چرا خدا به دو دسته رسول (رسولانی از فرشتگان و رسولانی از انسانها) اشاره کرد؟ شاید اشاره باشد به دو نوع واسطهگری بین خدا و مردم. هم واسطههایی از جنس فرشتگان و هم واسطههایی از جنس انسانها (بویژه که گاه وحی، بیواسطه بر خود پیامبر نازل میشد)؛ و اینکه انسان و فرشته شباهتهایی با هم دارند که میتوانند کاری همانند هم انجام دهند.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 30 تیر به آیه 75 سوره حج پرداخته شده و در آن آمده است:
اللَّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ بَصيرٌ
سوره حج (22) آیه 75
ترجمه
خداوند از فرشتگان فرستادگانی را گلچین میکند و نیز از مردم؛ بیقین خداوند شنوا و بیناست.
حدیث
1) ابوذر میگوید یکبار دیدم پیامبر تنها در مسجد نشسته است، فرصت را غنیمت شمردم و سراغش رفتم... [صحبتهایی رد و بدل شد تا اینجا که]
پرسیدم: تعداد انبیاء چند نفر بود؟
فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر.
گفتم: چند نفر از آنها «رسول» [فرستاده و دارای ماموریت] بود؟
فرمود: روی هم رفته سیصد و سیزده نفر.
گفتم: اولین انبیاء که بود؟
فرمود: آدم.
گفتم: او از انبیای مرسل بود؟
فرمود: بله، خدا او را به دست خویش آفرید و از روحش در او دمید. سپس فرمود: ابوذر! چهارتا ازا نبیاء، سریانی بودند: آدم و شیث و اخنوخ -که همان ادریس است و اولین نفری است که با قلم نوشت – و نوح؛ و چهارتایشان از عرب بودند: هود و صالح و شعیب و پیامبرت، محمد ص؛ و اولین پیامبر از بنیاسرائیل موسی ع و آخرینشان عیسی ع بود و ششصد نبی داشتند.
الخصال، ج2، ص524
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَسْوَارِيُّ الْمُذَكِّرُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو يُوسُفَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ السِّجْزِيُّ الْمُذَكِّرُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَسَدٍ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ أَبُو عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ الْبَصْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ جَرِيحٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ اللَّيْثِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ وَحْدَهُ فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَتَهُ ...
قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَمِ النَّبِيُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ قُلْتُ كَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمَّاءَ غَفِيرَاءَ قُلْتُ مَنْ كَانَ أَوَّلَ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ آدَمُ قُلْتُ وَ كَانَ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مُرْسَلًا قَالَ نَعَمْ خَلَقَهُ اللَّهُ بِيَدِهِ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ ثُمَّ قَالَ ص يَا أَبَا ذَرٍّ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سُرْيَانِيُّونَ آدَمُ وَ شَيْثٌ وَ أُخْنُوخُ وَ هُوَ إِدْرِيسُ ع وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ خَطَّ بِالْقَلَمِ وَ نُوحٌ ع وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مِنَ الْعَرَبِ هُودٌ وَ صَالِحٌ وَ شُعَيْبٌ وَ نَبِيُّكَ مُحَمَّدٌ وَ أَوَّلُ نَبِيٍّ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مُوسَى وَ آخِرُهُمْ عِيسَى وَ سِتُّمِائَةِ نَبِي ...
2) زندیق (= کافر)ی نزد امیرالمومنین ع آمد و ادعا کرد که اگر قرآن دارای اختلاف و تناقض نبود، من هم به دین شما درمیآمدم. و مواردی را بر شمرد و امام علی ع به یکایک آنها پاسخ داد... یکی از سوالاتش این بود:
در جایی خدا میگوید: «بگو ملکالموتی که موکل شماست شما را متوفی می کند» و در جای دیگر میگوید: «خداست که نفسها را هنگام مرگشان متوفی میکند.» و «و کسانی که ملائکه آنها را در جالی که پاک بودند متوفی کردند» و مانند آن؛ یکجا این را کار خودش می داند یکبار کار ملکالموت و یکبار کار ملائکه...
[حضرت شروع میکنند به یکایک اشکالات جواب میدهند و این مورد که میرسند میفرمایند:]
خداوند اجلّ و اعظم از آن است که خود متولی آن کار شود و کار رسولان و ملائکهاش کار اوست؛ چرا که آنها فقط به امر او کار انجام می دهند؛ پس خداوند از فرشتگانش رسولان و سفیرانی بین خود و خلائق گلچین کرد و آنها همان کسانیاند که خداوند در موردشان فرمود: خداوند از فرشتگان فرستادگانی را گلچین میکند و نیز از مردم.» پس هرکه از اهل طاعت بود، فرشتگان رحمت متولی قبض روحش میشوند و هرکه از اهل معصیت بود فرشتگان نقمت و سختگیر متولی قبض روحش میشوند؛ و ملکالموت یارانی از فرشتگان رحمت و نقمت دارد که به امر او حرکت میکنند و کارشان کار اوست و هرکاری که انجام می دهند به او منسوب میشود و بدین ترتیب کار آنها کار ملکالموت؛ و کار ملکالموت کار خداست چرا که او هرکه را بخواهد به دست هرکس که بخواهد متوفی میکند؛ به دست هرکه بخواهد میبخشد و منع میکند و ثواب میدهد و عقاب میکند و کار کارگزارانش کار اوست که آنها چیزی نمیخواهند مگر خدا بخواهد.
الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص247
جَاءَ بَعْضُ الزَّنَادِقَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا مَا فِي الْقُرْآنِ مِنَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّنَاقُضِ لَدَخَلْتُ فِي دِينِكُمْ فَقَالَ لَهُ ع وَ مَا هُوَ؟
...مِنْ سُؤَالِ هَذَا الزِّنْدِيقِ أَنْ قَالَ أَجِدُ اللَّهَ يَقُولُ «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» وَ مِنْ مَوْضِعٍ آخَرَ يَقُولُ «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» وَ «الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ» وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَمَرَّةً يَجْعَلُ الْفِعْلَ لِنَفْسِهِ وَ مَرَّةً لِمَلَكِ الْمَوْتِ وَ مَرَّةً لِلْمَلَائِكَةِ
... فَأَمَّا قَوْلُهُ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ قَوْلُهُ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ وَ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَهُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلُ رُسُلِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ فَاصْطَفَى جَلَّ ذِكْرُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَ سَفَرَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِيهِمْ- اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الطَّاعَةِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْمَعْصِيَةِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِكَةُ النَّقِمَةِ وَ لِمَلَكِ الْمَوْتِ أَعْوَانٌ مِنْ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ وَ النَّقِمَةِ يَصْدُرُونَ عَنْ أَمْرِهِ وَ فِعْلُهُمْ فِعْلُهُ وَ كُلُّ مَا يَأْتُونَ مَنْسُوبٌ إِلَيْهِ وَ إِذَا كَانَ فِعْلُهُمْ فِعْلَ مَلَكِ الْمَوْتِ وَ فِعْلُ مَلَكِ الْمَوْتِ فِعْلَ اللَّهِ لِأَنَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاءُ وَ يُعْطِي وَ يَمْنَعُ وَ يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ عَلَى يَدِ مَنْ يَشَاءُ وَ إِنَّ فِعْلَ أُمَنَائِهِ فِعْلُهُ فَمَا يَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه.
تدبر
خدا انسانها را به حال خود رها نکرده است؛ بلکه هم برای آنها پیام میفرستد و هم در این کار پیامرسانی، علاوه بر فرشتگان، برخی از خود انسانها را واسطه قرار میدهد.
«اللَّهُ يَصْطَفي ... رُسُلاً ... مِنَ النَّاسِ»: با توجه به معنی کلمه «یصطفی» (= برگزیدن امر خالص، توضیح بیشتر در نکات ترجمه)، این آیه دلالت بر عصمت پیامبران میکند: کسی که آلودگی داشته باشد، رسول نمیشود. (المیزان14/ 410)
همچنین این کلمه نشان میدهد انتخاب خدا، حساب و کتاب دارد و هرکسی لایق هرکاری نیست.
«اللَّهُ يَصْطَفي ... رُسُلاً ... مِنَ النَّاسِ»: بلافاصله بعد از اینکه در آیه 74 سوره حج فرمود که قدر خدا را نمیدانند و خدا قوی و شکستناپذیر است؛ در این آیه فرمود خدا رسولانی برمیگزیند. در آیه91 سوره انعام نیز بعد از آوردن تعبیر «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»، بر اینکه خدا پیامبر میفرستد تاکید کرده است.
ظاهرا این نوع بیان، پاسخ مناسبی است به شبههای که امروزه درباره نبوت شیوع پیدا کرده که گمان میکنند سخنان پیامبر، محصول مکاشفات شخصی اوست که با زبان خود (و لذا تحت تاثیر فرهنگ و زمانه خود) از آنها تعبیر میکند، نه اینکه واقعا خدا بر او سخنی نازل کرده باشد؛ زیرا گمان میکنند خدا نمیتواند سخن بگوید؛ در حالی که این ناشی از ضعف در خداشناسی آنهاست و خدا قوی شکستناپذیر است و هرکاری از جمله: بیان پیام و ارسال آن توسط برخی انسانها را میتواند انجام دهد.
توضیح تخصصی:
کاربردن کلمه «نمیتواند» در مورد خدا، تنها درجایی است که نشان داده شود که انجام کاری محال باشد (عبارتِ «نمیتواند»، به خدا برنگردد؛ بلکه به «ناممکن بودن آن کار» برگردد.) امر ناممکن امری است که مستلزم تناقض باشد؛ پس کسانی که شبهه فوق را مطرح کردهاند، تنها در صورتی سخنشان صحیح است که نشان دهند «سخن گفتن خداوند» در هر صورت، مستلزم تناقض است. در حالی که حداکثر کاری که کردهاند این است که مبتنی بر «تئوری خاصی درباره زبان» (= زبان، برساختهای صددرصد بشری است که هیچ پشتوانهای در متن واقعیت ندارد) در امکان سخن گفتن خدا شبهه کردهاند! پاسخش این است که این تنها تئوری ممکن درباره زبان نیست و مبناهای دیگری برای زبان ممکن است (مثلا دیدگاه افلاطون که زبان را طبیعی میدانست؛ یا دیدگاه چامسکی که پشتوانه و ریشه زبان را فطری میداند یا ...)؛ و لذا سخن گفتن خدا، امری ممکن است زیرا چنین نیست که «در هر صورت، مستلزم تناقض باشد».
عبارت «إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» توضیح چرایی «ارسال رسولان» است. اینکه خدا قوی است، صرفا نشان میدهد که خدا میتواند سخن بگوید و پیام بفرستد (تدبر 3) اما اینکه «میتواند»، دلیل نمیشود که «حتما» بفرستد؛ و لذا با این تعبیر، «حتما فرستادن» را مستدل کرد:
اگر بشر برای زندگی و رشد خود واقعا به امداد الهی نیاز داشته باشد، که دارد، چون خدا سمیع و بصیر است (یعنی تقاضای ناشی از این نیاز بشر را میشنود و وضع بشر را، که بدون این امدادها دچار چه بحرانهایی شده است، میبیند) پس حتما رسولانی را برمیگزیند و از طریق آنها پیامهای مورد نیاز بشر را به سویشان بفرستد.
تعبیر «رسول» (فرستاده)، منحصر در کسی که پیام بیاورد، نیست. بلکه هرکسی که برای انجام کاری از طرف دیگری مامور شود، مصداق «فرستاده» است. (چنانکه در حدیث2، «فرشتگان متصدی قبض روح» را هم مصداق این آیه دانست)
با توجه به این نکته، و نیز تدبر 4 (که خدای سمیع و بصیر، با انتخاب فرستادگان، پاسخگوی تقاضاهای بشر است) میتوان این آیه را دلیلی بر مهدویت نیز دانست؛ زیرا بشر هرچه جلوتر میرود، بیشتر ابراز میدارد که:
«تا نیایی، گره از کار جهان وا نشود»
و اگر خدا این درخواست بشر را میشنود و وضع نابسامان بشر را میبیند، پس، در قبال آن، از میان مردم، فرستادگانی گلچین میکند، پس، منجیای برای بشر خواهد فرستاد.
به امید درک محضرش.
«... مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ ...»: چرا خدا به دو دسته رسول (رسولانی از فرشتگان و رسولانی از انسانها) اشاره کرد؟
الف. چون دو گونه رسول داریم: «رسولان مَلَکی» که وحی را از خدا میگیرند و به «رسول انسانی» میرسانند، و «رسولان انسانی» که این وحی را به مردم عادی میرسانند (المیزان14/ 410)
ب. شاید اشاره باشد به دو نوع واسطهگری بین خدا و مردم. هم واسطههایی از جنس فرشتگان و هم واسطههایی از جنس انسانها (بویژه که گاه وحی، بیواسطه بر خود پیامبر نازل میشد)؛ و اینکه انسان و فرشته شباهتهایی با هم دارند که میتوانند کاری همانند هم انجام دهند.
ج. شاید ...
عبارت «إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ» هم میتواند اشاره به موضع خدا در قبال نیاز انسانها باشد (تدبر4) و هم میتواند ناظر به موضع خدا در قبال همین رسولان باشد: یعنی خدا که به این رسولان ماموریتی سپرده، خودش میشنود و میبیند که آنها پیام او را چگونه به مردم میگویند؛ و در واقع خودش ناظر و مراقب است که پیامش درست به دست مردم برسد.
همچنین میتوان «سمیع» را ناظر به عموم مردم، و «بصیر» را ناظر به رسولان دانست، ظاهرا مرحوم مشکینی و مرحوم الهی قمشهای بر همین اساس، آیه را ترجمه کردهاند (به ترتیب):
«... همانا خداوند (به نداى نيازهاى جامعه به تعليم و تربيت، و به حال رسولان و مربيان آنها) شنوا و بيناست.»
«... همانا خدا (به سخن عالميان) شنوا و (به لياقت آنان) بيناست.»