حرفهای خداداد عزیزی ستاره سابق فوتبال ایران هشدار دهنده است.
به گزارش بولتن نیوز،چند روز قبل عباسی در جمع بازیکنان در تمرین میگفت:« تیم ما خصوصی است و من هر کاری که دلم بخواهد انجام میدهم چون هیچ نهادی به ما کمک مالی نکرده است.» البته این موضوع به ابتدای فصل برمی گردد که من حضور نداشتم. اما من هم با عباسی هم عقیده هستم که وقتی تیم برای اوست به کسی چه ربطی دارد که او میخواهد چه کاری انجام دهد و از چه راهی پول دربیاورد.
شاید برخی بگویند این وسط دلال و دلال بازی هم پیش میآید اما ما به این حرفها کاری نداریم. تیم برای آقای عباسی است و او اصلاً دوست دارد تیمش را به دیوار بکوبد. وقتی کمکی نمیشود چطور باید این همه بدهی را تسویه کند. "
اینها بخشی از اظهارات خداداد عزیزی است. ستاره ریزنقش و دوست داشتنی سالهای نه چندان دور فوتبال ما که همواره پرچمدار فوتبال پاک و مبارزه با ناپاکیها بوده و زبان سرخش شهره خاص و عام. بر این فوتبال چه رفته که حالا چشم بادانی دیار فریمان، گالیله وار تئوری چرخش زمین را انکار میکند؟ با خداداد و خدادادها چه کردهایم که حالا دستهایشان را به علامت تسلیم بالا بردهاند و می گویند "به بحث دلال و دلال بازی کاری نداریم و مالک باشگاه خصوصی هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد."
کیست که نداند این حرف دل خداداد نیست؟ کیست که او را نشناسد و تصور کند خداداد هم از راست راه رفتن در سرزمین کجرو ها خسته شده است؟ خداداد اما برای بیان دردهای بی توجهی به باشگاههای خصوصی راه خوبی را انتخاب نکرده است. او قانون را در محدودهای فردی تعریف میکند با میلیونها قانونگذار که حق دارند هرگونه که میخواهند در جامعه گام بردارند.
مثال گفتار خداداد، مثال این است که در مقابل قانون بستن کمربند ایمنی ایستادگی کرده و بگوییم جان خودمان است. دوست داریم با نبستن کمربند خودکشی کنیم. به پلیس و قانون و مقررات چه ربطی دارد؟ جامعهای با این دیدگاه سرنوشتش معلوم است. بی قانونی کار را به غارنشینی و بازگشت به دوران مردمان نخستین میکشاند. قانون مرجع تنظیم کننده روابط فرد و جامعه و جوامع با یکدیگر است. قوانین خوب وضع را بهتر میسازد و قانون های بد قانونهای بدتری به دنبال دارد اما بی قانونی فاجعه بار خواهد بود. عباسی و عباسیها حق دارند در فوتبالی که در آن سرمایه گذاری کردهاند به دنبال درآمد باشند ولی اگر راههای درآمدزایی محدود و بسته باشد، باید نگاهمان به جیب بازیکن و والدینش دوخته شود؟
این درد خاص سیاه جامگان یا هر باشگاه دیگری نیست. درد تمام فوتبال ماست و به همین دلیل است که خیلی از استعدادها به سبب فقر مالی ره به سطح اول فوتبال مملکت نمیبرند و باباهای پولدار، پسران بعضاً بی استعدادشان را تا هر کجا که بخواهند بالا میبرند.
فوتبال ما تشنه داشتن خدادادها است با استعدادهای خدادادی که وقتی برایت از گذشتهشان حرف میزنند انگار روضه میخوانند:"من بچه جنوب شهر مشهد بودم. پدرم کشاورز بود. اگر وضع مالیام خوب بود، مادرم فوت نمیکرد. میشد او را عمل کرد؛ اما پول نداشتیم. من پای لخت فوتبال بازی میکردم. در یخچال ما چیزی پیدا نمیشد و نان را با رب یا روغن نباتی میخوردم. وقتی 17 سال سن داشتم آرزو داشتم یک چلوکباب بخورم. بیشتر اشکنه میخوردیم. در 17 سالگی نان و پیاز میخوردم و اشکم در میآمد. با زحمت کشیدن میشود خیلی چیزها را عوض کرد. دستفروشی و بنایی کردهام. حالا همه چیز دارم و فقط مادرم نیست. همه حسرت من شد نبود مادرم در این روزها".
با این باور عباسی و تأیید عزیزی، خدادادهایی که شب سر را با رویای فوتبال و ساندویچ نان و پیاز و رب بر بالش میگذارند به هیچ جا نمیرسند.
نه، خداداد؛ باید کمربندها را بست. باید!