همانا برخی از آنان حق را کتمان میکنند در حالی که میدانند؛ حق از جانب پروردگارت است، پس مباش از آن شککنندگان» (بقره/146-147) که رسول خدا ص و وصی بعد از او را شناختند، ولی آنچه را از حق شناخته بودند، از روی ستم و حسد مخفی کردند ...
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 20 اسفند به آیه 19 سوره بلد پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ
سوره بلد (90) آیه 19
ترجمهو کسانی که به نشانههای ما کفر ورزیدند، آنان همنشینان شومی و بیبرکتیاند.
الْمَشْئَمَةِ
از ماده «شأم» گرفته شده است. اصل معنای این کلمه را به معنای «دست چپ» دانستهاند و به منطقه سوریه، «شام» گفته شده، از این جهت که در سمت چپ قبله قرار دارد؛ و «مشئمة» نقطه مقابل «میمنة»، و «شُؤْم» [که در فارسی «شوم» گفته میشود] نقطه مقابل «يُمْن» است (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص239؛ كتاب الماء، ج2، ص697) و درنتیجه، برخی گفتهاند: از آنجا که «یمن» به معنای برکت و قوت است، شوم به معنای خواریای است که با ضعف توام باشد؛ و «دست چپ» را هم از این جهت «مشئمة» گویند چون در مقابل دست راست، غالبا ضعیفتر و ناتوانتر است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص8)
یادآوری میشود که، وزن «مفعل» از وزنهایی است که به عنوان ظرف و اسم مکان به کار برده میشود و «ة» آن دلالت بر مبالغه میکند؛ لذا «مشئمة» محلی است که سراسر شومی و بیبرکتی است.
و همانند «اصحاب المیمنة»، دو معنا برای «أصْحابُ الْمَشْئَمَة» مطرح بوده است. کسانی که از سمت چپ نامه عملشان را دریافت میکنند و برخی کسانی که برای خودشان هم شومی و بدبختی به ارمغان میآورند. (مجمع البيان، ج۱۰، ص۷۵۱) و بعید نیست که هر دو معنا در این تعبیر لحاظ شده باشد، چرا که آنان که نامه عملشان را به دست چپشان میدهند همانانیاند که اهل بدبختی همیشگی، و همنشینان شومی و بیبرکتی خواهند بود.
1) حدیثی از امام باقر ع درباره اصناف انسانها مطرح شد. در ادامه آن حدیث آمده است:و اما «اصحاب مشئمت» [همنشینان شومی و بیبرکتی]؛ پس از جمله آنهاست اهل کتابی که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «کسانی که به آنان کتاب دادیم، او [= پیامبر اکرم ص] را میشناسند، آن طور که فرزندانشان را میشناسند، و همانا برخی از آنان حق را کتمان میکنند در حالی که میدانند؛ حق از جانب پروردگارت است، پس مباش از آن شککنندگان» (بقره/146-147) که رسول خدا ص و وصی بعد از او را شناختند، ولی آنچه را از حق شناخته بودند، از روی ستم و حسد مخفی کردند؛ پس، روح ایمان از آنها سلب شد و برایشان سه روح قوت و شهوت و بدن باقی ماند؛ پس آنها را به چارپایان منسوب کرد و فرمود: «آنها نیستند مگر چارپایان، بلکه از آنها هم گمراهترند» چرا که حیوان با روح قوت بار میبرد و با روح شهوت میچَرَد و با روح بدن حرکت میکند.
بصائر الدرجات، ج1، ص448-449 ؛ الكافي، ج2، ص284
حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الرُّوحِ قَالَ ...
وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ أَصْحَابَ الْمَشْئَمَةِ فَمِنْهُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ عَرَفُوا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْوَصِيَّ مِنْ بَعْدِهِ وَ كَتَمُوا مَا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ بَغْياً وَ حَسَداً فَيَسْلُبُهُمْ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ جَعَلَ لَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ.
2) از امام صادق ع حکایتی طولانی از یک اعرابی که نزد پیامبر ص آمده بود روایت شده است. بعد از گفتگوهایی که بین پیامبر ص و او رد و بدل میشود، پیامبر ص در عبارتی مختصر جمعبندیای از احکام خرافیای که وجود داشته و اسلام آنها را باطل اعلام کرده است، ارائه میدهند: بدان که نه «عَدوی» [یک مشکل را به حساب مشکل دیگر گذاشتن] اعتبار دارد و جایز است، و نه فال بد زدن، و نه [بدبیاریِ] جغد، و نه شوم بودن، و نه صَفَر (1)، و نه شیر دادن [برای مَحرَم شدن] بعد از اینکه بچه را از شیر گرفتند، و نه اینکه کسی بعد از هجرت [و سکونت در بلاد اسلام] به بلاد کفر [برای زندگی کردن] برگردد، و نه روزه سکوت گرفتن، و نه قبل از ازدواج طلاق دادن (2)، و نه آزاد کردن قبل از تحت ملکیت قرار گرفتن (3)، و نه یتیمیای بعد از پا به سن گذاشتن (4).
