به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، شعر آیینی امروز ایران اگرچه از سوگنامههای ائمه معصومین در زمانه شاه اسماعیلها برمیخیزد و در تکیههای قجری، رنگ تعزیههای بزرگ نمایشی میگیرد اما در دهههای مشروطه تا انقلاب اسلامی بر بستر شعر پیشروی مذهبی با گرایشهای مبارزه طلبانه علمی در مقابل استبداد میشود. در گرماگرم مبارزات سیاسی دهه پنجاه، شعر آیینی، بخصوص با گرایش تفسیر واقعه کربلا، روح حماسی دمیده در کالبد عصیانگران میشود با این همه صبغه غالب شعر، همان فضای کلاسیک موجود در شعر سبک محتشم[کاشانی] است و ترکیبات، همان فضای خاص تکیه و روضه را میطلبد. بعد از انقلاب اسلامی، جان شعر آیینی در کالبد تازهای دمیده و پرداختن به تفسیرهای معنوی، در نحلهای از شعر آیینی با اشعار سپید طاهره صفارزاده و موسوی گرمارودی شاخهای نو میشود کنار تنومندی شعر کلاسیک آیینی.
صفارزاده آشنا به روح مدرنیسم است با تعریف فرنگی آن و در بازآفرینی وطنی از این گرایش با تأکید بر تأویل «حماسی – اسطورهای – زبانی» از متون مقدس بخصوص قرآن مجید، شگردی نو در سرایش این طرز نو برخاسته به کار میبرد آن هم در زمانهای که شاگردان نیما -تالیان بحق میراث شعر نو- از زمانه ستیزهای انقلابی فاصله گرفتهاند و هر یک بنا بر ایدئولوژی خاص خود نحلهای پدید آوردهاند که مهم ترین شاخه آن شعر سپید شاملویی است؛ شعری که حیات استبدادزده کلاسیسم ادبی را کنار زده و در جستوجوی «نان و آزادی» است. انقلاب اسلامی، ساختارهای سیاسی و فرهنگی کشور را دچار دگرگونی میکند. در همین زمان که دوره رکود نسبی یا بهتر بگوییم سکوت نسبی این گرایشهاست، تأسیس حوزه هنری و گرد آمدن شاعرانی چون قیصر امینپور، سید حسن حسینی، سلمان هراتی، نصرالله مردانی و... و تأثیرپذیری اینان از جریان شعری سپید، رویکردهای تازهای را در شعر آیینی رقم میزند؛ این تأثیرپذیری اگرچه در آثار برخی به شکل گزینش «قالب شعری» نمود نمییابد اما تأثیر ناخودآگاهش را بر تازه کردن مضمون و نگرش شعری میگذارد. به نظر میرسد همهگیری این نوسازی نه در دهههای اول انقلاب، که با رشد جشنوارههای ادبی، از اواسط دهه هفتاد و منسجم شدن کانونهای ادبی در دو حوزه ادبیات دفاع مقدس و شعر آیینی به رویکردی عمومی در شعر کشور بدل میشود: مینویسم: مشک / اشک / دم مشک را میبیند و / باقی شعر... / در تمام مدتی که شما به سه نقطه سطر بالا فکر میکردید / من گریه میکردم / و مشک سبک میشد / من گریه میکردم و / مشک سبک و سبک تر... / حالا مشک خالی ست / من این شعر را با دندان به اینجا رساندهام / کاش اشک / باقی شعر را هم شسته بود و برده بود (حمیدرضا شکارسری)
مکتب مدرن شعر آیینی
شعر آیینی با تأکید بر جنبههای شورآفرینی و برانگیزاننده خود، همردیف مداحی و مرثیهپردازی پیش میرود. پای ثابت دستههای عزاداری است و نحله دیگر آن – مدح یا رثای ائمه معصومین نیز- در مراسم ادبی، شبهای شعر آیینی و بخصوص جشنوارههایی که متولیانش بیشتر نسل دوم ادبیات انقلابند، شکل تازهای به خود میگیرد. در حوزه اندیشه ورزی و حماسه سرایی آمیخته به نوعی عرفان آیینی، نقش محافل شعری یوسفعلی میرشکاک در تربیت نسلی نو از جوانان با گرایش شعری نو مشهود است. میرشکاک که به نوعی خود شاگرد فردید است و روزگاری با اندیشههای پیشروی مکاتب مختلف آشنا بوده است همگام با نسل پرورش یافته حوزه هنری، با شخصیتی شورآفرین و کاریزمای ادبی خود، بسیاری از صاحبان قلم را به سمت «شعری از جنس دیگر» رهنمون کرده است. از طرفی متولیان مراسم ادبی و جراید منتسب به آنان نیز مثل مجله شعر، نشریات داخلی حوزه هنری، مجلات رشد با مسئولیت سرشناسانی چون: جواد محقق، خسرو آقا یاری و شاعران صاحب سبکی چون علیرضا قزوه، نسلی تازه از شاعران جوان را پرورش میدهند که در مضمونآفرینیها و نگرش متفاوت به حوادث عاشورایی یا زندگی ائمه معصومین گرایشهایی نو را مد نظر قرار میدهند: وقتش رسیده است که آیینهدار شمس / وقتش رسیده است غلام قمر شوم / دور سر بریده تن پاره علی / پرواز را کبوتر بیبال و پر شوم / تشییع دستهای علمدار آب را / وقتش رسیده است که آسیمه سر شوم / وقتش رسیده خطبه شوم، خطبهای بلیغ / وقتش رسیده شعر شوم، شعرتر شوم/ وقتش رسیده شاعر و شمشیر و هو! هلا! / وقتش رسیده شیر شوم شیر نر شوم (مرتضی امیری اسفندقه)
البته در این طرزباوری و سبکسازی ادبی نقش پررنگ احمد عزیزی و منظومههایی چون «کفشهای مکاشفه» را نباید از یاد برد. مثنویهای آمیخته به عرفان و مراثی و مدایح نوی او در ناخودآگاه بسیاری از تازهشاعران تأثیری ژرف نهاد. ترکیب مغازله و حماسه و خون، ایماژها و تصاویر بکری که سررشتهای در ادبیات مرثیه ترکزبانان آذری نیز داشتند، آفرینش تازه و روح نابی در شعر کلاسیک آیینی بود: نوشتم اول خط بسمه تعالی سر/ بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر/ فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد/ که بنده تو نخواهد گذاشت هرجا سر/ قسم به معنی «لا یمکن الفرار از عشق»/ که پر شده است جهان از حسین سرتاسر/ نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن/ به آسمان بنگر! ما رایت الا سر (حمید رضا برقعی) یا: لبهای نیزه جای اذان ستاره نیست/ این نیزه است نیزه خدایا مناره نیست/ این چیست اینکه ملعبه سمِّ اسب هاست/ این صورت است سنگدلان سنگ خاره نیست/ هر تکهاش به گوشهای از دشتِ کربلاست/ همچون تن حسین تنی پاره پاره نیست/ قرآن به دست باد ورق خورد روی نی/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست/ آن سوی زلف سرکش بر باد رفته ای/ این سوی پیکری است که تیرش شماره نیست/ رأس الحسین را به کجا میبرند... آه/ سردار حسن را سرِ دارالعماره نیست (محمود حبیبی کسبی)
شعر آیینی و بخصوص شعر عاشورایی که پیش درآمد آن محسوب میشود با حضور سید حسن حسینی و علیرضا قزوه، بعدی اجتماعی و سیاسی به خود میگیرد و در تلفیق عرفان و حماسه، جایگاه انسان امروز زیسته در اکنون حیات شیعی بازتعریف میشود: همین که نیزه جدا کرد تار و پود تنت را/ کبوتران همه خواندند شعر پر زدنت را / کمند و نیزه و شمشیر تا دخیل ببندند/ نشانه رفته ز هر چار سو ضریح تنت را/ چنان به سینهات از زخمها شکوفه شکوفید/ که دجله غرق تماشاست باغ پیرهنت را/ دهان خشک تو جایی برای آب ندارد/ زنام و یاد خدا پر نمودهای دهنت را/ تو سیدالشهدایی، تویی که خون خدایی/ خدا ز شاهرگ خویش دوخته کفنت را (علیرضا بدیع) قوالب کهن مثنوی و مسمط و غزل و ترکیب بند که بیشترین بار شعر کهن عاشورایی را با خود داشتند به رباعی و چهار پاره و حتی غزل نو امکان بروز و ظهور میدهند و کسانی چون جلیل صفر بیگی و میلاد عرفانپور نمونههایی عالی در رباعی میآفرینند : حق دارد اگر ز خلق دامن چیده ست / از داغ عزیزی ست اگر خشکیده ست/ بیهوده ترک نخورده لبهای کویر/ لبهای حسین بن علی را دیده ست (میلاد عرفان پور)
اما اکنون شعر آیینی در سویه کلاسیک – مدرن خود حال و هوایی پختهتر و اصیلتر نسبت به گذشته نه چندان دور خود دارد. شعر شاعران جوان این حوزه آن روح مراثی گذشته را با تأکید بر جنبههای تراژیک و متأثرکننده در خود بازآفرینی کردهاند: هست در چشمِ عاشقان تا اشک/ روضه آغـاز میشود بـا اشک/ دست انـداخت و به نام عـلی / آمـد از پشتِ پـلک بـالا اشک / نـام اربـاب آمده کـه گذاشت / بعدِ یـک سـال پـا به دنیا اشک / نـام اربـاب آمـد و نـشنـاخت / بـاز در چشمِ مـن سـرا پـا اشک / پـس بـه نـامِ حسین میارزد/ دو سـه تـا قطرهاش به دریا اشک (مهدی رحیمی) یا: رقص خون باید که بگشاید غل و زنجیر را / عشق میخواهد که زیباتر کند تصویر را / ارباً اربا میشود غرق تماشا میشود/ آه زیبا میکند این بندها تعبیر را / هر طرف رو میکند خورشید آن سو میرود / میشود حس کرد زیر خیمه این تأثیر را/ تیر میرقصد گلوی طفل را بو میکشد / در هوا حس میکند ناگاه بوی شیر را (پونه نیکوی)
گروهی دیگر از این دسته شاعران حتی با پرداختن به ساختار روایی اشعار، نه تنها در مضمون و محتوا، که در ساخت و ارائه زبانی آثار هم جلوهای نو نشان میدهند: این صداى کیست مى خواند «لهوف» از قتلگاه / خون میافتد بر تمامی حروف از قتلگاه / ابن طاووس است آن سوتر میآشوبد مرا / روضه خوان تشنه میبیند کسوف از قتلگاه / جاده امشب از شمیم لاله عباسی پر است / میوزد حس علمداری رئوف از قتلگاه (محمد حسین انصاری نژاد) یا: اِکسیرِ نامِ تو کـه به دَشتِ عَـدَم وزید/ هستی ظهور کرد وُ در آیینه دَم وزید/ هر غنچهای که میشکفد «قل هو الله» است / هو... هو.... که لَمعه لَمعه «صَمَد» در صَنَم وزید/ در مَحبَسی که «اَلشُعَرا» ریشه کرده بود/ اِلَّا الَّذینِ موجِزِتان مُغتَنَم وزید/ از رودِ رودکی به نِی بَلخ زد... وَز آن/ بر شاه بیتِ مَشعَرِ باغِ اِرَم... وزید / وَز جانبی که رازِ بلیغت در آن گم است / ترجیعِ بَند بَندِ دِلِ «مُحتَشَم» وزید (علیرضا الفبایی)
این شاعران بیشک تحت تأثیرسبک و سیاق سرایش شعر در زبانها و نواحی مختلف ایراناند یعنی دست یازیده به آن جوهره مراثی اقوام: فراز منبر نی قرص ماه میبینم / خدای من نکند اشتباه میبینم / بتاب یوسف من بوی گرگ میشنوم / بتاب راه دراز است و چاه میبینم / نظاره میکنم از راه دور، سرها را / جوان و پیر و سفید و سیاه میبینم / به آیههای کتاب غمت که مینگرم/ تمام را «به کدامین گناه» میبینم / به احترام سرت سر به مهر میسایم / و قتلگاه تو را قبله گاه میبینم (سعید بیابانکی) یا: «از گلوپاره حق حق هو» سومین قطره خونی ای مرد/ پنجمین نقطه سرخ عشقی، در جهانی چنین زرد در زرد/ هفت دریا ترکمردهی توست، گوشه «داد» در پرده توست/ آسمان هم زمین خورده توست، روح عصیانگر کهکشانگرد!/ نخستین ضربه، محرابِ گلگون، دومین جرعه، تشتی پر از خون / و تو مجنون ِ مجنون ِ مجنون، آه ای مرد، ای مرد، ای مرد (صالح سجادی) «یا» از ابتدای غزل انتها نوشته شده ست/ کجاست نام تو آخر کجا نوشته شده ست؟/ چنان به وحی نگاه تو سر سپرده دلم/ که با اجازه ات این بیتها نوشته شده ست/ گُلِ مُحمّدی حضرت خدیجه! چقدر/ به چهره تو به نام خدا نوشته شده ست/ به دستخط ِّ سرشک ِ تو روی بال ِ مَلَک/ دو جلد مصحف سبز دعا نوشته شده ست/ فدک مساحت دلهای بیقرار علی ست / که روشن است به نام شما نوشته شده ست/ چکیده خون تو بر صفحه صفحه تاریخ/ و با چکیده آن کربلا نوشته شده ست» (مرتضی حیدری آل کثیر)
به نظر میرسد این گرایش نو (در محتوا- مضمون و ساختار) که حاصل تمرین مدام در سرایشها و مکتبهای جشنوارهها و مراودات مجازی و حقیقی ادبی است، بستری خواهد بود برای میانداری شعرهایی که پیشانی نوشت ماندگاری به لحاظ شعریت و تطابق با تاریخ سختگیر ادبی را خواهند داشت: یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش/ سلام ما برساند به صبح پیرهنش / کسی که بوی هوالعشق میدهد نفسش / کسی که عطر هوالله میدهد دهنش/ کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست/ کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش / به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید/ و گریههای خدا مانده بود و عطر تنش (علیرضا قزوه) یا: نشسته سایهای از آفــــــــــــتاب بر رویش/ به روی شانه طوفان رهاست گیسویش/ ز دوردست، سواران دوباره میآیند/ که بگذرند به اسبان خویش از رویش/ کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم/ که باد از دل صحرا میآورَد بــــــویش/ کسی بزرگتر از امــــــــــــتحان ابراهیم/ کسی چنان که به مذبح بُرید چاقویش (فاضل نظری)
سرنوشت بحر در کوزه
اما گرایش شعر سپید نوی آیینی، سرنوشتی عجیب دارد و حواریونی کمتر به خود دیده است. شعر سپید آیینی از همان آغاز نیز – آثار صفارزاده یا گرمارودی – فرزند کمترخوانده شعری بود که با مردم کوچه و بازار ارتباط داشت و در تکیهها خوانده میشد و گل سرسبد مراسم و جشنوارهها بود. شعر سپید آیینی در محدوده آثاری گرانسنگ و شاعرانی دیریاب چون م.مؤید یا صفارزاده میماند تا به نسل سوم خود برسد هر چند شاعرانی چون ضیاءالدین شفیعی، ضیاءالدین خالقی، مصطفی علیپور، محمد رضا ترکی و پیشتر سید حسن حسینی در این طرز نوشتهاند اما پایداری این مکتب و ساماندهی آن به طوری که با اصل مدرن در شعریت اثر سازگار باشد، مرهون پایداری و مکتبداری روزآمد کسانی چون حمید رضا شکارسری است که بسیاری از نسل نوی شعر سپید چه در شاخه دفاع مقدس و چه آیینی آن، چند و چون و بالا و پایین اثرتراشی را از او آموختهاند و به نقد رسیدهاند: باد ، مادر جن ها/ فرزندانش را به دشت آورده بود / و از سر بریده بالای نیزه / مدام اجازه جنگ میگرفت/ باد، همان پیر زنی که با آدم و حوا به دنیا آمد / تنها کسی بود که در لحظه / هم کنار سرِ بیبدن گریه میکرد / هم کنار بدنِ بیسر / پیر زن طوری میوزید و/ موهای بالای نیزه را تکان میداد/ که انگار نه انگار/ روحی از بدن جدا شده است / جنها تا زانو در خون فرو رفته بودند/ تا کمر در تأسف / تا گردن در بغضهای ترکیده مادرشان/ فرشتهها دسته دسته / از بهشت بیرون آمدند/ و دوتا یکی/ جنها را از واقعه / بیرون میبردند (مجید سعد آبادی)
شعر سپید آیینی پیشترها اغلب تنها جنبه تزیینی مجموعههای شعر نسلهای دوم و سوم بود اما با بارور شدن شاخه مستقل آن و اقبال عمومی مخاطبان این روند رشدی هر چند آهسته یافت و بنا به غریزه ذاتی شعر سپید، هر یک از پدید آورندگان این نوع شعر، خصیصههای ادبی مخصوص به خود را به بار نشانیدند چه شیوه ساده و روان و غیرزبانی آن و چه ساختارگرایانهاش: فرات، نهر مقدس و با فضیلتی است که طبق روایات، دو ناودان از بهشت بر آن میریزد/ راه بهشت را بسته بودند/ اما هزار راه دیگر باز است/ مگر عباس بن علی نمیتوانست زمین جلگه را چهل تا پنجاه متر کنده باشد و به آب برسد/ مگر نمیتوانست مَشک را بردارد و برود شیر شتران را بدوشد/ مگر آن سهشنبه یا چهارشنبه اواسط مهرماه، دمای شب، حوالی 18 درجه و دمای ظهر، 32 درجه نبود/ پس چرا من اینقدر تشنه ام/ پس چرا دلم به آب خوردن نیست/ اگر چه از دنیای شما خواهم رفت/ مگر شما نبودید که 600 نامه نوشتید/ که 12000 نفر با مسلم بیعت کردید / اگر چه از میدان جنگ شما خواهم رفت / اما به تشنگی هرگز/ ای شمشیرها مرا فرا گیرید (حبیب محمد زاده) یا: از مقتلی شگفت برایش میخوانم: / - خیلی بیشتر از اینها بوده اند؛/ هم آنها که نامه نوشتند/ هم آنها که راهش را بستند./ از مقتلی شگفت برایش میخوانم: / - حسین در گودال نه / اتفاقاً جایی بر زمین افتاد / که تمام چشمهای جهان ببینندش/ تمام پنجرهها رو به سوی او باشند / برایش میخوانم: / -بر پیکرش تنها اسب ندوانیدند / خیلیها با ماشینهای میلیاردی شان.../ میگوید: / - اما اینها که تو میگویی / در مقاتل معتبر نیامدهاند. / میگویم: / - و او ثبت شگفتیهای مقاتل را / به شاعران سپرده است! (سید اکبر میرجعفری)
گرایشی از شعر سپید معاصر، شعر ایماژ و ضربههای ناگهانی است، شعری که عناصر گذشته کلاسیک و حال را نیز گاه با خودش به همراه دارد اما زبان ادبی آن، زبان کوچه و بازار نیست: به صحرا شده بود بایزید / یعنی به صحرا زده بود بایزید / به صحراالله سبزیده بود، بایزید / به صحرا عشق باریده بود، بایزید /الله اللهالله اللهالله / و بلدرچینی / که در دامنش به عشق فرو میرود که تویی / غزال روایت دیگریست از مادرت/ غزال ذبح عظیم تغزل نهم است / غزال استعاره معصومیست / غزل که کفایت نمیکند(وحید ضیائی)
اما سیاق اغلب شعرهای امروز آیینی و نمونههای عالی آن نیز، نزدیک شدن به نگاهی تصویری و شاعرانه با زبانی ساده و فراگیر است: پیداکردن کلمه برای تو / جداکردن زعفران / از شیشه شکسته داخل عطاری است / دعا مادر را برده مسجد محل / هیأت بابا را برده بود توی کوچه / نینوای علیزاده تلویزیون را برده بود توی اندوه/ و گریه مرا برده بود توی چشمهایم / پرچم تو / کوچهها را از انزوا درمیآورد... / و صف بلند نذری را به کوچه میبخشد / کلمات تو / داروخانه شبانه روزی است / پیدا کردن کلمه/ برای تو / تشخیص صدای آشنای گریهای / توی حسینیه شلوغ است (سید رسول پیره)
شعری گاه کوتاه که بحری در کوزه میکند: تترونهای ژاپنی/ عطرهای فرانسوی/ برنجهای پاکستانی/ چایهای هندی/ در عزای تو همه جهان جمع شده اند/ ما هم آمدهایم / با نامههای کوفی (سعید بیابانکی) و حتی زبان اشارت گذشتگان را به نشانهگذاری اکنون شعر میآرایند: قتلگاه همیشه گودال نیست/ زمینی می تواند باشد پر ازپیامبر/ پیامبر سر/ پیامبر دست/ پیامبر پا/ قتلگاه همیشه مکان نیست/ زمانی می تواند باشد/ که با قامتی بلند/ مدام مقابل مرگ کوتاه بیایی/ میان اسب ها/ دست ها/ میدانی که گیج شده است/ یک نفر بودی/ حالا تمام بنی هاشم / به دنبال تعدادی از تواند/ حضرت سر/ حضرت دست/ حضرت پا/ شش گوشه کم است/ ضریح باید برای تو / هزار گوشه باشد!(سید مجیدموسوی) یا: سر بندها را دوست دارم / از ان رو که نام دیگر عاشوراست / فرات را / به رامالله میبرد / علقمه را، به بیت حانون / و نام خون خدا را / با گاهوارههای سرخ / مکرر میکند (عباس باقری)
شعر سپید آیینی امروز به شاخههای زبانی و ساختارهای مختلف فکری و اندیشناکی سرک میکشد و بواسطه فراوانی امکان اتفاق ادبی در آن، به شاعران این امکان را میدهد که در مرز میان شعر و نثر، مویههایی معاصر باشند برای حماسهای زنده تا اکنون: هفتاد و دو ماه / و یک خورشید، / ـ افتاده بر زمین داغ ـ / آه... این چه منظومه ایست؟ (عبدالرحیم سعیدی راد)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com