گفتگوی چالشی خبرنگار بولتن نیوز با او به آسیب شناسی وضعیت آموزش و پرورش و در ادامه آن تربیت سیاسی اجتماعی اختصاص دارد. حسینی در بخش های مختلف این گفتگو دغدغه اصلی خود را که نظام آموزشی بجای آموزش مهارت در چارچوب کنکور عمل می کند را مطرح می کند. متن کامل این گفتگو را در ادامه می توانید مطالعه کنید.
*به عنوان اولین سوال، تعریفتان از آموزش دانش سیاسی در سطح مدارس و تربیت سیاسی اجتماعی در این سطح چیست؟ به صورت کلی این مقوله را در نظام آموزشی ایران چگونه تحلیل می کنید؟
دکتر حسینی: به نظر من، درباره یک موضوعی مثل آموزش سیاسی، نمی توان خارج از یک ساختار منسجم کل مسئله آموزش در آموزش و پرورش صحبت کرد و شاخه ای نیست که بتوان آن را طراحی کرد و به ساخت آموزش و پرورش نگاهی نداشت. پس مقدمتا می گویم که ما در تعریف ساختاری و ذاتی آموزش و پرورش در ایران دچار مشکلاتی هستیم. در یک کلام باید بگویم چیزی شبیه به فاجعه است.
چرا؟ با یک مثال عرض میکنم و از انتهای ماجرا توضیح می دهم. انتهای ماجرای زندگی اجتماعی آموزشی ما شغل است و شما زمانی به انتهای تحصیل و آموزش می رسید که مدرک بگیرید. الان در تهران، 95 درصد بیکارها تحصیل کرده هستند، در حالی که 5 درصد مردم بی سواد بیکار هستند. مفهوم این حرف این نیست که بیکارهای ما توانایی های بسیار دارند اما درس خوانده ها به درد کار نمی خورند. معنی این حرف این است که اگر من و شما در این نظام آموزشی تحصیل نکنیم، شغل بهتری نصیبمان می شود؛ در حقیقت نظام آموزشی ما کاری می کند که نتوانیم شغلی پیدا کنیم. در سال 1347 در نظام آموزشی ایران مجموعه ای به نام سیستم سنجش اطلاعات ایران ایجاد می شود که وظیفه اش برگزاری امتحان و سنجیدن دانش اموزان بود. این مسئله کم کم به موضوعی به نام کنکور تبدیل شده و کنکور هم به ذات آموزش و پرورش تبدیل شده است. امروز ما با کنکور طرف هستیم نه آموزش و پرورش. شخصی برای مصاحبه دکتری علوم سیاسی نزد ما آمده و مصاحبه او به عهده ما بود. ایشان هیچکدام از سوالات تحلیلی ما را پاسخ ندادند. یکی از اساتید به ایشان گفتند هر بحث و متفکر سیاسی که شما آن را مطالعه کردید را بگویید تا از آن مبحث سوال کنیم. ایشان پاسخ دادند که من «ماهان» خوانده ام، استاد فکر کردند که ماهان یک متفکر سیاسی است و من به ایشان گفتم منظور از ماهان موسسه کمک آموزشی کنکور است و ایشان با تست زدن در کنکور دکتری علوم سیاسی قبول شده بدون اینکه حتی یک متفکر علوم سیاسی را بشناسد. شما می توانید در این کشور بدون اینکه کلمه ای درباره معنای مفاهیم سیاسی بدانید در آزمون دکتری قبول شوید. نظام آموزشی ما از اول دبستان بچه را برای قبولی در کنکور تربیت می کند، و بعد از آن در لیسانس برای کنکور فوق و همینطور تا دکتری ترغیب می کند. در نتیجه شخصی که به عنوان تحصیل کرده از این سیستم آموزشی که مبتنی بر آموزش و پرورش است فارغ التحصیل می شود همه چیز بلد است جز کار. نه مهارت دارد، نه به ارزش های اجتماعی واقف است و مثل یک آدمی که در یک محیط بی ارتباط با خارج از خودش ایزوله بوده و تنها کاری که یاد گرفته مفید بودن و کار کردن اجتماعی است. و همیشه فکر می کند کار یدی بد است و کار هایی که برای مردها ساخته شده و باید در آن انرژی خرج کرد خوب نیست و وقتی من با مدرک دکتری سراغ کار می روم بایستی حتما کار دفتری را شروع کنم و ازآن حقوق کسب کنم. ذات این ماجرا به این مسئله برمی گردد که ما سیستمی درست کردیم که بچه ها در آن آموزش نمی بینند بلکه پول نفت با یک سازمانی به نام نفت توزیع می شود. مسئله یادگیری در سیستم آموزشی ما ذاتا اهمیت ندارد نه اینکه الان از اهمیت خود ساقط شده است. از زمانی که سیستم مدرن آموزشی در ایران راه اندازی شده با هدف علم اندوزی نبوده بلکه به هدف اخذ مدرک و گرفتن حقوق است. اتفاقی که افتاده این است که انسان هایی که درس نخوانده اند شاید بتوانند کاری کنند و پولی بدست بیاورند اما کسانی که تحصیل کرده اند باید تلاش کنند که در ساختار دولتی استخدام شوند و این در حالتی است که ظرفیت دولت ایران برای استخدام پایین است. شاید در زمان نخست وزیری هویدا می شد که همه تحصیل کرده ها را استخدام کرد اما نه در زمان ریاست جمهوری آقای روحانی، چون اکثر نسل جوان تحصیل کرده و دارای مدارج بالای تحصیلی هستند. اما در واقع آنها درس نخوانده اند بلکه وارد نظام مدرک سازی نفتی شده اند و اساس این نظام آموزش و پرورش است. اساس آموزش و پرورش نه آموزش است نه پرورش بلکه اساس آن موضوعی است به نام کنکور برای تولید مدرک و گرفتن پول دولت از طریق حقوق. یکی از دانشجویان پایان نامه ای در مورد شکل گیری نظام مدارس مدرن در ایران بر اساس تبارشناسی فوکو انجام داد و نتیجه این بود که بر اساس تحلیل تبارشناسانه بنیاد گیری مدارس در ایران بر اساس نظام آموزشی نیست بلکه بر اساس نظام سلامت بوده. مردم به این دلیل بچه ها را در مدارس جدید و مدرن گذاشتند که مدارس قدیم و مکتب خانه ها پر از اپیدمی وبا و سایر بیماری ها بوده ولی مدارس جدید می توانستند این مسئله را کنترل کنند. یکسری مناسک در مدارس وجود دارد که بی ربط است اما اجرا می شود مثل کوتاه کردن مو و ناخن ها، در صورتی که در قرن 21 این مورد (شپش) وجود ندارد. زمان ما معلمی بود تحت عنوان معلم بهداشت. کار او جلوگیری از اپیدمی بود و به چک کردن ناخن ها، موها و غیره می پرداخت و دائما بهداشت را کنترل می کرد. در صورتی که خیلی از این کنترل ها در این سال ها رعایت شده است.
این نظم آموزشی در وهله اول نه برای آموزش طراحی شده نه برای پرورش. زیرا در آموزش باید موضوعاتی را آموخت که به درد کار کردن بخورد. در پرورش هم باید مهارت ها و آداب اجتماعی آموزش داده شود که به درد کار مفید بخورد؛ در نتیجه در این حالت آموزش و پرورش در خدمت تولید اشتغال که هدف اصلی نظم آموزشی و به درد بخور کردن شهروند است قرار می گیرد.در صورتی که نظم آموزش و پرورش ما شهروند رانتی را می سازد که سازمان آن کنکور است. من مسئول یکی از نمایشگاه هایی هستم که در تهران کتاب مدارس را تامین می کنیم. طبق بررسی های انجام شده، شصت درصد بچه ها به کتابخانه نمی روند. نکته دیگر اینکه پنجاه تا شصت درصد کتابخانه ها کتاب کنکور و کمک آموزشی و تست تعبیه شده نه کتابی که ارزش علمی و فکری داشته باشد. کتاب هایی که به محض اینکه کنکور تمام شد، آن چند هزار تست هیچ ارزشی برای شما نخواهند داشت. بنده امسال تصمیم گرفتم در طرح « یاد یار مهربان» به جای تحویل کتاب به کتابخانه ها، آن ها را به خود دانش آموزان تحویل بدهم. با توجه به بحث هایی که با افراد مختلف در آموزش و پرورش اعم از سیستم آموزشی و انتشارات بحث کردیم به ما گفتند به دبیرستانی ها کتابی ندهید زیرا کنکور دارند. یعنی در اوج زمانی که دانش آموز بایستی برای فراگیری جامعه پذیری اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کتاب بخواند و بتواند در جامعه حضور داشته باشد، آموزش و پرورش کاری می کند که او سراغ کتاب نرود و در واقع نتواند و وقت کتاب خواندن نداشته باشد. در حقیقت نظام آموزشی با این کار دستور نامفید شدن به دانش آموز می دهد و رها کردن کتاب خواندن را به او می آموزد. حال سوال من از شما این است که در این سیستم، آموزش سیاسی کجای آن قرار دارد؟ سیستمی که آموزشی نمی دهد، توقع آموزش سیاسی از آن دارید؟ آموزش سیاسی یعنی اینکه دانش آموز نسبت به حیاتی ترین امر جامعه که مفهوم تصمیم گیری حیات اجتماعی است مهارت و دانش داشته باشد و مهمترین وجه آن این است که نسبت به فرهنگ سیاسی روزآمد باشد. بنابراین ما در ساختار آموزش و پرورش دچار اشکال آموزش هستیم و وقتی با این مورد مواجه هستیم آموزش سیاسی بخشی از کلیت آموزش است. وقتی نتوان آموزش داد نمی توان آموزش سیاسی که سخت ترین بخش آموزش است را به دانش آموز آموخت. چون آموزش سیاسی به دانش آموز می گوید شما به عنوان یک فرد مستقل در جامعه اراده دارید و در اراده عمومی اثرگذار هستید. چرا؟ زیرا یک رای دارید. اینکه او بتواند بفهمد اثرگذاری در اراده عمومی که حیاتی ترین امر اجتماعی زندگی اوست بسیار مهم است. ما میخواهیم به بچه بفهمانیم که شما در حیاتی ترین امور جامعه حق، نقش سهم و اراده دارید. برای یاد دادن این موضوع باید مفهوم اراده عمومی را به او آموزش بدهیم. این در حالی است که اراده عمومی ما دچار اشکال است و حتی در شهری مثل تهران اراده همگانی داریم. اراده همگانی یعنی جمع جبری همه اراده ها در کنار هم، اما اراده عمومی یعنی آگاهی کلیت ما به منافع ملی به عنوان یک ایرانی. وقتی اراده عمومی دچار خلل باشد در سطح شهر آشغال ریخته می شود. با علم به این که شهر کثیف می شود اما جزوی از اراده عمومی نیستید که مسائل را رعایت کنید. مسائلی که به نظر امر سیاسی نیست اما ذیل تربیت سیاسی می آید و به مفهومی به نام اراده عمومی می گردد و چون در آموزش و پرورش فهمی از اراده عمومی وجود ندارد این اراده مختل است و این مختل بودن در همه ابعاد حیات اجتماعی تاثیر منفی گذاشته است. اگر نهاد آموزش و پرورش تغییر کند و بتواند مفهوم امر عمومی را تبدیل به مفهومی کند که بچه بتواند آن را بفهمد و در آن مشارکت کند ما کشور بهتری خواهیم داشت و الا هر چقدر دانشگاه ارتقاء پیدا کند بجایی نخواهیم رسید. بنظر من وقتی سخن از زلزله می شود، اولین چیزی که فکر می کنیم این است که من یا نهایتا خانواده ام جان سالم بدر می برند یا خیر؟ در حالی که اگر به یک ژاپنی این حرف را بزنیم به اولین چیزی که فکر می کند این است که چه اقداماتی می توان انجام داد که انسان کمتری کشته شود چون اراده عمومی در آن دخیل است. وقتی سونامی اتفاق می افتد پیرمرد ها و کسانی که عمر کرده اند به پاکسازی تاسیسات هسته ای می روند که جوان ها عمرشان تباه نشود. این مسئله در نهاد تربیت شکل گرفته و وقتی شما اراده عمومی ندارید انگار هیچ چیز ندارید. در تهران جامعه وجود ندارد بلکه یک عده آدم هم سرنوشت در کنار هم زندگی می کنیم. اراده جمعی در ما شکل نگرفته مبنی بر اینکه حق جامعه از حق شما منفرد مهم تر است یا اگر مهم تر نیست، تامین حق انفرادی نیاز به تامین حق جامعه دارد و شما باید اراده ای به حق عمومی داشته باشی و در صورت نداشتن آن نباید انتظاری از تامین شدن حق فردی داشت.
ما در آموزش و پرورش می خواهیم که بچه ها در اراده جمعی که مفهوم آموزش سیاسی است جایگاه داشته باشند. وقتی یک کانادایی در نظام آموزش آن کشور تحصیل می کند، پس از فارغ شدن از مقطع ابتدایی یک کانادایی شده است و اراده جمعی آن جا را دوست دارد و خود را جزئی از آن می داند، اما یک تهرانی، مشهدی، اصفهانی، تبریزی وقتی از مدرسه خارج می شود هنوز ایرانی نشده است. به سادگی به دانشگاه می رود یا اگر شرایط اجتماعی برای او بد باشد به خارج سفر می کند، نتیجتا اتصالی به نهاد مادر ندارد. این اتصال در نظام آموزشی قطع شده یا تولید نشده است. در نظام های آموزشی کشورهای دیگر مسئله دانش در دوره ابتدایی اصلا اهمیت ندارد و تنها چیزی که به بچه آموزش می دهند همان مقوله ای است که به آن آموزش سیاسی می گویند. دانش آموز باید عضوی از این جامعه بشود و عضویت آن از طریق این نهاد آموزشی باید صورت بگیرد. در ایران نه تنها این حس ایرانی شدن به وجود نمی آید بلکه کنکور برای آنها بسیار مهم است. این درحالی است که در مدارس کشورهای پیشرفته اکثر وقت بچه ها به بازی می گذرد نه آموزش مسائل سخت ریاضی و غیره. این مسئله و این نوع از آموزش یعنی نظم آموزشی در خدمت تربیت یک مثلا کانادایی است نه یک کنکوری.
*این طور که بنده متوجه شدم، شما تربیت سیاسی را همان مفهوم اراده عمومی و منافع ملی درنظر می گیرید که برای دانش آموز جا بیفتد و در آن کنش فعال داشته باشد.اگر بخواهیم با یک نگاه کاربردی جلو برویم، و در این بستر بیمار کنش فعالانه داشته باشیم و حداقلی ترین کاری که می توانیم انجام بدهیم چیست؟
دکتر حسینی: مهم ترین اتفاقی که می تواند در سیستم آموزشی در وهله اول بیفتد از بین رفتن مقوله ای است به نام کنکور و حتی از بین رفتن ارزش آن. اگر از این نقطه شروع کنیم سیستم اصلاح می شود. آموزش و پرورش فراموش کرده که شخص را برای ورود به جامعه تربیت می کند نه دانشگاه. این نهاد بایستیorientation خود را به سمت کار سوق بدهد نه دانشگاه. دانشگاه یکی از مراکز مهم از بین بردن کار است. بی اهمیت ترین دروس در نظام آموزشی ما تدریس می شود. یا در خصوص مهارت هایی مثل رشته های هنری که بسیار به یادگیری کمک می کنند نه تنها هیچ کدام در مدارس تدریس نمی شوند بلکه ضعیف ترین دانش آموزان به هنرستان می روند. این در حالی است که در نظام آموزشی کشورهای پیشرفته اغلب بچه ها به هنرستان می روند که به درد جامعه بخورند. در همه دنیا رشته های برتر رشته های مهارتی هستند مثل حقوق یا هنر نه رشته های فنی.
*آموزش و پرورشی ها در جواب این مسئله می گویند که اگر صد در صد بودجه ای که به ما اختصاص داده می شود دریافت کنیم، 99درصد آن صرف حقوق پرسنلی می شود و ما باید با آن یک درصد تمام برنامه های غیر از آن را انجام بدهیم و دست خود را بسته می دانند. این ایراد را چگونه ارزیابی می کنید؟
دکتر
حسینی: قطعا آموزش و پرورش از
لحاظ بودجه تحت فشار است ولی صحبت من ارتباطی به بودجه ندارد بلکه به نظام درسی
ایراد می گیرم. نظام درسی ایراد دارد و نظامی تولید می کند که دانش آموز علوم
انسانی به کتاب نخواندن ترغیب می شود. اینکه مثلا معلم می گوید برای روز معلم برای
من کتاب هدیه نیاورید به نظم غلط درسی بر می گردد. این بچه برای مدرک گرفتن در این
نظام آماده می شود نه برای حضور در اجتماع. در حال حاضر جبر و هندسه و حسابان چه
تقدس و فضیلت و کاربردی دارد؟ هنوز درسی به نام حرفه و فن وجود دارد که ضعیف ترین
اساتید و کتاب ها برای این درس کاربردی هستند. اگر من اختیار داشتم به جای درس
جامعه شناسی روزنامه نگاری را جایگزین می کرم. چه نیازی است که دانش آموز به
یادگیری افلاطون و ارسطو مشغول باشد. نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که کار
هست اما کسی تولید نمی کند و آن را یاد نگرفته. کسی که توانایی کار با فناوری
اطلاعات داشته باشد می تواند از اینترنت کسب درآمد کند. مشکل ما در آموزش پرورش
پول نیست بلکه راه ساخت آن است و حتی اگر بودجه آن ها افزایش پیدا کند هیچ تغییری
نخواهند کرد. اینکه نظام آموزشی جایی باشد که اشخاص در آن آموزش ببینند و نظام
پرورشی جایی باشد که اشخاص در آن زندگی اجتماعی را بیاموزند یعنی این مقوله را بد
فهمیده ایم. پرورش اصلا از آموزش جدا نیست و بخشی از رهیافت شما به آموزش است.
وجود کلاسی به نام پرورشی در مدارس بی معناست، چگونه با یک کلاس دانش آموز پرورش
پیدا کند؟ این موضوعات به این معنا است که پرورش اهمیتی ندارد.
*در دوره های مختلف با دوگانگی یا جدا کردن مقوله آموزش و پرورش مواجه بودیم.
دکتر حسینی: زیرا احساس می شد اهداف پرورشی در آموزش پیگیری نمی شود پس سازمانی درست کنیم که به دنبال اهداف برود. در حوزه اشتغال و کار هم همین مورد صادق است.
*شما در صحبت هایتان به کشورهای توسعه یافته اشاره کردید. شاید مقایسه کشور در حال توسعه با توسعه یافته اشتباه باشد. اما در مقایسه با کشورهای دیگر در حال توسعه مثل برزیل و هند با کشور ما چه مواردی مورد توجه قرار می گیرد؟
دکتر حسینی: منظور من از کشورهای صنعتی این نبود که ما باید مثل همان ها بشویم. این مسئله یک تفاوت پارادایمیک است که در نظام آموزش هر کشوری یک پارادایم خاصی حاکم است. در نظام آموزشی آنها، پارادایم اشتغال حاکم است و در پرورش پارادایم عضو کردن در جامعه مدنظر قرار می گیرد. نظام آموزشی ما به لحاظ پارادایمی به کنکور وصل است. شهروند نسبت به جامعه احساس تعلق دارد اما یک کنکوری خیر و حتی از مدرسه فراری هم می شود. نتیجه اینکه مهم ترین بحران کشور اشتغال است و پایه گذاری آن در آموزش و پرورش صورت می پذیرد نه در اقتصاد.
*اگر بخواهیم برای اصلاح این مسئله کاری کنیم، اولین قدم به نظر شما حذف کنکور به صورت یک نظام ارزشی است؟
دکتر حسینی: کنکور ویرانگر نظام آموزش ما شده است ولی وقتی از حذف کنکور صحبت می کنیم، یعنی اینکه پارادایم آموزشی را از تولید دانشجو به شهروند تبدیل کنیم. برای اینکه یک شهروند تولید بشود کنکور لازم نیست، بلکه باید مهارت و توانایی ارتباط اجتماعی داشته باشد. در دبیرستان بجای فلسفه باید حقوق تدریس شود. فلسفه را باید در دوره دکتری درس داد و حقوق را در دبیرستان، در حالی که این مقوله در کشور ما برعکس است. در دانشگاه هم این اتفاق بایستی بیفتد. ما باید دانشگاه هایی داشته باشیم که دکتری نداشته باشند و سطح بعدی ندارد. چون هدف این است که شما پس از اخذ مدرک، به شغل مناسبی برسید. در رشته علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا رشته ای به نام campaign plan managre در سطح فوق لیسانس وجود دارد. این شخص کسی است که یاد می گیرد که یک انتخابات را چطور برای یک کاندیدا مدیریت کند. هیچ کدام از نماینده های مجلس ما مشاور علوم سیاسی ندارند چون در دانشگاه های علوم سیاسی کسی به آنها چنین آموزشی نداده. در حالی که یکی از بخش های علوم سیاسی کمک به رای آوردن یک نفر در مکانی مشخص است. این مهارت مدرک دکتری به آن تعلق نمی گیرد اما مهارت درآن مهم ترین فاکتور است.
*در پایان برای جمع بندی اگر صحبتی دارید بفرمایید.
دکتر حسینی: من معتقدم آموزش سیاسی یک بخش از کلیت آموزش در نظم آموزش و پرورش است. کلیت این آموزش و پرورش به صورت ذاتی دچار یک انحراف است و این انحراف تولید یک کنکوری به جای یک شهروند است. اگر ما می خواهیم آموزش سیاسی درست انجام بدهیم باید پارادایم آموزش و پرورش را از تولید انسان مدرک به دست به شهروند تبدیل کنیم. برای تولید این شهروند نیاز داریم که این شخص عضوی از اراده جمعی بشود و برای این کار بایستی سیستم آموزشی به جای تولید دانش های پایه، مهارت ها و دانش های کاربردی را برای حضور در امر اجتماعی تولید کند.
انتهای پیام/*
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com