به گزارش بولتن نیوز، دکتر محمدمهدی فرقانی*: رسانهها از مهمترین ابزارهای اطلاعرسانی موجود در جوامع هستند. رسانهها وظایفی دارند که باید به آن عمل کنند.
آنها باید محلی برای اعتماد عمومی باشند و در کنار مطالب و اطلاعاتشان، به اهداف آموزشی خود در جامعه هم عمل کنند. با این حال مخاطبان هم لازم است شناختی را نسبت به رسانهها پیدا کنند و تمام مطالبی را که میبینند یا میخوانند بیچون و چرا نپذیرند و باور نکنند. به عقیده من لازم است در دانشگاهها در کنار «سواد رسانهای» تفکر انتقادی هم آموزش داده شود و ذهنهای جوان این قابلیت را پیدا کند مطالبی را که دریافت میکند با دیده انتقاد نگریسته و در آن تأمل کند. البته یادمان باشد تفکر انتقادی چیزی جدای از تفکر هجومی است و با آن تفاوت دارد. فردی که صاحب تفکر انتقادی است، به چون و چرا در امور میپردازد و از سطحینگری در باورها و دریافتها فاصله میگیرد. در واقع آن روی سکه را هم در نظر میگیرد و فقط به سطح اخبار و اطلاعات راضی نیست. تفکر انتقادی از جمله عواملی است که خود میتواند موجب رسیدن به سواد رسانهای باشد. این دو عامل از هم جدا نیستند و برخورد و مواجهه انتقادی با رسانهها از مسیر این تفکر انتقادی میگذرد.
لذا بر آموزش تفکر انتقادی توصیه و تاکید میکنم. خاستگاه این آموزش را هم باید در مدارس و بعد جامعه بجوییم. جامعه وظیفه دارد بستر لازم برای پرورش این تفکر را فراهم کرده و از آن استقبال کند، نه اینکه این برخورد را پس بزند و در صدد مقابله با ذهنهای انتقادگر باشد. مکانی که میتواند منبعی اصلی برای تفکرهای انتقادگر باشد، دانشگاهها هستند. با این حال، خیلی وقتها این ذهنهای جوان بدرستی جهتدار نمیشوند، در نتیجه این انرژی انتقادی جایش را به نوعی تفکر اعتراضی و پرخاشگرانه میدهد و جوانان در اثر واکنشهایی که میبینند از منطق انتقاد فاصله میگیرند. جای این آموزش در نهادهای آموزشیمان خالی است و اصولا امروزه تنها نمود تفکر انتقادی را در رشتههای ارتباطات و روزنامهنگاری میبینیم.
یادمان باشد که ما امروز در دورانی متفاوت با گذشته به سر میبریم. این روزها حتی یک کودک چهار، پنج ساله هم به واسطه در ارتباط بودن با وسایل ارتباطی و گوشیهای تلفن همراه و تبلتها با این فناوریهای جدید آشنایی دارد و نوع کارکردها و استفادههای آن را بلد است. برخلاف گذشته که کارکردهای رسانههای مختلف مشخص بود، امروزه تمامی کارکردهای آموزش، اطلاعرسانی، سرگرمی و تبلیغات در هم و با هم آمیخته شدهاند. در گذشته یک بازی فقط بازی بود؛ امروزه اما همان بازی سیاست، اقتصاد، سرگرمی و حتی ایدئولوژی را هم در دل خود دارد و در واقع نوعی سبک زندگی را برای کودکی که مخاطبش است، میسازد.
اینها تازه گامهای اولیه و ابتدای مسیر تغییر زندگیهای ما در اثر استفاده از وسایل تکنولوژیک هستند. نسلهای جدیدتر در چند سال آینده شاید شاهد برخی نتایج نه چندان مطلوب اعتیاد نسل کودک و نوجوان در قبال بازیهای کامپیوتری بشوند. گرچه هنوز معتقدم این رسانهها دستاوردهای مثبت هم دارند، اما با این حال اعتیادش هم اتفاق خطرناکی است و باید مراقب آن بود.
*استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی