و نفسم را تبرئه نمیکنم؛ که نفس اساساً بسیار امر کننده به بدی است مگر که پروردگارم رحم کند؛ بتحقیق پروردگارم بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 23 مرداد به آیه 53 سوره یوسف پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ
سوره یوسف (12) آیه 53
ترجمه
و نفسم را تبرئه نمیکنم؛ که نفس اساساً بسیار امر کننده به بدی است مگر که پروردگارم رحم کند؛ بتحقیق پروردگارم بسیار آمرزنده و دارای رحمتی همیشگی است.
نکات ترجمهای و نحوی
«النَّفْسَ»: ماده «نفس» هم دلالت بر «روح» و «خود» و «تمام حقیقت شیء» میکند، هم دلالت بر «خروج نسیم، و هوای جاری» (نَفَس). درباره اینکه کدام از این دو اصل است، برخی اصل را دومی گرفتهاند که چون قوام «نَفْس» به نَفَس کشیدن است، به آن «نَفْس» گفتهاند (معجم المقاييس اللغة5/ 460)؛ در نقطه مقابل برخی گفتهاند اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت میکند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش میشود (= خود) و چون نَفَس کشیدن عامل بقای حیات شخص است، «نَفَس» از همین ماده ساخته شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم12/ 199؛ مفردات ألفاظ القرآن/ 818). جمع «نَفْس» «نُفوس» و «أنفُس» است؛ اما جمع «نَفَس» «أنفاس» میباشد (که تعبیر أنفاس در قرآن به کار نرفته است). همچنین از همین ماده است کلمه «نفیس» که به معنای گرانبها و چیزی است که مورد رغبت واقع میشود و از همین کلمه، فعل «یتنافسون» در قرآن به کار رفته است (مطففین/26). درباره اینکه این کلمه چه ربطی به نفس دارد، توضیحی یافت نشد، اما ممکن است به نحو استعاری از تعبیر «رَجُلٌ له نَفْسٌ» به معنای این است که او شخصی است که سخاوت و بزرگمنشی دارد (المحيط في اللغة8/ 342) گرفته شده باشد.
در این آیه، «الـ» نفس، «الـ» جنس است؛ یعنی جنس نفس و طبیعت نفس و هر نفسی چنین است که ... (مجمعالبیان5/ 368).
«اَمَّارَةٌ»: صیغه مبالغه از فعل «أمَرَ» (= دستور داد) است، که «ة» پایانی آن میتواند تاء تانیث (به خاطر مونث بودن موصوف آن، یعنی «نفس») باشد، و میتواند از باب مبالغه بیشتر باشد مانند «ه» در علامه. (الجدول في إعراب القرآن13/ 11)
«ما رَحِمَ»: «ما»ی موصوله در اینجا میتواند به معنای «مَن» باشد [یعنی مانند الذی، که در مورد بیجان و جاندار به کار میرود؛ توضیح در جلسه134] یعنی هر نفسی به بدی امر میکند مگر آن نفسی که خدا بر او رحم کند؛ و میتواند به معنای «مدت ...» [به معنای مادام] باشد یعنی «مگر مدت زمانی که خدا بر او رحم کند» (مجمعالبیان5/ 368)
حدیث
1) از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و اله روايت شده است: بهشت را دري است كه آن را باب مجاهدين گويند، آنها از این در وارد ميشوند و فرشتگان به آنان خوشامد ميگويند و اهل محشر به آنان مینگرند که خداوند چگونه آنان را گرامی داشته است؛ و بزرگترين جهاد، جهاد با نفس است زيرا كه نفس دستور دهنده به بديها، مشتاق به سوی شر، و ميلكنندهى به شهوات است؛ نسبت به کارهای خوب، احساس سنگینی میکند، آرزوهايش زياد، و فراموشكننده هول و هراسها [ى قيامت] است، عاشق ریاست و دنبال راحتی است؛ خداوند متعال ميفرمايد: «نفس اساساً بسیار امر کننده به بدی است مگر که پروردگارم رحم کند.»
إرشاد القلوب، ج1، ص98
وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لِلْجَنَّةِ بَابٌ يُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِينَ يَدْخُلُونَ مِنْهُ وَ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ تَتَرَحَّبُ بِهِمْ وَ أَهْلُ الْجَمْعِ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِمْ بِمَا أَكْرَمَهُمُ اللَّهُ وَ أَعْظَمُ الْجِهَادِ جِهَادُ النَّفْسِ لِأَنَّهَا أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ رَاغِبَةٌ فِي الشَّرِّ مَيَّالَةٌ إِلَى الشَّهَوَاتِ مُتَثَاقِلَةٌ بِالْخَيْرَاتِ كَثِيرَةُ الْآمَالِ نَاسِيَةٌ لِلْأَهْوَالِ مُحِبَّةٌ لِلرِّئَاسَةِ وَ طَالِبَةٌ لِلرَّاحَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي».
2) امیرالمومنین ع نامه معروف خود به مالک اشتر را این گونه آغاز فرموده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اين فرمانى است از بنده خدا، على امير مؤمنان به مالك اشتر پسر حارث، در عهدى كه با او مىگذارد، هنگامى كه وى را به حكومت مصر مىگمارد برای گرفتن مالیات، و پيكار كردن با دشمنان و سامان دادن كار مردم مصر و آباد كردن شهرهاى آن.
او را فرمان مىدهد به تقوای الهی و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها، و پيروى آنچه در كتاب خود فرمود، از واجب و سنتّها كه كسى جز با پيروى آن راه نيكبختى را نپيمود و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن بدبخت نبود؛ و اين كه خداى سبحان را يارى كند به دل و دست و زبان، چه او (جلّ اسمه) يارى هر كه او را يار باشد و ارجمندى آن كس كه- دين- او را ارجمند سازد، به عهده گرفته.
و او را مىفرمايد تا نفس خود را در هنگامه شهوات بشکند، و هنگام سركشيها به فرمانش آرد كه «همانا نفس به بدى وا مىدارد، مگر كه خدا رحمت آرد» ...
نهج البلاغة، نامه 53 (با اقتباس از ترجمه شهیدی، ص325)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ [بِيَدِهِ وَ قَلْبِهِ] بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّه ...
3) در فرازی از وصیتنامه امیرالمومنین ع آمده است: ... و خدا را، خدا را در مورد جهاد با نفس در نظر داشته باشید، که نفس دشمنترین دشمنانتان است، که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «نفس اساساً بسیار امر کننده به بدی است مگر که پروردگارم رحم کند» و اول گناه، تصدیق و تایید نفس و سکنی گزیدن در هوای نفس است...
دعائم الإسلام، ج2، ص352
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُمَا ذَكَرَا وَصِيَّةَ عَلِيٍّ ص فَقَالا...
...وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ لِلْأَنْفُسِ فَهِيَ أَعْدَى الْعَدُوِّ لَكُمْ فَإِنَّهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي» وَ إِنَّ أَوَّلَ الْمَعَاصِي تَصْدِيقُ النَّفْسِ وَ الرُّكُونُ إِلَى الْهَوَى...
4) امیرالمومنین ع فرمود: بدرستی که نفس تو بسیار خدعهگر است، اگر به او اعتماد کنی، شیطان رهبری تو را به سوی انجام محرمات برعهده میگیرد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 237، حدیث4781
إِنَّ نَفْسَكَ لَخَدُوعٌ إِنْ تَثِقْ بِهَا يَقْتَدِكَ الشَّيْطَانُ إِلَى ارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ
تدبر
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي ...»: این آیه ظاهرا ادامه صحبتهای حضرت یوسف است؛ وی بعد از اینکه بیان کرد که میخواستم نشان دهم که من خیانتی نکردهام، گفت: « و نفسم را تبرئه نمیکنم ...». او با اینکه پیامبر و در زمره مخلَصین است (یوسف/24)، باز نفس خود را در معرض اینکه او را به گناه بیندازد میبیند؛ و میداند اگر رحمت الهی، که وی را خالص کرده، شامل حال وی نشود، حتی او هم احتمال داشت که چنان گناهی را مرتکب شود.
"درواقع، تعبیر «من خیانت نکردهام» ممکن است شائبه این را ایجاد کند که شاید خود را میستاید، لذا بلافاصله توضیح داد که اگر خیانت نکردم به خاطر عنایت خدا به من بوده است؛ وگرنه اگر به نفس و «خود»م واگذار شوم، این نفس مرا به گناه میکشاند؛ و این شیوه پیامبران است که تا انجام کاری را به خود نسبت میدهند بلافاصله آن را ناشی از توفیق الهی میشمرند (هود/88)" (المیزان11/ 197)
«... إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ...»:
نفس، به خودی خود، اقتضایش امر به بدی است. (المیزان11/ 198) چرا؟ چون نفس، از آن جهت که نفس است دنبال سود و منفعت خود است، و خود را بر همه ترجیح میدهد. و «خود» یعنی وضعیتی که «من الان هستم» و همه ما میدانیم که هیچگاه «وضعیت موجود»، «وضعیت مطلوب» نیست و وضعیت برتری هست که باید بدان برسیم. پس مادام که کسی «خود» را معیار و مبنا قرار دهد، کارهایش ارزش اخلاقی ندارد (نفس اماره)؛ و تمامی اخلاقیات در گروی این است که از این وضعیت کنونی فراتر رویم.
