در منطق قرآن کریم، رابطه متقابلی بین تقوا و هدایت هست: هدایت اساساً در متقین اثر میگذارد (هُدىً لِلْمُتَّقين؛ بقره/2) و ثمره هدایت هم تقواست (وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ محمد/17)؛ یعنی اگر کسی بر هدایت است، اهل تقواست؛ و اگر کسی امر به تقوا میکند، درصدد هدایت دیگران است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 30 اسفند به آیه 12 سوره علق پرداخته شده و در آن آمده است:
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى
سوره علق (96) آیه 12
ترجمه[آیا نگاه کردهای که اگر او بر هدایت بود،] یا به تقوی امر میکرد [چه میشد] ؟
«التَّقْوى»
از ماده «وقی» به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است و ترجمه کلمه «تقوی» به «خودنگهداری» بسیار مناسبتر است تا «پرهیزکاری».
1) از امام صادق ع روایت شده است: تقوی بر سه گونه است:
یکی تقوای به خدا، و آن عبارت است از اینکه کار محل اختلاف [که دربارهاش اختلاف نظر هست] را ترک کند، چه رسد به شبهات؛ و این تقوای خاص الخاص است؛ و تقوای از خدا، و آن عبارت است از ترک شبهات، چه رسد به ترک حرام؛ و این تقوای خاص است؛ و تقوای از ترس آتش و عقاب، و آن عبارت است از ترک حرام؛ و این تقوای عام است ...
و فرمودند:تفسیر تقوا عبارت است از رها کردن آنچه که انجامش مشکلی ندارد، برای برحذر ماندن از آنچه مشکل دارد.
مصباح الشريعة، ص38
2) از امام باقر ع روایت شده است: پیامبر اکرم ص در حجة الوداع خطبهای خواندند و فرمودند:
ای مردم!
به خدا سوگند که چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک کند و از آتش دور نماید، مگر اینکه شما را بدان امر کردم؛ و چیزی نبود که شما را به آتش نزدیک کند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن بازداشتم.
و همانا روحالامین در جان من چنین القا کرد که کسی نمیمیرد مگر اینکه روزیاش را به طور کامل دریافت کند؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و در طلب [روزی] حرص نزنید؛ و مبادا اگر چیزی از روزی کسی به تاخیر افتاد، آن را از راه غیر حلال طلب کند؛ چرا که آنچه نزد خداست به دست نمیآید مگر با طاعتش.
الكافي، ج2، ص74
تدبر1️⃣ آن انسان طغیانگر، منع از نماز میکرد (علق/7-9)؛ و این بندهای که بر هدایت است، امر به تقوی.
و جالب اینجاست که هم نماز خواندن و هم رعایت تقوی، از اموریاند که در نگاه بسیاری از انسانها مسالهای شخصی و فقط و فقط به خود شخص مرتبط میباشد.
اما شاید این آیات میخواهند این نگاه را به چالش بکشند.
نکته تخصصی انسانشناسی
انسان، موجودی اجتماعی است؛ پس، هرچند در ظاهر خود را بیاعتنایی بزند، اما در واقع، نمیتواند نسبت به زندگی دیگران بیاعتنا باشد؛ تا حدی که بسیاری از جامعهشناسان برجسته (مانند کولی، مید و بلومر) از «اثرآینهسان» سخن گفتهاند (یعنی انسان هر کاری که میکند، نگاه میکند که چه اثری در دیگران میگذارد و بر اساس انعکاسی که در دیگران دارد کارش را انجام میدهد) و عمده کنشهای انسانی را اساساً «کنش متقابل» میدانند.
این آیات چهبسا میخواهند بگویند، هر انسانی، چه طغیانگر باشد و چه اهل هدایت، نمیتواند نسبت به زندگی و رفتار دیگران بیتفاوت باشد؛ و حتی در خصوص رفتارهایی که از منظر بسیاری از افراد، کاملا شخصی قلمداد میشود، امر و نهیای دارند. البته این امر و نهی، صرفا زبانی نیست؛ بلکه بسیاری از اوقات، ما با اعمالمان و نیز با واکنشهایمان به رفتار دیگران، عملا آنها را امر و نهی میکنیم.
و اگر این واقعیت – که هر انسانی خواه ناخواه در حال امر و نهی دیگران است – جدی گرفته شود، به ادعای دروغین «لیبرالیسم» (که: انسانها مادام که متعرض دیگران نشدهاند آزادند و ما کاری به باورها و جهتگیریهای درونی دیگران نداریم) فریفته شویم، خواهیم اندیشید که واقعا اگر ما دائما در حال امر و نهی دیگران هستیم، به چه چیزی امر کنیم و از چه نهی نماییم.
نکند ما جزء کسانی باشیم که عملا از ارتباط انسانها با خدا (نماز) منع میکنیم؛ و کسی را که اهل ترویج تقواست، از خود میرانیم!
2️⃣ قرآن کریم در اولین آیات نازل شده بر پیامبر ص، وقتی میخواهد مخاطب را به برتر بودن یک انسان توجه دهد، دو ویژگی برایش برمیشمرد: اهل هدایت بودن، و آمر به تقوی بودن.
یعنی معیار قضاوت درباره خوبی انسانها این دو چیز است:
آیا او در مسیر هدایت است؟
آیا او در زمره کسانی است که امر به تقوا میکنند؟
اما این دو ویژگی چگونه میتوانند جامع همه خصلتهای خوب شوند؟
نکته تخصصی انسانشناسی
پاسخ سوال فوق، نیازمند توجه به چند مقدمه است:
(1) کار خوب، زمانی واقعا خوب است که انسان را به خدا نزدیک کند (وگرنه اگر برای شهرت و ریا و ... باشد، ارزشی ندارد)؛ وهم تقوا و هم هدایت، اموریاند که در نسبت با خدا معنیدار میشوند.
(2) چنانکه از معنای لغوی این دو کلمه هم فهمیده میشود «هدایت»، شناخت راه صحیح است؛ و «تقوی» (= خودنگهداری)، التزام عملی به پیمودن آن.
(3) «بر هدایت بودن» یک ویژگی ناظر به خود شخص است؛ و «امر به تقوا کردن» یک ویژگی ناظر به تعامل انسان با دیگران.
(4) در منطق قرآن کریم، رابطه متقابلی بین تقوا و هدایت هست: هدایت اساساً در متقین اثر میگذارد (هُدىً لِلْمُتَّقين؛ بقره/2) و ثمره هدایت هم تقواست (وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ؛ محمد/17)؛ یعنی اگر کسی بر هدایت است، اهل تقواست؛ و اگر کسی امر به تقوا میکند، درصدد هدایت دیگران است.
پس، در این دو تعبیر، حقیقتِ «خوب بودن یک انسان»، اولا در نسبت با خدا، ثانیا هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی، ثالثا هم در مقام نظر و هم در مقام عمل، نشان داده شده است.
3️⃣ لحن آیه قبل (أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى)، به گونهای بود که از آن استنباط میشد که انسان همواره باید قبل از موضعگیری در مورد هرکس، ابتدا با خود بیندیشد که اگر او بر هدایت بود، چطور؟ آمدن این تعبیر (یا به تقوی امر میکرد) بلافاصله بعد از آن، از این سوءتفاهم که: «پس، ما هرگز حق امر و نهی کردن به هیچکس را نداریم!» جلوگیری میکند.
یعنی، در عین حال که نباید درباره دیگران سریع موضعگیری کرد و افراد را با کوچکترین اشتباهی در گمراهی محض دانست، اما عرصههایی هم وجود دارد که انحراف و گناه کاملا آشکار است و در اینجا باید صریحا مخاطب را به تقوا امر کرد.
4️⃣ تقوا، از ماده وقی و به معنای نگهداشتن است؛ و «تقوا» آن چیزی است که انسان را در مسیر صحیح نگه میدارد؛ بر اساس شأن نزول این آیات، مصداق اصلی آن بندهای که «به تقوی امر میکرد» است، پیامبر اکرم ص بوده است (جلسه356، شأن نزول)؛ و اگر پیامبر ص پیام آور از جانب خداست، باید ما را به هرآنچه در مسیر رسیدن به بهشت سعادت و دوری از جهنم شقاوت نیاز داریم، امر کرده باشد.