کد خبر: ۴۶۰۷۵۳
تاریخ انتشار:
تازه‌های نشر نیلوفر

رمان پليسي و اضطراب زیستن

ژان کوکتو که خواننده پروپاقرص رمان‌های پلیسی بود روزگاری، کتابی در دست گرفت و خواند و درباره آن چنین نوشت: «هیچ‌چیز نمی‌توانست بیشتر از این پژوهش علاقه مرا به خود جلب کند» و آن کتاب «تاریخچه رمان پلیسی»...
به گزارش بولتن نیوز، هویدا،‌ دسامبر سال ١٩٥٥ سرگرم تألیف تاریخ مختصری درباره رمان پلیسی بوده است که کتاب نظر ژان کوکتو را جلب می‌کند و مقدمه‌ای کوتاه بر آن می‌نویسد از این قرار: «من خواننده رمان‌های پلیسی‌ام. افسوس که دیگر در آن‌ها به‌ دنبال شور و هیجان شگرف و نامعقول فانتوما، جذابیت ساده آرسن لوپن و مهر و محبت مالیخولیایی رولتابیل نیستم بلکه در آن‌ها چیز دیگری بیابم: قدرت و شیوه‌ای درونی (شناخت روح) که به‌مراتب فراتر از آن چیزی است که رمان‌نویسان ما پدید می‌آورند. من در برابر آثار بیل بلینجر، جی جی، دراتلر، ویلیام آیریش، آدام نایت و میکی اسپیلین شگفت‌زده می‌شوم. این آثار هم در شکل کلی و هم در جزئیات، نمودار نوعی نبوغند اما آن‌ها را به بهانه اینکه در قالب مجموعه‌های مردمی منتشر می‌شوند، دست‌کم می‌گیریم.» بعد کوکتو پرسشی را پیش می‌کشد با این مضمون که «آیا ممکن است که برخی از شاهکارها ناشناخته مانده باشند؟» و می‌نویسد «از زمانی که به این نویسندگان علاقه‌مند شده‌ام، می‌توانم به این پرسش پاسخ مثبت بدهم. بنابراین به فریدون هویدا تبریک می‌گویم که با نگاهی جدی به بررسی این مسئله پرداخته است. ایرادی که به کتاب می‌گیرند این است که کنجکاوی‌مان را به‌گونه‌ای برمی‌انگیزند که اگر شروع به خواندنشان کنیم، دیگر نمی‌توانیم آن‌ها را کنار بگذاریم. خواننده‌ای که در شمار اقلیت اندیشمند است (اگر مجاز باشم آن‌ها را چنین بنامم)، با تفرعنی شگفت‌آور ملالی را که به تصور او امری بااهمیت است حفظ می‌کند و در حضور دیگران خود را از آنچه پنهانی دوست می‌دارد، مبرا می‌سازد.» فریدون هویدا در این کتاب سه فصل و یک پیوست باعنوانِ نتیجه، پیشینه‌ای جامع از شکل‌گیری و تکوین رمان پلیسی به‌دست می‌دهد. «سرچشمه‌های دور رمان پلیسی»، «پیدایش پلیس»، «بالزاک و قرن نوزدهم»، «شرلوک هلمز،‌ شوالیه لژیون دونور» از جمله مباحثِ مهم فصل نخست‌اند و «از فانتوما تا بازرس مگره»، «تولد یک اسطوره تازه»، «پدیده ادگار والاس»، «عصر طلایی رمان پلیسی» از موضوعاتی‌اند که در فصل دوم کتاب به آن‌ها پرداخته شده است و فصل سوم نیز، چند مفهومِ مهم در رمان پلیسی را پیگیری می‌کند که از این میان می‌توان به «از رمان تعقیب تا رمان تعلیق»، «رمان پلیسی اجتماعی»، «برتری تعلیق» اشاره کرد. در بخش آخر، «به‌عنوان نتیجه» نیز هویدا به مباحثی چون چشم‌انداز معاصر رمان پلیسی، دسته‌بندی، رمان پلیسی ملی، رمان پلیسی از منظر اخلاقی، اجتماعی، از ادراک راز تا اسطوره، لذت هنری و از این‌دست مي‌پردازد. فریدون هویدا بااینکه کتابی جامع درباره رمان پلیسی تألیف کرده، خود معتقد است ادعایی نسبت به عنوانِ کتاب ندارد زیرا تالیف اثری کامل در این زمینه نیازمند کاری دسته‌جمعی است و در مقدمه می‌نویسد که در نظر داشته عنوان کتاب را «یک دوستدار رمان پلیسی گذشته خود را بررسی می‌کند» بگذارد زیرا کتاب بیش از آنکه تاریخچه – به معنای دقیق کلمه- باشد، فهرستی از خاطرات و برداشت‌های او در دورانی است که این آثار را دنبال کرده است. اما ناچار به خواستِ ناشر تن می‌دهد چون عنوانی که برگزیده بود زیاده طولانی بود!

