سؤال مطرحشده این است که جامعه ما چطور جامعهای است که میتواند آدمی را که براساس اقتضای سن باید سرشار از امید باشد، چنین ناامید میکند؟ پاسخ این سؤال را هرکس از دریچهای خواهد داد، اما جوابی که من برای آن دارم این است وقتی نظام ارزشی یک جامعه به سمت اشرافیگری سوق پیدا کرد و شرافت دیگر ارزشی در زندگی شهروندان ندارد، باید منتظر چنین فاجعههایی باشیم. طبقه کوچکی که میتوانند اشرافیت بورزند نسبت به طبقه گستردهای که از آن محروم هستند، شکافی را پدید میآورند که مثل تیغ در چشم ما میرود و ناامیدی را جایگزین امید میکند. اکنون نیز ما با دو نظام ارزشی مواجهیم؛ نظامی که رسانهها بهطور شبانهروزی آن را در گوش مردم پمپاژ میکنند و سرشار از شعارزدگی برای زندگی بدون اشرافیگری است و نظام ارزشی عملی جامعه که صرفا براساس همان شکاف طبقاتی شکل گرفته. جوانهایی که مایل به موفقیت هستند و سعی میکنند از بالای این شکاف به سوی دیگر بپرند، از اولین گروههایی هستند که قربانی این فاصله دهشتناک میشوند. ما بهعنوان نسل انقلاب، هرگز فکر نمیکردیم حقوق نجومی روزی عادی شود، فکرش را هم نمیکردیم نظام ارزشی جامعه به جایی برسد که پنهانکردن فسادی میلیاردی باعث افتخار کسی شود. این همان فرهنگ اشرافیگری است که بیشترین تجلیاش را میتوان به صورت عملی در انحطاط اخلاقی دید و ناکامیهایی که از پس آن میآید. اما نباید چنین سیستمی را صرفا برآمده از تحلیلهای اقتصادی دید، برعکس، اگر همانقدر که دلسوزان جامعه ما تاکنون برای اقتصاد زحمت کشیدهاند، برای فرهنگ زحمت کشیده بودند، نظام اقتصادی درستی در جامعه شکل میگرفت که از ترویج اشرافیگری، ممانعت میکرد. هنوز هم گاهی به آن نوجوان فکر میکنم و شلواری که آن سرنوشت تلخ را برایش رقم زد؛ جامعه ما تا چه زمانی باید تاوان این نظام ارزشی نامناسب را با ناامیدی و شاید هم خودکشی پس دهد؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com