توضیح برخی مطالب حدیث:
(1) اینکه مقصود از «صَفر» چیست، دو مطلب بیان شده: یکی اینکه اهل جاهلیت گمان میکردند که درون شکم ماری هست که وقتی گرسنه میشود، انسان را بیمار و اذیت میکند؛ و حدیث در مقام رد چنین باوری است؛ دوم اینکه همان عمل «نسیء» (توبه/37) بوده که گاهی ماههای حرام را جابجا میکردند و به جای محرّم، ماه صفر را ماه حرام اعلام مینمودند (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج3، ص35)
(2) ظاهرا این است که شخص بگوید هرگاه با فلانی ازدواج کنم حتما بلافاصله طلاق داده خواهد بود.
(3) ظاهرا یعنی غلام شخص دیگری را، بدون اینکه پولش را بدهد و او را بخرد، آزاد اعلام کند.
(4) که بخواهد فرزندخوانده شود و ... .
الكافي، ج8، ص196
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ أَخْبَرَنَا النَّضْرُ بْنُ قِرْوَاشٍ الْجَمَّالُ عن أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع ... قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا عَدْوَى وَ لَا طِيَرَةَ وَ لَا هَامَةَ وَ لَا شُؤْمَ وَ لَا صَفَرَ وَ لَا رَضَاعَ بَعْدَ فِصَالٍ وَ لَا تَعَرُّبَ بَعْدَ هِجْرَةٍ وَ لَا صَمْتَ يَوْماً إِلَى اللَّيْلِ وَ لَا طَلَاقَ قَبْلَ النِّكَاحِ وَ لَا عِتْقَ قَبْلَ مِلْكٍ وَ لَا يُتْمَ بَعْدَ إِدْرَاك.
3) از امام صادق ع روایت شده است:فال بد بر اساس آن چیزی که [به خودت] تلقین کردهای رخ میدهد؛ اگر آسانش بگیری، بر تو آسان میشود و اگر سخت بگیری بر تو سخت میشود؛ و اگر آن را اصلا به حساب نیاوری، هیچ چیزی نخواهد بود.
الكافي، ج8، ص198
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الطِّيَرَةُ عَلَى مَا تَجْعَلُهَا إِنْ هَوَّنْتَهَا تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَهَا تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْهَا شَيْئاً لَمْ تَكُنْ شَيْئا.
تدبر
1️⃣ در این سوره، با سوگندهایی تاکید کرد که انسان در سختی آفریده شده و گردنهای پیش روی اوست و انسان باید کارهای خاصی انجام دهد، ایمان داشته باشد و روابط اجتماعی خود را بدرستی مدیریت کند، تا موفق به عبور از این گردنه شود و کسی که این گونه بود انسان خوشیُمنی است. اما در این آیه سراغ کسانی میرود که نقطه مقابل چنان انسانهایی هستند؛ و همه ویژگی آنها را در یک عبارت خلاصه میکند: کفرورزیدن نسبت به نشانههای خدا
2️⃣ چرا از کفر به نشانههای خدا سخن گفت، نه از کفر به خود خدا؟
الف. شاید چون کفر به خدا در دنیا همواره در کفر نسبت به آیات و نشانههای خدا بروز میکند.
نکته تخصصی دینشناسی
بسیاری از انسانها – بویژه در دوره مدرن- مدعیاند که ما خدا را قبول داریم، اما این را که خدا پیامبری فرستاده باشد، ویا اینکه آیاتی که پیامبر ص آورده عین سخن خدا باشد، قبول نداریم.
از منظر قرآن کریم، بیان این گونه ادعاها، ریشه در مشکلات خداشناسی آنها دارد (انعام/91) و کسی که خداشناسیاش مشکل دارد، در حقیقت، کسی را که به عنوان خدای خود میشناسد، که خدای واقعی نیست؛ و ظاهرا به همین جهت، کفر به آیات خدا در حقیقت مصداق کاربردی و عینیِ کفر به خداست.
ب. شاید چون بحث عبور از آن گردنه (العَقَبة) مطرح بود. یعنی کسی که میخواهد گردنه صعبالعبوری را درنوردد، باید راه را بلد باشد و نشانههای راه را جدی بگیرد؛ کسی که نشانههایی را خدا برای عبور او فرستاده، انکار میکند، هیچگاه از چنان گردنهای عبور نخواهد کرد.
3️⃣ در مورد کسانی که از آن گردنه عبور میکردند، هم ایمان مطرح شد و هم انجام یک سلسله کارهای خیرخواهانه نسبت به دیگران. اما برای نقطه مقابل، فقط به کفرورزی آنها بسنده شد.
چرا؟
الف. شاید بدین جهت که کسی که کفر میورزد، دیگر حاضر نیست که واقعا نسبت به دیگران خیرخواه باشد و اگر خیرخواهیای هم داشته باشد، صرفا از حیث منافعی است که در دنیا نصیبش میشود (مانند شهرت و امنیت و ...)، پس معلوم است که آن گونه کارهای خیرخواهانه را انجام نمیدهد.
(یعنی اگر هم کار خوبی انجام دهد، در شرایط عادی و صرفا ناشی از تحریک احساساتش است؛ لذا در شرایط بحرانی، مثلا زمانه قحطی (یوم ذیمسغبة) ، فقط به فکر خویش خواهد بود)
ب. شاید بدین جهت است که اگر کسی کافر باشد، عملش پوچ و بیارزش است؛ لذا همین که کافرند، کافی است که دیگر سخنی از عملشان به میان نیاید.
(چنانکه در آیات دیگر تصریح کرد که اعمال خوب اینها مانند سراب است (نور/39) و روز قیامت همه اعمال خوبشان «هباءاً منثوراً» (فرقان/23) و نیست و نابود خواهد شد)
4️⃣ بر اساس آیات قرآن کریم میدانیم که انسانها منحصر در دو دسته (کسانی که به سهولت از گردنه قیامت عبور میکنند، و کسانی که قطعا جهنمی هستند) نمیباشند، بلکه بین این دو گروههای متعددی وجود دارند. چرا خداوند در این سوره فقط این دو دسته را ذکر کرد؟
الف. اینها دو سر طیفاند و در مقام تشویق به خوبی و انذار نسبت به بدی، تاکید بر دو سر طیف موثرتر است.
ب. کسی که میخواهد وارد وادی دین شود، نیاز به جدیت فراوان دارد. اگر کسی از آن گردنه در قیامت بسهولت عبور نکند، بسیار اذیت خواهد شد، لذا اصلا انسان نباید ذهنیتش را به این سمت ببرد که «ما که ایمان داریم ولی چنان اعمالی را انجام ندادهایم، بالاخره نهایتش به بهشت میرویم» در واقع، این مسیر و سختیهایش بقدری هولناک است که برای یک انسان عاقل، نیاز نیست این گزینه سوم مطرح شود.
5️⃣ کسی که به آیات خدا کفر میورزد، با شومی و بدبختی همنشین شده است
«شوم» بودن امور: بحثی تخصصی در جهانشناسی و انسانشناسی، به نظر شما، آیا از منظر اسلام، «شوم» و «بدیُمن» بودن برخی امور واقعیت دارد؟
در احادیث متعددی، صریحا باورهای خرافی نسبت به شوم و بدیُمن بودن اشیاء و امور مختلف مورد نکوهش واقع شده و در مواردی صریحا تاثیر این گونه امور، ناشی از تلقین معرفی گردیده است.
با این حال، در این آیه، همنشین «شومی و بدبختی» بودنِ عدهای از انسانها مورد اذعان قرار گرفته، و در برخی از احادیث معتبر هم از شوم بودن برخی امور سخن گفته شده است؛ اما دقت در همه این موارد نشان میدهد:
شومی و بداقبالی به باورهای و اعمال خود انسانها برمیگردد:
در این آیه صریحا کسانی که باورهایشان نسبت به عالَم (+ آیات خدا) دچار مشکل است، همنشینِ «شومی» معرفی شدهاند؛
در روایات هم، شوم بودنِ آنچه شوم دانسته شده، نه ناشی از خود آن اشیاء و امور، بلکه ناشی از عمل بدی که همنشین آن است، معرفی شده است؛ مثلا خانهای که همسایه بدی دارد، یا زنی که مهریه سنگین میگذارد، و ...
در ادبیات ما اگر چه آن تلقی خرافی گاه رواج دارد، اما نزد برخی از کسانی که با معارف قرآن انسی داشتهاند واضح بوده که شومی در گروی باورها و اعمال ناصواب است، چنانکه ملای رومی در جایی میگوید:
زشتی اعمال و شومی جحود
راه توبه بر دل او بسته بود
6️⃣ کسی که به آیات خدا کفر میورزد، با شومی و بدبختی همنشین است؛ چرا؟
الف. شاید از این جهت که با انکار حقیقت، عملاً نظام عالم را درست درک نمیکند و لذا دائما وقایع برخلاف انتظار و دلخواهش رخ میدهد؛ پس همه چیز را شوم و بدبیاری میبیند.
ب. شاید از این جهت که با انکار نشانههایی که راه صحیح را نشان میدهند، دائما به بیراهه میافتد و زمین میخورد و لذا دائما با شومی و بداقبالی مواجه میشود.