اضطراب زیستن
«نیکول چشم‌هایش را از کتاب برداشت. چه ملال‌آور است این‌همه تکرار مکررات درباره نبودِ تفاهم! اگر انسان واقعا علاقه‌ای به برقراری رابطه داشته باشد، هرجور شده در این کار موفق می‌شود. نه با همه‌کس، قبول، اما با دو سه نفر.» رمان «سوءتفاهم در مسکو» نوشته سیمون دوبوار این‌طور آغاز می‌شود. داستان سوءتفاهم، سال ١٩٢٢ یعنی شش سال قبل از مرگِ بووار منتشر شد و مانند غالبِ آثار او روایتی از تکه‌های زندگی خودِ اوست یا دست‌کم رگه‌هایی از برخی خاطرات و تجربیات او در رمان هست. چنان‌که در مقدمه مترجم آمده است بووار چندین‌بار همراهِ سارتر به مسکو رفته بود و با این شهر و اوضاع سیاسی و اجتماعی شوروی سابق آشنایی داشت و زندگی مردم آن دیار را از نزدیک دیده بود. اما در داستان «سوءتفاهم» مسکو تنها پس‌زمینه داستان است و هدف نویسنده بیشتر پرداختن به پیچیدگی‌های روابط انسانی و دشواری درک متقابل است. سیمون بووار ابتدا بنا داشت این رمان را با عنوان «زن رهاشده» به چاپ برساند اما بعدها گویا منصرف شد. درونمایه داستان تاملات تلخ دوبووار درباره ازدست‌رفتن جوانی و بیدادِ دوران پیری است. نویسنده «سوءتفاهم در مسکو» هم‌چنین نشان می‌دهد که اضطراب زیستن به‌مراتب تحمل‌ناپذیرتر از ترس از مرگ است. اما عنوان کتاب جز اینکه بنا بوده به نامِ «زن رهاشده» چاپ شود که نشده است، حکایت دیگری نیز دارد. نام اصلی داستان «سوءتفاهم در مسکو» بوده اما از آنجا که امکان داشت این نام خود موجب سوءتفاهم شود و مخاطبان دوبووار رمان را رمانی سیاسی تلقی کنند، داستان با عنوان «سوءتفاهم» منتشر می‌شود اما مترجم رمان، مهستی بحرینی عنوان اصلی را انتخاب می‌کند و بر کتاب می‌گذارد. جز این داستان، کتاب مقدمه‌ای مفصل نیز دارد که به زندگی و آثار و افکار دوبووار پرداخته است و تغییراتِ افکار او و بازتاب آن را در نوشته‌هایش دنبال کرده است. اینکه او از دورانی به‌بعد اندیشیدن به هنر را بدون پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی مردود دانسته و در آثارش به سرنوشت مردمان کشورش می‌پردازد. این حال‌وهوا مربوط به سال‌های آخر دهه سی میلادی است که نازی‌ها در اتریش و مجارستان حکومت وحشت برقرار کرده‌اند و روزنامه‌ها از وجود اردوگاه داخائو خبر داده‌اند. اردوگاهی که صدها تن از افراد ضدفاشیست و یهودی در آن محصور بودند. این اتفاق و خوش‌بینی دوبووار مبنی‌بر پرهیز از جنگ و پرداختن به آن، تاثیر عمیقی بر افکار او گذاشت. تا جایی که دوبووار اعلام کرد، از آن پس با فردگرایی وداع گفته است و همبستگی و انسان‌دوستی آموخته است. بووار از سر این اتفاق دریافت که نمی‌تواند بي‌اعتنا به سرنوشت کشور خود رستگاری و آزادی را تجربه کند و رستگاری شخص از رستگاری اجتماع جدا نیست. پس از جنگ اغلب روشنفکران اعم از نویسندگان و شاعران و فیلسوفان و هنرمندان به سارتر و بووار به چشم رهبران فکری خود می‌نگریستند. اگزیستانسیالیسم رفته‌رفته از کافه‌ها به درون اجتماع سرایت کرده بود. مقدمه به‌طرزی دقیق این دوران را تصویر می‌کند و روایتی دقیق از روزگار فکری سیمون دوبووار تا آخرین روزهای عمر به دست می‌دهد. در این میان به کتاب‌های مهم دوبووار «خون دیگران» و «جنس دوم» و «تصویرهای زیبا» می‌پردازد و موتیف‌ها و دغدغه‌های مشترک این آثار را بر می‌رسد. باورهای تقلیدی، مصائب جامعه مصرفی، عدم درک متقابل، تاریکی روابط،‌ پیچیدگی و حتا ناممکنی رابطه، از موضوعاتی هستند که در آثار دوبووار تکرار می‌شود. «سوءتفاهم در مسکو» نیز از این موضوعات به‌دور نیست و ازقضا اضطراب زیستن با روابطِ تاریک و سردرگم و دشواری رابطه از مضامین محوری آن هستند.
منبع: شرق

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین