گروه فرهنگی ـ رضا سیفپور*: چند وقت پیش با یکی از تجار بزرگ ایرانی ساکن چین گفتگویی داشتم . او از هر دری سخن می گفت و من فقط به دنبال این بودم که بدانم در چین چه می گذرد !؟ می خواستم بدانم مردم چین چطور زندگی می کنند ؟ بعد از او درباره کیفیت این کالاهای چینی سوال کردم . او پاسخی داد که به شدت ذهن مرا به خود مشغول ساخت . پاسخ کوتاه او سه وجه اساسی داشت . او گفت ؛ چینی ها بسیار سخت کار می کنند و برای محصول خود هم سه استاندارد تعریف می کنند ، یکی استاندارد محصولات صادراتی برای اروپا و آمریکا ، دیگری استاندارد محصولات مورد استفاده در خود چین و نهایتا سطح استانداردی متناسب با خواست مشتری!! او با همین پاسخ کوتاه اگر چه مرا از علت کیفیت پایین محصولات چینی و نقش تجار ایرانی آگاه ساخت اما در کنار آن بخشی از رمز و راز پر از ابهام موفقیت چینی ها را هم برایم برملا ساخت . چیزی که منبعث از « سبک زندگی » و نگاه مردم چین به موضوع « کار » و « تولید » است . این گفتگوی کوتاه سوالی را در ذهن من ایجاد کرد ؛ کار تولید محور در « سبک زندگی » ما ایرانی ها چه جایگاهی دارد ؟ و « کیفیت تولید » در کار ما چگونه تعریف می شود؟
به گزارش بولتن نیوز، این جمله را بارها شنیده ایم که « نفت باعث همه بدبختی های ماست»! . متاسفانه این جمله یکی از توهین آمیزترین و زشت ترین جملاتی است که ممکن است یک ملت در حق خودش بگوید. چطور ممکن است نعمت سرشار خداوند باعث بداقبالی یک ملت شود ؟! . اتفاقا برعکس ، بد اقبالی ما از آنجا شروع شد که فهمیدیم به جای کار کردن می توان از ماحصل کار دیگران خورد و پولش را پرداخت . این یعنی نوعی از تن پروری ! بله مشکل ما از آنجا آغاز شد که دقیقا در سرآغاز حرکت جهان برای « تولید » ، ما دچار « سندرم تن پروری نفتی » شدیم . بدیهیست در این بیماری خود نفت تقصیری ندارد . تقصیر از خود ما و دولتمردان ما در همان سال های آغازین قرن بیستم بود . البته اینجا فقط دولتمردان فاسد نبودند که تقصیر داشتند ، خود مردم هم به گواه تاریخ بی تقصیر نبودند . گویی همه ما با هم مستعد این بیماری بودیم . اجازه دهید نکته فوق را یک بار دیگر توضیح دهم . به گواه تاریخ و مستندات جهانی ، ایرانیان مردم با استعداد، هنرمند و صنعتگری بودند اما مشکل اینجاست که این هنر و تخصص دقیقا در زمانی که باید شکل « تولید انبوه » و صنعتی به خود می گرفت در جا زد . ما بهترین فرش را تولید می کردیم اما هیچگاه به فکر تاسیس یک کارخانه یا کارگاه بزرگ فرش نیافتادیم . ما پارچه می بافتیم اما در حجره های کوچک خانه ها و نه در کارگاه و کارخانه . ما کشاورزی می کردیم اما نه برای فروش بلکه برای امرار معاش و همه اینها یعنی اینکه ما صدای « انقلاب بزرگ صنعتی در دنیا » را نشنیدیم . البته ما برای این نشنیدن تاریخی هزینه های بسیاری داده ایم که کوچکترین آن سالها استعمار دول غربی بود و ماحصل آن این تغییرات بنیادین در « فرهنگ کار » و « سبک زندگی » و « مصرف زدگی » مفرط .
برخلاف نظر بسیاری از ما ، « انقلاب صنعتی » ، یک انقلاب فیزیکی وفنی نبود که نتیجه آن فقط تولیدکالا و چرخیدن چرخ کارخانه ها باشد ، « انقلاب صنعتی » در ابتدا یک « انقلاب فرهنگی » بود . انقلابی که « سبک زندگی » مردم و نگرش آنها را به دنیای پیرامون تغییر داد . این اقلاب با خود « فلسفه تولید » را آورد . فلسفه ای مهم در پاسخ به اینکه « چرا باید تولید کنیم؟ » و « چگونه باید تولید کنیم؟ ». این نگرش باعث شد تا « تولید » ، تنها به یک « خط تولید » کوچک و یک کارگاه ساده محدود نشود . این نگرش با خود چرخه « تولید - مصرف » و « مصرف - تولید » را به همراه آورد که برای تکمیل و تداوم به یک ورودی مطمئن و یک خروجی مستمر هم نیاز داشت . دقیقا در همین فرآیند بود که « استعمار نو » در پاسخ به نیاز اول و سپس استعمار فرانو در پاسخ به نیاز دوم شکل گرفت و ما بدون آنکه خودمان بدانیم در هر دو محدوده زمانی ، ابتدا به یک مزرعه تولید مواد اولیه برای خط تولید غرب و سپس به یک بازار ثابت و شلوغ برای محصول های آن نظام « سلطه فرهنگی - اقتصادی » تبدیل شدیم . بدتر از همه آنکه وقتی هم که خواستیم به خود بیاییم متاسفانه فقط کارگاه و کارخانه را دیدیم و گمان کردیم که با تصاحب آن کارگاه ها وکارخانه ها می توانیم سالها عقب ماندگی تلخ را جبران کنیم و ما هم صنعتی می شویم . این یعنی اینکه دولتمردان ما در زمان خود درک درستی از فضای جدید دنیا نداشتند . آنها درواقع فکر می کردند دنیا فقط شاهد یک تغییر رویکرد در صنعت و تولید شده است واز اینرو گمان می کردند با خرید چندکارخانه می توانند کل تاریخ را دور بزنند! . این باعث شد که پس از سالها ، هنوز هم ما به دنبال ورود « تکنولوژی تولید » باشیم ، نه شناخت « فلسفه تولید » آن محصول . به دنبال این نگاه سودجویان اقتصادی به دنبال ورود محصول بودند و دلسوزان اجتماعی به دنبال ورود تکنولوژی ، و هیچکس به فکر ورود « فلسفه تولید » محصول ، متناسب با نیاز جامعه ما نبود . این باعث شد تا هیچگاه از خود نپرسیم که ما چرا باید خودرو تولید کنیم ؟ ما چرا باید موبایل تولید کنیم ؟ ما چرا باید تلویزیون تولید کنیم ؟ ما چراباید یخچال و ماشین لباسشویی بسازیم ؟ اینها چه جایگاهی در مسیر زندگی ما دارند ؟ این سوالاتی است که هیچگاه ، حتی تا همین امروز ، از خودنپرسیدیم و دقیقا از همینجاست که سلطه تکنولوژی وارداتی و بی کیفیت ، « سبک زندگی » ما را هم تغییر می دهد . آنگاه ما می شویم مصرف گرای عاشق محصولات خارجی ! .
وقتی رهبر معظم انقلاب به درستی موضوع سبک زندگی به عنوان یک موضوع اساسی جامعه مارا مطرح می سازند از ما می پرسند« تولید کیفی در بخشهای مختلف چقدر مورد توجه و اهتمام است؟» یعنی کیفیت تولید !! یعنی همان چیزی که چینی ها برای آن سه سطح قائل شدند . تولید برای چی ؟ و برای کی ؟! ما باید به این سوال پاسخ دهیم و پاسخ به این سوال دقیقا مرتبط با نوع نگاه ما به زندگی و سبک زندگی ماست .
اجازه دهید فعلا موضوع چین را همینجا نگه داریم و به ژاپن نگاهی بیاندازیم . ما در زمان عباس میرزا یعنی حدود 40 سال زودتر از ژاپنیها دانشجو به غرب فرستادیم . هم ما و هم ژاپنی ها فهمیده بودیم که در غرب یک خبری هست . پس دولتمردان هر دو ملت خواستند تا نخبگانشان به آن دیار بروند و ببینند آنجا چه خبر است ؟ ! . با این تفاوت کهیکی نیم قرن زودتر از دیگری رفت و اکنون پس از سالها می بینیم که دو ملت به دو مسیر جداگانه رفتند . ژاپنی ها 40 سال بعد رفتند و « فلسفه تولید » را با خود آوردند . ما 40 سال زودتر رفتیم و « خط تولید » را به سوغات آوردیم . آنها « تفکر تولیدی » را با خود به کشورشان آوردند و ما « تفکر مصرفی » را ! . صنعت اتومبیل ما شاهد خوبی برای این ماجراست . اینطور است که ما از کرهایها زودتر صاحب صنعت اتومبیل شدیم اما آنها اتومبیل « تولید » می کنند و ما اتومبیل « سوار » می شویم . ما اتومبیل را دوست داریم چون از سواری اش لذت می بریم اما آنها اتومبیل را دوست دارند چون سریع ، ارزان و مطمئن آنها را به سرکار می رساند . آنوقت کارخانجات خودروسازی ما می شوند مونتاژکامحصولات چین کارخانجات کره می شوند بزرگترین صادر کننده اتومبیل در دنیا . این یعنی آنکه اکنون ما به شدیدترین وجه ممکن به یک « جامعهی مصرفی » تبدیل شده ایم و چون به « فلسفه تولید » محصولات توجهی نداریم عنصر « کیفیت » هم در محصولاتمان گم شده است . از این منظر متاسفانه ما از نظر فکری و فلسفی اصولاً با روند « تولید کالا » هماهنگ نشدیم و تنها به سراغ « مصرف کالا » روی آورد و از « کار » منجر به « تولید » فاصله گرفتیم . این در حالی است که به باور دینی ما؛ پرکاری یک ارزش محسوب می شود (1) و در فرهنگ ملی ما نیز «کار بالاترین دارایی انسان »(2) محسوب می شود . این فرهنگ، یقین بدانید که جامعه را به سمت تعهد کاری وکیفیت مداری سوق می داد اما متاسفانه در قرن اخیر می بینیم که « کار » از اولویت ما خارج شد و « مصرف » جای آن را گرفت . علت آن هم چیزی نیست جز همان بی توجهی به شرایط زمانی خاص دنیا و بی تدبیری حاصل از نگرش دور زدن تاریخ . ما خواستیم « یک شبه ملا شویم! » اما نشد . ذکر این نکته در همینجا لازم است که از قضا ما با « مصرف »مشکی نداریم . چه اشکالی دارد کسی که « تولید » می کند ، « مصرف » هم بکند ؟ ، این نه تنها بد نیست بلکه کمک به چرخه تولید و گسترش رفاه هم محسوب می شود اما مصرف بدون تولید یعنی یک آفت بزرگ .
برگردیم به همان جمله اول و سخنی که دوست تاجر من درباره کشور چین گفت . وجه اول آن جمله « کار» بود آن هم کار بسیار سخت . وجه دوم هم چیزی نبود جز « کار » منجر به « تولید » واما وجه سوم دلالت بر توجه به « کیفیت » متناسب با نیاز و خواست مصرف کننده داشت . این سه وجه ممتاز در واقع در نوع نگرش و « سبک زندگی » مردم چین ، از کوچکترین رده ها تا بالاترین مقام ها نهادینه شده و تنها از این طریق است که یک کشور با بیش از یک میلیارد و سیصد میلیون نفر جمعیت نه تنها توانسته خود را از بحران های اقتصادی برهاند بلکه توانسته اقتصاد جهان را هم تحت تاثیر قرار دهد .
توجه به نکات فوق نشان می دهد که اگر ما به دنبال ارتقای « کیفیت تولید » هستیم باید همانطور که در دین ما و در پیشینه تاریخی ملت ما توصیه شده ، ابتدا کار را به عنوان یک « ارزش »در جامعه معرفی کنیم و سپس به کارآفرین و کارگر منزلتی دوباره ببخشیم . در نهایت هم باید همچون یک خالق ، کارمان را در جهت خلق یک محصول و خدمت مناسب سوق دهیم و بدانیم که چه چیزی را برای نیل به چه هدفی و برای کدام مصرف کننده تولید می کنیم ؟ . آن وقت است که کیفیت تولید ما متناسب با خواست و نیاز ما و مشتری هایمان می شود . اگر ما به انسان در ذات انسان بودنش ، همانطور که در دین مبین اسلام توصیه شده ، ارزش بگذاریم دیگر برای نصب یک ایربک روی فرمان یک خودرو اینهمه راه فرار نمی تراشیم و کشورمان پرنمی شود از خودروهای چینی که فقط یک ایربک دارند .
از احترام به ذات انسان به عنوان یک مولفه مهم در « سبک زندگی » گفتیم و باید یادآور شویم که این هم یک رکن مهم در جریان اقتصاد جهانی محسوب می شود که بطور مستقیم به کیفیت محصولات تولیدی ما هم بستگی دارد . این یعنی اینکه نگاه ما به انسان (کارگر یا نیروی کار) باید به عنوان یک عنصر فعال و مهم در تولید یا یک«سرمایه انسانی» معنا شود . تنها در پناه توجه به کارگر به عنوان یک سرمایه انسانی است که کیفیت کالا تضمین می شود .کاری که ژاپنی ها کردند و خیلی ها هنوز به آن نرسیده اند .
در پایان ذکر این نکته مهم است که فراموش نکنیم ما نمی خواهیم چین یا ژاپن شویم . ما میخواهیم همان ایران عزیز خودمان باشیم که با پشتوانه نگاه دقیق به جهان امروز وتمسک به آموزه های دینی و داشته های تاریخی ، ضرورت های « کار » و « تولید » را سنجیده و عزم خود را جزم نموده تا با نگاهی جدید به موضوع « سبک زندگی » ، اینبار تولیدات خود را به کیفیت مطلوب تر برساند و می خواهیم تلاش کنیم تا با اصلاح « مصرف زدگی افراطی » به سمت تولید حداکثری و « مصرف هدفمند » پیش رویم . /
*مدرس دانشگاه
پی نوشت :
1- پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آن گاه که ویژگی های انسان مؤمن را برای حضرت علی علیه السلام توصیف می کند، با اشاره به صفت پرکاری می فرماید: "ای علی، پرکاری از صفات مؤمن است." همچنین آن حضرت می فرماید: "دوست دارم که شخص برای تأمین مخارج خود، از حرارت آفتاب آزار ببیند".( خسروی،زهره"اهمیت کار و حرفه از نظر اسلام"، احیاء کتاب،1380.)
2- برو کار می کن مگو چیست کار / که سرمایه جاودانیست کار ( سعدی )