کد خبر: ۴۴۶۷۶۱
تاریخ انتشار:
رضا صادقی:

جامعه درد می کشد، چطور شاد بخوانم؟ از من دروغ نخواهید/قبل از کنسرت جیغ می کشند، یعنی چه؟بازار موسیقی امروز در حد و اندازه هنر نیست؟!

رضا صادقی خواننده تازه کاری نیست و حالا دیگر می‌توان او را یکی از قدیمی‌های مارکت موسیقی دانست. خواننده‌ای که سالها پیش با ترانه «مشکی»، صحبت از اعتقادات قلبی‌اش کرد و هنوز هم همان اعتقادات قلبی را در کارهایش فریاد میزند.

گروه اجتماعی: در چند سال اخیر، فعالیتش در حوزه موسیقی کمتر شده و دیگر نمی‌توانیم مثل سابق او را خواننده پرکاری بدانیم. او این روزها مشغول کارهای نهایی آلبومی با نام «یعنی درد» است که به گفته خودش تا آخر امسال به بازار می‌آید. این مصاحبه حاصل گفتگوی او با هفته نامه تماشاگران امروز است که گوشهای از آن را انتخاب کردیم و می‌خوانید.

جامعه درد می کشد، چطور شاد بخوانم؟ از من دروغ نخواهید/قبل از کنسرت جیغ می کشند، یعنی چه؟بازار موسیقی امروز در حد و اندازه هنر نیست؟!


با آهنگ­هایم زندگی می‌کنم

به گزارش بولتن نیوز به نقل از مجله خانواده سبز، من خواننده‌ای نیستم که براساس زمان کار کنیم. این طور نیست که ببینم الان چی روی بورس است و من هم همان را بخوانم. خیلی هم مورد انتقاد قرار گرفتم اما چون با آهنگ‌هایم زندگی می‌کنم و روزمرگی‌هایم هم با آدمهای عادی است. بینش خودم را در کارهایم دارم و طبعاً وقتی جهان بینی اطراف و محیط پیرامونم تلخ است. من هم از آن تأثیر می‌گیرم و این تأثیر نهایتاً در کارهایی نمود پیدا می‌کند. من سلبریتی باز نیستم و این که بخواهم در حاشیه‌هایی باشم که به من ربطی ندارد، چندان برایم جذاب نیست. با آدم‌هایی زندگی می‌کنم که خیلی عادی و معمولی هستند و از آنها در کار و زندگیام تأثیر می‌گیرم و برای همین اصلاً نمی‌توانم مزخرف بگویم. احساسی می‌کنم آن چیزی که روی کاغذ می‌نویسم و می‌خوانم باید به زندگی شخصی‌ام ربط داشته باشد و جهان بینی خودم در آن باشد جوان پایین شهری و بالا شهری باید با کار من ارتباط واقعی داشته باشد و باید او هم احساس کند که دردش را می‌فهمم درد هم فقط مخصوصی پایین شهر و بالا شهر نیست. وقتی یک جامعه فضای بیمار دارد، همه درد می‌کشند. پس این تلخ نوشتن من براساس حالی و روز جامعه من است و نمی‌توانیم از آن ساده عبور کنم و شاد و بی خیال بخوانم اصلاً آدم سیاسی نیستم، ولی احساسی می‌کنیم سیاست جهان تلخ آدم‌های اطرافم، در کلام من تأثیر می‌گذارد.

به من می گویند چرا شاد نمی‌خوانی؟

بستگی دارد، شاید با این حرفم شائبه ایجاد کنم اما می گویم. بازار در حد و اندازه هنر نیست ولی هنر احتیاج به ساپورت ما دارد. حتی منی که میگویم از باورهایم می‌خوانم هم گاهی باورهایم را طوری می‌خوانم که هم بازار را راضی کنم و هم خودم و باورهایم را نقض نکرده باشم. مثلاً گاهی به من می گویند تو چرا آهنگ‌های شادت هم با کلام غمگین می‌خوانی؟ من هم معمولاً میگویم ریتم شاد را برای بازار و حالی تو انتخاب می‌کنم اما در کلامم که دیگر دروغ نمی‌توانم بگویم. از من دروغ نخواه.

علیرضا عصار هم همین طور بود. او هم در دورانی که می‌خواندند «گل می‌روید ز باغ» او می‌خواند: «تو در جان منی من غم ندارم، تو ایمان منی من کم ندارم» الان هم بچه‌هایی هستند که براساسی باورهای شخصی‌شان می‌خوانند. مثلاً چند وقت پیش آلبوم کامران تفتی بیرون آمد و من خوشم آمد و احساسی کردم یک آدمی آمده و چیزی که خودش دوست دارد را خوانده. چیزی نخوانده که شیلا و پیلا خوششان بیاید. البته این را هم بگویم، این که شیلا و پیلا خوششان بیاید بد نیست، ولی دیگر نه این طور که همه موسیقی این شود.

معنی هنرمند عوض شده است!

خیلی سال پیش وقتی تازه سریال امام علی(ع) از تلویزیون پخش می‌شد، یک روز آقای داریوش ارجمند در شهربازی که من در آن جا ساز می‌زدم، مهمان بودند. جمعیت زیادی برای دیدن ایشان در آن برنامه آمده بودند و خیلی شلوغ بود. ایشان آن روز از من پرسیدند: «می‌خوانی؟» من هم گفتم: «بله استاد، با کیبوردم می‌زنم و می‌خوانم.» بعد گفتند: «می دانی این مردم برای چی آمدند اینجا؟» گفتم: «بله استاد، قطعاً به خاطر شما آمدند دیگر...» گفتند: «برای دیداری چیه من آمدند؟» گفتم: «نمی‌دانم استاد منظورتان چیست؟» بعد گفتند: «من اینجا نه شمشیر می‌زنم و نه لباسی مالک اشتر تنم است و نه قرار است نقشی بازی کنم.

