دنیا در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ و شما کجا و راحتی در دنیا کجا، در حالی که هنوز به سنت پیامبرتان تاسی نکردهاید: چیزی را میجویید که شما را به طغیان وامیدارد، و بدانچه شما را کفایت میکند راضی نیستید.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 25 اسفند به آیه 6 سوره علق پرداخته شده و در آن آمده است:
كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى
سوره علق (96) آیه 6
ترجمه
حقا/حاشا، که انسان حتما سرکشی میکند،
نکات نحوی و ترجمه ای
«كَلاَّ»
اصلیترین معنایی که برای «کلا» بیان شده این است که حرفی است که در مقام برحذر داشتن و نفی کردن و رد کردن دیدگاه شخص مقابل به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص725) [یعنی به معنای «نه چنین است»؛ که در متون فارسی تعبیر «حاشا و کلا» نیز گاه به کار رفته است.] و تاکیدش از «لا» شدیدتر است (النهایة، ج4، ص139) و از کسائی نقل شده که «لا« صرفا دلالت بر «نفی» میکند، اما «کلا» چیزی را نفی میکند تا چیز دیگری را اثبات کند؛
در هر صورت این معنا چنان شیوع دارد که حتی از قول برخی از اهل لغت (مانند سیبوبه و زجاج و خلیل و مبرد و اغلب علمای نحو بصره) نقل شده که هرجا در قرآن کریم «کلا» آمده تنها به همین معناست (لسان العرب، ج15، ص231؛ تاجالعروس، ج20، ص395).
اما بسیاری از اهل لغت گفتهاند که «کلا» علاوه بر معنای «نفی»، معنای دیگری هم دارد؛ هرچند درباره اینکه آن معنا چیست، نظر واحدی ندارند و جمعا سه معنا گفته شده است: حقا، ألا، نعم (مغنی اللبیب، ص250):
- برخی گفتهاند در معنای «حقا» به کار میرود و آیه «كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ» (علق/15) را شاهد بر معنای دوم دانستهاند (كتاب العين، ج5، ص408) [در این صورت معنای آیه چنین میشود: حقا اگر او [از گناهش] دست برندارد، پیشانیاش [یا: موهای جلوی سرش] را گرفته، [به سمت عذاب] میکشانیم]
- از ابوحاتم سجستانی نقل شده که معتقد است که در قرآن کریم «کلا» به دو معنای «لا» (نفی) و «ألا» (حرف تنبیه، معادل «هان» در فارسی) به کار میرود و «کلا» در آیه محل بحث (كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى) را مشخصا به همین معنا «ألا» دانسته است. (به نقل از لسان العرب، ج15، ص231).
- و نهایتا برخی معنای غیرمنفی «الا» را به معنای کلمه جواب («إی»، «نعم»، معادل «آری» در فارسی هنگامی که در جواب کسی و برای تاکید بر مطلب گفته میشود) دانستهاند.
«لَيَطْغى» = «لـ» لام مزحلقه برای تاکید + «يَطْغى» فعل مضارع از ماده «طغی» به معنای سرکشی کردن، که درباره این ماده، قبل در جلسه 139 (http://yekaye.ir/az-zumar-039-17/) بحث شد.
1) از امام صادق ع روایت شده است که: شخصی به امیرالمومنین ع گفت: مرا نصیحتی کن مختصر و مفید.
فرمود: دنیا در حلالش حساب است و در حرامش عقاب؛ و شما کجا و راحتی در دنیا کجا، در حالی که هنوز به سنت پیامبرتان تاسی نکردهاید: چیزی را میجویید که شما را به طغیان وامیدارد، و بدانچه شما را کفایت میکند راضی نیستید.
الكافي، ج2، ص459
2) از امام صادق ع روایت شده است که پیامبر ص فرمودند: خداوند عز و جل هیچ مخلوقی را نیافرید مگر اینکه مخلوق دیگری را بر او برتری داد؛ مطلب این گونه است که خداوند تبارک و تعالی هنگامی که دریاهای مادون را آفرید [ظاهرا اشاره به مواد مذاب درون کره زمین است] به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خداوند زمین را آفرید و بر رویش گستراند و ذلیل شد.
سپس زمین به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا کوهها را آفرید و آنها را همچون میخی بر رویش استوار کرد که نتواند آنچه را که بر رویش هست تکان دهد و زمین ذلیل شد.
سپس کوه بر زمین فخر فروخت و سربرافراشت و قد کشید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آهن را آفرید و آن را شکافت پس کوه آرام گرفت و ذلیل شد.
سپس آهن به خود بالید و بر کوه فخر فروخت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آتش را آفرید و آهن را ذوب کرد و آهن ذلیل شد.
سپس آهن به خود بالید و زفیر و شهیقی سر داد [شعلهاش را در خود فرو برد و بیرون داد] و به خود بالید و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا آب را آفرید و شعلهاش را خاموش کرد و ذلیل شد.