با این حال، این نفس، همین که کار بد کرد، خود را ملامت میکند؛ زیرا «خود» را با «آنچه باید باشد» مقایسه میکند؛ یعنی با اینکه خودش وی را به کار بد کشاند، اما مییابد که این کار وی را از هدف اصلی و وضعیت مطلوب خود دور کرده است. (نفس لوامه).
تنها نفسی که به خدا رسیده است (یعنی بودن در مرتبه «وضع مطلوب» را تجربه کرده و عندالله سکنی گزیده است) نه به بدی دعوت میکند، و نه از «خود»ش بدش میآید؛ زیرا «خود»ش کاملا تحتالشعاع خدا قرار گرفته است (نفس مطمئنه)
پس این گونه که نیست که ما سه نفس داشته باشیم؛ بلکه همین نفس (همین «خود» ما) است در مراتب و موقعیتهای مختلف.
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي»: قبلا تبیین شد که آنکه به بدیها دعوت میکند، شیطان است.
اگر این آیه را به آن مطلب ضمیمه کنیم نتیجه میشود: نفس وقتی به خود واگذاشته شود، ابزار شیطان میگردد و اصلا قابل اعتماد نیست.
تذکر: اصطلاح «اعتماد به نفس» در معنای معتبر، به این معناست که انسان خودباخته نباشد و بتواند عقل خود را درست به کار اندازد و تصمیم صحیحی بگیرد. وگرنه «اعتماد به نفس» به معنی اینکه برای رسیدن به مقصود، فقط به نفس خود اعتماد کند و خدا را فراموش کند، قطعا از عوامل انحطاط انسان است. و متاسفانه به نظر میرسد در ادبیات مدرن بین این دو معنا خلط میشود.
(در ادبیات جامعهشناسی، شاید اوج این خلط را در مفهوم «عقلانیت (عقل ابزاری)» و «کنش عقلانی» بتوان مشاهده کرد.)
«إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ»:
قبلا بحث شد که «رحیم» رحمت همیشگیای است که خاص مومنان است و در پی ایمان و عمل صالح، متوجه آدمی میشود (در مقابل «رحمن» که رحمت ابتدایی و جهانشمول بود) (جلسه1، تدبر3؛ جلسه8، تدبر4؛ جلسه41، تدبر1).
با توجه به آمدن کلمه رحیم در توصیف «ربی»، آن رحمت پروردگار که انسان را از شر نفس اماره در امان میدارد، رحمت مبتنی بر عمل و اراده انسانی است که به سمت خدا حرکت کرده؛ به تعبیر دیگر، رحمت ناشی از ایمان است که «كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيما» (احزاب/43).
این تعبیر نشان میدهد، این رحمت، که انسان را از شر نفس اماره در امان میدارد و پیامبران را به مقام مخلصین رسانده است، پارتیبازی نیست؛ بلکه انعکاس ایمان خود آن افراد است؛ و البته مادام که این رحمت ویژه شامل حال آدمی نباشد هرلحظه امکان صدور بدی از او ممکن است.
«إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ» طبق تدبر 4، بعد از تعبیر «ما رحم ربی» اشاره به «رحیم» بودن خدا طبیعی است، اما چرا به «غفور» بودنش هم اشاره کرد؟
الف. بدین جهت که مغفرت است که نقصی که لازمه طبیعت نفس است میپوشاند، و آنگاه با رحمت، زیباییها آشکار میگردد. (المیزان11/ 198)
ب. رحمتِ ناشی از مغفرت الهی است که فرد را به مقام مخلصین رسانده است و او را از شر گناهان در امان میدارد.
ج. ...
«إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ»: چرا نفرمود رحم الله، و چرا کلمه «ربی» را تکرار کرد؟
الف. این جملات در مقام بیان لطف خداوند به وی است، و او با این تعبیر خداوندی که به او این گونه عنایت داشته را ثنا میگوید. (المیزان11/ 198)
ب. حضرت یوسف در جامعه بتپرست بوده، و همین تعبیر بنوعی تبلیغ دین حق و معرفی توحید، و بیان ربوبیت خداوند نسبت به وی است، که پروردگار من که چنین لطفی به بندهاش دارد شایسته پرستش است نه بتهای بیخاصیت. (المیزان11/ 198)
ج. ...
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي»: آوردن تعبیر «إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي» لااقل دو فایده دارد:
الف. نشان میدهد این دستور نفس به بدی، یک امر مطلقی نیست که انسان راه فراری از آن نداشته باشد؛ و اگر رحمت خدا شامل حال شود، دیگر این نفس به بدی امر نمیکند.
ب. در امان ماندنش از خیانتی که در آیه قبل ذکر شده، به عنایت و رحمت خداوند است. (المیزان11/ 198)