روی گونزاله کلاویخو، نویسنده و جهانگرد اسپانیایی که در زمان تیمور گورکانی به ایران سفر کرد، سفرنامهای از خود به یادگار گذاشت و شرح جالب و کاملی از شهرهای مختلف ایران ارائه داد.
به گزارش
بولتن نیوز، گونزالس کلاویخو، نویسنده و جهانگرد اسپانیایی، فرستاده مخصوص هانری سوم پادشاه اسپانیا به نزد تیمور گورگانی بود و شرح مسافرت خویش را در سفرنامهای نگاشت. کلاویخو در سفرنامه خود شرح کاملی از سفارت خود و سفرش از مایورکای اسپانیایی تا سمرقند و همچنین کشورها و شهرها و شاهان و حاکمان و اوضاع و احوال مردم آن عصر را بهویژه ایران عصر تیموری ارائه داد.
چشمهسارها و بیشههای ارزنجان
کلاویخو در توصیف ارزنجان در دوره تیموریان مینویسد: «شهر ارزنجان در دشتی است که در کنار رودي قرار گرفته است، که همان فرات غربی باشد. فرات، چنانکه مشهورست یکی از رودهایی است که از بهشت سرچشمه میگیرد. در انتهاي دشتی که این شهر در آن قرار دارد کوهی است بلند که قلل آن از برف پوشیده شده بود ولی در درههاي آن اثري از برف نبود. در همه پیرامون آن، دهکدههایی که موستانها و بیشههاي بسیار داشتند دیده میشد. همه این دشت از موستان و مزارع غله پوشیده شده بود. در هر سو باغهاي بسیار زیبا و بیشههایی دیده میشد. خود شهر چندان بزرگ نیست و بر گرداگرد آن حصاري با برجهاي متعدد قرار دارد.
ارزنجان را ارمنیان ساختهاند و در دیوارهاي شهر در بسیاري نقاط علامت صلیب در سنگ کنده شده است. همه خانههاي شهر بام مسطح دارند، چنانکه میتوان از یک بام به بام دیگر رفت همچنانکه از خیابان میتوان قدمزنان گذشت. این شهر بسیار پرجمعیت است و در آن بازارها و خیابانها و میدانها زیادست. بسیاري از مأموران رسمی در اینجا زندگی میکنند که غالب آنان توانگرند و نیز در همین شهر بازرگانان دولتمند بسیارند. مساجد زیبا و چشمهسارها و قنوات جهت تأمین آب درین شهر بسیارست. ساکنان شهر غالبا یونانی و ارمنی میباشند که همه مسیحی هستند.»
دژ بزرگ سلطانیه و کاشیکاریهایش
او ادامه میدهد: «شهر سلطانیه در دشتی واقع است و هیچ حصاري ندارد. در میان آن دژي بزرگ است که از سنگ ساختهاند و برجهاي محکم دارد. برجها و دیوارهاي آن با کاشیهاي آبی آرایش شده و زیباست. در هر یک ازین برجها یک عراده کوچک توپ قرار دارد. سلطانیه شهري است پر جمعیت و با آنکه از لحاظ بازرگانی و داد و ستد از تبریز مهمترست، باز از آن شهر کم جمعیتترست.
در ماههاي (تابستان) ژوئن و ژوئیه و اوت مخصوصا کاروانهاي بزرگی از شتران با بارهاي کالا به این شهر میرسند. واژه کاروان را براي مفهوم گروهی بسیار از چارپایان که بار میبرند استعمال میکنند. این شهر در این ماهها پر جنجال و شلوغ است و مبالغ هنگفتی به خزانه میریزد. بنابرین هر ساله گروه عظیمی از بازرگانان از هند کوچک میآیند و همه گونه ادویه میآورند. بهترین انواع ادویهاي که در بازارهاي سوریه براي فروش عرضه میشود، به این شهر میآورند. این ادویه عبارتند از میخک و جوز هندي و من و پوست جوز و غیره. این ادویه هرگز به بازار اسکندرون نمیرسد، تا بتوان از مخازن آنجا خرید.»
هر گونه ابریشم از گیلان که در کنار ساحل جنوبی دریاي خزر واقع است و در آن کالاها و محصولات بسیاري ساخته و تهیه میشود، به این شهر حمل میگردد. ازین گذشته همه گونه ابریشم محصول شماخی (واقع در شیروان) که پارچههاي ابریشمی در آن بسیار تهیه میشود به سلطانیه صادر میگردد و بازرگانان ایرانی و نیز بازرگانان ژن ونیز هم به آنجا میآیند. این کشورهایی که ابریشم در آن تهیه میشود، همه چنان گرم هستند که هر بیگانهاي که به آن نقاط برود آفتاب زده میشود و گاه باشد که به مرگ انجامد. گویند که آفتاب زدگی تا دل بیمار راه میجوید و موجب تهوع و قی و سپس مرگ میشود. بیمار آفتاب زده احساس میکند که شانههایش میسوزد و میگویند که هر کس که از آن جان بدر برد تا پایان عمر همواره زرد چهره یا خاکستري سیاه است و هرگز رنگ او بحال عادي باز نمیگردد.
شهر سلطانیه در دشتی است و از میان آن کانالهاي بسیاري پر از آب میگذرد. در آنجا خیابانها و میدانهاي زیبا که در آنها کالاهاي بسیار براي فروش عرضه شده است، وجود دارد. ضمنا در همه محلات مهمانخانههایی براي آسایش بازرگانانی که به آن شهر میآیند دیده میشود.
در سوي مشرق سلطانیه دشت پهناوري آغاز میگردد که تا مسافات بعیدي ادامه دارد و همه قسمتهاي آن پر جمعیت است. در جانب راست (یعنی جنوب) یک سلسله کوه لخت و بلند و خالی از جنگل قرار دارد که در آنسوي آن استان کردستان واقع است. این کوهها بسیار صعب العبور هستند و در تمام سال بر فراز آنها برف گسترده است. در سمت چپ (یعنی شمال) رشته کوه بلند و لخت دیگري است که هواي آن گرم است و در پشت آن استان گیلان واقع است. گیلان در ساحل دریاي خزرست که دریایی است بزرگ و محاط در خشکی و هیچ راهی به اقیانوسها ندارد. از سلطانیه تا دریاي خزر شش روز راه است. در دریاي خزر جزیرهاي است که از آنجا الماس میآورند. این استان گیلان چنان آب و هواي گرمی دارد که هرگز برف در آنجا نمیبارد و در آنجا درخت لیمو و پرتقال میروید. شهر سلطانیه چنان از لحاظ بازرگانی پر اهمیت است که سالانه مبالغ هنگفتی عاید خزانه امپراطوري میکند.
حصار تسخیرناشدنی و مستحکم فیروزکوه
کلاویخو در بخش دیگری از سفرنامه خود به توصیف فیروزکوه میپردازد: «اما درباره فیروزکوه باید بگوییم که تیمور به هنگام عبور ازین حوالی آن حصار را در محاصره گرفت و آنرا ویران ساخت. این وقایع پانزده روز قبل از رسیدن ما رخ داده بود. علت این امر آن بود که تا آنزمان پادگان این حصار به فرمان (اسکندر شیخ) یکی از سرداران تیمور بود که همواره مورد محبت و نظر وي بود و فرماندهی حصار فیروز کوه را هم به او داده بود اما اخیرا نظر به بعضی جهات مورد خشم و غضب تیمور واقع گشته و تیمور فرمان داده بود که او را بازداشت کنند و تحت نظر سرهنگی که وي مأمور کرده بود به زندان سمرقند گسیل شود. اما وقتی که این سرهنگ به پاي حصار فیروزکوه رسید، مردان حصار بیرون ریختند و او را گرفتند و در حصار زندانی ساختند. تیمور که از ماوقع آگاه شد، شخصا به دروازه حصار آمد و سی روز گرداگرد آن حصار را تنگ گرفته بود.
پادگان حصار چون دیدند که دیگر نمیتوانند پایداري کنند شبانه گریختند و فرمانده خویش را نیز بدست تیمور دادند. گویند فیروزکوه چنان نیرومند بود که هیچکس نمیتوانست آن را در صورتی که پادگان کافی در آن موجود میبود، به حمله بگیرد، چون حصار بر نوك کوهی است مشرف بر دشتی که این کوه را از کوههاي دیگر بکلی مجزا میکند. در پاي حصار در کنار دشت دیواري است که گرداگرد آبادي فیروز کوه را گرفته است و از آنجا دفاع میکنند. در داخل این دیوار آبادي فیروز کوه قرار گرفته و بالاتر ازین دیوار، دیوار دیگري به موازات آن کشیده شده است و بالاتر هم دیوار دیگري است. به موازات دو دیوار اول که همانا دیوار دژ اصلی است. در میان دو دیوار اخیر خانههاي مردم آبادي واقع است.
بر فراز اینها سنگرها و استحکامات دژ مرکزي قرار دارد با دیوار محکم و برجهاي استوار و بسیار. به اینطریق با آنکه فیروزکوه داخل یک دژست، سه حصار دارد که یکی بر فراز دیگري است. و نیز در دژ مزبور چشمه زلالی است که اهالی آنجا را کفایت میکند و حال آنکه از پایین حصار هم رودخانهاي میگذرد که بر روي آن پلهاي متحرك وجود دارد که براي دست یافتن به حصار اول باید از آنها گذشت.
از جاجرم تا شهر فیروزه
کلاویخو در ادامه سفرنامه خود به شرق ایران میپردازد و درباره جاجرم مینویسد: «فرداي آنروز، یعنی سه شنبه بیست و دوم ژوئیه به شهري رسیدیم به نام جاجرم. گرمای هوا آن روز بسیار زیاد بود. جاجرم در دشتی در پاي کوههاي لخت واقع است. ازین کوهها نهرهایی حفر کرده و آب به شهر آوردهاند. در وسط شهر دژي است که بر نوك تپهاي قرار دارد و آن تپه ساختگی است. این دژ از خشت خام بنا شده و در گرداگرد خود شهر حصاري نیست. در زمستان گذشته برف بسیار باریده و این برفهاي گران به هنگام تابستان آب شده و شهرها را از سیل پر ساخته بود و اخیرا نیز یک نیمه از شهر را ویران ساخته و به دژ مرکزي هم آسیب رسانیده بود. ازین گذشته سیل همه مزارع غلهخیز را نیز در برگرفته و شسته بود.
شهر نیشابور در دشتی است که گرداگرد آنرا بیشهها و خانههاي پیوسته به آنها فرا گرفته است. شهر نیشابور شهري است بزرگ که در آن وفور نعمت و همه وسایل هست. زیرا این شهر جایگاهی نیکو دارد. این شهر پایتخت استان مادست و در نزدیک آن معادن معروف فیروزه قرار دارد. این جواهرات را در سایر نقاط ایران هم میتوان یافت. اما فیروزههاي این معادن از مرغوبترین آنهاست. فیروزه را در جاهاي مخصوص از زمین و نیز در بستر رودخانهاي که از کوهی در پشت شهر سرچشمه میگیرد به دست میآورند. همه این شهرستان نیشابور بسیار پر جمعیت است و این محل جاي بسیار خوش و مفرحی است براي زندگی.
مشهد شهر عمده زیارتی همه این حوالی است و سالانه گروه بیشماري به زیارت آن میآیند. هر زایري که به آنجا رفته باشد، چون بازگردد، همسایگانش نزد او میآیند و لبه قباي او را میبوسند. چون دریافتهاند که وي از زیارت چنین محل محترمی بازگشته است. چون به این شهر رسیدیم، ما را براي زیارت این مکان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ایران راه میپیمودیم و بر سر زبانها افتاده بود که ما به زیارت مشهد مشرف شده و آن مکان مقدس را دیدهایم، مردم همه میآمدند و لبه قباي ما را بوسه میزدند. به این بهانه که ما از گروهی هستیم که فیض زیارت مرقد و بارگاه قدیس بزرگ خراسان را درك کردهایم.»
منبع: ایبنا