به گزارش بولتن نیوز؛ تقریبا هیچ کشور مشابهی را سراغ نداریم که با این غلظت، ورزشکار «خریده» باشد و شکل مدرنی از مفهوم «بردگی اشرافی» و «بیوطنی» را به جهان عرضه داشته باشد. این کار کشور کوچک اما ثروتمندی به نام «قطر» در بازیهای آسیایی دوحه برای اولینبار ـ در این تیراژ و گستردگی ـ رقم خورد؛ جایی که حتی افراد تشریفاتی هدیه دادن مدالها به قهرمانان بازیهای آسیایی را، دخترکان زیباروی شرق آسیایی تشکیل میدادند. یعنی این کشور -حال یا به دلیل قیود مذهبی و وضعیت و میزان آزادیهای زنان در آنجا یا به دلیل فقر منابع انسانی- به اندازه کافی و وافی «نفر» برای برگزاری مسابقات نداشت، اما فقط و فقط یک چیز داشت؛ پول. آن هم خیلی داشت. یعنی این حرکت و بدعتگذاری حتی حاصل یک اندیشه بدیع نبود. چه بسا کشورهای دیگر هم این فکر که نامشان و پرچمشان در تورنمنتی برود بالا را در سر داشتند و علاقمند بودند و حتما در سادهترین حالت، این فکر به ذهنشان خطور کرده که بروند و نخبگان ورزشی را «بخرند» و ملیت خودشان را به آنها بدهند و تمام؛ حتی چه بسا پول کافی برای این کار را هم داشتند اما نکردند؛ شاید تنها دلیلی که بشود به صورت متقن و محکم مطرح کرد، یک دلیل باشد؛ عِرق ملی. این حرکت قطر در بازیهای آسیایی گوانگجو و اینچئون به اوج رسید و جلوه غلیظ و بارز آن را در فوتبال دیدیم؛ جمعه گذشته و روبهروی تیمملی فوتبال کشورمان؛ جایی که وقتی سرود ملی قطر نواخته میشد، فقط یک نفر از تیم یازده نفرهشان بلد بود و همخوانی میکرد. برگردیم به دلیل یا دلایل و همان پارامتر «عِرق ملی».
با رشد اینترنت در دو دهه گذشته و با رشد شبکههای اجتماعی در دو سال گذشته مفهوم «دهکده جهانی» بیش از پیش رخ نمایانده و به تبع این مفهوم، مفاهیمی ریشهدار مثل مرز و پرچم و ملیت، زیرسوال رفته است. نمیدانم در مدارس به بچههای قطری چگونه آموزش میدهند و راجع به میهنپرستی و کشوردوستی، غیرت ملی و قداست پرچم کشورشان به آنها چه میگویند اما میدانم، فرزندان ایران زمین با این مفاهیم، ساعات مدرسه را طی کردهاند و میکنند. صبح به صبح سر صف مدرسه سرود ملی را میخواندیم، پرچم، همزمان به اهتزاز درمیآمد، چند درس در میان، راجع به شناخت کشورمان آموزش میدیدیم و خلاصه با این مفهوم بار آمدیم که «دست در دست هم دهیم به مهر/ میهن خویش را کنیم آباد» و «ما گلهای خندانیم/ فرزندان ایرانیم/ میهن پاک خود را/ مانند جا میدانیم.» نمیدانم مثلا به فرزندان قطری در مدارسشان میگویند شما راحت بخورید و بخوابید، هر چه کم داشتیم برای کشورمان، میخریم، خیالتان راحت؟! به قول معروف بالاتر از سیاهی که رنگی نیست؛ مثلا میگویند اگر جنگ شد، شما نگران ناموس و آبوخاک و وطن نباشید. میرویم رزمنده میخریم تا از مام وطن و ناموس این آبوخاک دفاع کند؟! خلاصه از داخل کلاسهای مدرسهشان بیخبریم اما برای جامعهای مثل ایران که یک مشت خاکش را در فراسوی مرزها، میخرند و میفروشند و میبوسند، کاری که قطر با خیال راحت برای تیمهای ملیاش خصوصا فوتبال میکند، باور کردنی نیست. خودمانیاش میشود اینکه:"تو کتمان نمیرود".
بدون تعارف باید برد دو بر صفر ایران روبهروی تیمملی(!!) رنگین کمانی و بینالمللی قطر را در جمعه شب گذشته حاصل انرژی هشتاد هزارنفری دانست که تا دقیقه 94 حنجره پاره کردند تا قوچاننژاد گل اول را به تور «لکونته»، دروازهبان فرانسوی الاصل قطر بچسباند. یعنی این جمعیت برای یازده تا غیر ایرانی که به زبان مادریشان نمیتوانند با آنها حرف بزنند هم همین حنجره را پاره میکنند؟! صندلیها را پر میکنند؟! توی خانه و کوچه و خیابان و پاساژ و آرایشگاه و محل کار، گل که شد به هوا میپرند؟! باید توی همین مکانها بود در قطر و لحظه برد و گل زدن تیمشان را دید. شاید خوشحال شوند اما بعید است اشک بریزند؛ چه از سر شادی و چه از سر شکست.
سخت است تصور اینکه این کشور 800 هزارنفری، برای این تیمملی، بدون پول و خرید آدمها، بتواند 20 هزار نفر را در استادیومی در دوحه ببیند که با جان و دل، نام قطر را فریاد میکشند، پرچمشان را تکان میدهند، تیشرت همرنگ لباس تیمملیشان را میپوشند و نام تکتک بازیکنانشان را صدا میکنند و تشویق.
هر کدام از بازیکنان تیمملی فوتبال ما، مستقیم یا غیرمستقیم، از دل خانهای در این جغرافیا ـ که نامش ایران است ـ سر برآوردهاند. آن خانه در محلهای است، آن محله در روستایی یا شهری، آن شهر و روستا در شهرستانی و در استانی. همه این مکانها هم بدون سکنه، مفهوم خاصی ندارند. پس جمعیتی از افرادی که «ایرانی» میشناسیمشان پشت ساق آن بازیکنی است که او از دل آنها، همان محله و کوچه و خیابان و شهر و استان، در مستطیل سبز دارد توپ میزند و خود به خود، عشق است که روانه او میشود. سخت است این معادله را برای تیمملی(!!) قطر هم تصور کنیم. یعنی واقعا صد نه، یک قافله دل قطری، همره بازیکنی است که دارد شوت میکند؟! سخت است باورکردنش.
اگر بخواهیم کمی فلسفیتر به موضوع نگاه کنیم به دوگانهای که در ابتدای این نوشته، نوشتم میرسیم و البته دوگانههای دیگر؛ یعنی نقشآفرینی و اهمیت «پول» و «ثروت» میتواند تا حدی باشد که آدمی بگوید «بخرید مرا»؟! حالا هر چقدر میخواهید صفر جلوی عدد «9» بگذارید و واحد پول را هم «دلار» و «یورو» فرض کنید. یعنی میشود «بردهای» بود و "خریده" شد حالا در نهایت «زیست اشرافی»؟!
سوی دیگری از این دوگانه، مفهوم بیوطنی است؛ همان که توضیحاش رفت. یعنی دهکده جهانی شدن و خواسته یک «ملت»، میتواند فراتر از «جغرافیا» رقم بخورد؟! یعنی میشود خود را «صاحب» یک «ملیت» دانست بدون «علاقمندی» و «غیرت ملی»؟! ما در مرزهای این «گربه خانم»؛ ایران، بیشمار زبان داریم که عدهای به آن تکلم میکنند؛ لری، گیلکی، کردی و ... در این جغرافیا، فراوان قوم داریم که هرکدام فرهنگ و خرده فرهنگ خودشان را دارند؛ عرب، بلوچ، آذری و ... چندین آئین مذهبی توحیدی شاخص و رسمی داریم که پیروانی دارند؛ آشوری، کلیمی، مسیحی، زرتشتی و ... اما همه اینها بلااستثناء در یک مفهوم مشترکاند؛ "ایرانی بودن". سخت است باور کردن مفهوم بیوطنی برای ملتی مثل ملت ما که اسم داریوش و کوروش و تاریخ و تمدن و فرهنگ و فردوسی و شاهنامه که میآید، رگگردنمان تورم حاد پیدا میکند.
حداقل به یک دوگانه دیگر هم میشود اندیشید؛ «الزامات دنیای مدرن» یا «تفاوت مفاهیم در جوامع».
در سویه نخست این دوگانه، یعنی میشود با خود گفت شما در دنیای مدرن باید پیشتاز باشید، حالا به هر قیمتی؟! یعنی میخواهیم میزبان جامجهانی 2022 باشیم. تا الان هم در جامجهانی نبودهایم. آگاهیم ظرفیت فوتبالیستهای خودمان هم در این حد نیست که بشود از آنها تیمی ساخت که از پس غولهای فوتبال قاره آسیا بربیایند، پس با پول تیمی میسازیم از 5 تا قاره تا اگر به جامجهانی 2018 روسیه هم نرسیدیم
-که نمیرسند ـ حداقل آبرویمان در جامجهانی کشور خودمان "کمتر" برود. جواب عوامانهاش میشود: مگر مجبورید؟!
سویه دیگر دوگانه اخیر هم برمیگردد به یک مثال ساده؛ در ایران اگر در یک میهمانی، سر سفره غذا، جلوی همه، کاسه سوپ را هورت بکشید، زشتترین کار ممکن را کردهاید و همه شما را یک آدم بیفرهنگ خواهند دانست اما در چین اگر با قاشق بخورید و هورت نکشید، کار قشنگی نکردهاید. حالا خودتان ببینید، تفاوت مفاهیم اجتماعی در دو جامعه درباره عشق به کشور زادگاه آدمی، روی مثال نحوه خوردن سوپ هم صدق میکند یا خیر؟!
پس یعنی ورزشکاران همه کشورها بیکارند که با لباس متحد ملی منقش به پرچم کشورشان، در تورنمنتها رژه میروند؟! یعنی بیکارند که بعد از قهرمانی با پرچم کشورشان دور افتخار میزنند؟! یعنی بیکارند که وقتی پرچمشان بالا میرود روی سکو، سرود ملیشان را میخوانند؟! یعنی از سر بلاهت است که برای شادی ملت شان اشک میریزند؟!
حتما همه کشورها راجع به «عِرق ملی» اشتباه میکنند و قطر یک «الگوی درست» است!! سخت است بپذیریم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com