کد خبر: ۳۵۵۱۹۱
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 03 خرداد 95

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه  ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته  اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه
*      *      *

آرمان/تشویق ممتد «فروشنده» فرهادی درکن


آرمان: از میان جشنواره‌های متعدد فیلم در جهان، جشنواره کن همواره طرفداران ویژه خودش را داشته است و برخلاف جشنواره‌ای نظیر اسکار در آمریکا که معطوف به تولیدات صنعت سینمای هالیوود است، جشنواره کن در طی سالیان برگزاری‌اش، نماینده سینمای ناب و مستقلی از سرتاسر جهان بوده که سینما را به مثابه هنر و نه صنعت، به دوستداران هنر هفتم شناسانده است. نگاهی کوتاه به تاریخ برگزاری این جشنواره کافی است تا نام بزرگان سینمای جهان نظیر؛ فدریکو فلینی، روبرتو روسلینی، دیوید لین، میکل آنجلو آنتونیونی، آکیرا کوروساوا، برادران تاویانی و... را در میان برگزیدگان نخل طلای این جشنواره ببینیم، فیلمسازان بزرگی که تاریخ سینما، مدیون نگاه هنرمندانه و ژرف آنان به این مدیوم تاثیرگذار است.

شهر کن در جنوب فرانسه از سپتامبر ۱۹۳۹ با تاریخی پر فراز و نشیب شاهد برپایی یکی از معتبرترین فستیوال‌های سینمایی جهان بوده و همزمان حواشی بسیاری را هم از سر گذرانده است؛ مانند تعطیلی جشنواره در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم، تا لغو آن به دلیل شورش‌های مه ۱۹۶۸ در فرانسه و... اما پس از گذر بیش از ۶ دهه از تولد این جشنواره، همچنان جوایز جشنواره فیلم کن، در کنار جشنواره‌هایی نظیر ونیز، لوکارنو، برلین و... از مهمترین جوایز سینمایی نزد فیلمسازان و نیز مخاطبان سینما بوده است. امسال اما شصت‌و‌نهمین دوره این جشنواره که پوستری از فیلم «تحقیر» ژان لوک گدار، فیلمساز بزرگ فرانسوی را بر پیشانی خود دارد، از ۱۱ می آغاز گردید و شاهد افت و خیزهای فراوانی بوده است.

نمایش فیلم «فروشنده» فرهادی

اما کنِ امسال، برای ایرانیان، جذابیت دیگری دارد، آن هم به دلیل حضور فیلمی از سینمای ایران به کارگردانی اصغر فرهادی در بخش مسابقه کن است با نام «فروشنده». روایت محوری این فیلم بر مبنای زندگی زوجی است که در نمایش «فروشنده» نوشته آرتور میلر ایفای نقش می‌کنند و پس از نقل مکان به خانه جدید، درگیر دغدغه‌های متعددی می‌شوند. «فروشنده» هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است که تاکنون توانسته نظر مثبت بسیاری از منتقدان و سینمادوستان را به خود جلب کند.آخرین نمایش فیلم «فروشنده» در جشنواره فیلم کن، با حدود پنج دقیقه تشویق ممتد تماشاگران همراه شد تا این استقبال کم‌سابقه در تاریخ این جشنواره را بتوان به عنوان اهدای زودهنگام نخل طلای کن به هفتمین فیلم اصغر فرهادی تعبیر کرد.اصغر فرهادی به همراه شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، بابک کریمی و فرید سجادحسینی بازیگران فیلم تازه‌اش و البته گروهی از مهمانانش بامداد روز یکشنبه دوم خردادماه در حالی که قطعه «دلشدگان» اثر استاد حسین علیزاده و با صدای استاد محمدرضا شجریان پخش می‌شد، بر روی فرش قرمز جشنواره کن رفتند تا فیلم «فروشنده» در شصت و نهمین دوره این جشنواره با حضور عوامل این فیلم برای آخرین بار به نمایش درآید و بتوان آخرین ارزیابی‌ها و بازخوردها را نسبت به سرنوشت نماینده ایران در بخش اصلی جشنواره را دریافت کرد.«فروشنده» بسیار دیرهنگام به جشنواره کن رسیده بود و مدیران این جشنواره در وقت اضافه به صورت استثنایی با اثر فرهادی برخورد کردند و این فیلم را پذیرفتند؛ رویه‌ای که معمولا در این جشنواره مشاهده نمی‌شود اما اهمیت حضور فرهادی و فیلمش در این دوره از جشنواره کن باعث شده بود مسئولان معتبرترین جشنواره فیلم جهان، انعطاف به خرج دهند.

این فیلم بیشتر یک کار دلی است

فرهادی در بخشی از سخنانش در نشست مطبوعاتی فیلم «فروشنده» در کن، درباره دلایل اجرای تئاتر «مرگ فروشنده» آرتور میلر در این فیلم گفت: «من قبل از اینکه به سینما بیایم، تئاتر می‌خواندم و همیشه به تئاتر احساس دین داشتم. فکر می‌کنم اینکه کارهای من برای مخاطب جذاب است به خاطر این است که ریشه‌اش در تئاتر است. با تئاتر بود که دریچه نگاهم به ادبیات نمایشی کشورم و جهان باز شد و تئاتر، من را صاحب سلیقه کرد. همیشه دلم می‌خواست روزی به تئاتر ادای احترام بکنم. اساسا این فیلم ادای احترام به چیزهایی است که خیلی دوستشان داشتم. ادای احترام به نویسنده بزرگ ایرانی که اتفاقا در فرانسه هم به خاک سپرده شد؛ غلامحسین ساعدی که برای ما ایرانی‌ها، هم‌سبک آرتور میلر است و به همان اندازه آثار غنی دارد. ادای احترام به داریوش مهرجویی فیلمساز ایرانی است که فیلم ارزشمند «گاو» را ساخت. ادای احترام به یک خواننده ایرانی که تصنیف مورد علاقه من را می‌خواند و این فیلم بیشتر یک کار دلی است و ادای احترام به چیزهایی است که دوستشان داشتم.»

پایان‌بندی فوق‌العاده فیلم

دبورا یانگ، منتقد مطرح هالیوود ریپورتر نیز پس از تماشای فیلم فرهادی نوشته است:«اصغر فرهادی در فیلم «فروشنده» با استفاده از یک حمله تروماتیک که به تشنگی غیرقابل کنترل یک مرد برای انتقام می‌انجامد دوباره به جنبه تیره و تاریک روح پرداخته است. فیلم «فروشنده» دارای پیچیدگی اجتماعی فوق‌العاده فیلم برنده اسکارش «جدایی» نیست و در اینجا گره‌های داستان چندان پنهان نیست و حسی از درام تصنعی موجب شده بخش‌هایی از فیلم خسته‌کننده باشند، اما همه اینها با پایان‌بندی فوق‌العاده فیلم که تماشاگر را هیجان‌زده می‌کند، جبران می‌شود. گرچه در فیلم «فروشنده» یک‌بار دیگر اختلافات اجتماعی در جامعه مدرن ایران نقش حیاتی در درام و پیامدهای آن در زندگی شخصیت‌های فیلم دارد، اما این اختلافات به اندازه پویایی اجتماعی قدرتمند بالادست و پایین‌دست در فیلم «جدایی» و همچنین اثر قبل‌تر فرهادی «چهارشنبه سوری» گیرا نیست. آنچه در این فیلم پیش از هر چیز به چالش کشیده می‌شود، ضعف روانشناختی و خلاء اخلاقی شخصیت‌های داستان یعنی عماد (با بازی شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) است که هر دو بازیگرند و بخشی از طبقه بالای فرهنگی در تهران محسوب می‌شوند. در صحنه‌هایی گروهی از بازیگران ظاهر می‌شوند که در این میان فرید سجاد حسینی فراموش نشدنی است. »

شهاب حسینی شوالیه‌ای مقابل دوربین

اوون گلایبرمن منتقد ورایتی در این باره می‌نویسد: فیلم جدید اصغر فرهادی کارگردان سازنده «جدایی» و «گذشته» یک جواهر ارزشمند دیگر در تعلیق نئورئالیستی است. یکی از بیشمار دلایلی که آلفرد هیچکاک به عنوان بزرگترین فیلمساز همه دوران شناخته می‌شود- یک فیلمساز تمام عیار- این است که روح و تکنیک آثار او موجب برانگیختن بسیاری از کارگردانان و چه بسا همه آنان شده است. اما او همچنان می‌تواند فرتر از آنهایی باشد که حتی کمتر «هیچکاکی» محسوب می‌شوند و یک مثال عالی اصغر فرهادی نویسنده-کارگردان استاد ایرانی است. فرهادی درام‌هایی از اختلافات داخلی می‌سازد که در عین حال از گسترش آنچه به شما نشان می‌دهند خودداری می‌کند: آنها صبورانه مشاهده‌گر، صاف و پوست کنده، خاص، و واقعی هستند.وقتی شما فیلمی از اصغر فرهادی تماشا می‌کنید از «جدایی» و «گذشته» تا فیلم جدیدش «فروشنده»، اغوا می‌شوید. این اغوا تفریبا توسط نوعی حیله‌گری معکوس نامرئی و رفتن به موقعیتی ناتورالیستی پیش می‌رود. در نهایت شما شروع می‌کنید به درک این که در یک توفان فراگیر، گیر افتاده‌اید و همه خاک و خاشاک این توفان می‌تواند از افراد روی صحنه نیز منتقل شود. شما گیر چیزی می‌افتید که فقط می‌تواند نوعی تعلیق خوانده شود و در عین حال همه چیز آبکاری شده و این تعلیق می‌تواند به صورتی ناب از آنچه بر قلب و روح شخصیت‌ها می‌رود، وارد شود. «فروشنده» به طرز نامتعارفی در آثار فرهادی، با تحولات عمده آغاز می‌شود. یک ساختمان متشکل از چندین آپارتمان آماده فروریختن است و ساکنان آن که شامل شخصیت‌های اصلی فیلم یک زوج به نام عماد (با بازی شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) است، با عجله در حال خروج از ساختمان هستند. در نهایت، آپارتمان سرجایش باقی مانده، اما ترک‌های عمیق برداشته و گاز نشت دارد. عماد و رعنا باید فوری یک آپارتمان دیگر پیدا کنند و به سرعت این کار را می‌کنند و به یک آپارتمان کهنه اما بزرگ روی پشت بام ساختمانی نزدیک آپارتمان خودشان می‌روند. اما سرنوشت اینجا نیز دست از سرشان برنمی‌دارد. مستاجر قبلی بخشی از وسایلش را آنجا گذاشته و از آمدن و بردن آنها خودداری می‌کند. رعنا که در خانه تنهاست، صدای ورود کسی را می‌شنود و به هوای این است که عماد است، اما عماد نیست. شب که عماد بازمی‌گردد و از پله‌ها بالا می‌آید، روی پله‌ها خون می بیند و در داخل آپارتمان رعنا را می بیند که به سرش ضربه خورده و در حمام است. در بیمارستان، او سرش بخیه می‌خورد. رعنا خیلی ضعیف شده و می‌خواهد عماد که معلم ادبیات مدرسه است، در خانه بماند، اما در عین حال می خواهد تنها باشد. او دچار مشکلات عصبی و بیش از آن، دچار تناقضات رفتاری شده است. عماد با رفتاری جوانمردانه می‌خواهد از همسرش حمایت کند، اما این موقعیت با رفتارهای غیرمنطقی رعنا مشوش می شود و به او اجازه نزدیک شدن به ماجرا را نمی‌دهد. از اینجا عماد شروع به بی‌تاب شدن می کند. «فروشنده» با ارائه حداقل کلیدها به صورتی مینیمال پیش می‌رود. در این فیلم تکنیک این نویسنده- کارگردان مطمئن‌تر از فیلم‌های قبلی اوست. هر شات در محل گرفته شده، هر خط به سمت نتیجه بعدی پیش می رود و وقتی عماد شروع به بررسی جرمی که رخ داده می‌کند، یک گوشی موبایل پیدا می‌کند که او را برای پیدا کردن مجموعه‌ای از سرنخ‌ها جلو می‌برد؛ در حالی که به نظر نمی‌رسد هیچ یک از آنها بتواند راه به جایی ببرد.«فروشنده» تنش کمتری در مقایسه با فیلم‌های کارآگاهی نئورئالیستی ایجاد می‌کند، اما همه چیز در آن طراحی شده است. عماد در مقام کارآگاهی که تلوتلوخوران جلو می رود از تصادفی که برای همسرش رخ داده، جلو می‌رود و در نهایت به جایی می‌رسد که ما انتظارش را نداریم. نقطه‌ای که او به آن می‌رسد خیلی از آنجایی که شروع کرده بود فراتر است و حالا او به اطلاعاتی می‌رسد که نمی‌داند با آنها چه کار کند. فیلم به سمت فیلم انتقامی مثل «ربوده شده» حرکت می‌کند که قهرمان در عین حال می‌خواهد به شیوه‌ای مکانیکی جلو برود و اخلاقی انتقام بگیرد، دخترش را پیدا کند و او را برگرداند. در «فروشنده» انتقام، یک عمل روانشناسی پیچیده است که در خلال آن عماد می‌خواهد مردی را که این مشکلات را برای او فراهم آورده تنبیه کند و می‌داند که خسارت زدن به آن مرد پرخطر و خونین خواهد بود، اما او خیلی نگران این بخش نیست.مشکل اصلی برای او فاصله عاطفی است که بین همسرش با او ایجاد شده است. این است که او را خشمگین می کند. اما عماد به سمت زنش بازمی‌گردد و این چیزی است که درام «فروشنده» را چنین پرتنش و ویرانگرانه می‌کند. بازی شهاب حسینی خیلی زیباست، او از عماد شوالیه‌ای می‌سازد که با وجود تندمزاجی بر آن کنترل دارد و ترانه علیدوستی یک نسخه ایرانی محنت زده از ماریون کوتیار است. اما نمایش عالی متعلق به بابک کریمی است که به عنوان یک هیچکس، موجب همه این ماجراها شده است. ابتدا، شما به او با بی‌اعتنایی نگاه می‌کنید، شاید یک درخشش محقرانه، اما در ۲۰ دقیقه او اشک شما را در می‌آورد.عنوان فیلم اتفاقی اشاره‌ای به تولید آماتور «مرگ فروشنده» است که عماد و رعنا هر دو در آن بازی می‌کنند. عماد نقش ویلی لومن را بازی می کند و همسرش نقش همسر او لیندای در محاصره را. در انتها تا آخرهای فیلم، وقتی توازی بین عماد و ویلی در خانه ایجاد می‌شود، آنها مردان خوبی هستند که از ورای تراژدی انتخاب‌هایشان موجب آزار دیدن آنهایی می‌شوند که دوستشان دارند. فرهادی به شیوه‌ای دراماتیک نگاه مرد ایرانی را نشان می‌دهد؛ نگاهی خشمناک و داوری عصبانی. به عنوان یک فیلمساز، او دقیق به واقعیت نگاه می‌کند.


ابتکار/روایت خواهران جهان‌آرا از قولی که «ممد» به خرمشهری‌ها داد و عملی نشد


نیست که ببیند!

زهرا داستانی: محمد جهان آرا برای آنهایی چون من که جنگ را تنها از پشت قاب دوربین و یک جعبه جادویی دیده اند هم یک اسطوره است. اسطوره ای که برای تمامی نسل‌ها یادآور شهر خونین خرمشهر است. شهری که محمد جهان آرا قرار بود از آن شهری آرمانی بسازد و به مردمش قول داده بود تا خانه‌هایشان را آباد کند و زندگیشان را دوباره از نو بسازد، اتفاقی که هنوز هم پس از 34 سال رخ نداده و تنها از خرمشهر، شهری ویران به جای مانده است.

نامش که می‌آید هنوز هم اشک در چشمان خواهرانش می نشیند و خاطراتش را با تو ورق می زنند. از محمدشان می گویند. برادری که حالا نه تنها برای خواهرانش یک سنبل است بلکه ایرانیان او را تنها سنبل مقاومت خرمشهر می دانند. اما چرا تنها محمد جهان آرا سنبل مقاومت خرمشهر است؟ سوالی که به قول خواهر محمد جهان آرا افراد بسیاری به دنبال یافتن پاسخ این سوال به سراغ آنها آمده اند. ما هم به دنبال پیدا کردن جواب این سوال به سراغ صدیقه، بی بی فاطمه و مرضیه جهان آرا خواهران محمد جهان آرا رفته ایم. آنچه در زیر می خوانید مشروح گفت و گوی روزنامه «ابتکار» با خواهران محمد جهان آرا است.

چرا محمد جهان آرا سنبل مقاومت خرمشهر شد؟

بی بی فاطمه جهان آرا: این سوالی است که خیلی از افراد از ما می پرسند. محمد کسی نبود که خودش را با جنگ نشان دهد و با جنگ متبلور شود. کسی بود که پیشینه قدیمی داشت و از نوجوانی در مبازرات حاضر بود . مادر یک زن مذهبی بود و اعتقاد داشت که فرزندانش قرآن را بیاموزند. ما را به مسجد

می فرستاد و محمد به همراه برادران دیگرم به مسجد می رفت. اما محمد آیه های قرآن را جور دیگری می آموخت. یادم است وقتی محمد از مسجد می آمد آیه های جهاد و شهادت را در خانه می‌خواند و گاهی مورد غضب دیگران قرار

می گرفت که مگر قرآن آیه دیگری جز جهاد و شهادت ندارد.

