حداقل یک آیه در روز / 15 بهمن 95/
هیچکس در آنچه به او مربوط نیست، سخن نگوید
روایت شده است که امام صادق ع به اصحابشان فرمودند: سخنی را از من بشنوید که برایتان از شتر بسیارشیرده [= کنایه از مال و ثروت فزاینده] بهتر است: هیچکس در آنچه به او مربوط نیست، سخن نگوید؛ و در بسیاری از آنچه به او مربوط است هم سخن را رها کند تا اینکه جایگاه مناسبی برای آن بیابد [که گفتن آن سخن واقعا سودی دهد] ، که چهبسیار گویندهای که چون در غیر جایگاهش سخن گفت، با کلامش به خود آسیب زد؛
گروه دین و اندیشه:
حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با
ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن
نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت
روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 15 بهمن به آیه 8 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ
سوره حج (22) آیه 8
ترجمه
و از مردم، کس هست که در مورد خدا به جدال میپردازد بدون هیچ دانشی و نه هدایتی و نه کتابی تابناک؛
حدیث
1)
از امام صادق ع روایت شده است: قاری [قرآن] بدون علم مانند کسی است که
بدون مال و اموال فخرفروشی کند، او به خاطر فقرش از مردم متنفر است و مردم
به خاطر فخرفروشیاش از او؛ چنین کسی همواره با مردم در حال نزاع است در
جایی که ضرورت ندارد؛ و کسی که با مردم در غیر از آن جایی که بدان امر شده،
به نزاع و مخاصمه برخیزد با خالقیت و ربوبیت [خدا] به نزاع و مخاصمه
برخاسته، که خداوند متعال میفرماید: «و از مردم، کس هست که در مورد خدا به
جدال میپردازد بدون هیچ دانشی و نه هدایتی و نه کتابی تابناک»؛ وعقاب
هیچکس شدیدتر نیست از کسی که لباس ادعای بیحقیقت و بیمعنی به تن کند.
مصباح الشريعة، ص57
قَالَ
الصَّادِقُ ع الْمُتَقَرِّئُ بِلَا عِلْمٍ كَالْمُعْجَبِ بِلَا مَالٍ وَ
لَا مُلْكٍ يُبْغِضُ النَّاسَ لِفَقْرِهِ وَ يُبْغِضُونَهُ لِعُجْبِهِ
فَهُوَ أَبَداً مُخَاصِمٌ لِلْخَلْقِ فِي غَيْرِ وَاجِبٍ وَ مَنْ خَاصَمَ
الْخَلْقَ فِي غَيْرِ مَا يُؤْمَرُ بِهِ فَقَدْ نَازَعَ الْخَالِقِيَّةَ وَ
الرُّبُوبِيَّةَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ
فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ وَ لَيْسَ
أَحَدٌ أَشَدَّ عِقَاباً مِمَّنْ لَبِسَ قَمِيصَ الدَّعْوَى بِلَا
حَقِيقَةٍ وَ لَا مَعْنًى.
2) روایت شده است که امام صادق ع به
اصحابشان فرمودند: سخنی را از من بشنوید که برایتان از شتر بسیارشیرده [=
کنایه از مال و ثروت فزاینده] بهتر است: هیچکس در آنچه به او مربوط نیست،
سخن نگوید؛ و در بسیاری از آنچه به او مربوط است هم سخن را رها کند تا
اینکه جایگاه مناسبی برای آن بیابد [که گفتن آن سخن واقعا سودی دهد] ، که
چهبسیار گویندهای که چون در غیر جایگاهش سخن گفت، با کلامش به خود آسیب
زد؛ و هیچیک از شما نه با سفیه [= کمخِرَد] مراء کند و نه با حلیم [=
بُردبار] ، چرا که کسی که با بُردبار مراء کند، وی او را به نهایت کارش
رساند؛ و کسی که با کمخرد مراء کند، وی او را به خواری و پستی کشاند؛ و
برادران خود را وقتی غایبند به بهترین وجهی یاد کنید که دوست دارید وقتی
شما غایبید آن گونه یادتان کنند؛ و عمل کسی را انجام دهید که می داند که
خوبیاش پاداش دارد و جرمهایش مواخذه.
[مراء کردن = بحث و جدل کردن و پافشاری بر موضع خویش در یک بحث]
الأمالي (للطوسي)، ص225
أَخْبَرَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ [الْمُفِيد]، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّرِيفُ
الصَّالِحُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْحُسَيْنِيُّ
(رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ
إِبْرَاهِيمَ فِي كِتَابِهِ إِلَيْنَا عَلَى يَدِ أَبِي نُوحٍ الْكَاتِبِ،
قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ،
عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ
جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنَّهُ قَالَ
لِأَصْحَابِهِ:اسْمَعُوا مِنِّي كَلَاماً هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ مِنَ
الدُّهْمِ الْمُوَقَّفَةِ، لَا يَتَكَلَّمْ أَحَدُكُمْ بِمَا لَا
يَعْنِيهِ، وَ لْيَدَعْ كَثِيراً مِنَ الْكَلَامِ فِيمَا يَعْنِيهِ حَتَّى
يَجِدَ لَهُ مَوْضِعاً، فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ جَنَى
عَلَى نَفْسِهِ بِكَلَامِهِ، وَ لَا يُمَارِيَنَّ أَحَدُكُمْ سَفِيهاً وَ
لَا حَلِيماً، فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِيماً أَقْصَاهُ، وَ مَنْ مَارَى
سَفِيهاً أَرْدَاهُ، وَ اذْكُرُوا أَخَاكُمْ إِذَا غَابَ عَنْكُمْ
بِأَحْسَنِ مَا تُحِبُّونَ أَنْ تُذْكَرُوا بِهِ إِذَا غِبْتُمْ عَنْهُ، وَ
اعْمَلُوا عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُجَازًى بِالْإِحْسَانِ
مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ.
3) امیرالمومنین ع در فرازی از وصیتنامه
معروفی که خطاب به امام حسن ع (در منطقه «حاضرین» هنگام بازگشت از صفین)
نوشتند، فرمودهاند:
... پسرم! بدان آنچه بيشتر دوست دارم از وصيتم به
كار بندى، عبارت است از تقوای الهی و بسنده کردن بر آنچه بر تو واجب داشته،
و گرفتن آنچه پدرانِ نخستینات و خوبانِ خاندانت بر آن بودند؛ چه آنان باز
نايستادند از نگريستن در خويش چنانكه تو مینگری، و اندیشیدند چنانكه تو
میاندیشی، و در آخر به این رسیدند كه گرفتند آنچه را که شناختند، و دست
نگه داشتند از آنچه بدان مکلف نشده بودند.
و اگر نفس تو سر باز زد از
اینکه آن را بپذیرد بدون اینکه بداند چنانكه آنان دانستند، پس جستجوى تو
باید بر مبنای فهم و آموختن باشد، نه در شبههها غوطهور شدن، و به نزاعها
درآویختن. [ظاهرا یعنی تحقیق و بررسیات را از فهم صحیح صورت مساله و یاد
گرفتن از اهل فن آغاز کن، نه از بررسی اقوالی که محل نزاع این و آن بوده و
شبیه حق است و تشخیص حق از باطل در آنها ساده نیست]و پيش از اينكه اين راه
را بپويى بايد از خداى خود يارى جويى؛ و براى توفيق خود بدو روى آرى، و رها
کنی هر شائبهای که تو را به شبهه اى دچار سازد يا به گمراهیات دراندازد.
و
چون يقين كردى که دلت صفا یافت و [در مقابل حق و حقیقت] خاشع گردید، و
اندیشهات به بلوغ رسید و از هرج و مرج رهایید، و همّ و غم تو در یک راستا
[= یافتن حقیقت و لاغیر] گرديد، در آنچه برايت توضیح دادم بنگر؛و اگر آنچه
از نفست و آسودگى فكر و اندیشهات انتظار داری برایت مهیا نشد، بدان که تو
صرفا با چشم نیمهبسته این در و آن در میزنی، و در تاريكى غوطهور میشوی،
و طالب دين کسی نیست که در مسیر سرگردانی یا التقاط گام بردارد؛ و در چنين
حال بازداشتن خويش سزاوارتر است.
نهجالبلاغه، نامه 31
و من
وصية له ع للحسن بن علي ع كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين...
وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ
وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الاِقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ
عَلَيْكَ، وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ،
وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ
نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ
مُفَكِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ
الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا، فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ
تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ
ذلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لاَ بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ
الْخُصُومَاتِ. وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذلِكَ بِالاِسْتِعَانَةِ
بِإِلهِكَ، وَالرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ، وَ تَرْكِ كُلِّ
شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ، أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلاَلَةٍ.
فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْيُكَ
فَاجْتَمَعَ، وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ
فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ. وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ
نَفْسِكَ، وَ فَرَاغِ نَظَرِكَ وَ فِكْرِكَ، فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّما
تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ. وَ لَيْسَ طَالِبُ
الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ، وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذلِكَ أَمْثَلُ.
تدبر
1⃣
خداوند بعد از دلایلی که درباره معاد مطرح کرد، دوباره سراغ کسانی رفت که
بدون معرفتی معتبر، بحث و اظهار نظر میکنند و این را مصداق اظهارنظر
نادرست درباره خدا معرفی کرد. در این آیه، کسانی که سخنشان بیاعتبار است
از سه چیز محروماند؛ پس، اگر آنان، حتی یکی از این سه را میداشتند،
سزاوار این مذمت نمیشدند. این نشان میدهد که هر یک از این سه از منظر
قرآن کریم، یک معرفت معتبر است:
الف. علم (ظاهرا هر دانشی که بشر با روشهای معتبر عقلی [برهان، حس و تجربه و ...] به دست آورد)
ب. هدایت (ظاهرا همان هدایت ویژه الهی است برای کسانی که در عبودیت اخلاص میورزند)
ج. کتابی که نورافشانی کند (ظاهرا وحی الهی است که از طریق نبوت و در قالب کتاب آسمانی به ما میرسد است)
علامه
طباطبایی احتمال دادهاند که این سه، به ترتیب محصول فؤاد [= دل، که در
قرآن کریم به معنای مرکز ادراکی انسان به کار رفته] و بَصَر [= دیدن، به
معنای شهود] و سمع [شنیدن] باشد و لذا مضمون این آیه شبیه باشد به آیه «وَ
لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ
الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا: در جایی که علم نداری،
توقف نکن، بدرستی که سمع و بَصَر و فواد، همهشان مورد سوال واقع خواهند
شد» (إسراء/36) (الميزان، ج14، ص349)
2⃣ کسی که پشتوانه معرفتی
معتبری ندارد، نباید صرفا بر اساس حدسیات و گمانهزنیهای شخصی خود در هیچ
عرصهای، بویژه عرصههای دینی که لغزش در آنها بشدت هلاکتبار است، به بحث و
جدل وارد شود. (حدیث3) بسیاری از نزاعجوییهای افراد در مسائل دینی، ناشی
از ورود افراد غیرمتخصصی است که اموری را به اسم دین بر مردم تحمیل
میکنند که خداوند چنان چیزی را نخواسته است.
تذکر اخلاقی
البته
همان طور که تحمیل نابجای برخی از امور توسط مدعیان غیرمتخصص، اقدامی خلاف
دین است، زیر سوال بردن واجبات دین توسط برخی دیگر از مدعیان غیرمتخصص نیز
میتواند مصداق این آیه قرار گیرد.
3⃣ در این آیه، «علم» را غیر از
«هدایت» و «کتاب روشنیبخش»، معرفی کرده است؛ پس،«علمی که اسلام قبول
دارد، منحصر در آیات و روایات نیست»
بحث تخصصی درباره علم دینی
برخی
معتقدند غیر از علومی که از آیات و روایات گرفته شده باشد، بقیه علوم (چه
تمامی علوم غربی، و چه حتی علومی که ابتدا از یونان وارد جهان اسلام شد،
مانند فلسفه) از نظر اسلام پذیرفتنی نیست.
این آیه صریحا این موضع را
تخطئه میکند و نشان میدهد که قرآن کریم منبع معتبر را منحصر در آنچه
محصول هدایت مستقیم الهی ویا کتاب آسمانی است، نمیداند.
تبصره
اگرچه
افراد فوق، به اسم «علم دینی» چنین سخنی را مطرح میکنند، و چنین معنایی
از علم دینی، بر اساس آیات قرآن، قابل قبول نیست؛ اما «علم دینی» معنای
موجهی هم دارد؛ و آن علمی است که یکی از ویژگیهایش این است که علاوه بر
روشهای متعارف کسب علم (مانند تجربه و برهان)، معارف ارائه شده از طریق
وحی و متون دینی را هم جدی میگیرد. به تعبیر دیگر، «علم دینی»، نه به
معنای نفی سایر تلاشهای معرفتی انسان، بلکه به معنای این است که:
اولا مواجهه عالمانه با مجموعههایی که امروزه به عنوان «علم» شناخته
میشوند، داشته، بکوشیم که آموزههای غیرمعرفتیای را که خودآگاه یا
ناخودآگاه در این مجموعهها وارد شده، به اسم علم قبول نکنیم؛
ثانیا در تلاش معرفتی خود، معارف ارائه شده در متون دینی معتبر را هم جدی بگیریم.
4⃣ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنيرٍ»
در
این آیه، «هدایت» را غیر از «کتاب روشنیبخش»، معرفی کرده است؛پس،«قرآن
کریم، الهام و شهود ناشی از عبودیت خالصانه را به عنوان یک راه معتبر
معرفتی قبول دارد» (البته راه شخصی)
توضیح تخصصی
برخی از مخالفان
عرفان، گمان میکنند عرفان ساخته و پرداخته صوفیان و تحت تاثیر مکاتب شرقی
است و در اسلام چیزی به اسم کشف و شهود وجود ندارد و برای مطالب مربوط به
خدا و عوالم برتر صرفا باید سراغ آیات و روایات رفت.
این آیه صریحا این
موضع را تخطئه میکند و نشان میدهد که قرآن کریم منبع معتبر برای شناخت
خدا را منحصر در آنچه محصول کتاب آسمانی است، نمیداند؛ و در کنار و علاوه
بر متون دینی، از «هدایت» نام برده است، که با توجه به تفکیک آن از «علم» و
از «کتاب منیر»، تنها گزینهای که باقی میماند و تناسب دارد، هدایتهای
مستقیمی است که شامل حال افراد میشود و عرفا از آن به کشف و شهود یاد
میکنند.
تبصره
معتبر دانستن کشف و شهود، اولا بدین معنا نیست که
هرکس ادعای کشف و شهود کرد، راست میگوید؛ ثانیا بدین معنا نیست که هرچه
برای هرکس رخ میدهد که از نظر خودش یک مکاشفه است، لزوما صحیح باشد؛ شاید
بدین جهت است که قرآن کریم از تعبیر «هدایت» (که صرفا شامل شهودات رحمانی
است) استفاده کرده است، و نه تعابیری مانند شهود و مکاشفه.
5⃣
«منیر» را غالبا صفت برای «کتاب» گرفتهاند؛ اما به لحاظ نحوی میتواند
علاوه بر آن، وصف برای «علم» و «هدی» هم باشد؛ آنگاه معنای جدیدی پیدا
میکند:
یعنی آنچه مبنای معرفت است و بحث و جدل با تکیه بر آن مجاز است،
نه هرگونه علم و شهود و کتاب آسمانی، بلکه علم و شهود و کتاب آسمانیای
است که از جهت روشنیبخشاش مورد استفاده قرار گرفته؛
وگرنه هم علم و هم الهامات و هم کتاب آسمانی، همگی ممکن است که مورد سوءاستفاده قرار بگیرند و باز به بحث و جدل نامطلوب بیانجامند.
6⃣ این آیه بسیار شبیه آیه 3 است (که در جلسه308 بحث شد). چرا این مضمون را دوباره تکرار کرد؟
الف.
ظاهرا آن آیه درباره جامعه مقلِدان و پیروان گمراهی است (زیرا که از پیروی
آنها از هر شیطانی سخن میگوید) و این آیه درباره امامان گمراهی و
پیرویشوندگان است، چرا که در آیه بعد از اقدام اینان برای گمراهی دیگران
سخن میگوید. (الکشاف، ج3، ص146؛ المیزان، ج14، ص349)
ب. آن آیه درباره
عموم گمراهان است که همه آنها - چه رهبران و چه پیروانشان – از شیاطینی
تبعیت میکنند؛ و این آیه به نحو خاص درباره رهبران گمراهی است (چنانکه در
آیه بعد اقدامات اینان را تفصیل میدهد)
ج. آن آیه مبنای آنها در گمراهی را به اجمال مطرح کرد (حرکت بدون علم) و در این آیه تفصیل داد
منبع: بولتن نیوز