ای فرزندان آدم! زنهار که شیطان شما را به فتنه نیندازد همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون نمود، در حالی که لباسشان را از [تن] ایشان درمیآوَرَد تا عورتهایشان را بدانها بنماید. بیتردید او و قبیلهاش شما را میبینند از جایی که آنها را نمیبینید؛ به یقین ما شیاطین را متولیان [امور] کسانی که ایمان نمیآورند قرار دادیم.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 10 آذر به آیه 27 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:
يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ
سوره اعراف (7) آیه 27
ترجمهای فرزندان آدم! زنهار که شیطان شما را به فتنه نیندازد همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون نمود، در حالی که لباسشان را از [تن] ایشان درمیآوَرَد تا عورتهایشان را بدانها بنماید. بیتردید او و قبیلهاش شما را میبینند از جایی که آنها را نمیبینید؛ به یقین ما شیاطین را متولیان [امور] کسانی که ایمان نمیآورند قرار دادیم.
نکات ترجمهای و نحوی«لايَفْتِنَنَّكُمُ» = لا [ناهیه] + یَفتِنَ [فعل مضارع مجزوم که فتحهاش به خاطر اتصال به نون مشدد است] + «نّ» [نون ثقیله برای تاکید] + «کم» [ضمیر در جایگاه مفعول]
«یفتن» فعل مضارع از ماده «فتن» است که این ماده در دو معنای مهم به کار رفته است: یکی امتحان و ابلاء است و دیگری عذاب کردن با آتش. و این دو هم به یک معنا برمی گردد اصل این کلمه «گداختن طلا با آتش است تا خالص و ناخالصش معلوم شود» پس به همین جهت هم برای داخل در آتش کردن [عذاب] به کار رفته و هم در مورد امتحانات سخت و دشوار که از حیث سختی مانند داخل در آتش شدن است (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص472؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص623-624)
بنابراین برخی این گونه جمعبندی کردهاند که اصل این ماده به معنای «آنچه موجب اختلال و اضطراب است» میباشد؛ که از این جهت هم با امتحانات ساده متفاوت است و هم بر عذاب با آتش صدق کرده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص24-23).
«يَنْزِعُ»: از ماده «نزع» به معنای «کَندن» (قلع) (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص415) و «برکشیدن از جایگاه خود» (جَذَبَه عن مَقرّه) (مفردات ألفاظ القرآن، ص798) میباشد. مرحوم مصطفوی توضیح داده است که:
این کلمه وقتی با حرف «عن» متعدی شود صرفا به معنای ترک کردن و رها کردن چیزی است؛
وقتی با حرف «إلی» متعدی شود به معنای انقطاع از چیزی و تمایل به چیز دیگر است؛
وقتی با حرف «فی» متعدی شود به معنای امتداد یافتن نزاع و تحقق آن در موضوع مورد نظر است (تنازعتم فی الامر: آلعمران/125)
همچنین «نزاع» و «منازعه» را به معنای اختلاف و درگیری بدین جهت به کار میبرند که هریک از طرفین میخواهد دیگری را از رای و موضعی که اتخاذ کرده بیرون بکشد؛
و «تنازع» استمرار یافتن «نزع» (کشیدن) است که علیرغم معنای منفی آن، در قرآن کریم یکبار هم در معنای مثبت (در مورد وضعیت بهشتیان) به کار برده است «يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيم: جام [شراب] از [دست] هم بیرون میکشند؛ به نحوی که نه کار لغوی باشد و نه گناه» (طور/23) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص79-80)
«قَبيلُهُ» = «قبیل» + «ه».
«قبیل» از ماده «قبل» است که اصل این ماده را به معنای «مواجهه چیزی با چیز دیگر» (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص52) آن هم مواجههای که در آن به نحوی تمایل وجود داشته باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص186) دانستهاند. این ماده حوزه استعمالی بسیار گستردهای دارد، و برای خود کلمه «قبیل» هم برخی بیش از 15 معنا برشمردهاند (لسان العرب، ج11، ص539) که به نظر میآید مهمترینش (که در آیه هم مد نظر بوده) در معنای «قبیله» (یا حتی بعضا آن را جمع «قبیله» دانستهاند) به کار رفته که :
«قبیله» به جماعتی که با هم جمع شده باشند اطلاق میشود از این جهت که به همدیگر روی میآورند [و به هم کمک می کنند] (مفردات ألفاظ القرآن، ص654)
به تعبیر دیگر، چون «قبیل» صفت مشبهه است دلالت بر ثبوت میکند و مراد از آن کسی است که ذاتا متمایل و روی به سوی چیزی دارد و وقتی در مورد جماعتی به کار برده میشود از این جهت است که بین افراد آن جماعت نوعی رو به سوی هم کردن و مواجهه و انس برقرار است و در این آیه هم به لشکر شیطان از این جهت «قبیلُه» گفته شده که همگی رو به سوی او دارند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص187) و برخی هم گفتهاند منظور از «قبیلُه» نسل اوست (کتاب العین، ج5، ص166)
در قرآن کریم، تعبیر جمع آن به صورت «قبائل» به کار رفته است: «جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِل» (حجرات/13) و برخی کلمه «قُبُل» در آیه «حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً» (انعام/11) و «يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً» (کهف/55) را نیز جمعِ «قبیل» (مفردات ألفاظ القرآن، ص654) ویا به معنای قبیله قبیله (گروه گروه) دانستهاند (کتاب العین، ج5، ص166).
برخی از اشتقاقات ماده «قبل» که در قرآن کریم به کار رفته بدین قرار است:
«قُبُل» (پیش رو) در مقابل «دُبُر» (پشت سر) «إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل» (یوسف/26) (که استعمال این دو کلمه به نحو استعاری در خصوص عورتین انسان در زبان عربی متداول است)
«اقبال» به معنای توجه به سمت جلو و با تمایل: «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ» (صافات/27؛ طور/25)
«استقبال» به سمت جلو متمایل شدن و به سوی کسی رفتن: «عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِم» (احقاف/24)
«قبول» به معنای «پذیرفتن» با روی باز و متمایل به شیء مورد نظر است: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَن» (آلعمران/37) که به صورت فعل مضارع معلوم «هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ» (شوری/25)؛ و نیز به صورت مجهول «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُم» (آلعمران/90)؛ و اسم فاعل (قبول کننده) نیز به کار رفته است: «قابِلِ التَّوْب» (غافر/3) و «قابله» هم کسی است که بچه را میگیرد.
«تَقَبّل» قبول کردن به نحوی که در قبال آن رضایتی در کار باشد، «رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/127)
«مقابله» و «تقابل» به معنای رو در روی هم قرار گرفتن؛ که بویژه «تقابل» در زبان عربی غالبا در بار معنایی مثبت به کار میرود و دلالت بر نوعی عنایت و مودت میکند، مثلا در وصف بهشتیان آمده است: «إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ» (حجر/47)
«قبلَة» هم در اصل اسم برای حالتی بوده که شخصی که میخواهد به جایی روی کند آن گونه قرار می گیرد (شبیه «جلسه» که به معنای حالت خاصی از نشستن است) و کمکم به معنای مکانی که افراد در هنگام نماز بدان رو میکنند به کار رفته است. «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» (بقره/144)
«قِبَل» هم به معنای مواجهه (تلقاء) [«در قبال چیزی» قرار گرفتن] است (ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب، حدید/13؛ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب، بقره/177) و هم به معنای قوت و طاقت (کتاب العین، ج5، ص166؛ المحيط في اللغة، ج5، ص429) که برخی این معنای دوم را از این جهت دانستهاند به طور استعاری برای جایی که قوت و قدرتی برای مقابله کردن باشد به کار میرود: «فَما لِلَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ» (معارج/36)، «فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها» (نمل/37)
و نهایتا «قَبْل» در مقابل «بعد» (242 مورد در قرآن کریم)، که در اینکه این کلمه اخیر چگونه کلمهای است و آیا به لحاظ معنایی به همان ماده فوق با معنای «مواجهه» برمیگردد یا خیر، بحثهایی بین اهل لغت وجود دارد که در این مجال نمیگنجد.
حدیث1) از امام رضا ع از پدرانشان از پیامبر اکرم ص روایت شده است:
به کسی که مرا به حق به عنوان بشارتدهنده مبعوث کرد، [امام] قائم از فرزندانم بر اساس عهدی از جانب من به او میرسد، غایب میشود تا جایی که اکثر مردم میگویند خداوند دیگر با آل محمد ص کاری ندارد؛ و دیگرانی هم در ولادتش تردید میکنند. پس هرکه زمان او را درک کرد به دینش چنگ زند و راهی برای شیطان باقی نگذارد که با تردیدافکنیاش راهی به او باز کند و او را از آیین من بلغزاند و از دین من خارج کند که او قبلا پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد و به یقین خداوند «شیاطین را متولی [امور] کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد.»
كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص51
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص:
وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً لَيَغِيبَنَّ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِي بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَيْهِ مِنِّي حَتَّى يَقُولَ أَكْثَرُ النَّاسِ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ وَ يَشُكُّ آخَرُونَ فِي وِلَادَتِهِ فَمَنْ أَدْرَكَ زَمَانَهُ فَلْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ وَ لَا يَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ إِلَيْهِ سَبِيلًا بِشَكِّهِ فَيُزِيلَهُ عَنْ مِلَّتِي وَ يُخْرِجَهُ مِنْ دِينِي فَقَدْ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ.
2) از امام باقر ع روایت شده است:
هیچ عبادتی برتر از عفت پیشه کردن در مورد شکم و اندام جنسی نیست.
الكافي، ج5، ص554
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
مَا مِنْ عِبَادَةٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ.
تدبر1⃣ «يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما ...»:
چنانکه از آیات قبل هم قابل استنباط بود، هدف از بیان آنچه بر سر آدم و حوا آمد، عبرت گرفتنِ ما بود از اینکه شیطان چه هدفی دارد و چگونه از زاویهای که ما بدان توجه نداریم وارد میشود تا ما را گمراه کند.
جالب اینجاست که در مقام عبرتگیری به همین جمله «شیطان شما را به فتنه نیندازد همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون نمود» بسنده نکرد، بلکه به خصوص تلاش شیطان برای برهنه ساختن انسان تاکید کرد. چرا؟
الف. با توجه به اینکه در آیه قبل، بحث «لباس تقوی» را مطرح کرد، میخواهد توجه دهد که مساله اصلی این است که شیطان میخواهد لباس تقوی را از تن شما درآورد؛ و آنچه درباره درآوردن لباس آدم و حوا در بهشت مطرح شده، تمثیلی از درآوردن لباس تقوی است؛ و انسان در بهشت سعادت است مادام که به فتنه شیطان در بیرون آوردن لباس تقوی فریفته نشود. (المیزان، ج8، ص70)
ب. اهمیت مساله پوشش در فرهنگ اجتماعی را مد نظر قرار دهد.
توضیح تخصصی سبک زندگی
مساله پوشش، اگرچه به ظاهر انسانها برمیگردد؛ اما یک مساله بسیار عمیق فرهنگی است و به قول برخی «تلازمی جدی بین فرهنگ برهنگی و برهنه شدن از فرهنگ خودی وجود دارد» (حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی). در کشور ما حساسیت فراوانی از جانب بسیاری از متدینان در قبال مساله حجاب وجود دارد؛ و از سوی دیگر، بسیاری این حساسیت را نابجا میدانند، با این توجیه که محرمات دینی مهمتری (مانند ربا و یادروغگویی) در جامعه ما وجود دارد که اگر کسی دغدغه دین دارد باید ابتدا به اینها بپردازد.
حقیقت این است که هر دو سخن درستی میگویند اما از دو موضع. یعنی اگر به خودی خود نگاه کنیم، مسائلی مانند ربا و دروغگویی اهمیتی بسیار بیش از مساله حجاب دارد؛ اما چنانکه در آیه مورد تاکید است، ترویج فرهنگ برهنگی از مهمترین ابزارهای شیطان برای ایجاد انحراف و دور شدن کلی از فرهنگ دینی اصیل است و حساسیتی که نسبت به مساله حجاب وجود دارد ریشه در همین نگاه قرآنی دارد که در ناخودآگاهِ فرهنگ دینی جامعه تزریق شده است. البته چون حالت ناخودآگاه دارد، تنها پوشش زنان که حکم فقهی واضح دارد، مورد اصرار قرار میگیرد، در حالی که اگر عمیق بیندیشیم، مساله نباید فقط بدان محدود شود، بلکه مطلق پوشش زنان و مردان و بلکه تصاویر و فیلمها، روابط بین افراد، و هر آنچه میکوشد غریزه جنسی آدمی را از فضای نظاممند به سمت هرج و مرج حیوانی بکشاند، و به تعبیر قرآن «رویت شرمگاهها» را عادی سازد، باید مورد حساسیت قرار گیرد.
یکی از تفاوتهای بارز انسان و حیوان در همین است که انسان در میان جانداران زمینی تنها موجودی است که لباس میپوشد و اصرار بر پوشاندن شرمگاه خویش دارد و آیه میخواهد بر همین تاکید کند.
توضیح تخصصی انسانشناسی
شیطان میخواهد کاری کند که انسان مرزی بین خود و حیوانات معتقد نباشد. و اگر انسان خود را در افق حیوان – ولو حیوانی پیشرفتهتر ببیند – دیگر از مقام خلیفةاللهی صرف نظر کرده و شیطان بر او مسلط میشود. چنانکه قبلا هم اشاره شد برخلاف نزاعهای جهان مسیحیت، اشکال اصلی تئوری داروین در اعتقاد به «سیر تکاملی» در قبال «فیکسیسم» (ثباتانگاری در خلقت) نیست، بلکه اشکال اصلیاش این است که تفاوت بنیادین آدم و حیوان را انکار میکند؛ وگرنه باور به «سیر تکاملی»، اگر با باور به «نفخ روح در این مرحله از تکامل» ضمیمه شود، تقابلی با بنیادهای نگاه دینی ندارد (آنگاه صرفا یک گزاره جزیی زیستشناختی است که ممکن است دین در قبال آن موافق، یا مخالف ویا بیموضع باشد.)
2⃣ «لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما»
برهنگی مایه خروج از قرب الهی است و هرگونه برنامه و تبلیغاتی که به برهنگی بیانجامد، شیطانی است. (تفسير نور، ج4، ص47)
3⃣ «الشَّيْطانُ... لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما»
هدف شیطان، برهنه کردن زن و مرد در برابر یکدیگر است (تفسير نور، ج4، ص47).
4⃣ «لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ ... يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما»:
تلاش شیطان برای بیرون آوردن لباس از تن آدم و حوا ابتدا با تعبیر «به فتنه انداختن شما» و سپس با تعبیر «کندن لباس از آنها» بیان شد. این نشان میدهد که شیطان برای ترویج فرهنگ برهنگی هم بسیار پیچیده (فتنهگرانه) عمل میکند هم اصرار شدیدی دارد که به درآوردن لباس راضی نیست بلکه میخواهد لباس را بکَنَد.
5⃣ «... إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ...»:
شيطان تنها نيست، بلكه گروه و ايادى دارد (تفسير نور، ج4، ص47).
6⃣ «... إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ ...»:
شیطان از زاویهای ما را میبیند که ما او را نمیبینیم.
این جمله تاکیدی است بر ظرافت و مخفی بودن اغوای شیطان، که انسان اصلا احساس نمیکند کس دیگری دارد او را به سوی کار زشت میخواند و این را کاملا از خود میبیند (المیزان، ج8، ص71)
در واقع، ما غالبا از زاویهای ضربه میخوریم که پیشبینیِ آن را نمیکنیم.
شاید یکی از علل اینکه گاه افرادی که به نظر ما افراد بزرگیاند به نحو باورنکردنیای زمین میخورند، همین باشد که افراد به این نکته ساده توجه نمیکنند.
ثمره اخلاقی
کسی که این آیه را جدی بگیرد، مراقبه و محاسبه نفس خود را جدی میگیرد:
کسی که میخواهد دیندارانه زندگی کند همچون کسی است که در میدان دشمنی حرکت میکند، که آن دشمن از زاویهای که او نمیبیند او را زیر نظر دارد و هر لحظه که بتواند او را هدف قرار خواهد داد:
کسی که میخواهد در مسیر خدا گام بردارد نمیتواند حتی یک حرکت غیرحسابشده انجام دهد.
7⃣ «إنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ»:
«سلطه شیطان، نتیجه [باورها و] کارهای خود ماست» (تفسیر نور، ج4، ص47)
8⃣ «يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ ... إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ»:
شیطان ما را به فتنه میاندازد، از جایی که متوجه نیستیم ما را زیر نظر دارد، و وقتی حواسمان نیست ضربه میزند. چگونه حریفش شویم؟
جمله پایانی آیه، پاسخ میدهد: او همه این کارها را می کند اما متولی امور ما نمیشود. تنها کسانی که اهل ایمان نیستند شیطان متولی کارهایشان میشود.
راه غلبه بر شیطان یک چیز است: تقویت ایمان. اگر بر عمل صالح و پرهیز از گناه هم تاکید شده، همگی برای آن است که ایمان در ما ثابت شود.
ثمره اخلاقی
وقتی خطا و گناه میکنیم، دنبال مقصر بیرون از خود نباشیم.
در درجه اول ببینیم کجای ایمانمان خدشهدار شده است که شیطان راهی به ما باز کرده است و در ترمیم آن بکوشیم.
حتی کسانی که اهل محاسبهاند، غالبا اعمالشان را محاسبه میکنند، اما محاسبه باورها کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اما اصحاب امامان چنین نبودند. بزرگانی همچون عبدالعظیم حسنی، خالد بن جریر بجلی، عمروبن حریث، و دیگران گاه میرفتند و اعتقادات خود را بر امام عرضه میکردند که مبادا باور انحرافیای در ذهنشان مستقر شده باشد.
(برای مطالعه این نمونهها به لینک زیر مراجعه کنید)
http://karbobala.com/articles/info/1449
ما چه اندازه دغدغه باورهایمان را داریم؟ آیا معصوم هستیم که خیالمان این اندازه از خودمان آسوده است؟
9⃣ «... يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما ... إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ»:
«برهنگى، نشانهى عدم ايمان و سلطهى شيطان است» (تفسير نور، ج4، ص47)