«باركد» يك عقبگرد آشكار در كارنامه كارگرداني است كه ترجيح ميدهد سالي يك فيلم بسازد بلكه از دخل و خرج گيشه سالانه سينماي ايران عقب نماند اما افسوس كه در اين تلاش براي فيلمسازي سالانه ذره ذره استعدادهايي كه در اين كارگردان وجود دارد هم هدر ميرود ...
به گزارش بولتن نیوز، «باركد» يك عقبگرد آشكار در كارنامه كارگرداني است كه ترجيح ميدهد سالي يك فيلم بسازد بلكه از دخل و خرج گيشه سالانه سينماي ايران عقب نماند اما افسوس كه در اين تلاش براي فيلمسازي سالانه ذره ذره استعدادهايي كه در اين كارگردان وجود دارد هم هدر ميرود و فيلم به فيلم محصولي ابترتر و خنثيتر از قبل پيشروي مخاطب گذاشته ميشود.
مصطفي كيايي كارگردان «باركد» سعي زيادي دارد كه با مانور كردن بر چرايي سانسور شدن صداي يك رپر غيرمجاز از تيتراژ فيلمش خود را مظلوم نشان دهد. مظلوم از اين حيث كه فيلمش گرفتار مميزي موسيقي شده و اين بدترين برخورد با كارگرداني علاقهمند به موسيقي است(!) اما كيايي يادش ميرود كه بگويد بودن يا نبودن صداي يك رپر چه مشكلي از فيلمي حل ميكند كه از روايت گرفته تا ساختارش ساده انگارانه شكل گرفته است؟ فيلمي كه داستاني درست را در فرمي متناسب به خورد مخاطب داده باشد با يك تغيير تيتراژ شالودهاش به هم نميريزد و كارگردانش مدام مجبور نيست اداره نظارت را بهخاطر حذف يك صداي چند دقيقهاي نكوهش كند. اما «باركد» نه فيلمنامه درستي دارد نه شخصيتپردازي كاملي و نه ساختار اجرايي هماهنگ و دقيقي و در نتيجه كارگردان بايد با توسل جستن به مميزي يك رپر، از پاسخگويي به همه اين كمبودها طفره رود.
تجربهگرايي در بنبستمصطفي كيايي مانند منوچهر هادي جزو كارگردانان تجربهگراي ماست و همين تجربهگرايي باعث شد بتواند از نوعي سينماي دمدستي كه «بعدازظهر سگي سگي» ارائه داده بود و نمونهاي تقليدي از «اخراجيها» در «ضدگلوله» به يك درام خياباني نسبتاً خوش ساخت مثل «خط ويژه» برسد ولي مشكل اينجا بود كه تبديل «خط ويژه» به فيلم محبوب مخاطبان جشنواره سي و دوم باعث شد اين كارگردان در ساختههاي بعدياش به جاي امتداد تجربهگرايي سعي كند همان الگو را در «عصر يخبندان» و «باركد» تكرار كند؛ الگويي متكي بر حضور يك آقازاده در دل درام و چرخاندن بقيه كاراكترها حول وي و البته كه در اين چرخاندن نوعي تقليد كوركورانه از شكست زماني الخاندرو گونزالس ايناريتو و كوئنتين تارانتينو در «عشق سگي» و «پالپ فيكشن» هم به چشم ميخورد.
اما مشكل اينجاست كارگرداني به سراغ بازي با زمان ميرود كه كمترين دركي از فلسفه فرم ساختاري متكي بر رفت و برگشت زماني يا ساختار زماني متقاطع ندارد.
«باركد» يك داستان پركليشه و البته واپسگرا درباره تلاشهاي نافرجام دو جوان ابله براي رسيدن به خواستههاي مادي خود را در شرايطي روايت ميكند كه كارگردان سعي زيادي كرده با رفت و برگشتهاي زماني به خيال خودش محصول مدرن تحويل مخاطب دهد اما مشكل اينجاست كه كليد رفتوبرگشت زماني كه پيشرو گذاشتن بُعدي سوم از شخصيتها وراي بعد ظاهري آنهاست ابداً در فيلم وجود ندارد.
رفت و برگشت زماني براي چه؟اگر تارانتينو در «پالپ فيكشن» زمان را به هم ميريزد هدفش اين است كه با شكل دادن داويري به مركز زمان حال، درست شبيه خاطرهنگاريهايي كه در ذهن صورت ميگيرد بعد سوم شخصيتها را بيرون بكشد اما در «باركد» چه؟ كدام بُعد ديده نشده شخصيتهاي اصلي فيلم با رفتوبرگشتهاي زماني ارائه ميشود. ماهيت تمام كاراكترها درست مانند تيپهاي فيلمفارسي در روترين شكل ممكن قرار دارد و فقط دوز لودگي است كه در اين رفت و برگشتها افزايش مييابد؛ آن هم نوعي از لودگي كه تمركزش بر استفاده فراوان از ديالوگهاي دوپهلوي جنسي است بلكه فقر درام به اين واسطه پوشش داده شود.
افراط در لودگيهاي جنسيبدبختانه كارگردان در اين لودگيهاي جنسي آنقدر پيش ميرود كه بررسي جداگانه ديالوگهاي فيلم منهاي تصوير به شدت ناگوار به نظر ميرسيد. كافي است فكر كنيم اين فيلم اگر بنا باشد مانند برخي ديگر آثار سينمايي به صورت فيلم - راديو از يكي از شبكههاي راديويي روي آنتن رود آنگاه چند درصد از آن بايد حذف شود. لودگيهاي ضداخلاق و ساختار روايي بيربط و فقر ماده داستاني بكر را كه كنار بگذاريم به شخصيتپردازي ساده انگارانهاي ميرسيم كه كيايي از اغلب شخصيتها و بهخصوص «پدرخوانده» خود با بازي رضا كيانيان ارائه داده است. اين «پدرخوانده» كه انگار يك رانتخوار كلان يا «يقه سفيد» است به راحتي اسير ترفندهاي جواني ميشود كه تقريبا تمامي نقشههاي كلاهبردارانهاش با شكست مطلق مواجه شده است.
منبع : روزنامه جوان