به گزارش بولتن نیوز، متن این یادداشت به شرح زیر است:
اگر فرهنگ را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم کنیم ارتباط این دو بخش از خلال زبان انجام میگیرد؛ یعنی بخش غیرمادی فرهنگ از خلال زبان نمود پیدا میکند و بخش مادی از طریق زبان به نشانهها تبدیل شده و در دستگاه شناخت، فهم میشود. با این بیان زبان نهتنها جلوهگاه فرهنگ است؛ بلکه یکی از مهمترین هستههای هویتی فرهنگ را تشکیل میدهد و از این منظر با سلطه و قدرت نیز پیوند میخورد. از این رو زبان میتواند عامل سلطهپذیری و دگرگونی فرهنگی باشد و یا عامل چیرگی و پویایی فرهنگ مبدأ. از سوی دیگر زبان پیوند تنگاتنگی با اندیشه دارد. ما از خلال زبان، تفکر میکنیم و از همین روست که برای شناسایی فرهنگ هر قوم و بومی، شناخت زبانشناسانه ضرورت مییابد.
مواجهه با زبان از چند منظر قابل بررسی است؛ به مثابه واقعیت اجتماعی (گذشته، حال و آینده)، بهمثابه یک اندام و ارگان ذهنی و به مثابه موضوعی انتزاعی. از منظر دوم، زبان شاخص واقعیت اجتماعی است و لذا موجد و حفظ کننده مجموعه روابط اجتماعی، ارزشها و هویتها و قطعاً یکی از مهمترین و اساسیترین ابزارهای انتقال معارف، علوم، فرهنگها و تمدنهاست. شناخت هیچ علمی میسر نیست الا از طریق تسلط بر زبان و دستگاه اصطلاحات علمی تولیدکننده آن علم. زبان از این منظر پدیدهای علمی، فرهنگی و تمدنی است که با زبان عامیانه و گفتاری تفاوت دارد و قطعاً برای بهرهگیری از ظرفیت همهجانبه علوم تولیدشده توسط دیگران، و حتی نقد و بررسی دقیق آن، تسلط همهجانبه بر زبان و اهل اصطلاح بودن بسیار مهم است.
زبان، بخش مهم موهبت زیستشناختی مشترک انسانهاست و بهگونهای سرنوشتساز وارد حوزه تفکر، عمل و روابط اجتماعی و حتی سبک زندگی و حوزه رفتار ما در مقیاس تمدنی و تاریخی شده است؛ بنابراین، زبان در مرکز زندگی ماست.
رویکرد رهبرحکیم انقلاب به مقوله زبان یک رویکرد سلبی مطلق نیست، بلکه اساس ورود ایشان به ترجمه و آموزش زبان خصوصاً زبان انگلیسی با قبول ضرورت آن، از جنبه تحذیری و البته سیاستگذارانه است. به این معنا که ترجمه یا آموزش زبانهای خارجی و بهویژه انگلیسی، فینفسه موضوع مسئلهسازی نیستند و نهتنها مسئلهساز نیستند، بلکه ترجمه و آموزش آنها با قیودی لازم هستند، اما وضعیت موجود حضور و ظهور این زبان در فرهنگ و جامعه نگرانکنندهاند و سیاستگذاریهای لازم برای بهرهبرداری از این ظرفیت در مسیر پیشرفت کشور از سویی و پیشگیری از بروز آسیبهای برآمده از آنها از سوی دیگر نشده است. بهواقع ورود و حضور خاص و نامتعارف و آسیبزایی این زبان به جامعه و فرهنگ ایرانی، عامل اصلی برای نگاه هشدارگونه ایشان به این مقوله است. این هشدار و نگرانی در بیانات ایشان مبتنی بر پایههای نظری و عملی متعددی توجیه شدهاند که در ذیل به مهمترین آنها اشاره میشود. این مستندات طیف وسیعی از موضوعات را در برمیگیرد که میتوان آنها را در سه رهیافت کلی قرار داد:
الف) تمدن نوین اسلامی و آینده آن
ب) هویت جامعه اسلامی و ایرانی
ج) تعلیم و تربیت اسلامی و بومی
این سه رهیافت در ارتباط رفت و برگشتی با یکدیگر ارائه و دنبال شدهاند و یک منظومه فکری و عملیاتی را در رابطه با زبان به وجود آوردهاند.
الف) رهیافت تمدنیارزش زبان برای شناخت فرهنگها و تمدنها، همچنین نشان دادن تطورات و تحولات آنها بر کسی پوشیده نیست؛ بنابراین، زبان کارکردهای تمدنی دارد. در کارکرد واقعی تاریخی زبان و فرهنگ، زبانها را نمیتوان از فرهنگها و نظام ارزشها جدا کرد؛ زبان جزء جداییناپذیر فرهنگها است. هیچ زبانی وجود ندارد مگر اینکه در بستر تمدنی و بافت فرهنگی شکلگرفته باشد و قوامبخش انتقال معارف و دستاوردهای تمدنی و فرهنگی به دیگر نسلها و دیگر فرهنگها و تمدنها باشد.؛ زبان، چیزی جدای از محمول خود نیست. بد نیست بلایی که اسپانیاییها و پرتغالیها بر سر تمدنهایی مثل آزتک یا مایا در امریکای مرکزی و وابستگی مطلق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آنها از رهگذر زبان آوردند را مطالعه کنیم. یا آسیبهایی که در کشورهای آسیای جنوب شرقی و یا شبهقاره از رهگذر غلبه و اختلاط زبانی رخ نموده را بررسی کنیم تا عمق و اهمیت تأثیر زبان بر ساختهای تمدنی مکشوف شود.
مقام معظم رهبری بهعنوان سیاستگذار نظام اسلامی، متفکر تمدنی و فقیه برجسته همواره به دنبال زمینهسازی تحقق تمدن نوین اسلامی در تمام لایههای بینشی، گرایشی و رفتاری آن بوده است؛ تمدنی که قرار است ضمن حفظ حیات دینی مسلمانان در دوران جدید، الگوی جدید از زندگی مطلوب و پیشرفته را در مقابل جهانیان قرار دهد. این رویکرد، اساساً با رویکرد فعلی تمدن غربی و مروجان داخلی آن که از روی استکبار و تمامیتخواهی به دنبال از بین بردن سایر فرهنگها و هویتهاست، در تضاد است. مواجهه و جبههگیری ایشان در برابر غرب و به ویژه آمریکا، اولاً ناشی از ماهیت تمدن غربی و در ثانی مربوط به عملکرد این تمدن در برابر سایر فرهنگها و جوامع غیر غربی است. برای ایشان اسلام اصالتاً موضوعی برای هویت بخشیدن و زندگی مطلوب انسانهاست و نباید اسلام در موضعی تعریف گردد و یا قرار بگیرد که این شاخصها از دست برود و هر عاملی که به این وجه به اسلام در دنیای معاصر ضربه بزند و یا آن را تخفیف دهد، مورد نقد و مواجهه ایشان قرار میگیرد و طبعاً تمام آنچه که به تحقق آن کمک میکند، مورد توجه ایشان در سیاستگذاری کلان قرار میگیرد. مفاهیم دوست و دشمن، خودی و غیر خودی، حق و باطل، ... در این راستا معنای کلان و تمدنی خود را پیدا میکنند. در نظر ایشان، هر آنچه که در این راستا به جبهه حق کمک میکنند و یا لازم است در راستای تحقق این جبهه ایجاد و گسترش پیدا کند، موضوعیت تمدنی و هویتی پیدا میکند. کمیت و کیفیت حضور و ظهور زبانهای خارجی، زبان فارسی و عربی و ترجمه و یا آموزش آنها نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. معیار نقد وضع موجود زبان در جامعه ایران و سایر ملل مسلمان، برگرفته از نگاهی تمدنی است که مسیری ساختنی را برای عینیت بخشیدن به معارف اسلامی در آینده دنبال میکند و هر آنچه به این ساختن کمک میکند تأیید و هر آنچه این ساختن را منحرف و یا به تأخیر میاندازد، از آن احتراز میشود. تمام دوگانههای خودباوری – خودباختگی، مقاومت - وادادگی، استقلال - وابستگی، استکبار - استضعاف، اسلامی سازی - غربی سازی، جهانیشدن و جهانیسازی- افقگشایی تمدنی، نظام سلطه (تکقطبی) – نظام چندقطبی، تهاجم فرهنگی – مقاومت فرهنگی، ... که ایشان در تحلیل سایر موضوعات و مسائل ایران و اسلام به کار میبرند در رابطه با موضوع زبان نیز مصداقهای خود را پیدا میکنند.
ب) رهیافت هویتیدر نگاه مقام معظم رهبری بین زبان یک قوم و یا یک ملت و هویت فرهنگیاش، رابطه مستقیمی وجود دارد و بهنوعی زبان عامل حفظ، تداوم، بقا و پویایی یک فرهنگ است. با توجه به اشرافی که ایشان روی زبان فارسی دارند، آن را یک زبان ممتاز جهانی که دارای ظرفیتهای گسترده در حوزههای مختلف است میدانند و پیگیر و معتقد به گسترش این زبان در تمامی عرصههای داخلی و خارجی هستند، لذا هرگونه برنامه یا سیاستی که باعث به محاق رفتن این زبان گردد را در تضاد و یا تخالف با حفظ این جایگاه دانسته و نسبت به آنها هشدار میدهند. برخی فراموش میکنند که زبان فارسی، گذشته از آنکه زبانی تمدنی و تمدنساز بوده و هست، زبان بوم ما، زبان زیست ما و زبان تفکر و زندگی ماست.
از منظری دیگر ورود ایشان به این موضوع، سابقه و تجربه تاریخی این موضوع در سایر کشورهاست که باید از آنها عبرت گرفته شود. ایشان با رجوع به سابقه کشورهایی که در مواجهه زبانی با زبانهای خارجی و بهویژه انگلیسی، زبان خود را از دست دادهاند و نشان دادن جایگاه و پایگاه آنها در حفظ هویت ملی، استقلال فرهنگی و حفظ سنتها و دستاوردهای تاریخی خود، نشان میدهد که یکی از مهمترین راهها برای حفظ تشخص ملی جامعه ایرانی که با فرهنگ اسلامی ممزوج هست، حفظ زبان فارسی در کلیه سطوح استفاده از آن است.
نکته آخر ذیل این رهیافت در رابطه با ورود زبان خارجی، مربوط به ماهیت زبانها است. به عبارتی زبانها، فقط مجموعهای از الفاظ و یا جملاتی نیستند که به منظورهای مختلف استفاده میشوند. زبانها حاوی انواع و اقسامی از شیوههای زندگی، تفکر، احساس، رفتار و ... هستند و با ورود خود، در واقع این شیوهها، وارد فرهنگ و جامعه پذیرنده زبان (ایران) قرار میگیرند و در واقع، نوعی تخریب فرهنگی در ابعاد مختلف برای جامعه پذیرنده زبان خارجی اتفاق میافتد. این موضوع، وقتی در نظر ایشان مهم میگردد که ورود زبان خارجی، از طرف جامعه پذیرنده بدون برنامه و هدف و برنامهمدار بودن آن از سوی فرستندگان و ترویجکنندگان زبان خارجی محرز باشد. در این حالت رواج زبان خارجی، نوعی نفوذ هدفمند به پایههای اساسی یک فرهنگ و جامعه خواهد بود که در طولانیمدت باعث از بین رفتن یا ضعیف شدن زبان و فرهنگ جامعه خواهد گردید و جامعه استقلال و هویت خود را از دست داده و به عاملی در نظام فرهنگی غربی مبدل خواهد شد. زبان دروازه راهیابی به دستاوردهای اندیشهای و فکری است و نتیجه بهرهگیری از آن، میتواند شکوفایی علمی و فرهنگی باشد؛ اما باید مراقبت کرد که جای خود را به نفوذ فرهنگی ندهد؛ ضمن اینکه اگر این فراگیری تنها از یک زبان خاص، فیالمثل انگلیسی باشد امکان را برای داد و ستد فرهنگی با دیگر فرهنگها و زبانها خواهد بست.
در این میان، تفاوت ظریفی بین ترجمه و زبانآموزی و گسترش زبانهای دیگر در جامعه است که باید توجه داشته باشیم از خلال ترجمههای هدفمند، شیوههای اندیشیدن و فلسفیدن عموماً منتقل میشوند ولی از خلال همهگیر شدن یک زبان در زبان دیگر آنچه بیش از همه امکان انتقال مییابد سبک زندگی است. فیالمثل بعید میدانم موج تغییرات و ازخودبیگانگی بخشی از طبقه متوسط شهری در کلانشهرها که از خلال آسیبهای اختلاط زبانی و از رهآورد امتزاج با سبک زندگی غربی رخ نموده است، قابل رؤیت و آینده این روند قابل پیشبینی نباشد.
ج) رهیافت آموزشی ـ تربیتیبر اساس دو رویکرد بنیادی مذکور، رهبر حکیم انقلاب، نحوه استفاده درست و اشتباه از ظرفیتها و امکانات مختلف مرتبط با زبان را دنبال میکنند. بهواقع در این رهیافت، بیانات مربوط به وضعیت موجود و مطلوب حضور و ظهور زبانهای خارجی در ایران و در جهان اسلام و یا چگونگی این حضور است. در این موضوع، زبان از دو وجه قابل بررسی میشود: 1) وجه عمومی، 2) وجه نخبگانی. عموماً موضوع آموزش زبانهای خارجی و یا ورود الفاظ مرتبط با زبان خارجی در زبان روزمره، در وجه اول پررنگ میشوند و موضوع ترجمه و حواشی آن در وجه نخبگانی اهمیت بیشتری پیدا میکنند. در نظر ایشان، نظام تعلیم و تربیت اسلامی عمومی و تخصصی در سطوح مختلف خود از خانواده تا رسانه و دانشگاه، باید بهگونهای زبان خارجی را به کار بگیرد که دو هدف مذکور را تأمین کند. ایشان برای تأمین این دو هدف، موارد ذیل را به کرات طرح و دنبال کردهاند:
پرهیز از تقلیدگرایی، پرهیز از خودکمبینی، توجه به اجتهاد و نو شوندگی، پرهیز از ترجمهگرایی فکری و علمی، پرهیز از ترجمهگرایی سیاسی، تقویت و پیش بردن زبان فارسی، ترجمه آثار خوب فارسی، گسترش مراکز آموزش و پژوهش زبان فارسی در داخل و خارج از کشور، آموزش هدفمند و برنامهریزیشده زبانهای متعدد خارجی، واژهسازی برای زبان فارسی، بالا بردن جایگاه زبان فارسی با افزایش کمّی و کیفی تولیدات علمی، استفاده از زبان علمی سایر کشورهای غیر انگلیسیزبان، ایجاد مرجعیت علمی جهانی برای زبان فارسی، توجه به نقشهای استعماری جدید غرب در موضوعات و مسائل مرتبط با زبان و زبانآموزی، توجه به ابعاد پنهان و فرهنگی زبان و زبانآموزی، توجه به اهمیت جایگاه ترجمه در تحجر فکری و علمی و یا نو شوندگی و اجتهاد فکری و علمی، پرهیز از ترجمهمحوری در علم و تولید علم، قرارگیری ترجمه در ابتدای کار فراگیری علم و نه انتهای آن، توجه به نیازها و خلأهای جامعه در ترجمه کتاب، پرهیز از ترجمه آثار دسته دوم و سوم، بیتوجهی به داشتههای خود در اثر ترجمهگرایی، ایجاد وابستگی فکری و فرهنگی با ترجمه در مراکز علمی.
توجه مجموعی به این سه رهیافت، چارچوب فکری مقام معظم رهبری در موضوع ارتباط زبان با تولید علوم انسانی اسلامی را مشخص میکند.
ایشان اولاً با حفظ زبان فارسی و گسترش آن که ممزوج با فرهنگ و معارف اسلامی است، سعی در حفظ هویت اسلامی و ایرانی دارد و با این کار، ضمن حفظ زمینهها و بسترهای فرهنگی لازم برای رشد درونی و مستقل، زمینه نوآوری و اجتهاد را برای نخبگان به دو شکل فراهم میکنند: در شکل اول، پایه و پشتوانه قوی و باثبات برای گام برداشتن و ساختن تمدن جدید اسلامی برای جامعه به وجود میآورد و به آنها جرئت و قوت فرهنگی ـ تاریخی برای طی مسیر سخت تمدنسازی میدهد و در شکل دوم، حضور و ظهور یک زندگی و فرهنگ بومی و اسلامی و امکان شناخت و عرضه علوم انسانی مرتبط با این زندگی را برای محققان این عرصه مهیا میکند.
ثانیاً با افقگشایی جدید و نگاه تمدنی و روبهجلو به زبان فارسی، ضمن خنثی کردن اثرات تمدن غرب در ابعاد مختلف آن، توانها، نیروها و ظرفیتهای نخبگانی جامعه ایران را به سمت هدف والا و بلندمدت هدایت میکنند تا جامعه ایرانی در مواجهه با تمدن غربی، دچار یأس، سرخوردگی، وادادگی و ... نشود.
ثالثاً با ارائه معیارهای مشخص، امکان راهبری و برنامهریزی عملیاتی را در مواجهه و استفاده از زبانهای خارجی را برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی در کلیه سطوح فراهم میآورد که بحث ترجمه و جایگاه آن در تولید علوم انسانی اسلامی، بخشی از این مواجهه است. بگذریم از این نکته که میتوان بحث مبسوطی را در باب قدرت ایجاد وفاق فرهنگی و زبانی منطقهای بین کشورهای فارسیزبان منطقه و حتی فراتر از منطقه و در مقیاس بینالمللی بین جماعت فارسیزبان دنیا ایجاد کرد و ثمرات علمی و سیاسی و اقتصادی آن را برداشت کرد.
بیتردید دایره و دامنه مطالعات در باب زبان بسیار گسترده است و از اینرو علوم مختلفی مانند زبانشناسی متولی این بررسیها است. لذا پیشنهاد میشود فارغ از درگیریهای سیاسی، به عمق راهبردی مواجهه رهبر حکیم انقلاب با این مقوله پی ببریم و با محور قرار دادن رویکردی تمدنی در افق کلان مرجعیت علمی و تمدنی در دنیای معاصر، در کشورمان به بحث زبان و اهمیت آن بنگریم. از این رویکرد قطعاً رشتههای مهمی چون زبانشناسی و روابط آن با شاخههای مختلف علوم انسانی و نقش و جایگاه آن در فرآیند بایستهشناسی، سیاستگذاری، برنامهریزی و اقدام در مسیر تحول و تولید علوم انسانی اسلامی و بومی مورد توجه قرار میگیرد. این مباحث از آسیبشناسی آموزش زبان بومی و اصیل و مادری در کشور آغاز و تا عرصههای برنامهریزی برای فراگیری و گسترش آموزش زبان دوم در کشور و پیگیری زبانشناسیهای تخصصی در رشتههای مختلف علوم انسانی دامن میگستراند. آنان که بدون این مواجهه راهبردی با مقوله زبان و ترجمه و مباحث اینچنینی، بیاناتی را مطرح میکنند که اتفاقاً ظرفیت تبدیل شدن به سیاستهایی در نهادهای علمی ـ فرهنگی ما دارد، باید توجه بیشتری به ابعاد مسئله داشته باشند. کافی است به سابقه پژوهشی نهادهای سیاستگذار و برنامهریز در زمینه زبان و ترجمه سری بزنیم و ببینیم آیا تا به حال پژوهش مبسوطی در باب آسیبشناسی روانشناسانه چندزبانگی در کشور ما ذیل نهادهای سیاستگذار و برنامهریز در حوزه علم و فکر و فرهنگ انجام شده است؟
آیا جنبههای اجتماعی، تاریخی، تمدنی، فرهنگی و هویتی و حتی سیاسی و حقوقی چند زبانگی بررسی شده است و پژوهش معتنابهی در این زمینه وجود دارد؟
آیا پدیدههایی مانند چند فرهنگی برآمده از گسترش زبانآموزی و چند زبانگی مورد واکاوی قرار گرفته است و برای جهتدهی و تبدیل آن به فرصت تدبیری شده است؟ زیادند از این دست سؤالاتی که قبل از هر سیاستگذاری و تجویزی باید به آنها پرداخت.
باید توجه داشت که گسترش زبانآموزی و ترجمه، یک جریان دو سویه است از درون به بیرون و از بیرون به درون؛ بنابراین، هرگاه این جریان یکطرفه به درون شود، عاملی برای چیره شدن و سلطهپذیری و خودباختگی است.
* استادیار دانشگاه باقرالعلوم (ع)
انتهای متن/