[خداوند متعال] أحد است اما نه وحدتی که به عدد برگردد. غیر از خدا هر آنچه که به «وحدت» متصف شود، [حقیقتا واحد نیست، بلکه] «اندک و کم» است.
گروه دین و اندیشه: حجت الاسلام
دکتر سوزنچی از اساتید دانشگاه، هر روز یک آیه قرآن را با ترجمه و چند حدیث
تفسیری و چند نکته در تدبر آن آیه منتشر می کند. بولتن نیوز نیز در راستای
ترویج چنین اقدامات ارزشی این سلسله مطالب را به صورت روزانه منتشر خواهد
کرد.
به گزارش خبرنگار بولتن نیوز، در مطلب روز 10 تیر به آیه 1 سوره اخلاص پرداخته شده و در آن آمده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
سوره اخلاص (112) آیه 1
ترجمه
به نام خداوند رحمن و رحیم؛ بگو اوست خدایی که احد است.
نکات ترجمهای و نحوی
«هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: درباره نقش نحوی الله چند حالت ممکن است:
یکی اینکه «هو» ضمیری برای اشاره به مقام ذات الهی (اصطلاحا هویت غیبیه) باشد و آنگاه «الله» خبر اول و «احد» یا خبر دوم باشد که بر این اساس ترجمه شد. (مجمع البيان10/ 858؛ إعراب القرآن و بيانه10/ 61 ؛ آدابالصلوه امام خمینی/306) (مبنای ترجمه فولادوند و جلالالدین فارسی)
دوم اینکه الله را مبتدای دوم بگیریم بدین صورت که «هو» اصطلاحا ضمیر فصل ویا ضمیر شأن است که معنای خاصی ندارد و فقط اشاره میکند به جملهای که بعدش آمده است، و به لحاظ نحوی، مبتدایی است که جمله «الله احدٌ» خبر آن است؛ آنگاه در خود همین جمله، الله، مبتدا؛ و أحد، خبر است (مجمع البيان10/ 858؛ إعراب القرآن و بيانه10/ 61 ؛ الجدول في إعراب القرآن30/ 426 ؛ المیزان20/ 388) ؛ که در این صورت باید بدین شکل ترجمه شود: «بگو حقیقت این است که خدا أحد است» (یا به تعبیر سادهتر: بگو که خدا احد است) (مبنای ترجمه الهی قمشهای و مشکینی و مکارم و مجتبوی)
سوم اینکه همانند حالت اول «هو» را مبتدا و «الله» را خبر بدانیم، و «أحد» را بدل از «الله» بدانیم که آوردن بدل نکره از معرفه ممکن است مانند «لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ ناصِيَةٍ» (لسانالعرب3/ 70؛ الكشاف4/ 818) که در این صورت در ترجمه باید آن را همانند صفت ترجمه کنیم: «بگو او خدای أحد است» (مبنای ترجمه آیتی و انصاریان و پاینده)
«أحَدٌ» را غالبا از ماده «وحد» دانستهاند که واو آن به همزه تبدیل شده است (لسان العرب3/ 448؛ المصباح المنير2/ 6) در تفاوت این دو همگان اتفاق نظر دارند که «أحد» آن یکی است که دومیای برایش فرض نداشته باشد (الفروق في اللغة/135) برای توضیح مطلب خوب است به این نکته توجه شود که: "أحد یا همواره به نحو سلبی به کار میرود «ماجائنی أحدٌ» (یعنی هیچکس نزد من نیامد) و در حالت اثباتی، همواره به نحو مضاف (یوم الأحد: روز یکشنبه ) ویا مضاف الیه (أحدکم یا أحد الثلاثه) یا واحد منضم به عشرات (أحد عشر، احد و عشرین) به کار میرود و تنها حالتی که به نحو انفرادی با معنای اثباتی به کار رفته است در مورد خداوند است: الله احد» (مفردات ألفاظ القرآن/67)
برخی از اهل لغت درباره تفاوت «واحد» و «أحد» نکتهای گفتهاند که انشاءالله در تدبر امروز خواهیم دید که در خداشناسی بسیار به کار میآید! و آن اینکه "بنای «أحد» بر نفی هر عددی است که همراهش باشد، اما «واحد» اسمی است که اساسا عدد با آن شروع میشود، «أحد» در کلام برای انکار به درد میخورد و «واحد» برای اثبات. مثلا وقتی گفته میشود «أحدی از آنها نزد من نیامد» یعنی نه یک نفر آمد نه دو نفر و ...؛ اما وقتی بخواهیم به صورت اثباتی بگوییم، نمیتوانیم بگوییم «أحدی از آنها نزد من آمد» بلکه باید بگوییم «واحدی از آنها نزد من آمد» که در اینجا یعنی فقط یک نفر آمد و نه دونفر یا بیشتر... و در زبان عربی [. بلکه فارسی] گفته میشود «أحدی نزد من نیامد» اما گفته نمیشود «أحدی نزد من آمد»! و همچنین در قبال این سخن که: «أحدی چنین چیزی نمیگوید»، پاسخ نمیدهند که «خیر، أحدی چنین چیزی میگوید» [بلکه میگویند: خیر واحدی [=یکنفر] هست که چنین چیزی میگوید]؛ وقتی «أحد» به صورت مضاف نیاید، وضعیتش این گونه است. بله، وقتی به صورت مضاف میآید به معنی «واحد» نزدیک میشود." (لسان العرب3/ 448)
حدیث
1) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ:
... ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَيْهِ: اقْرَأْ يَا مُحَمَّدُ نِسْبَةَ رَبِّكَ تَبَارَكَ وَ تَعَالى: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»...
ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اقْرَأْ بِالْحَمْدِ لِلَّهِ فَقَرَأَهَا مِثْلَ مَا قَرَأَ أَوَّلًا ثُمَّ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ اقْرَأْ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فَإِنَّهَا نِسْبَتُكَ وَ نِسْبَةُ أَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة ...
الكافي، ج3، ص486
از امام صادق ع [در حدیثی درباره چگونگی تشریع نماز در سفر معراج حدیثی به اینجا میرسند که میفرمایند: در رکعت اول، بعد از اینکه پیامبر ص به تعلیم الهی سوره حمد را خواند،] خداوند عز و جل به او وحی کرد:
ای محمد! [اکنون] اصل و نسب پروردگارت تبارک و تعالی را بخوان «بگو اوست خدایی که أحد است، خداوند صمد است، نه میزاید و نه زاییده شده، و نه هیچ همانندی دارد» ...
[سپس چگونگی وقوع مراحل بعدی نماز توضیح داده میشود تا اینکه میفرمایند: در رکعت دوم خطاب میآید که سوره حمد را بخوان] سپس خداوند عزوجل به او وحی کرد که «إنا أنزلناه ...» [سوره قدر] را بخوان که آن بیان اصل و نسب تو و اهل بیت تو تا روز قیامت است...
2) حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ النَّيْسَابُورِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ أَخِي شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْماً لِأَصْحَابِهِ أَيُّكُمْ يَصُومُ الدَّهْرَ فَقَالَ سَلْمَانُ رَحِمَهُ اللَّهُ ...
... سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ لِعَلِيٍّ ع يَا أَبَا الْحَسَنِ مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَمَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَيْنِ فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثاً فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَمَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ كَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ كَمَلَ ثُلُثَا الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَكَ بِيَدِهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْإِيمَانَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ يَا عَلِيُّ لَوْ أَحَبَّكَ أَهْلُ الْأَرْضِ كَمَحَبَّةِ أَهْلِ السَّمَاءِ لَكَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّارِ
الأمالي( للصدوق)، ص34 ؛ مناقب آل أبي طالب ع، ج3، ص200
در حدیثی طولانی که مشتمل بر گفتگوی سلمان فارسی با یکی از اصحاب است، در فرازی از این گفتگو، سلمان میگوید: «از حبیبم رسول خدا ص شنیدم که خطاب به حضرت علی ع میفرمود: ای ابالحسن! مَثَلِ تو در در امت من، مَثَل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است. کسی یک بار این سوره را بخواند مانند این است که یکسوم قرآن را خوانده؛ و دوبار بخواند مانند دوسوم قرآن است؛ و سه بار بخواند مانند ختم کل قرآن است. همین طور، کسی که با زبانش تو را دوست بدارد، یک سوم ایمانش کامل شده، و کسی که با زبان و قلبش دوست بدارد، دوسوم ایمانش، و کسی که با زبان و قلبش دوست بدارد و با دستش یاریت کند ایمانش را کامل کرده است؛ و به کسی که مرا به حق مبعوث کرده، سوگند، ای علی! اگر اهل زمین هم همچون محبت آسمانیان تو را دوست بدارند، احدی در آتش عذاب نخواهد شد.
