نزديك به هجده سال از سفر ابدي سينماگر شهير و پيشرو ايراني «سهراب شهيدثالث»؛ خالق دو فيلم ماندگار «يك اتفاق ساده» و «طبيعت بيجان» ميگذرد، در حالي كه بسياري معتقدند اين فقدان براي سينماي ايران از چهل سال قبلتر رخ داده است...
گروه سینما و تلویزیون: نزديك به هجده سال از سفر ابدي سينماگر شهير و پيشرو ايراني «سهراب شهيدثالث»؛ خالق دو فيلم ماندگار «يك اتفاق ساده» و «طبيعت بيجان» ميگذرد، در حالي كه بسياري معتقدند اين فقدان براي سينماي ايران از چهل سال قبلتر رخ داده است. يعني همان زماني كه وي ايران را براي ساخت سومين فيلم بلندش ترك ميكند و هرگز بازنميگردد. اما پر بيراه نيست اگر بگوييم كه «سهراب شهيدثالث» در تمامي اين سالها يكي از حاضرترين و موثرترين فيلمسازان بر جريان متفاوت و به اصطلاح هنري سينماي ايران بوده است، چرا كه به راحتي ميتوان نشانههاي آن سينمايي كه او يكي از مهمترين بنيانگذارانش بود را در ميان آثار فيلمسازان نسلهاي بعدي سينماي ايران يافت و بررسي كرد. با اين وجود وقتي در حوزههاي مختلف نشر آثار فرهنگي و هنري به سراغ داشتهها و ما به ازاهاي اين تاثير ميرويم، به طرز ناباورانهاي دست خالي بازميگرديم و اگر بيشتر سماجت كنيم به جز چند مقاله و گفتوگوي پراكنده و البته يك كتاب ارزشمند با عنوان «يادنامه سهراب شهيدثالث» كه به كوشش علي دهباشي تدوين و منتشر شده، چيز بيشتري از اين سينماگر فقيد عايدمان نخواهد شد. موضوعي كه به نظر ميرسد حالا با ساختهشدن مستند بلند و با كيفيتي با عنوان «سفر سهراب» به كارگرداني اميد عبدالهي تا حدودي جبران شده و چه خوب كه (سواي ارزش فني و هنري فيلم)، از اين پس ميتوانيم به مرجع ديگري درباره يكي از مهمترين سينماگران اين سرزمين دسترسي داشته باشيم. همچنين مستند «سفر سهراب» نامزد تنديس بهترين مستند از گروه سينمايي هنر و تجربه در جشنواره مستند ايران، سينما حقيقت بود.
به گزارش بولتن نیوز، به همين بهانه با اميد عبدالهي، پژوهشگر، كارگردان و تدوينگر اين مستند هفتاد و هفت دقيقهاي گفتوگو كرديم كه در ادامه ميخوانيد.
ميدانم كه سالهاست به ساخت فيلم كوتاه مشغول هستيد، اما در مقدمه گفتوگو كمي از سابقه خودتان در عرصه فيلمسازي برايمان بگوييد و اينكه چطور شد براي ساخت مستند به سراغ «سهراب شهيدثالث» رفتيد؟
من در دانشگاه ابتدا معماري و بعد سينما خواندم. البته شروع فعاليتم كمي قبلتر از دانشگاه، يعني در اواخر دوران دبيرستان بود كه به انجمن سينماي جوان رفتم و در دورههاي يكساله فيلمسازي شركت كردم. بعد از چند كار كلاسي و به اصطلاح تمريني، در سال ١٣٧٩ نخستين فيلـم جديام را با عنوان «روزي كه فارسي داشتيم» ساختم كه خوشبختانه خـيلي مورد توجه قرار گرفـت.
موفقيتهاي اين فيلم كوتاه ٨ دقيقهاي، بخش زيادي از ترديدهايي كه من در آن زمان براي ادامه كار فيلمسازي داشتم را از بين برد و اين شد كه حالا با ساخت تعدادي فيلم كوتاه و مستند، به عنوان فيلمساز در خدمت شما هستم. اتفاقا روزهاي نخست دوره فيلمسازي من مصادف شده بود با درگذشت «سهراب شهيدثالث» و اين اتفاق تلخ براي من هنرجوي سينما، كه در آن دوران بيش از هر زمان ديگري عطش دانستن و شناختن داشتم، مقدمهاي شد براي ورود به دنياي اين فيلمساز، كه تا به امروز هم همچنان ادامه دارد. اما در طول اين سالها متوجه شدم دانستهها و داشتههاي ما درباره اين فيلمساز مهم، بسيار بسيار كمتر از آن چيزي است كه بايد باشد و در حقيقت هيچ تناسبي با تاثيري كه او در شكلگيري سينماي نوين ايران گذاشته، ندارد. بنابراين فكر كردم ساخت مستند«سفر سهراب» ميتواند تلاش كوچكي باشد براي متعادل كردن اين ناهمگوني و نابرابري كه در مورد اين فيلمساز و تاريخ سينماي ايران اتفاق افتاده است. ضمن اينكه تعلق خاطر من به سينماي شهيدثالث هم در شكلگيري اين مستند بيتاثير نبود.
به نظرم يكي از ويژگيهاي مهم فيلم پرهيز از مصاحبههاي مرسوم در مستندهاي پرتره و نزديك شدن به يك لحن دروني و شخصيتر است. چطور به اين رويكرد روايي و ساختاري رسيدي؟
طبيعتا اصليترين و درستترين الگوي ما در انتخاب اين رويكرد، سينماي خود شهيدثالث بود. بدين معني كه مخاطب با ديدن اين مستند بتواند با حال و هواي فيلمهاي او و نوع نگرشاش به سينما نزديكتر شود. به همين خاطر از ابتداي كار پژوهش و نگارش فيلمنامه تصميم گرفتم كه از گنجاندن هرگونه مصاحبه و گفتوگو با افراد ديگر خودداري كنم و براي پيشبرد روايت فيلم بيش از هر چيز به خود شهيدثالث و آثارش متكي باشم. هرچند اين موضوع شرايط كار را براي ما به مراتب پيچيدهتر ميكرد، چرا كه ميزان منابع و مواد آرشيوي ما در مورد ايشان هم مانند خيلي از بزرگان ديگر اين سرزمين، بسيار محدود و ناچيز بود. از طرفي وجود يك راوي كه اينبار به جاي مخاطب با شخصيت اصلي فيلم وارد گفتوگو ميشود، فرصت خوبي را در اختيار من ميگذاشت كه با لحني بيتكلف، به جزييات بيشتري از زندگي و روند فيلمسازي او بپردازم.
با توجه به اين محدوديتهايي كه در منابع تحقيقي و مواد آرشيوي داشتيد، مرحله پژوهش فيلم چطور پيش رفت و چقدر زمان برد؟
مراحل ابتدايي پژوهش اين مستند را از ابتداي سال ۱۳۹٢ شروع كرديم و حتي تا روزهاي پاياني مراحل پستوليد هم ادامه داشت. راستش در مسير پژوهش و نگارش فيلمنامه اين مستند آنقدر با چالشها و موانع متعددي رو به رو شديم كه خودش ميتواند موضوع فيلم مستند ديگري باشد.
مثلا يك نكته جالب اينكه در طول تحقيق بارها و بارها با افرادي روبهرو شديم كه با جديت اعلام ميكردند كه آنها هم قصد دارند درباره شهيدثالث فيلمي بسازند و به نوعي ميخواستند ما را از ادامه كار منصرف كنند و خب تا جايي كه بنده اطلاع دارم هنوز هيچكدام از آن فيلمها ساخته نشده است! خلاصه حالا وقتي به مسير طولاني و پيچيده پژوهش اين مستند فكر ميكنم، ميبينم كه گاهي در بنبستهايي قرار داشتيم كه شايد فقط يك معجزه ميتوانست ما را نجات دهد. اما در نهايت از مواجهه با همه اين سختيها خوشحالم، چونكه پروسه پژوهش اين فيلم براي من مثل گذراندن يك دوره دانشگاهي بود.
فيلم مشخصا روي مقطع خاصي از زندگي شهيدثالث در ايران متمركز است. دليل اين انتخاب چيست و چرا به مجموعه فعاليتهاي او در آلمان كه اتفاقا كم هم نيستند، نپرداختي؟
اتفاقا اين سوال را دوستان ديگري هم بعد از نمايش نخست فيلم در جشنواره سينما حقيقت مطرح كرده بودند و عدم پرداختن به فيلمهاي آلماني شهيدثالث را به عنوان يكي از ضعفهاي فيلم ميدانستند.
خب بديهي است كه ما براي انتخاب اين مقطع از زندگي شهيدثالث، دلايل مهم و مشخصي داريم و فكر ميكنم مسير فعلي روايت فيلم هم اين گزينش را به خوبي تبيين ميكند. اول اينكه قرار نيست يك مستند پرتره به تمامي مراحل كار و زندگي شخصيت مورد نظرش بپردازد و اتفاقا نمونههاي موفق اين نوع فيلمها آن دستهاي هستند كه با انتخاب بخشي كوتاه از زندگي فرد، رويكردي ژرفانگر به موضوع دارند و اين كنجكاوي را در مخاطب خود ايجاد ميكنند كه بعد از تماشاي فيلم همچنان به كنكاش پيرامون آن شخصيت ادامه دهد. ثانيا پايههاي سينماي نوين ايران در اين مقطع بنا نهاده ميشود كه سهراب شهيدثالث هم با دو فيلم مهم نخستش، نقش اساسي در اين اتفاق ايفا ميكند. آن هم نه به طور طبيعي و عادي، بلكه به شكلي كاملا دراماتيك و پيچيده كه پتانسيل خوبي هم براي يك روايت سينمايي دارد. در واقع نقطه عطف و سپس تراژدي زندگي اين سينماگر (كه همان مهاجرت نابهنگامش است)، در اينجا رقم ميخورد نه در آلمان. ضمن اينكه معتقدم شناخت و درك بيشتر آثار ايراني شهيدثالث كه ارتباط مستقيمي با تاريخ سينماي نوين ايران دارد، براي نسلهاي بعدي، بسيار ضروريتر به نظر ميرسد.
«سفر سهراب» در نخستين نمايش خود در جشنواره سينما حقيقت با استقبال خوبي از سوي مخاطبين و منتقدين رو به رو شد. خودت بازخوردهاي پس از نمايش را چطور ارزيابي ميكني؟
به نظرم استقبال چشمگير مخاطبين در اين دوره از جشنواره سينما حقيقت، براي سينماي مستند ايران يك ركورد جديد بود و خوشبختانه فيلم «سفر سهراب» هم در هر دو نوبتي كه نمايش داشت با استقبال بينظير مخاطبين رو به رو شد.
واكنشهاي بعد از نمايش فيلم هم براي من و همكارانم بسيار رضايتبخش بود، اما به نظرم براي رسيدن به يك ارزيابي بهتر و درستتر بايد تا اكران گستردهتر فيلم منتظر ماند. اميدوارم كه فيلم با استقبال نسل جوان و علاقهمند به هنر سينما كه در واقع مخاطب اصلي هدف ما بودند، رو به رو شود.
منبع: اعتماد