدند، به بخش جهاني راه پيدا کردند که شايد بسياري از آنها هيچ ربطي به
جشنواره جهاني نداشتند و اين شائبه يا شايعه دلجويي از فيلمسازاني که در
بخش ملي حضور نداشتند، مطرح شد و قطعاً اين موضوع با قواعد برگزاري جشنواره
جهاني همخواني ندارد. به نظرم جشنوارهاي مثل «عمار» با شعار
«استکبارستيزي» هدف مشخصتري از جشنواره مستقل جهاني فجر دارد و از ابتدا
اين مسير را براي خودش تعيين کرده، اما آيا واقعاً هدف جشنواره جهاني ما تا
همين اندازه هم مشخص و رسانهاي شده است؟
نداشتن
راهبرد مشخص و همسو با منافع و مطالبات ملي عمدهترين ضعف جشنواره جهاني
فجر است و همين مورد سبب شده اين رويداد بهرغم هزينههاي ميلياردي همواره
بيبو و بيخاصيت برگزار شود و هيچ تأثيري بر سينماي ايران نداشته باشد، چه
برسد به سينماي بيرون از ايران.
سردار نقدي: «آرام ميگيريم» اثري گرانسنگ و ارزشمدار بود
در متن تقدير سردار نقدي خطاب به سهرابي
آمده است: «براي پاسداشت تلاشهاي ارزنده حضرتعالي در عرصه هنر متعالي،
ارزشمند و آگاهي بخش؛ تقديم به شما به پاس ساخت اثر گرانسنگ و ارزشمدار
آرام ميگيريم.» «آرام ميگيريم» به تهيهکنندگي فرهاد گلي، محصول مشترک
انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس و گروه فيلم و سريال شبکه2 سيماست که پخش
آن از بهمنماه سال پيش آغاز شد و تا روزهاي پاياني سال ادامه داشت.
اين سريال ۵۰ قسمتي که پس از مدتها با ارائه پيامهايي اخلاقي و ارزشي
توليد و پخش شد بسيار مورد توجه و استقبال مخاطبين قرار گرفت و نشان داد که
مردم همچنان طالب فيلمها و سريالهايي با مفاهيم ارزشي و انقلابي هستند.
«آرام
ميگيريم» به عنوان يکي از پربازيگرترين مجموعههاي شاخص چند سال اخير
تلويزيون، توانست مخاطبان زيادي را از اقشار و اقوام و سنين مختلف با خود
همراه کند و از اين حيث جزو سريالهاي موفق چند سال اخير سيما قلمداد شود.
چنانکه
در برنامه تلويزيوني «سين مثل سريال» که در روزهاي پاياني سال گذشته از
شبکه يک سيما پخش شد و طي آن سريالهاي پخش شده در طول سال در معرض رقابت و
انتخاب مردمي قرار گرفتند «آرام ميگيريم» موفق شد با پشت سر گذاشتن
سريالهاي شاخص حتي با موضوعات طنز، بيشترين رأي مردمي را از آن خود کند و
در صدر اين سريالها، پس از يک برنامه کودک روزپخش که به واقع در زمره
سريالهاي تلويزيوني نميگنجيد، قرار بگيرد. در برنامه مذکور کامران تفتي،
بازيگر نقش جلال در سريال «آرام ميگيريم» نيز با رأي مردم در صدر بازيگران
قرار گرفت و جايزه بهترين بازيگر مرد سال تلويزيون را از آن خود کرد.
«آرام
ميگيريم» قصهاي خانوادگي - اجتماعي را روايت ميکرد که طي آن به معضلات
دامنگير خانوادهها و بالطبع جامعه پرداخته ميشد. در اين سريال علاوه بر
فضاي اجتماعي، خطوطي پررنگ و تأثيرگذار از زندگي شخصي و حرفهاي يکي از
سرداران سپاه و چند پاسدار نيز روايت ميشد که در جهت حفظ امنيت مرزها
اقدامات ارزندهاي انجام ميدادند. در اين خط قصه، شخصي به نام مجتبي با
درجه سرگردي حضور داشت که زندگي خانوادگي او نيز با توجه به شيريني و عشق
والايي که داشت تبديل به محبوبترين خط قصه سريال شد. چنانکه با شهادت اين
شخصيت محبوب مخاطبان سريال در کامنتها و اظهارنظرهاي مختلف با اندوه و
ناراحتي عميق نسبت به شهادت مجتبي فامنين واکنش نشان دادند.
دی کاپریو در راهپیمایی سرخپوستان شرکت کرد
در فیلمی ویدیویی که از راهپیمایی
سرخپوستان در شبکه سیانان پخش شد دی کاپریو نیز نشان داده شد. او در حالی
که عینک زده بود نوشتهای در دست داشت که روی آن نوشته شده بود: تغییرات
آب و هوایی واقعی است.
این راهپیمایی در صدمین روز حضور ترامپ به عنوان رییس جمهور آمریکا و در اعتراض به وی برگزار شد.
دی
کاپریوی ۴۲ ساله در عین حال در توییتر با انتشار عکسی گروهی با رهبران
سرخپوستان نوشت: باعث افتخار است که به سران سرخپوستان و آمریکاییهای بومی
که برای عدالت آب و هوایی مبارزه میکنند، همراه شدهام. به من در حمایت
از آنها ملحق شوید.
در
تظاهرات دیروز که علیه سیاستهای آب و هوایی ترامپ برگزار شده بود
تظاهرکنندگان به حمایت ترامپ از حفاری، استخراج گاز و نفت و زغال سنگ از
سیاره زمین اعتراض شد.
سال
پیش دی کاپریو وقتی جایزه اسکار را دریافت کرد نطق سخنرانی خود را با
تمرکز بر حمایت از زمین ادا کرد. وی گفت به رهبرانی در سراسر جهان نیاز
داریم که سخنگوی شرکتهای بزرگ نباشند بلکه برای همه بشریت سخن بگویند،
برای مردم بومی، برای میلیونها مردم تنگدست و مردمی که بیش از دیگران از
این مسایل تحت تاثیر قرار میگیرند.
پایتخت آمریکا دیروز شنبه (۹اردیبهشت) صحنه تظاهرات هزاران نفری علیه سیاستهای دونالد ترامپ درباره تغییرات آب و هوا بود.
به
گزارش خبرگزاری رویترز این تظاهرات در حالی برگزار شد که دمای هوای
واشنگتن ۳۳ درجه سانتیگراد بود که رکوردی در نوع خود در این وقت از سال
محسوب میشود.
پلاکاردهایی
که معترضان در دست داشتند حاوی هشدارهایی درباره از بین رفتن زمین، بالا
رفتن سطح دریاها و تباه شدن محصولات کشاورزی بود. روی پلاکاردی نوشته شده
بود که «سیاره زمین دیگری وجود ندارد.»
دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی خود مساله تغییرات آب و هوا را دروغ خوانده بود.
واکنش رسانههای خارجی به بیانیه فیلمساز ایرانی در «ترایبکا»
کاوه مظاهری کارگردان فیلم کوتاه
«روتوش» که نخستین حضور بینالمللی فیلمش در شانزدهمین جشنواره بین المللی
«ترایبکا» رقم خورده بود علیرغم استقبال مخاطبان جشنواره از فیلمش به دلیل
قوانین مهاجرتی دولت ترامپ موفق به حضور در این جشنواره نشد. با این حال وی
که در نهایت موفق به کسب جایزه بهترین فیلم کوتاه این جشنواره شد با ارسال
ویدیویی که در مراسم اختتامیه این جشنواره به نمایش درآمد ضمن قدردانی از
توجه جشنواره به فیلمش، اعتراض خود به سیاستهای دولت آمریکا را اعلام و در
نهایت جایزه خود را به مهاجران سراسر دنیا تقدیم کرد.
این
اقدام مظاهری بازتاب گستردهای در رسانههای جهان داشت. به صورتی که نشریه
نیویورک تایمز در شماره چاپی ۲۹ آوریل خود با اختصاص بخش مهمی از خبر
اختتامیه جشنواره ترایبکا به گفتههای کاوه مظاهری موفقیت این فیلم کوتاه و
گفتههای کارگردان ایرانی آن را پوشش داد.
هالیوود
ریپورتر نیز با اختصاص بخش آغازین خبر اختتامیه این جشنواره به گفتههای
کاوه مظاهری، متن کامل بیانیه کاوه مظاهری را منتشر کرد. نکته قابل توجه در
بازتاب رسانهای این بیانیه توجه رسانهها به اصطلاح «تصمیمات عجیب آقای
ترامپ» است که از سوی کاوه مظاهری بیان شده است.
وبسایتهای
خبری ان بی سی نیویورک، استارتریبون و ددلاین هالیوود نیز با اخصاص بخش
مهمی از متن خبر خود به این بیانیه واکنش خود نسبت به گفتههای کاوه مظاهری
را ابراز داشتهاند.
متن
پیام ویدیویی کاوه مظاهری بدین شرح است: «سلام به همه. قبل از هر چیز تشکر
میکنم از هیات داوران جشنواره ترایبکا که امسال فیلم کوتاه «روتوش» را به
عنوان بهترین فیلم این بخش جشنواره انتخاب کردهاند. خیلی متاسفم از این
که من آنجا نیستم و نمیتوانم با شما رو در رو صحبت کنم. دلیل اینکه آنجا
نیستم این در واقع «تصمیمات عجیب آقای ترامپ» است که یکی از کوچک ترین
طبعاتش این است که من و گروهم نتوانستیم ویزای آمریکا را بگیریم. الان هم
مجبور هستم از طریق این ویدیو با شما صحبت کنم. خیلی خوشحال هستم که اولین
جایزه جشنواره ترایبکا به یک فیلم کوتاه ایرانی با فیلم من اتفاق میافتد.
این جایزه را با افتخار تقدیم میکنم به همه مهاجرین در گوشه و کنار دنیا
که با سختی تلاش میکنند زندگیشان کمی بهتر شود.»
فیلم
کوتاه «روتوش» به کارگردانی کاوه مظاهری با دریافت جایزه بهترین فیلم
کوتاه جشنواره «ترایبکا» در نخستین حضور بینالمللی خود، موفق به کسب معرفی
نامه این جشنواره به آکادمی اسکار شد و رسما در رقابتهای اسکار ۲۰۱۸ شانس
حضور به عنوان یکی از نامزدهای اسکار بهترین فیلم کوتاه داستانی را خواهد
داشت.
برنامههای امروز نامزدهای ریاست جمهوری در رسانه ملی
زمانبندی پخش برنامه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری به این شرح است:
محمدباقر قالیباف
رادیو ایران ساعت 17:30 دقیقه
تکرار این برنامه فردا ساعت 7:10 دقیقه صبح از رادیو ایران پخش میشود.
سید ابراهیم رئیسی
برنامه با دوربین شبکه یک ساعت 22
سید مصطفی هاشمی طبا
برنامه پاسخ به ایرانیان خارج از کشور شبکه جام جم ساعت 00:30 بامداد
سفر«پدرخواندهای»هادرتاریخ / رازهایی که برملاشد
فرانسیس فورد کاپولا، رابرت دنیرو، آل
پاچینو، جیمز کان، رابرت دووال، دایان کیتون و تالا شایر روی صحنه ترایبکا
درباره چگونگی ساخته شدن این فیلم حرف زدند.
در این برنامه که به مجریگری تیلور هکفورد برگزار شد، از
این صحبت شد که پارامونت امتیاز ساخت «پدر خوانده» را خرید اما آنها باور
نداشتند که فیلمی درباره مافیا بتواند جذاب باشد.
کاپولا
در این نشست از چگونگی پیوستن به این پروژه پیش از امضای قرارداد گفت: من
جذب این پروژه شدم چون فکر میکردم یک نویسنده خارجی این کتاب را نوشته و
این کتاب، کتابی روشنفکرانه درباره قدرت است.
وی
افزود: اولین بار که کتاب را خواندم خیلی ناامید شدم زیرا خیلی طولانی
بود. بیشتر کتاب، تقریبا یک سوم آن درباره لوسی مانچینی است.
کاپولا درباره گروه بازیگران و سازندگان فیلم در زمان ساخته شدنش هم صحبت کرد و این که مارلون براندو در پشت صحنه چقدر مردد بود.
شایر
خواهر کاپولا از این گفت که حضورش در فیلم مداوم بود. او به یاد میآورد
که حضورش در صحنه آزمایشی برایش چقدر سخت بود و این که بخواهد با برادرش
کار کند هم سختتر.
کاپولا
پذیرفت که اصل فیلم قسمتهای تاثیرگذاری داشت که او را محدود نمیکرد.
بازیگران همهاش پا در هوا بودند و مناقشه و جدل زیادی وجود داشت. او
لحظهای را به یاد آورد که به این نتیجه رسید پارامونت باید او را بیرون
کند. وی گفت: فکر میکردم اگر مرا اخراج کنند، شاید خواهرم این شانس را
داشته باشد که کارش را ادامه دهد.
این
کارگردان گفت: انتخاب آل پاچینو به عنوان مایکل کورلئونه با جنجال زیادی
همراه شد. او پاچینو را در سنفرانسیسکو دیده بود و تصمیم گرفت او را به
گروه بازیگران اضافه کند. وی افزود: فقط صورتش را دیدم. وقتی یک نفر را در
نقشی میبینی دیگر بیرون کردن این فکر از سرت خیلی سحت میشود.
اما
حمایت کارگردان برای حضورآل پاچینو کافی نبود. پاچینو در تستهای بیشماری
شرکت کرد. وی در این باره گفت: انگار من فقط داشتم تست میدادم. حتی بعد
از این که در یک قسمت بازی کردم باز هم داشتند از من تست میگرفتند.
پاچینو افزود: خیلی بیشتر دلم میخواست در نقش سانی بازی کنم. فکر میکردم نقش مایکل، نقش خوبی نیست.
وی
همچنین به خاطر آورد یک شب بعد از فیلمبرداری داشت به دایان کیتون میگفت:
از دست رفتیم. همه چی تمام شد. این بدترین فیلمی است که تاکنون ساخته شده
است.
کاپولا
درباره حضور مارلون براندو افزود: برای حضور براندو هم باید همه را متقاعد
میکردم و پارامونت با حضور او موافق نبود چون میگفت براندو مشکل مالی
دارد و نباید اسمش در فیلم بیاید. کاپولا افزود: همان موقع غش کردم و
افتادم روی زمین.
دنیرو نیز که با بازی در نقش دون کورلئونه جوان اولین اسکارش را گرفت گفت: این فیلم زندگی مرا عوض کرد.
این نشست به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد ساخته شدن فیلم «پدرخوانده» در جشنواره ترایبکا برگزار شد.