جامعه درد می کشد، چطور شاد بخوانم؟ از من دروغ نخواهید/قبل از کنسرت جیغ می کشند، یعنی چه؟بازار موسیقی امروز در حد و اندازه هنر نیست؟!


مردم آمدند آدمی که تا به حالی پشت شیشه تلویزیون می‌دیدند را این بار بیرون از تلویزیون ببینند.» این روزها دیگر مثل سابق نیست که هنرمند می‌دوید تا ببیند چه کسی همراهش است. الان دیگر دروغی به اسم تلفن هوشمند و فضای مجازی در زندگی هنرمندان سایه انداخته. طرف صبح از خواب بیدار می‌شود و می‌بیند که فالوورهایش 200 نفر بیشتر شده و خیالش راحت می‌شود که طرفدارانش دارند بیشتر می‌شوند. دیگر هنرمند دم دستی شده و همه از هر لحظه‌اش خبر دارند. کلیات قصه کمی خنده دار شده. این که چهار تا فالوور و یک سُلد آوت الکی ببندند به ناف آدم که هنرمند از آدم نمی‌سازد. این‌ها همه گذاری هستند و پایدار نمی‌ماند. فقط امیدوارم روزی نرسد که ملیجک، و هنرمند با هم یکی شوند.

خلوت من

من الان دو سال می‌شود که آلبوم نداده‌ام. موضوع این نیست که گوشه نشین شده باشیم. الان دیگر مثل قدیم نیست که تعداد کارهایی که در بازار میاید کم باشد و جا برای نوآوری زیادتر باشد. الان تعداد ترک‌هایی که هر روز می‌آید زیاد است و برای این که کار خوب بیرون بدهی، باید وقت و انرژی بیشتری صرف کارت بکنی. مثلاً همین کار «قوی نیستم» که ترانه‌اش از میثم یوسفی است. الان یک سال می‌شود که روی آن کار می‌کنم و تا به حالی سه تنظیم کننده رویشی کار کردند و هنوز هم مدام تصحیحش می‌کنم. من همیشه میگویم کار خاصی خوب است اما مهم این است که چه خاصیتی داشته باشد. شاید بیراه نباشد، همین وسواسی‌ها و نگرانی‌ها باعث می‌شود که تعلل بیشتری در کارم داشته باشم و خروجی کارم نسبت به سالهای اولیه کمتر باشد. این روزها بیشتر با خودم خلوت می‌کنم تا بتوانم بهتر فکر کنم و نهایتاً اثر بهتری از خودم به جا بگذارم.

طعم کنسرت هم از بین رفته!

کلاً در تهران بی برنامگی برای کنسرتها و کل کل برای کنسرت گذاری طعم کنسرت را از بین برده. من خیلی دیده‌ام که طرف می‌رود کنسرت، در حالی که نه هوادار آن خواننده است و نه کار او را پیگیری می‌کند. فقط می‌گوید یک کنسرتی برویم دیگر این روزها هم یک اتفاق جدید در کنسرت‌ها میافتد و ان هم این است که قبل از این که خواننده بخواند، همه جیغ می‌زنند. بعد تازه می‌فهمی طرف اصلاً به خاطر خواننده جیغ نمی‌زند و فقط به خاطر خالی شدن خودش است که این کار را می‌کند. تازه همه اینها به کنار، مشکلات و بی برنامگی‌هایی که در بلیت فروشی به وجود می‌آید هم به جای خود متاسفانه این قدر هم هزینه بلیت‌ها بالاست که من خودم خجالت می‌کشم کنسرت بگذارم. بلیت کنسرت ۱۳۰ هزار تومان کمترینش ۵۰ هزار تومان است. وقتی طرف کلی حقوقش در ماه ۸۰۰ هزار تومان است، چطور می‌تواند یک تفریح ساده با خانواده‌اش داشته باشد؟ این است که کنسرت می‌شود محصولی که فقط برای خواص است. کاشی می‌شد طوری برنامه ریزی کنند که همه بتوانند کنسرت بروند. متاسفانه آن قدر هم این روزها کلی و کلی بازی شده و کلمه سُلد آوت (Out Sold) در دهان همه افتاده که دیگر حالت مسخره‌ای پیدا کرده.

نسل باهوشی داریم

امیدوارم و فکر می‌کنم که بالاخره درست می‌شود. چون ما در یک دوران گذار هستیم. خوشبختانه این نسل، نسلی باهوشی است ما ۱۰ سال پیش یک رکود عجیبی در سینما و موسیقی و کلاً هنر داشتیم، ولی امروز می‌بینیم که همین جوان ما می‌رود موسیقی سنتی گوشی می‌کند، در سینما می‌رود ابد و یک روز می‌بیند. این نسل اگر ببیند هنرمندش چیزی برای عرضه ندارد، مطمئناً سلیقه‌اش را عوض می‌کند و سمت هنرمندی می‌رود که چیزی برای او داشته باشد.

برای مشاهده مطالب اجتماعی ما را در کانال بولتن اجتماعی دنبال کنیدbultansocial@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین