شیطان که مبغوضترین خلایق بود، بلافاصله بعد از گناهش - که علیالقاعده بدترین گناه عالم بوده (چون او را از در ردیف فرشتگان مقرب بودن، به بدترین موجود تبدیل کرد) – از خدا درخواستی کرد؛ و جالب این است که خدا هم تقاضایش را رد نکرد ...
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 18 آبان به آیه 14 سوره اعراف پرداخته شده و در آن آمده است:
234) قالَ أَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ
سوره اعراف (7) آیه 14
ترجمهگفت: مهلتم ده تا روزی که مبعوث میشوند!
نکات ترجمهای و نحوی«أَنْظِرْني» = «أَنْظِرْ» (فعل امر) + «ن» وقایه + «ی» (ضمیر متکلم وحده، مفعول)
«أَنْظِرْ» از ماده «نظر» است که اصل این ماده دلالت بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی میباشد و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص444).
برخی توضیح دادهاند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار میرود؛ و این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار میرود (مفردات ألفاظ القرآن، ص812)
در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل میشود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است و «نظیر» هم به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر میکنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است؛ و تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید میرود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است (الفروق في اللغة، ص65-66)
با این اوصاف معنای مهلت دادن در کلمه «انظار» ناشی از این است که گویی میخواهند در کار شخصی که به او مهلت میدهند تاملی کنند و «أَنْظِرْني» یعنی در وضعیت من تاملی فرما.
«يُبْعَثُونَ»: ماده «بعث» به معنای برانگیختن و به جانب چیزی یا کاری روانه کردن است که متناسب با مورد آن تفاوت میکند، چنانکه هم در مورد احیای مردگان این تعبیر به کار میرود و هم در مورد برگزیدن شخصی به مقام نبوت (مفردات ألفاظ القرآن، ص132-133)
حدیث1) از امام صادق ع روایت شده است. امام سجاد ع وقتی به «ملتزم» میآمد [فاصله بین درب کعبه تا رکن حجرالاسود، که دعا در آنجا بسیار توصیه شده] ، چنین مناجات می کرد: خدایا ! مرا افواجی از گناه و افواجی از خطایاست و تو را افواجی از رحمت و افواجی از مغفرت؛ ای کسی که ندای مبغوضترین بندگانت را، هنگامی که گفت: «مهلتم بده تا روزی که مبعوث میشوند» اجابت کردی، مرا هم اجابت کن و برای من چنین و چنان کن.
تفسير العياشي، ج2، ص241
عَنْ أَبَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ إِذَا أَتَى الْمُلْتَزَمَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوبٍ وَ أَفْوَاجاً مِنْ خَطَايَا وَ عِنْدَكَ أَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةٍ وَ أَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَةٍ يَا مَنِ اسْتَجَابَ لِأَبْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قَالَ «أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»، اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا.
2) در حدیثی طولانی آمده است که زندیقی [= کافری] نزد امیرالمومنین ع آمد و به خیال خود تناقضهایی در قرآن یافته بود. حضرت یکی یکی اشکالات او را پاسخ گفت. در فرازی از این پاسخها آمده است:
امیرالمومنین ع فرمود: ... ایمانِ با قلب، همان تسلیم شدن در برابر پروردگار است و کسی که امور را تسلیم مالکشان کند هیچگاه در برابر امر او استکبار نمیورزد، آن گونه که ابلیس از سجده بر آدم استکبار ورزید، و اکثر امتها از اطاعت پیامبرانشان استکبار ورزیدند، و دیگر توحید نفعی برایشان نداشت، همان گونه که آن سجده طولانی نفعی برای ابلیس نداشت: همانا او یک سجده انجام داد که چهار هزار سال طول کشید، اما با آن سجده درصدد زیورهای زندگی دنیوی و بهرهمند شدن از آن «مهلت» بود؛ به همین جهت نماز و صدقه هم سودی ندارد مگر همراه با هدایت شدن به راه نجات و مسیرهای حق....
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص248
جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِي الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ لَدَخَلْتُ فِي دِينِكُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟ قَال ...
... فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع...فَالْإِيمَانُ بِالْقَلْبِ هُوَ التَّسْلِيمُ لِلرَّبِّ وَ مَنْ سَلَّمَ الْأُمُورَ لِمَالِكِهَا لَمْ يَسْتَكْبِرْ عَنْ أَمْرِهِ كَمَا اسْتَكْبَرَ إِبْلِيسُ عَنِ السُّجُودِ لِآدَمَ وَ اسْتَكْبَرَ أَكْثَرُ الْأُمَمِ عَنْ طَاعَةِ أَنْبِيَائِهِمْ فَلَمْ يَنْفَعْهُمُ التَّوْحِيدُ كَمَا لَمْ يَنْفَعْ إِبْلِيسَ ذَلِكَ السُّجُودُ الطَّوِيلُ فَإِنَّهُ سَجَدَ سَجْدَةً وَاحِدَةً أَرْبَعَةَ آلَافِ عَامٍ وَ لَمْ يُرِدْ بِهَا غَيْرَ زُخْرُفِ الدُّنْيَا وَ التَّمْكِينِ مِنَ النَّظِرَةِ فَلِذَلِكَ لَا تَنْفَعُ الصَّلَاةُ وَ الصَّدَقَةُ إِلَّا مَعَ الِاهْتِدَاءِ إِلَى سَبِيلِ النَّجَاةِ وَ طُرُقِ الْحَقِّ...
تدبر1⃣ «قالَ أَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»: پس از اینکه شیطان به آدم سجده نکرد و از درگاه خدا رانده شد، به جای اینکه در مقام عذرخواهی برآید و ابراز پشیمانی کند، تا «روزی که برانگیخته میشوند» مهلت خواست. این تعبیر هم شدت کینهتوزیِ وی را نشان میدهد و هم اینکه چگونه حسد، چشم شخص را کور میکند و وی را به موضع تناقضآلود میکشاند. چگونه؟
اولا نگفت تا «روز قیامت» بلکه گفت «تا روزی که برانگیخته میشوند». یعنی اگرچه به خیال خود، هنوز قصدش از این مهلتخواهی را ابراز نکرد و بعد از اینکه به او مهلت داده شد قصدش را ابراز کرد (آیات بعدی)، اما از همین نوع بیانش میشد قصدش را فهمید: او میخواهد از انسان انتقام بگیرد لذا نهایت مهلت خود را زمانی معرفی کرد که انسانها «برانگیخته میشوند» و دیگر تکلیفشان یکسره شده است.
ثانیا او در حالی که از رحمت خدا مایوس شده بود، اما برای درخواست مهلت، از رحمت خدا مایوس نیست! یعنی کینه و حسدچنان چشم او را کور کرد که حاضر شد از خدا درخواستی بکند، اما به جای اینکه درخواستی بکند که نفعش به خودش برگردد (که مثلا خدا او را ببخشد)، درخواست مهلت (برای انتقامگیری از آدم) را مطرح کرد.
2⃣ «قالَ أَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»: شیطان که مبغوضترین خلایق بود، بلافاصله بعد از گناهش - که علیالقاعده بدترین گناه عالم بوده (چون او را از در ردیف فرشتگان مقرب بودن، به بدترین موجود تبدیل کرد) – از خدا درخواستی کرد؛ و جالب این است که خدا هم تقاضایش را رد نکرد؛
ثمره اخلاقی
تحت هیچ شرایطی و هر گناهی هم که کرده باشیم، از لطف و عنایت خدا نباید ناامید شد.
3⃣ «قالَ أَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»:چرا پایان مهلت خود را روز قیامت قرار داد، نه بیشتر؟ (چون خود قیامت تازه شروع حسابرسیای است که برای برخی هزاران سال طول میکشد)
الف. او قصدش از این مهلتجویی، زمین زدن انسانها بود و میدانست با برپایی قیامت، دیگر جایی برای فریب نخواهد ماند.
ب. می خواست به روال مخالفت با خدا ادامه دهد و میدانست که اختیار برای مخالفت با خدا تنها تا قبل از برپایی قیامت معنی دارد و در قیامت بساط دوراهیها و عمل اختیاری به این معنا، برچیده میشود. یعنی پایانیترین زمانی که مهلت برایش معنیدار بود را درخواست کرد.