توجه: این حدیث نبوی با عباراتی اندک متفاوت، در حدیث هفتاد منقبت (لی سَبْعُونَ مَنْقَبَةً) از خود امیرالمومنین ع(الخصال2/ 580) و نیز از امام باقر ع و در طرق اهل سنت، از ابنعباس و نعمان بن بشیر نیز روایت شده است (تأويل الآيات الظاهرة، ص823-824)
3) حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ الْفَقِيهُ الْقُمِّيُّ عن أَبُي سَعِيدٍ عَبْدَانُ بْنُ الْفَضْلِ عن أَُبي الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عن أَبُي بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عن أَبُي الْحَسَنِ الْعَنْبَرِيُّ عن إِسْمَاعِيلُ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» قَالَ: قُلْ أَيْ أَظْهِرْ مَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ نَبَّأْنَاكَ بِهِ بِتَأْلِيفِ الْحُرُوفِ الَّتِي قَرَأْنَاهَا لَكَ لِيَهْتَدِيَ بِهَا مَنْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ وَ هُوَ اسْمٌ مَكْنِيٌّ مُشَارٌ إِلَى غَائِبٍ فَالْهَاءُ تَنْبِيهٌ عَلَى مَعْنًى ثَابِتٍ وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنِ الْحَوَاسِّ كَمَا أَنَّ قَوْلَكَ هَذَا إِشَارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِنْدَ الْحَوَاسِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْكُفَّارَ نَبَّهُوا عَنْ آلِهَتِهِمْ بِحَرْفِ إِشَارَةِ الشَّاهِدِ الْمُدْرَكِ فَقَالُوا هَذِهِ آلِهَتُنَا الْمَحْسُوسَةُ الْمُدْرَكَةُ بِالْأَبْصَارِ فَأَشِرْ أَنْتَ يَا مُحَمَّدُ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي تَدْعُو إِلَيْهِ حَتَّى نَرَاهُ وَ نُدْرِكَهُ وَ لَا نَأْلَهَ فِيهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَالْهَاءُ تَثْبِيتٌ لِلثَّابِتِ وَ الْوَاوُ إِشَارَةٌ إِلَى الْغَائِبِ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ وَ لَمْسِ الْحَوَاسِّ وَ أَنَّهُ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ بَلْ هُوَ مُدْرِكُ الْأَبْصَارِ وَ مُبْدِعُ الْحَوَاسِّ.
التوحيد (للصدوق)، ص89
از امام باقر ع در تفسیر « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» روایت شده است: «قل» یعنی آنچه را که با کنار هم قرار دادن حروفی که برای تو قرائت کردیم تو را از آن آگاه کردیم اظهار کن تا هرکس که «در حالی که شاهد است، گوشمیسپارد» (ق/37) با آن هدایت شود. و «هو» اسمی است سرپوشیده که با آن به سوی امر غائب اشاره شده، پس «ه» برای آگاه کردن از معنایی ثابت است و «و» اشاره به آن کسی است که به چنگ حواس درنمیآید؛ همان گونه که «هذا» برای اشاره به چیزی است که نزد حواس حاضر است؛ این بدان جهت است که کفار به خدایانشان با حرف اشارهای که برای چیزی که در در مقابل ادراک [حسیشان] قرار دارد، حکایت میکردند و میگفتند: این (هذه) خدایان ماست که با حس بیناییمان درک میشود؛ پس [در مقابل]، «تو ای محمد! اشاره نما به خداى خود كه بسوى او ميخوانى» تا او را [با دیده دل] ببينيم و دريابيم و در او حيران و سرگردان نباشيم؛ پس خداى تبارك و تعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را نازل فرمود که «ه»اش برای تثبیت آن امر ثابت، و «و»اش برای اشاره به آنی است که از درک چشمها و لمس حواس غائب است که خداوند متعالیتر از آن است [که با چشم دیده و با حواس لمس شود] ، که او خود دریابندهی چشمها و ایجاد کننده حواس است.
4) امیرالمومنین ع میفرماید: الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَد كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيل
[خداوند متعال] أحد است اما نه وحدتی که به عدد برگردد. غیر از خدا هر آنچه که به «وحدت» متصف شود، [حقیقتا واحد نیست، بلکه] «اندک و کم» است.
نهجالبلاغه، خطبه 152 و خطبه 65
5) قَالَ الْبَاقِرُ ع «الْأَحَدُ» الْفَرْدُ الْمُتَفَرِّدُ.
امام باقر ع فرمود: «أحد» آن «فرد» است که کاملا تک باشد.
تدبر
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ ...»: برخی بر این باورند که «بِسْمِ اللَّهِ» در هر سوره خاص همان سوره است و با معانی آن سوره ارتباط خاصی دارد (آداب الصلوه امام خمینی/242) و درباره معنای آن در ابتدای سوره اخلاص گفتهاند:
«شرح نسب حق و بیان اسرار توحید را با انانیتِ [= منیّت و خودبینیِ] خود و زبان منسوب به خود نتوان بیان نمود؛ بلکه تا سالک از حجاب خود بیرون نرود و متحقق به مقام مشیت مطلقه و حضرت فیض مقدس نشود [= خود را کاملا تسلیم اراده خدا نکند] و فانی در هویت مطلقه نگردد [= از منیتش چیزی باقی نماند]، سرایر توحید را درک نکند.» (آداب الصلوه/305)
«... اللَّهُ أَحَدٌ»: در «نکات ترجمه» بیان شد که از طرفی اهل لغت بر این باورند که «أحد» به نحو منفرد (غیر مضاف یا مضاف الیه) برای انکار به درد میخورد و «واحد» برای اثبات؛ و ازطرف دیگر میدانیم که «أحد» در مورد خداوند با معنای اثباتی به کار برده میشود.
وقتی میگفتیم «أحدی نیامد» یعنی هیچکس نیامد. گویی «أحد» آن «یک»ی است که وقتی نمیآید «هیچکس» نمیآید، پس وقتی میآید باید «همه» را بیاورد و در میان اشیای جهان چنین چیزی وجود ندارد؛ لذا در کلام عادی، در جمله اثباتی استفاده نمیشود؛ اما در مورد خدا چطور؟ آیا خدا همان «یک»ی نیست که هرجا باشد همه چیز هست؟!
اکنون به حدیث 4 بنگرید: «أحد» وحدتش وحدت عددی نیست؛ وحدت عددی، «یک»ی است که در ازایش «دو» ممکن است. مثلا «خورشید منظومه شمسی» تنها «یکی» است؛ اما «أحد» نیست؛ زیرا خورشید دوم، محال نیست (همان طور که برخی منظومهها چند خورشید دارند).
اما خداوند «یک»ی است که «دو» برایش فرض ندارد. «خدای دوم»، نه فقط «موجود نیست»، بلکه «محال است وجود داشته باشد».
به همین جهت است که امام علی ع فرمود: هر «یک»ی غیر از خدا، به خاطر «قلیل» بودنش است که «یک» است.
اگر یک خورشید داریم، چون تعدادش کم است، یکی شده است و اگر دوتا شود، تعداد خورشیدها در عالَم بیشتر میشود. اما خداوند «یک»ی است که «یک» بودنش به خاطر کم بودنش نیست. او از فرط عظمت، «یک» است؛ «یک»ی است که «دو» ندارد و جا برای «دوم»یای نگذاشته است.
برای همین است که با اینکه «أحد» را نمیتوان در جمله مثبت استفاده کرد؛ اما برای خدا میتوان؛ زیرا خدا همان «یک»ی نیست که هرجا باشد همه چیز هست!
«وحدت وجود»ی که فلاسفه و عرفا میگویند، چنین چیزی است.
آنکه میگفت:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو،
نمیخواست واقعیت داشتن سایر موجودات را انکار کند و نعوذبالله بگوید که خداوند با همه چیز متحد ویا در همه چیز حلول کرده است! چون، در عرض خدا چیزی نیست که بخواهد با او متحد شود یا در او حلول کند!
بلکه او فهمیده بود که به تعبیر سعدی شیرین سخن:
... بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقایق شناس
ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان و زمین چیستند؟
بنی آدم و دام ودد کیستند؟
... همه هرچه هستند از آن کمترند
که با هستیاش نام هستی برند...
http://ganjoor.net/saadi/boostan/bab3/sh18/
یکبار دیگر به فرازهایی از این سخن شیرین هاتف اصفهانی نگاهی بیندازیم:
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی
...آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
...هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
...آنچه نشنیده گوش، آن شنوی
وانچه نادیده چشم، آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
http://ganjoor.net/hatef/divan-hatef/tarjeeband/
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: کسی که «أحد» بودن خدا را باور کند، آنگاه میفهمد که خدا برای او کافی است و از غیر خدا نمیترسد
آنگاه اگر همچون ابراهیم ع تنهای تنها بماند باز حتی جبرئیل را هم «کس»ی نمیبیند که بتواند به او کمک کند، چه رسد به سایرین
اگر امام خمینی با قاطعیت میگفت «نترسید، نترسانید ... آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»
اگر میگفت: «ما میگوییم اسرائیل باید از صفحۀ روزگار محو شود»
http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=3027
چون «بنده خدا» شده بود و «أحد» بودن خدا را باور کرده بود.
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»: این آیه هم با «قل» شروع میشود.
یعنی وقتی به «أحدیت» خداوند پی بردی و فهمیدی به چه حقیقت گرانبهایی رسیدهای، این را به دیگران هم بگو.
یعنی اینکه این منطق خودت را به همگان اعلام کن که:
"خداوندا، ما تنهای تنهاییم و غیر از تو کسی را نمیشناسیم و غیر از تو نخواستهایم که کسی را بشناسیم" (جلسه102، تدبر3)