گروه فرهنگی: در چنین روزی در سال ۳۷ هجری و در میانه کارزار صفین، یکی از مخلص ترین و بی بدیل ترین اصحاب رسول خدا(ص) و حضرت امیر(ع) به دست قوم باغی به شهادت رسید. عمار یاسر که سراسر تاریخ از او به عنوان نماد حق طلبی و نشانه راه برای تعیین حق و باطل نام برده است.
به گزارش بولتن نیوز، عمار بن یاسر هم چون گوهری گران بها در طول تاریخ اسلام درخشیده است و دوستان و دشمنانش جز به بزرگی از او نام نبرده اند. عمار بن یاسر بن عامر، کنیهاش ابویقظان بود. از آن جایى که خاندان یاسر در مکه قوم و عشیره اى نداشتند, همانند دیگر مسلمانان مستضعف مانند: بلال حبشى, صهیب رومى و خباب بن ارت مورد آزار و شکنجه طاقت فرساى قریش قرار گرفتند. مشرکان قریش آنان را در برابر گرماى سوزان آفتاب قرار داده و سنگ بزرگى بر روى سینه شان مى نهادند و گاهى زره آهنى بر تنشان کرده و با زنجیر بر روى شن هاى داغ مکه مى کشاندند. رسول گرامى اسلام(ص) با دیدن این صحنه هاى دلخراش و رقت آور, آنان را به صبر و بردبارى توصیه می نمود. یاسر در اثر همین شکنجه ها, جان داد و سمیه نیز با ضربه اى که ابوجهل بر شکمش وارد ساخت, به شهادت رسید و نامشان به عنوان شهیدان نخستین, در تاریخ اسلام باقی پاند.
عمار تازه مسلمان, پس از شهادت پدر و مادرش، از سوى مشرکان مکه به بدترین شکل شکنچه می شد تا این که براى رهایى از ستم هاى قریش, در برابر خواسته هاى آنان مینی بر ستایش بتهاى ((لات)) و ((عزى)) و بدگویى از پیامبر(ص) تسلیم شد و چنین کرد. پس از این جریان نزد رسول خدا(ص) شتافت و در حالى که به شدت مى گریست چنین گفت: ((چیزى به زبان راندم که دلم بر خلاف آن است و بر ایمانم سخت استوارم)). رسول خدا(ص) نیز فرمود: ((اگر باردیگر تو را آزار دادند و خواستند که به من ناسزا گویى همان را انجام بده)).
برخى او را به خاطر این کار و تسلیم ظاهرى در برابر کفار, سرزنش کرده و کافر دانستند. این سخنان به گوش پیامبر(ص) رسید, فرمود: ((چنین نیست; بلکه سراپاى وجود عمار را ایمان فرا گرفته و با گوشت و خون او آمیخته است)) و آیه (من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان) در باره وى نازل شد.
نکته این جاست. همین آمیختگی ایمان با گوشت و خون عمار او را به چنین جایگاه بلندی رسانده است. تنها فردی چون عمار می تواند به چنان درجه ای از ایمان برسد که نه تنها بعد از پیامبر مسیر حق را گم نکند، بلکه خود معیاری برای تعیین طرف حق و طرف باطل واقع می شود. یکی از مواردی که باعث شد عمار را میزانی برای حق و باطل قرار دهند، سخنانی بود که رسول خدا در رسای وی می فرمودند. برای مثال رسول خدا(ص) پس از ورود به مدینه, زمینى خرید و فرمود تا در آن جا مسجدى ساخته شود. در این میان, عمار با تمام توان کار مى کرد; او در حالى که خشت هاى زیادى بر پشتش بار کرده بودند با پیامبر(ص) رو به رو شد و گفت: اى رسول خدا! مرا کشتند و بیش از آنچه خود مى برند, بر من بار مى کنند. رسول خدا(ص) فرمود: ((افسوس پسر سمیه! اینان تو را نمى کشند; بلکه گروه بیدادگر تو را خواهند کشت)). همین سخنان پیامبر باقی ماند تا میانه جنگ صفین. در آن هنگامی که بسیاری دچار تشکیک در این امر بودند که به کدام سو ملحق شوند و به قول خودشان در این برادرکشی دخالت نمی کردند، پس از شهادت عمار به دست سپاه معاویه، فاصله میان حق و باطل برایشان مشخص شد و طرف حق را شناختند. زیبایی زندگانی فردی چون عمار در این است که حتی پس از مرگش نیز راهنمای حق طلبان است و راه مشخص می کند. هم چنین در جای دیگری نیز رسول خدا فرمودند کسى که او را دشمن بدارد, خدا با او دشمن است و کسى که عمار را تحقیر کند, خداوند او را خوار گرداند. و نیز فرمود: بهشت, مشتاق على و سلمان و عمار است. و نیز فرمود: آنان را با عمار چه کار؟! عمار آنان را به بهشت و آن ها عمار را به آتش فرا مى خوانند و این, رسم اشقیا و بدکاران است.
وى در زمان خلافت امیرمومنان(ع) فضاى تاریک جان و افکار برخى افراد سطحى نگر و کج اندیش را روشن مى ساخت و سخن نغز پیامبر اسلام(ص) که خطاب به او فرموده بود: ((اگر همه مردم از راهى و على بن ابى طالب از راه دیگرى رفت, تو همان را برگزین که علی برگزیده است)) را با تمام وجود جامه عمل پوشانده بود. این حدیث پیامبر(ص) چنان با وجود عمار عجین گشته بود که پس از رحلت پیامبر(ص)، وی جزو چند نفری بود که به خلیفه اول و اطرافیانش و پایمال کنندگان حق علی(ع) اعتراض کرد و حاضر به بیعت با وی نبود. در تمام سال های پس از این اتفاق نیز همواره از حامیان حضرت امیر(ع) بود و بازی های روزگار او را از مسیر حق بازنگرداند. پس از کشته شدن عثمان نیز از اولین افرادی بود که با علی(ع) بیعت کرد و دیگران را نیز به این کار دعوت می نمود.
حق طلبی و همراهی با حق و رها نکردن آن و بصیرت داشتن وی در تمایز حق و باطل و مطیع امر امام زمان خویش بودن، همگی باعث گشته است که عمار نماد بصیرت و حق طلبی باشد و الگویی برای کسانی که در زمانه پر آشوب و پر فتنه دچار تردید در انتخاب میان حق و باطل گشته اند. همین خصیصه باعث می شود که امروز نیز مقام معظم رهبری برای تبیین بصیرت به الگویی چون عمار اشاره کنند و لفظ ((بصیرتی عمارگونه)) را برای تبیین حق جویی و حق طلبی به کار ببرند. بصیرتی که با ایمان قلبی و یادآوری سخنان پیامبر در مورد علی(ع) در وی به وجود آمد و با همان ایمان و ارادت قلبی نیز تا آخرین لحظات همراه و هم قدم وی بود.
بصیرتی که بسیاری از صحابی پیشرو نیز فاقد آن بودند و پس از پیامبر(ص) دچار لغزش شدند. دقیقا هم چون اتفاقی که پس از رحلت حضرت امام خمینی(ره) بسیاری از قدمای انقلاب دچار آن شدند و با مشغولیت به موارد دنیایی و منفعت طلبی و بی بصیرتی ولی زمان خود را در میانه میدان نه تنها رها کردند، بلکه در سال ۸۸ و جریانات فتنه نیز در مقابلش ایستادند تا تاریخ و جملی دیگر را تکرار کنند که باز هم شکست خوردند. همین فتنه ها و موضع گیری در قبالشان نشان دهنده بصیرت و بی بصیرتی است و حق و باطل را از هم تمییز می دهد. آن جایی که ولی زمان و رهبر معظم انقلاب با قاطعیت از زنده نگه داشتن یاد فتنه و عبرت گیری از آن سخن می گویند، جز عده ای بی بصیرت و منفعت طلب و دنیا پرست چه کسی می تواند از آن سرپیچی کند؟!
گاهی اوقات این بی بصیرتی و وقاحت به حدی می رسد که تریبون رسمی را جایگاه کج اندیشی خود و مخالفت با ولی خود قرار می دهند. اتفاقی که در جلسه رأی اعتماد سه وزیر پیشنهادی دولت در مجلس رخ داد و سخنان غلامعلی جعفرزاده ایمن آبادی و مورد عتاب واقع شدن افرادی که نمی گذارند تا فتنه از یادها برود، جز بی بصیرتی جعفرزاده و امثال او چه می تواند باشد. فردی که خود را جانباز ولایت می نامد، اما سخن ولی خود را به دلیل منافع دنیایی نقض می کند و در مقابل افرادی که با روشن بینی و حق طلبی نمی گذارند که خاطره خیانت عده ای فراموش شود، موضعی چنان تند می گیرد، چه صفتی جز بی بصیرتی و دنیا طلبی می توان به کار برد؟!
آن چه که واضح است این مورد می باشد که حق و عدالت همواره بر جای خود هستند و معیار و تعیین کننده آن، نه مردم بلکه حدود و نقشه راهی است که خداوند متعال پیش روی بندگان قرار داده است. عمار و عماران تاریخ نیز نشانه های راهی هستند که باید طی شود تا رهروان مسیر را گم نکنند. عاقبت گمراهان در این مسیر نیز هم چون اصحاب جمل می شود. افرادی با آن سابقه روشن، به جایی رسیدند که در مقابل ولی خدا ایستادند، آن هم نه از درد دین، بلکه برای جیفه دنیا. حال جعفرزاده و امثالهم نیز از چه روی در مقابل جانشین ولی غایب ایستاده اند، باید پاسخگوی مواضع و سخنان خود باشند و با متشنج کردن فضا و پنهان شدن پشت نقاب جانبازی و ولایت مداری، از زیر بار گناه سخنان خود شانه خالی نکنند. عمارها هماره زنده اند، اصحاب جمل نیز همیشه باقی هستند، آقای جعفرزاده و دوستان آقای جعفرزاده، اکنون زمان انتخاب است، طرف حق را خواهید گرفت یا عاقبت اصحاب جمل را انتخاب خواهید کرد؟!