سپس آب به خود بالید و لبریز شد و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا باد را آفرید و امواجش را به حرکت درآورد و زیرش را رو آورد و مسیرهایش را بست و آب ذلیل شد.
سپس باد به خود بالید و طوفان بپا کرد و خرامیدن گرفت و گفت: چیست که بر من چیره شود؟ پس خدا انسان را آفرید و بناهایی ساخت و در مقابل باد حایل ساخت و چیزهایی ساخت که او را از باد و غیر آن حفظ کند و باد ذلیل شد.
سپس «انسان طغیان کرد» و گفت چه کسی قویتر از من است؟ پس خداوند برایش مرگ را آفرید و مرگ بر او چیره شد و انسان ذلیل شد.
سپس مرگ به خود بالید و خداوند عز و جل فرمود: فخر مفروش که من تو را بین بهشتیان و جهنمیان ذبح میکنم و دیگر هیچگاه حیات نخواهی داست که کسی به تو امید ببندد یا از تو بترسد.
الكافي، ج8، ص149
تدبر1️⃣ نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند.
کدام انسان؟
همان انسانی که در آیات قبل، با این تعبیر که «پروردگار بسیار کریمت به او علم داد»، دربارهاش سخن گفت.
اگر دقت کنیم این آیات - که بعد از اشاره به خلقت انسان مطرح شده(آیه 2) – بسیار شبیه آیات 30-31 سوره بقره (1) و (2) است که قبلا مورد بحث قرار گرفت:
در آنجا بعد از اشاره به اینکه خداوند میخواهد در زمین خلیفه قرار دهد، اعتراض فرشتگان به خونریزی و فساد انسان مطرح شد و خداوند برای نشان دادن شایستگی انسان، به علم ویژهای که به انسان داد، استناد کرد؛
در این آیه ابتدا از علمی که به انسان داده، سخن گفت، سپس بر اینکه او طغیانگر است، تاکید فرمود.
نکته تخصصی انسانشناسی
انسانی که خدا آفریده است ظرفیت و امکان خوبی و بدی را با هم دارد.
این اشتباه است که همچون فرشتگان (1) و ابلیس (3) بدیهای او را ببینیم و چرایی خلیفةاللهی او را نفهمیم؛ و به همین اندازه اشتباه است که چون عنایات ویژه خدا و اعطای علم با قلم (= نوشتن، که روی دیگر سکهی «خواندن» و عامل برتری عظیم انسان بر سایر موجودات است؛(4) ) به انسان را ببینیم، گمان کنیم که این موجود که خداوند این اندازه اکرامش کرده، دیگر طغیان نمیکند.
«نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند.»
2️⃣ نه چنین است که گمان کردهاید، این انسان حتما طغیان میکند؟
چرا؟
چون اختیار دارد؛ و اختیار داشتن معنی ندارد، مگر اینکه بتواند خلاف آنچه باید انجام دهد، نیز انجام دهد؛ یعنی بتواند طغیان کند؛ و این توانستن، معنی ندارد مگر اینکه واقعا در میان انسانها دیده شود که کسی این راه را برگزیده است.
3️⃣ نه چنین است که گمان کردهاید، در میان انسانها حتما کسانی هستند که طغیان میکنند.
پس کسانی که دغدغه اصلاح انسان و جامعه انسانی را دارند، انتظار خود را تصحیح کنند:
اگر انتظار دارید کاری کنید که با تلاشهای شما همه خوب شوند، زهی خیال باطل! خدا به پیامبرش هم فرمود: تو نمیتوانی هرکه را دلت میخواهد هدایت کنی (قصص/56)؛ دیگران که جای خود دارند!
تذکر
سخن فوق به معنای دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن نیست؛ بلکه صرفا تصحیح انتظار خود از عالم و آدم است. کسی که انتظارش از انسان را با نگاه قرآنی تصحیح نکند، چهبسا کارش به جایی برسد که توهم کند علت اینکه مردم در زمان پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت نوح ع طغیانگر ماندند، ضعف مدیریت آن پیامبر بوده است .
---
بشر ناچیز خود بزرگ بین طغیان گر که اندرزها و انتقادهای دلسوزانه ی خرد گرا را با نابخردی پشت پا می زند بعلت خود سر بودن ، چون خود را دانسته از پرهیز کاری خدا پسندانه محروم ساخته رفتارها و گفتارها و پندارهای او بجای سود دهی برای خود او و دیگران زیان بار و رفته رفته هلاکت بار خواهند شد.
هرگاه من نوعی اندرز و انتقاد منطقی و دلسوزانه ای را ، شناخته و دانسته ، در درون خود بجای قدر دانی و سپاس با خیال خود برای تامین و تضمین منافع زود گذر به حس کینه توزی و انتقام جویی تبدیل می کنم بابد بدانم که با فکر و دستان خود سنگ اول نابودی خود را بنا نهاده ام.
ولی وقتی میمیره طوری میمیره که انگار هیچوقت وجود نداشته