کد خبر: ۴۱۵۵۳۵
تاریخ انتشار:

«فروشنده»؛ پیوند سینما با روان‌شناسی اجتماعی

به گزارش بولتن نیوز، ساختِ هفت فیلم سینمایی قابل اعتنا و موفق و نظرگیر در فاصله‌ای حدود ۱۳ سال، در کنار چند مجموعه و برنامه به‌نسبت متفاوت تلویزیونی و برنامه آسیب‌شناسی اجتماعی «داستان یک شهر»، یکی از برنامه‌های پرمخاطب و موفق شبکه تهران، در اواخر دهه ۷۰، به‌خوبی نشان داده است که اصغر فرهادی به‌عنوان نویسنده و کارگردان و در چند سال اخیر در جایگاه یک تهیه‌کننده، دل‌بستگی ویژه‌ای به طرح مباحث انسانی با تاکید بر وجوه روان‌شناختی آن‌ها دارد و بی‌دلیل نیست که بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینمایی به‌خاطر نوع نگاه او، همواره از سینمای فرهادی به‌عنوان سینمای انسان‌محور یا سینمایی که به‌طور مشخص با اصطلاح سینمای انسانی از آن نام برده می‌شود، یاد می‌کنند.

از نخستین فیلم سینمایی فرهادی («رقص در غبار»/ ۱۳۸۱) تا امروز که با فیلم «فروشنده» روبه‌رو می‌شویم، هر روز که گذشته است، این توجه و رویکرد به مسائل انسانی با محوریت موضوعِ «خانه و خانواده» در قالب فیلم‌هایی داستان‌پرداز، بناشده بر پایه اصول شناخته‌شده داستان‌پردازی و با استفاده از مضامین آشنا در فرهنگ و جامعه ایران، رفته‌رفته پررنگ‌تر شده و حالا دیگر با تماشای «فروشنده» به‌روشنی می‌توان دریافت که چینش درست و دقیق و مینیاتورگونه همه اجزای یک اتفاق ساده، برای شکل گرفتن یک درام باورپذیر در سایه روایتی بدیع و جذاب، بار دیگر نشان می‌دهد که فرهادی به طراحی داستان‌هایی با پایان باز یا با پایانی که نتیجه‌گیری قطعی و مشخصی را به تماشاگر فیلم خود تحمیل نکند، علاقه خاصی دارد و همین ویژگی‌ها، به‌عنوان عناصر سبک‌شناختی آثارش می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

جدا از همه جوایز ریز و درشت جشنواره‌های داخلی و خارجی که اصغر فرهادی برای معتبرترین فیلم‌هایش یعنی «درباره الی…» ( ۱۳۸۷)، «جدایی نادر از سیمین» (۱۳۸۹) و نیز «فروشنده» ( ۱۳۹۴) دریافت کرده است، بن‌مایه مضامین مورد توجه فرهادی که از آبشخور واقعیت‌های ملموس اجتماعی سیراب می‌شود، گواه این حقیقت است که فرهادی به جذابیت‌های رویاپردازانه سینما علاقه چندانی ندارد و از سینما به‌عنوان یک رسانه پرنفوذ و فراگیر، برای طرح مباحث انسانی و عشق‌ها و ناکامی‌های آدمی سود می‌جوید. سینما می‌تواند برای چنین فیلم‌سازی به یک رسانه برانگیزاننده و هشداردهنده بدل شود تا هم‌چنان که آدم‌ها را از بروز واقعه‌ای عظیم باخبر می‌کند، در عین حال با ارائه تصاویری تکان‌دهنده و هراس‌انگیز، آن‌ها را به کنش‌هایی آگاهانه نیز وادار می‌کند.

شروع غافل‌گیرکننده فیلم «فروشنده» با تصاویری از خانه‌ای در حال فروریختن، بسیار تاثیرگذار است. هم‌چنان که آدم‌های درون داستان فیلم، ناگهان به حرکت و جنب‌وجوش درمی‌آیند و تصاویر بدون قطع یک دوربین سرگردان و پرافت‌وخیز، تماشاگران فیلم- به‌عنوان مخاطبان فرامتنی اثر- را نیز به نوعی تلاش و تکاپو و تعلیق وامی‌دارد، با جست‌وجوی زوج جوان داستان فیلم، عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی)، برای یافتن مکانی تازه به‌عنوان سرپناهی امن و بی‌خطر، آن‌ها را به چالشی جدی می‌کشاند. نمای نزدیک از شیشه‌های ترک‌خورده و شکاف‌های ایجادشده روی دیوار اتاق خواب آنان، از منظر نشانه‌شناختی، می‌تواند القاکننده نوعی هشدار و تهدید جدی برای یک پیوند خانوادگی – به‌عنوان جزئی کوچک از یک جامعه بزرگ‌تر- به حساب آید. انتخاب اتاق خواب به‌عنوان پنهانی‌ترین و خصوصی‌ترین بخش از حریم خانوادگی، که حالا با نمایش این شکاف‌های دهان‌گشوده و ترس‌انگیز، در معرض فروریزی و ویرانی قرار گرفته است، می‌تواند به‌روشنی معنادار و حساب‌شده باشد.

ارائه اطلاعات درباره شخصیت‌ها – حتی شخصیتی چون آهو (زن بدنامی که مستاجر قبلی خانه جدید عماد و رعنا بوده است)- با شیوه‌ای معقول و به دور از هرگونه شتاب‌زدگی، به روش جزئی‌نگرانه و تدریجی، از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم است. بابک (بابک کریمی)، دوست تهیه‌کننده و همکار تئاتری عماد، با شخصیتی مبهم که در مرز سیاه و سپید بودن در نوسان است نیز به همین شیوه از مستاجر قبلی خود، اطلاعات بریده‌بریده و ناقصی ارائه می‌دهد تا این تهدید، هرچند دور از چشم و دور از دسترس، همواره باعث نگرانی و پریشانی خاطرشان شود! وجود همین منشأ هول و هراس دور از دسترس و به‌ظاهر ناپیدا، انگار سایه شومی می‌شود که دست از سر زندگی‌شان برنمی‌دارد. کسی که قرار است وسایل و اسباب و اثاثیه برجامانده آهو را از خانه عماد خارج کند، از سر اتفاق، همان پیرمرد دستفروش و بیماری است که خیلی زود می‌فهمیم با مستاجر قبلی ساکن خانه عماد و رعنا رابطه داشته است! او که حالا به‌عنوان فرستاده‌ای شوم و بدقدم، قرار است با بردن اسباب و اثاثیه مستاجر قبلی، آرامش و امنیت بیشتری را برای آنان فراهم سازد، باز هم به گونه‌ای غافل‌گیرکننده، پیام‌آور حادثه شوم دیگری می‌شود که آتش همان دل‌شوره‌ها و پریشان‌حالی‌های عماد را (پس از آن‌که به هویت آن زن بدنام پی برده است) شعله‌ورتر می‌کند!

ورود پیرمرد دستفروش به خانه عماد، درست وقتی که رعنا، به امید بازگشت عماد از تمرین نمایش، در را برای او باز می‌گذارد و به حمام می‌رود، آوار ناخواسته دیگری است که بار دیگر بر حریم ناامن و متزلزل این خانه کوچک فرود می‌آید! موضوع ورود پیرمرد دستفروش به بخش دیگری از حریم خانوادگی آنان – یعنی حمام – درست همانند آن بولدوزری که خانه قبلی آن‌ها را در آستانه فروریختن قرار می‌دهد و بر دیوار اتاق خواب آن‌ها شکافی عمیق بر جای می‌گذارد، اکنون باعث واقعه شوم دیگری شده است که جدا از هر اتفاقی که افتاده باشد یا نیفتاده باشد، اوج حریم‌شکنی، پرده‌دری و بی‌آبرو شدن یک خانواده به شمار می‌آید. اگر برای عماد، تنها شکل روایت همسایه‌ها از وقوع این حادثه تلخ و دردناک، مهم باشد، برای رعنا، صرف نظر از حد و اندازه این حریم‌شکنی، نفس تجاوز و تعرض به حریم امن خانوادگی آنان اهمیت بیشتری دارد. درست مثل نواخته شدن یک سیلی جانانه در حضور یک جمع پرشمار به گونه یک پیرمرد متشخص و صاحب‌نام است که دیگر شدت و حدت این سیلی به هیچ روی اهمیتی ندارد، مهم پرده‌دری و حرمت‌شکنی کسی است که بر صورت او سیلی نواخته است!

واکنش‌های رعنا در برابر این تجاوز بی‌شرمانه به حریم خانوادگی آنان که با نشانه‌هایی چون بی‌قراری، ترس و تردید، بی‌خوابی، هراس از تنها ماندن و حتی ترس از تکرار چنین فاجعه‌ای در آینده همراه شده است، به‌درستی باورپذیر و قابل توجیه به نظر می‌رسد. از دیدگاه روان‌شناسی نیز این واکنش‌ها به‌روشنی با مصادیق عینی و علمی آن‌ها در وجود آدم‌های آسیب‌دیده، قابل انطباق است. فرهادی با چینش درست و دقیق جزء به جزء عناصری از این دست، اصلی‌ترین واحد جامعه، یعنی خانواده، را نشانه می‌گیرد و اگرچه بر قابلیت تعمیم‌پذیری چنین فاجعه‌ای اصرار نمی‌ورزد، اما هر ذهن کنجکاو و جست‌وجوگر را به این فکر وامی‌دارد که به‌راستی در جامعه‌ای با وجود نشانه‌هایی از این‌گونه از رواج خشم و خشونت که می‌تواند به‌سادگی آسایش و امنیت روانی آدم‌ها را به خطر بیندازد، آسودگی و آرامش چه معنایی خواهد داشت؟

انطباق یک به یک شخصیت‌های نمایش «مرگ فروشنده» (۱۹۴۹-Death of a Saleman) نوشته آرتور میلر با شخصیت‌های طراحی‌شده در فیلم سینمایی «فروشنده» (اصغر فرهادی) به خودی خود چیزی بر اهمیت هر یک از این آثار نمی‌افزاید، اما می‌توان بر این نکته تاکید داشت که همگونی‌های روان‌شناختی برخی از شخصیت‌های مشابه دو اثر، ازجمله عماد (معلم ادبیات و بازیگر تئاتر) یا پیرمرد دستفروش، با فروشنده نمایش آرتور میلر، شباهت‌های گریزناپذیری وجود دارد. در «مرگ فروشنده»، پیرمرد خودکشی می‌کند و در فیلم «فروشنده»، پیرمرد دستفروش، ناخواسته، به مرگ از ترس آبروریزی محکوم می‌شود و…

در کنار همه امتیازهای فیلم، از بازی‌های خوب و روان و باورپذیر شهاب حسینی و ترانه علیدوستی گرفته تا تدوین مناسب اثر و پرهیز از قهرمان‌سازی کاذب به‌عنوان قهرمانی خودمحور و قانون‌گریز که به جای قانون، دست به انتقام گرفتن می‌زند و تلاش برای حفظ آبروی پیرمرد متجاوز که با اصرار بیش از اندازه رعنا، به یک ارزش اخلاقی آشکار بدل می‌شود و….، نباید از یاد برد که استفاده کم‌دامنه و بسیار کوتاه از خانه در حال فروریختن، برخورد غیرمنطقی عماد به‌عنوان معلمی مهربان و دوراندیش در برابر دانش‌آموزی که تصاویر نامناسب در گوشی تلفن همراهش ذخیره کرده است و عماد پس از تهدید او، وقتی که می‌فهمد پسرک از داشتن پدر محروم است، بی‌خیال کار ناشایست او می‌شود و انگار از خطایش چشم‌پوشی می‌کند(!) و مهم‌تر از هرچیز، القای این شبهه دردانگیز که روابط عاطفی میان عماد و رعنا، در آینده هرگز به گرمی گذشته‌های دور نخواهد بود، ازجمله ضعف‌ها و کم‌داشت‌های فیلم تازه فرهادی است که صد البته از اهمیت و اعتبار فیلم او چیزی کم نمی‌کند!

منبع: ماهنامه هنروتجربه

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین