به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 2 مرداد به آیه 118 سوره هود پرداخته شده و در آن آمده است:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين
سوره هود (11) آیه 118
ترجمه
و به فرض که پروردگارت میخواست، مردم را امتی واحد قرار میداد؛ ولی همواره در اختلافاند.
نکات ترجمهای
«أُمَّةً» از ریشه «امم» میباشد که این ماده به معانی «اصل» و «مرجع» به کار رفته (اُمّ به معنای «مادر» از همین ریشه است) و همچنین فعل «أمَّ» به معنای «قصد کرد» میباشد؛ و ظاهرا به همین جهت است که در معنای «جماعت» و «دین» هم به کار رفته است؛ در واقع، «امت» به جماعتی میگویند که قصد و هدف واحد و دین واحدی آنها را در کنار هم جمع کرده باشد. (معجم المقاييس اللغة1/ 23-27؛ مفردات ألفاظ القرآن/85-87) تعبیر «أُمَّةً واحِدَةً» در قرآن کریم هم در مورد جماعتی که همه با جهتگیری الهی باشند به کار رفته (مانند همین آیه و مائده/48 و نحل/93) و هم در مورد جماعتی که همگان از خدا رویگردان شده باشند (زخرف/33) و هم در مورد وضعیت بشر ابتدایی قبل از اینکه اختلافات میان آنها بروز کند (بقره/213؛ یونس/19).
حدیث
1) از امام صادق ع درباره این سخن خدا که می فرماید «و به فرض که پروردگارت میخواست، مردم را امتی واحد قرار میداد؛ ولی همواره در اختلافاند؛ مگر کسی را که پروردگارت [بر او] رحم کند» سوال شد؛ فرمودند: مردم امتی واحد بودند [و اختلاف کردند] پس خداوند پیامبران را برانگیخت تا حجت را بر آنها تمام کند.
الكافي، ج8، ص379 ؛ تفسير العياشي، ج2، ص164؛ علل الشرائع، ج1، ص120
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ»
فَقَالَ كَانُوا أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ لِيَتَّخِذَ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةَ.
2) از رسول خدا ص روایت شده است که فرمود: همانا امت موسی بعد از او 71 فرقه شدند که فرقهای از آنها اهل نجات است و 70 فرقه در جهنماند؛ و امت عیسی ع 72 فرقه شدند که فرقهای از آنها اهل نجات است و 71 فرقه در جهنماند؛ و همانا امت من هم بعد از من 73 فرقه خواهد شد که فرقهای از آنها اهل نجات است و 72 فرقه در جهنماند. [نکته: این حدیث نبوی، از احادیث مشهور در شیعه و سنی است، و حافظ با توجه این حدیث است که گفته:جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدندhttp://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh184/
و این شعرش، همانند این آیه و برخلاف آنچه مشهور شده، نه در تایید پلورالیسم و تکثرگرایی، بلکه در مذمت آن، و در مقام توصیه به یافتن فرقه ناجیه و تبعیت از آن است]
الخصال، ج2، ص: 585
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ: إِنَّ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى ع بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ.
3) از امام باقر ع در فرازی از روایتی درباره عالم ذر، می فرمایند:... آنگاه آدم ع عرض كرد: پروردگارا! ذريه من چه بسیارند؟! اينها را براى چه آفریدی؟ و از پيمان گرفتنشان چه منظور دارى؟ خداى عز و جل فرمود: تا مرا عبادت كنند و به من شرک نورزند و به پيامبرانم ايمان آوردند و آنان را پيروى كنند.
آدم ع گفت: پروردگارا! چرا بعضى از اينها را بزرگتر از بعضى ديگر مىبينم؟ و چرا برخى نور زيادى دارند و برخى نور كم، و برخى بىنورند؟
خداى عز و جل فرمود: ايشان را اين گونه آفريدم تا در تمام حالاتشان امتحانشان كنم.
آدم عليه السّلام عرض كرد: پروردگارا! بمن اجازه ميدهى چیزی بگويم؟
خداى عز و جل فرمود: بگو كه روح تو از روح من است [يعنى از روحى است كه من آفريدهام و به خود نسبت دادهام] و طبيعتت بر خلاف هستى من است [با توجه به ادامه حدیث، ظاهرا اشاره به این است که اگرچه به خاطر بهرهمندی از روح الهی به نکات درستی میرسی، اما به خاطر ابعاد طبیعی و جسمانیات، برخی مطالب را خلط میکنی و سوالهای ناشیانهای میپرسی]
آدم عرض كرد: اى كاش همه آنها را يكسان و يك اندازه و داراى طبيعت واحد ذات واحد رنگهای یکسان و عمرهای همانند روزی های برابر میآفریدی تا برخى بر برخى ديگر ستم نميكردند و هيچ گونه حسد و كينه و اختلافی در هیچ امری از امور، ميانشان پيدا نميشد.
خداى عز و جل فرمود: اى آدم با روح من سخن گفتى اما به خاطر ضعف طبيعتت خود را در مورد آنچه كه بدان علم ندارى، به تکلف انداختی! من همان خالق دانا هستم، بر اساس علمم در آفرینش آنها اختلاف انداختم و با مشیت و خواستهام، دستورم در میان آنها اجرا میشود و به جانب تدبير و تقدير من حرکت میکنند و خلقت من دگرگونى نپذيرد، همانا جن و انس را آفريدم تا بپرستندم؛ و بهشت را آفريدم براى هركس از آنها كه اطاعت و بندگیم کند، و از پيغمبرانم پيروى نمايد و باكی ندارم، و دوزخ را آفريدم براى هركس از آنها كه به من كفر ورزد و نافرمانيم كند و از پيغمبرانم متابعت نكند و باكی ندارم؛ و تو و ذريهات را آفريدم بدون اينكه احتياجى به تو و آنها داشته باشم، بلكه تو و آنها را فقط آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامين شما در دنیا و در زندگىتان و پيش از مردنتان نيكو كردارتر هستيد.
بدین جهت دنيا و آخرت و زندگى و مرگ و اطاعت و معصيت و بهشت و آتش را آفريدم و این چنین در تقدير و تدبير خود اراده كردم، با علم نافذم ميان صورتها و پيكرها و رنگها و عمرها و روزيها و طاعت و معصيتشان تفاوت انداختم، پس [بدین ترتیب] آنها را شقى و سعيد، بينا و كور، كوتاه و بلند، زیبا و زشت، دانا و نادان، توانگر و مستمند، فرمانبر و نافرمان، سالم و بيمار، زمينگير و بىآفت، قرار دادم تا سالم به کسی که مشکلی دارد بنگرد و مرا بسبب عافيتش شكر گزارد و آن شخص هم به سالم بنگرد و دعا كند و از من بخواهد تا او را عافيت بخشم، و بر بلاء من صبر كند تا از عطاء جزيل خود به او پاداش دهم، و توانگر به فقير بنگرد و شكر من بجا آورد، و فقير به توانگر بنگرد و دعا كند و از من بخواهد؛ و مؤمن به كافر بنگرد و براى آنكه هدايتش كردهام مرا شکر گوید.
پس بدین جهت آنها را آفريدم تا با خوشى و سختی و عافيتی که بدیشان دادم و آنچه بدان مبتلایشان کردم و در آنچه بدانها دادم یا ندادم آنها را بیازمایم؛ و منم خداوند مالك توانا؛ که حق دارم هرچه را مقدر كردهام، طبق تدبيرم اجرا کنم، و حق دارم آنچه را خواهم به نحوى كه خواهم، تغيير دهم؛ و بعضى از آنچه را مؤخر داشتهام مقدم دارم و برخى را كه مقدم داشته مؤخر كنم، منم خدائى كه هر چه اراده كنم انجام میدهم و از آنچه كنم بازخواست نشوم، و البته مخلوقم را از آنچه كنند بازخواست نمايم.
الكافي، ج2، ص 10-8 ؛ علل الشرائع، ص10-12
تدبر
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً ...»: خداوند در حالی که مقصد نهایی بشر را معلوم کرده است (ذاریات/56، جلسه دیروز) اما به انسان اختیار داده و نخواسته که او را به «خوب بودن» مجبور کند؛ و همین اختیار موجب میشود همه انسانها، در زمره امت واحدی که راه عبودیت خدا را میپیمایند، قرار نگیرند.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً و لا يَزالُونَ مُخْتَلِفين»: چون خدا به انسانها اختیار داده، و آنان را برای «خوب بودن» مجبور نمیکند، پس، همواره (لایزال) عدهای، و بلکه امتهایی، وجود خواهند داشت که از امت واحدهای که راه عبودیت (راه خوبیها) را در پیش میگیرند، فاصله گرفته متفاوت میشوند.
پس، در عین حال که باید بکوشیم خوب باشیم و دیگران را به «خوبی» دعوت کنیم؛ اما انتظار نداشته باشیم که همه افراد و همه امتها خوب باشند.
اگر این واقعیت ساده را بفهمیم، هم از بد بودن بدها این اندازه برنمیآشوبیم و به خاطر بدیهایی که از داعش گرفته تا آمریکا، از اراذل و اوباش گرفته تا سیاسان و دغلبازان، از متحجران گرفته تا خودباختگان، و ... در عالم پدید میآورند، این اندازه حرص نمیخوریم؛ و هم براحتی میتوانیم درک کنیم که ما مامور به وظیفهایم نه مامور به نتیجه .
دو گونه اختلاف در جوامع بشری هست: اختلاف در نژاد و زبان و... ، که ملیتها و جامعههای مختلف را میسازد؛ و اختلاف در جهتگیری و فلسفه زندگی، که «امت»های مختلف پدید میآورد (در نکات ترجمه، اشاره شد که «امت» نه هر «جامعه»ای، بلکه جماعتی است که قصد و جهتگیری واحد دارد).
در منطق قرآن، اختلاف اول، اختلافی است که خداوند در میان بشر قرار داده (حجرات/13) تا مایه «تَعارُف» (بازشناسی) مردم شود و تعاملات مردم را رقم بزند و مردم احتیاج متقابل به هم پیدا کنند (زخرف/32) تا مایه ارتقای جوامع بشری شود (انسان تنها نوعی از جانداران است که علیرغم شباهت شدید ژنتیکی، تنوع عظیم فرهنگی، و جوامع بسیار متفاوت دارد)؛ و این تلقی که «ای کاش همه انسانها کاملا مثل هم بودند» تلقی خامی است که اگر چنان بود، انسان، تفاوت جدی با سایر موجودات نمیکرد؛ نه امتحان و آزمایشی ممکن بود و نه به تبع آن رشد و برتریای برای نوع انسان (حدیث3).
اما مشکل در اینجاست که عدهای این دو را با هم خلط میکنند: اختلاف اول را بهانهای میکنند برای معتبر شمردن اختلاف در فلسفه زندگی و مقصد نهایی انسان؛ و این اختلاف است که اختلاف مذمومی است که خدا در عین حال که ما را از آن برحذر داشته (توضیح بیشتر در تدبر4)، اما امکان فروغلطیدن در آن را بر بشر سد نکرده است.
(حرف «لو» را اصطلاحا «شرطیه امتناعیه» میگویند : یعنی فرضی است که هیچگاه به وقوع نمیپیوندد. وقتی میفرماید «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً» یعنی اینکه خدا امکان انحراف را بر بشر سد کند، و بشر را امت واحده کند، فرضی است که هیچگاه به وقوع نمیپیوندد)
خداوند در حالی که ما را از اختلاف و فاصله گرفتن از جریان حق، برحذر میدارد (آلعمران/103 و 105؛ شوری/13) در عین حال تصریح کرده که همواره (لایزال) عدهای وجود خواهند داشت از امت واحدهای که راه عبودیت (راه خوبیها) را در پیش میگیرند، متفاوت میشوند.
به تعبیر دیگر، خداوند متعال، که توجه داشته که همواره اختلاف خواهد بود و همه به راه حق نخواهند آمد، اما در عین حال، یگانه فلسفه معتبر برای زندگی بشر را معرفی کرده است (جلسه دیروز، تدبر1)؛ پس، وجود اختلاف را، دلیل بر عدم امکان شناخت راه حق ندانسته است.
نکته تخصصی
مهمترین دلیل طرفداران تکثرگرایی و پلورالیسم، این است که چون دیدگاههای مختلفی وجود دارد و هر دیدگاهی بر دیدگاه دیگر نقدهایی دارد، پس نمیتوان قضاوت کرد که چه دیدگاهی درست و چه دیدگاهی نادرست است؛ پس همه یکسان برحق میباشند و کسی حق تخطئه دیگری را ندارد.
اینان به گونهای تحلیل میکنند که گویا دینداران و مخالفان پلورالیسم، از وجود اختلاف بیخبر بودهاند؛ در حالی که این آیه بخوبی نشان میدهد که کاملا ممکن است حقیقت قطعیای در کار باشد و باز هم عدهای از آن فاصله بگیرند و مایه اختلاف شوند؛ بنابراین وجود اختلاف، بتنهایی، دلیل بر حقانیت طرفین نزاع نمیشود.
به لحاظ منطقی نیز، این تلقی که «شرط درستی یک دیدگاه، این است که در آن اختلافی نباشد» تلقی ناروایی است؛ چرا که خود این تلقی (که مهمترین مبنای تکثرگرایی است) درستی خود را زیر سوال میبرد: چون خود تکثرگرایی هم مخالفانی دارد؛ و تکثرگرایان بر اساس مبنای خود باید اذعان کنند که دیدگاه مخالفان پلورالیسم هم حقانیتی کمتر از دیدگاه خودشان ندارد؛ یعنی همین دلیلشان، ردیهای بر صحت دیدگاهشان است.
یک شبهه
اگر خواسته و هدف خداوند از خلقت انسانها، حرکت آنها در مسیر عبودیت بوده است (ذاریات/56، جلسه دیروز) اینکه عدهای در زمره این امت درنمیآیند و اختلاف میورزند، نقضی بر اراده خدا نیست؟
پاسخ:
خداوند انسان را موجودی مختار آفریده است. همین که «مخلوق مختار» ایجاد کند، دو نوع اراده در مورد خداوند قابل تفکیک میشود:
- اراده تکوینی (یعنی خواستهای که حتما محقق میشود که در مورد سایر مخلوقات هم هست)؛ و
- اراده تشریعی (یعنی خواستهای که ابراز میشود، اما در حوزه اختیار آن موجودات قرار دارد و موجودات مذکور بدان مجبور نمیشوند.)
خداوند میتوانست به بشر اختیار ندهد و آنها را امت واحد قرار دهد، اما به بشر اختیار داد و اساسا معنای اختیار داشتن انسانها اراده تشریعی خدا زمانی به وقوع میپیوندد که هر فرد و جامعهای از افراد و جوامع، خودشان آن را اختیار کنند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com