اینکه صفحه حوادث چند روزنامه را مرور کنیم و به چند شکایت خانوادگی و گزارش درگیریهای فیزیکی و اعترافات مجرمان و متهمان بربخوریم، دلیل نمیشود با اضافه کردن چند چاشنی روزمره
سیاسی- اجتماعی ژورنالیستی به آن، تصمیم بگیریم فیلمنامه بنویسیم و از رویش فیلم بسازیم و مخاطب را آزار بدهیم. «آذر» که نخستین ساخته محمد حمزهای است دقیقا چنین (و فقط چنین) ویژگیهایی دارد...
به گزارش
بولتن نیوز، اینکه صفحه حوادث چند روزنامه را مرور کنیم و به چند شکایت خانوادگی و گزارش درگیریهای فیزیکی و اعترافات مجرمان و متهمان بربخوریم، دلیل نمیشود با اضافه کردن چند چاشنی روزمره سیاسی- اجتماعی ژورنالیستی به آن، تصمیم بگیریم فیلمنامه بنویسیم و از رویش فیلم بسازیم و مخاطب را آزار بدهیم. «آذر» که نخستین ساخته محمد حمزهای است دقیقا چنین (و فقط چنین) ویژگیهایی دارد. فیلم، یک سکانس شروع موتورسواری بیربط به قصه دارد.
سپس 15 دقیقه شاهد کپیبرداری دستهچندم فضاسازی ابتدای «درباره الی» هستیم و بعد یک دعوای کاملا بچگانه دو مرد گنده و آنگاه «زیرتیغ» محمدرضا هنرمند را به تماشا خواهیم نشست. آذرنگ با هومن سیدی (و انگار با پدرش) همان میکند که پرستویی با پسیانی کرد. اما اینجا قربانی فیلم، ما به ازای پرستویی یا پسیانی در قصه نیست. قربانی، زنی است که از تمام این دنیا، یک اجازه موتورسواری و اشتغال برای تامین معاش خانواده میخواهد وای وای بر جامعه مردسالار متعصب دروغگوی فاسدی که نمیگذارد «آذر» نفس بکشد. زنی که حتی وقتی مردی با ماشین به او میزند و اطرافش را مردها گرفتهاند، بیآنکه به یکی از آنها نگاه کند و حرفی بزند، سوار بر مرکب تنهاییاش میشود و به راهش ادامه میدهد. اگرچه شوهرش هم برای رهایی خود از او مایه میگذارد و از او استفاده ابزاری میکند اما در واقع در مقابل این زن و خواسته شرافتمندانهاش، یک ولی دم پیر قرار دارد که هم پولدار، دیکتاتور و تمامیتخواه است و هم عصبی، خشن و تخریبگر. سکانس بینظیر و تکرارنشدنی شب تولد کودک در رستوران را ایکاش دوباره میتوانستیم ببینیم. در حالی که همه خوشحال و آرام هستند، پیرمرد ولیدم که با ماشینش مقابل رستوران پارک کرده، به دنبال انتقام از ماشین پیاده میشود و مقابل شیشه رستوران، زیر نور فلاشر قرمز مقابل آذر و دخترش و زوج خوشحال هیچیندار میایستد (مثلا آنها هم او را نمیبینند) و احتمالا دارد نقشه میکشد چگونه شادی مردم سادهدل را به هم بزند. با چنین سکانسی که بیشتر از فیلمهای اسلشر بر میآید تا یک فیلم رئال اجتماعی، پیرمرد به کنت دراکولا ارتقا مییابد. کسی که پول دارد و خون مردم را در شیشه میکند. برای پسرش حق انتخاب قائل نیست. با موتورسواری خانمها مشکل دارد. دلش میخواهد زنها اگر قرار است کار کنند، کاری را بکنند که او میگوید و... اما چرا تا این اندازه وحشی و تمامیتخواه است؟ چون متعصب است و (احتمالا) مذهبی. و فیلمساز رویش نشده یا شاید جرأت نکرده بگوید این پیرمرد، مذهبی است و اگرنه شاید اگر میتوانست او را پشت تریبون نماز جمعه هم قرار میداد تا فیلم نازلش لااقل بفروشد.
منبع: وطن امروز