گروه اجتماعی: آزاده نامداری شاید رکورددار حضور روی جلد مجله ایدهآل در یک سال گذشته باشد. آخرین باری که او روی جلد مجله ایده آل آمد، به همراه دخترش «گندم» بود.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله زندگی ایده آل، یک صبح پاییزی پنجشنبه همراه گندم خانم و همسر آمدند و رو به روی احسان کرمی نشستند تا یک گفت و گوی ایدهآل شکل بگیرد. او از دنیای زنانه و مادرانهاش گفت و تمام آرزوهایی که برای گندم و آینده زندگیاش دارد. این گفت و گو هنوز هم خواندنی است.
با یک هوش متوسط هم میتوانیم دروغها، مطالب و صفحههای غیرواقعی را از واقعیت تشخیص دهیم. در برخی صفحات حرفهایی زده میشود که کاملا مشخص است رنگی از واقعیتها در آنها وجود ندارد. همین دروغهای کاملا عیان، تکلیفمان را با چهره واقعی آدمها مشخص میکند. در واقع خیلی وقتها موضعگیریهایمان در مورد موضوعات سیاسی، آدمها، اتفاقات، آلودگی هوا، غذایی که میخوریم و... بخشی از شخصیت ما را نشان میدهند. که هرچقدر هم بخواهیم آن را پنهان کنیم، باز هم نمیشود.
مدتها طول کشید تا توانستم برای کار کردن تصمیم بگیرم، چون مدتها از فضای اجرا و کار دور بودم. حتی تصمیم داشتم دیگر بر نگردم. من چند سال کار تصویری انجام ندادم که دلایل مختلفی داشت. یکی از اصلیترین دلایلش این بود که دیگر از کار تصویر و اجرا لذت نمیبردم و بارها به خودم گفتم که دیگر جایی برای رشد وجود ندارد.
واقعا علاقهای به شهرت ندارم و ترجیح میدهم یک زندگی شخصی و کاملا خصوصی داشته باشم. هیچ وقت نمیتوان خوب و بد را از هم جدا کرد و بهتر است بگویم همه چیز در هم است، ولی دوست داشتم مسیر دیگری را میرفتم و ترجیح میدادم که انسان اندیشمندی باشم تا فردی شناخته شده و مشهور.
فکر میکنم تا آخرعمرم اول تجربه کنم و بعد بیندیشم که تصمیمام درست یا غلط بوده است. بعضیها این گونه هستند که فکر می کنند با تجربه کردن باید به نتیجه برسند. البته من نسبت به گذشته خیلی بهتر شدهام. خیلی وقتها همسرم به عنوان زنگ خطر بعضی مسائل را به من گوشزد میکند که باعث میشود بیشتر فکر کنم. من حالا مادر یک دختر هستم و به خاطر او هم که شده باید کمی مواظب باشم.
تصور شما از آرامش چیست؟ یک زندگی بدون فراز و نشیب و کاملا یک دست؟ نه. این زندگی حوصله مرا سر میبرد. رابطهام با همسرم همان چیزی است که همیشه رویای آن را داشتم.
قبلا هم در مصاحبهای گفته بودم که دوست دارم سه دختر داشته باشم؛ لیلی، گندم و خورشید نامهایی هستند که به آنها علاقه دارم. قبل از این که بچهدار شوم، یکی از دوستانم بچهدار شد و اسم فرزندش را لیلی گذاشت. یکی از اقوام نزدیک هم اسم خورشید را برای دخترش انتخاب کرد. بنابراین اسم دخترم را گندم گذاشتم. آمدن گندم خودم و زندگیام را خیلی تغییر داد؛ هرچه زندگیام پیش میرود، این تغییر بیشتر میشود. هرچقدر که گندم بزرگتر میشود، مرا بیشتر میشناسد؛ تشخیص میدهد که من به عنوان مادر برایش با دیگران فرق دارم، این موضوع واقعا برایم با ارزش است.
اگر بخواهم صادقانه بگویم، اولین نگرانیام این است که دوست ندارم گندم هیچ وقت از پیش من برود. به شدت دوست داشتیم بچه اولمان دختر باشد. روزی که به ما گفتند بچه دختر است، واقعا شادی در چهره هر دوی ما کاملا مشخص بود. از دو چیز خوشحال بودیم؛ از این که بچهدار شدهایم و بچه سالم است و از این که فرزندمان دختر است. یعنی اگر میگفتند بچه پسر است، نمیدانستیم چه باید بکنیم. گندم حتما یک آدم احساسی، شاعر و عاشق میشود، حتی یاد میگیرد چطور درگیر خانواده باشد. من هم قطعا به او جنگیدن، فکر کردن و در جامعه بودن را یاد میدهم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com