اوایل جوانی گروه حزب الله را در خرمشهر به راه انداخت. در همان سال‌ها بود که دستگیر شد و حدود 6 ماه را در زندان اهواز سپری کرد. محمد جهان آرا چنین پیشینه ای داشت. او کسی بود که مبارزه با نفس کرد و خود را ساخت. محمد کسی نبود که به یک باره پس از جنگ معروف شده باشد. مقاومتی که محمد و همرزمانش برای آزاد سازی خرمشهر انجام دادند بی نظیر بود. چرا که رزمندگان سپاه افرادی بودند که به واسطه جنگ وارد مبارزه شده بودند و تنها دوره های ساده نظامی دیده بودند. اما همین دوره های ساده از آنها رزمندگان مقاومی ساخت که سبب شد بتوانند 35 روز در برابر دشمن مقاومت کنند. مقاومت بود که محمد را جهانی کرد. مقاومتی که در کنار دیگر رزمندگان به وجود آمد.

مرضیه جهان آرا: محمد نامش فرمانده بود. محمد با کارگران کارگری می کرد و با سرباز‌ها سربازی می کرد و موقعی که باید فرمانده می شد. زمانی که وقتی پیدا می کرد قرآن و نهج البلاغه را با معنی می خواند تا سر نماز به بچه های سپاه نکته هایی که لازم بود را به آنها یادآوری کند. خدا محمد را به همه معرفی کرد. ما خانواده ای نبودیم که با روابط اجتماعی مان محمد را مطرح کرده باشیم. محمد عاشق گمنامی بود و هیچ وقت به دنبال مطرح شدن نبود.

محمد در دل ها جا داشت. آنچه که محمد را محمد کرد عشق به مردم بود. بین فرمانده بودن با مردمی بودن تفاوتی قائل نمی‌شد. یادم می آید که ظهرها که به خانه می آمد؛ مادر به او می گفت که محمد بیا در اتاقی که کولر دارد بنشین. می گفت مادر خیلی از همشهری‌های ما کولر ندارند. اگر من زیر باد خنک کولر بنشینم که دیگر نمی توانم مردم را درک کنم. این رفتارها و خودسازی ها را داخل خانواده هم گسترش می داد. یادم می آید 6 ساله بودم. گردنبندی به گردنم بود. به من گفت مرضیه گردنبدت را در راه خدا می دهی؟ گفتم نه من این گردنبندم را خیلی دوست دارم. رو به بقیه خواهرهایم کرد و گفت: زمانی که مرضیه متوجه شود که از آنچه که دارد در راه خدا بدهد ما به آنچه که می خواستیم رسیده ایم. به بچه ها می گفت در تابستان روزه بگیرند تا بفهمند که آنهایی که غذایی برای خوردن ندارند چه حالی دارند.

35 روز مقاومت اتفاق مهمی در تاریخ ایران شد. چراکه صدام آمده بود تا تهران را بگیرد. محمد اسطوره بود و تمام بچه ها محمد بودند. محمد تنها نمادی از مقاومت خرمشهر شد. صدام آمده بود تا در یک هفته تهران را بگیرد اما محمد و همرزمانش با دستان خالی سرنوشت جنگ را عوض کردند. به همین خاطر محمد در یادها ماند. محمدی که تنها نمونه ای از صدها محمد دیگر بود.

محمد جهان آرا پیش از آزاد سازی خرمشهر و در سانحه هوایی به همراه چندین نفر از فرماندهان دیگر به شهادت رسید. شب شهادت او را به خاطر دارید؟ علت سقوط هواپیما را چه چیزی اعلام کردند؟

بی بی فاطمه جهان آرا: محمد شب قبل از شهادتش با همسرش تماس گرفته بود و اطلاع داده بود که قرار است به تهران بیاید. همسرش در همان موقع فرزند دومشان را باردار بود. 7 مهر، بعد از شکست حصر آبادان بود. آن روز ما مدرسه بودیم و از مدرسه که بازگشتیم، فردی با پدرم تماس گرفت و از او خبر محمد را گرفت. پدرم گفت محمد قرار است به تهران بیاید. ما نمی دانستیم که با چه وسیله ای عازم سفر است . بعد چند ساعت همسر محمد با ما تماس گرفت و گفت که می گویند محمد با هواپیما سقوط کرده است. او می گفت اما محمد به من گفته که با ماشین به تهران می آید که اگر زمانی درد زایمان آغاز شد مرا با ماشین به بیمارستان ببرد. ما از ساعت 1 بعد از ظهر تا 4 بعد ازظهر از اینکه محمد در هواپیما بوده یا نه در شک و تردید بودیم. در اهواز می گفتند که اسم محمد درلیست مسافران هواپیما نیست ولی عده دیگری می گفتند که ما خودمان محمد را دیده ایم که سوار هواپیما شده است. بعد از آن کسانی که آنجا بودند می گفتند که محمد قصد داشته با ماشین به تهران بیاید اما به او

می گویند که هواپیما آماده است و بالاخره محمد بدون اینکه نامش را در لیست ثبت کند سوار بر هواپیما راهی تهران می شود و در کهریزک هواپیما سقوط می کند. ساعت 4 بعد از ظهر بود که پدرم را برای شناسایی محمد به پزشکی قانونی بردند. عده ای می گفتند که درون هواپیما بمب گذاری شده و عده ای دیگر می گفتند که هواپیما دست کاری شده است. شهید فکوری، نامجو، کلاهدوز، مجید حداد عادل، با محمد در هواپیما به شهادت رسیدند. چندین نفر از بازماندگان این حادثه احتمال می دادند که در یکی از جنازه ها بمب گذاشته بوده اند. البته در آن زمان به خاطر اینکه افراد زیادی مانند شهید رجایی، با هنر و بهشتی با بمب گذاری منافقان به شهید رسیده بودند این احتمال قوت می گرفت اما قطعیتی به ما در رابطه با بمب گذاری نداده اند.

مرضیه جهان آرا: سال گذشته با خلبان این هواپیما که جان سالم از این حادثه به در برده بود ملاقات داشتیم. می گفت که در آن روز با این هواپیما ماموریت های زیادی رفته بوده و زیاد از حد از هواپیما کار کشیده بوده است. سال92 نیز برنامه ای در کهریزک، محل سقوط هواپیما برگزار شد که ما نیز در آن برنامه شرکت کردیم اما هیچ اطلاع قطعی در رابطه با بمب گذاری یا نقص فنی هواپیما که سبب سقوط آن شده باشد به ما اعلام نشد.

چطور نوحه «ممد نبودی ببینی» خوانده شد؟

بی بی فاطمه جهان آرا: شوهرم جزو بچه های رزمنده بود. تعریف می کرد: جواد عزیزی یکی از همرزمان محمد که طبعی در شاعری داشت. یک روز در سپاه قبل از سالگرد محمد، یک باره شروع به زمزمه نوحه ممد نبودی می کند. کم کم هر کدام از رزمندگان جمله ای به آن اضافه می کنند و به صورت بداهه این نوحه خوانده می شود. اولین بار این نوحه را در مسجد جامع خرمشهر و بعدا در سالگرد محمد خواندند.

اگر محمد جهان آرا زنده بود چه راهی را انتخاب می کرد؟

صدیقه جهان آرا: اگر محمد امروز زنده بود راهی متفاوت از همه راه ها می رفت. محمد آن زمان هم متفاوت بود. کسی که متفاوت از همه باشد متفاوت هم خواهد ماند. محمد همیشه با نفسش مبارزه می کرد و امروز هم هیچ چیز نمی توانست او را از این راه دور کند.

مرضیه جهان آرا: همسرم از خبرنگاری دست خط هایی گرفته بود که مکتوب گفت و گویی بود که او با محمد در جبهه داشت. محمد در مصاحبه‌اش از مردم خرمشهر برای ترک خانه‌هایشان عذر خواهی کرده بود. محمد گفته بود: از اینکه نتوانستیم از خانه و کاشانه هایتان به خوبی مراقبت کنیم شرمنده ایم . مطمئن باشید شهر را دوباره از نو خواهیم ساخت و بهتر از آنچه را که از دست داده اید برایتان محیا می کنیم. اما متاسفانه سال ها از جنگ و از شهادت محمد گذشت و کسی این قول را عملی نکرد .

از امروز خرمشهر خبر دارید؟

مرضیه جهان آرا: امروز خرمشهر خیلی بهتر از 4 سال قبل است. چرا که اقدامات بیشتری برای بهبود آن صورت می گیرد. اما مسئله این است که بعد از آزاد سازی خرمشهر توجهی که باید به خرمشهر می شد، صورت نگرفت. امروز کسانی هستند که می‌خواهند خرمشهر را دوباره بسازند اما چون میراث دار چندین ساله مشکلات خرمشهر هستند نمی توانند به راحتی و به سرعت دردهای خرمشهر را التیام دهند. همیشه مسئولان برای گرامی داشت سوم خرداد و شهید جهان آرا به خرمشهر می روند و بعد از آن همه چیز را فراموش می کنند و می رود تا سال آینده که دوباره با آمدن سالروز آزادسازی این شهر یادی از مردم خرمشهر کنند. واقعا باید جوابی را برای محمد در آخرت آماده کرد. محمد برای دفاع از خرمشهر کم نگذاشت. محمد و همرزمانش با دست خالی سرنوشت جنگ را عوض کردند. اما شما با دست پر برای خرمشهر چه کردید؟

اگر محمد جهان آرا امروز زنده بود آیا دلواپس رابطه با غرب

می شد؟

بی بی فاطمه جهان آرا: برای پاسخ دادن به این سوال باید محمد را به این زمان بیاروریم. کسی که در آن زمان تنها دغدغه اش مردم بود، امروز نیز تنها دغدغه اش می توانست درد مردم و

هموطنانش باشد. محمد انسان متعصبی نبود. او یک انسان متعادل بود. ما نمی توانیم انکار کنیم که با کشورهای دیگر ارتباط نداشته باشیم و دور خودمان را دیوار بکشیم . محمد حتما اگر امروز بود این دغدغه را داشت که با کشورها و ملل دیگر ارتباط برقرار کند. البته نه ارتباط ظالم و مظلوم بلکه ارتباطی برابر. ارتباطی که در آن عزت مردمش اصل باشد.

مرضیه جهان آرا: اگر امروز محمد جهان آرا زنده بود، نمی توانست شاهد فشاری باشد که تحریم ها بر مردم وارد می آوردند، از آنجایی که دغدغه مردم را در محمد می دیدم می توانم بگویم که اگر او امروز زنده بود شاید ماجرا جور دیگری می شد. حتی اگر قرار بود مردم فشار تحریم ها را تحمل کنند ، این فشار تنها بر روی مردم نبود. البته این بستگی به جایگاه و نقش او در شرایط امروز دارد. با این وجود محمد انسان دگم و متعصبی نبود. پری حورسی اولین جانباز زن خاطره ای از محمد در رابطه با برخورد او با زنان بی حجاب نقل می کند. او نقل

می کند: «بدون چادر به سپاه رفتم تا محمد جهان آرا را ببینم. اول نگذاشتند تا او را ملاقات کنم. اما آنقدر اصرار کردم که بالاخره با محمد تماس گرفتند و او اجازه داد تا به اتاقش بروم. وقتی که در اتاق باز شد به احترام من از جا بلند شد. حرفم را با دقت گوش کرد و وقتی خواستم خداحافظی کنم به احترامم ایستاد. نوع برخورد محمد جهان آرا باعث شد که من چادری شوم.» محمد با رفتار و علمش بر دیگران تاثیر می گذاشت نه با سخنانش. اگر محمد امروز زنده بود در حوزه فعالیت خودش کاری نمی کرد که موجب دلواپسی شود.

اگر محمد جهان آرا زنده بود خرمشهر وضعیت بهتری داشت؟

بی بی فاطمه جهان آرا: اگر امروز محمد جهان آرا زنده بود خرمشهر وضعیت بهتری داشت. چون محمد با غیرت بود و هیچ وقت مظلومان را به حال خودشان رها نمی کرد.

مرضیه جهان آرا: در یکی از مصاحبه های منتشر نشده اش خطاب به مردم می گفت: من به شما قول می دهم که تمام خانه هایتان را آباد می کنیم و زندگیتان را دوباره می سازیم. محمد به نکات ریزی اشاره می کرد که شاید هر کسی نتواند در شرایط وخیمی چون جنگ به آن فکر کند. تا کسی جنگ را تجربه نکرده باشد نمی داند جنگ چیست! یکی از مسئولان در نماز جمعه بیان کردند که چرا مردم خرمشهر را ترک کردند؟ البته همان فرد بعدتر از مردم عذرخواهی کرد اما بسیاری از خرمشهری ها از این سخن ناراحت شدند. جنگ واقعا وحشتناک بود. خرمشهر لحظه ای از خمپاره رها نمی شد. من در ساعت های اولیه جنگ زخمی شدم. وقتی که مرا به بیمارستان برند سراسر بیمارستان پر از مجروح و جنازه بود و مرا روی برانکاری گذاشتند که دو دست قطع شده روی آن بود. مسئولان تا زمانی که خودشان به خرمشهر نرفته بودند عمق فاجعه ای را که در آن اتفاق می افتاد درک نمی کردند اما محمد به ریزه کاری هایی دقت می کرد که هیچ کسی آن ها را نمی دید. زمانی که زخمی شدم و در بیمارستان اهواز بستری بودم. از درد نمی‌توانستم بخوابم و حال بسیار بدی داشتم. نصفه های شب بود، دیدم محمد بالای سرم ایستاده. گفتم تو اینجا چه کار می کنی؟ گفت وقتی پیدا کردم و آمدم تا عیادتت کنم. من بیمارستان به بیمارستان از شهری به شهر دیگر تا تهران سفر کردم و محمد در اهواز، دزفول و هم در تهران به ملاقاتم آمد. محمد در عین اینکه انسانی شجاع بود، بسیار حساس و مهربان بود. اگر محمد بود وضعیت خرمشهر جور دیگری می شد. خیلی بهتر از شرایط امروزش.

امروز با کدام یک از همرزمان شهید جهان آرا ارتباط دارید؟

بی بی فاطمه جهان آرا : بسیاری از همرزمان محمد همچون شهید باکری، همت و ... در جنگ به شهادت رسیدند. آقای محسن رضایی، سردار فضلی نیز از جمله همرزمان محمد بودند. هر جا که می رویم همه می گویند ما با محمد همرزم بوده ایم. ما با هیچ کس در ارتباط نیستم. سوم خرداد ما را به یاد می آورند و بعد از آن از یاد می رویم. موسسه ای به نام موسسه خرمشهری ها داریم که از طریق آن با خانم هایی که همرزم محمد بودند یا همسرانشان که همرزم محمد بودند در ارتباط هستیم. با این وجود ارتباطتمان آن طو نیست که با محسن رضایی سر یک سفره غذا خورده باشیم. اگر کاری پیش بیاید باید سه ماه قبل از او وقت بگیریم که آن هم مشخص نیست آیا ملاقات با ما را بپذیرد یا خیر.

همزمان با پخش سریال کیمیا خبری مبنی بر اعتراض خانواده جهان آرا در رسانه ها پخش شد اما قسمت‌هایی که مربوط به نقش محمد جهان آرا بود بدون کم و کاست پخش شد. مسئولان چه پاسخی به شما در این رابطه دادند؟

مرضیه جهان آرا: پخش سریال کیمیا بسیار برای ما ناراحت کننده بود. بدون اطلاع و بدون اجازه از خانواده بخش هایی از حضور محمد در این سریال ساخته شد. در روند آن بی اخلاقی هایی صورت گرفت. تماس های زیادی با افراد مختلفی گرفتیم که در نهایت قول های زیادی به ما داده شد که هیچ کدام آن عملی نشد. متاسفانه لحظه های آخر عوامل فیلم ما را خواستند و قول دادند که صحنه ها را پاک کنند. چرا که صحنه ها به هیچ عنوان با واقعیت و شخصیت محمد همخوانی نداشت. همه خانواده مخالف این کار بودند. اما متاسفانه این صحنه ها به قوت خود باقی ماند و آن را نمایش دادند و بعد هم با هر رسانه ای که مصاحبه کردند گفتند که با اجازه خانواده شهید بوده است. در صورتی که همه اینها دروغ است. از ابتدای مطلع شدن از ساخت فیلم از طریق رسانه ها شکایت را آغاز کردیم. متاسفانه نماینده آقای سرافراز رئیس صدا و سیما و عوامل سریال کیمیا در موسسه صبا به ما دروغ گفتند. پیش از پخش، قسمت هایی از سریال که در رابطه با محمد بود در حضور کارگردان و تهیه کننده این سریال برای ما به نمایش در آمد و ما همگی با آن مخالفت کردیم. کارگردان و تهیه کننده و نماینده رئیس صدا و سیما به ما این قول دادند که در صورت مخالفت ما از پخش قسمت هایی مربوط به محمد خود داری کنند اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد. تقریبا یک ماه پیش بود که آقای جواد افشار در مصاحبه ای تلویزیونی در پاسخ به سوال خبرنگار گفته بود که برای پخش سریال رضایت خانواده جهان آرا گرفته شده و در تمامی مراحل کار با ما همراه بودند، که این موضوع صحت ندارد. برای ایفای نقش محمد نیز انتخاب درسی صورت نگرفته بود. البته انتخاب بازیگر نقش محمد در مرحله دوم شکایت ما بود. اما در اصل سریال کیمیا سریال قوی نبود.

صدیقه جهان آرا: در زمانی که ما برای دیدن سریال موسسه صبا رفته بودیم جواد افشار در مواجهه با مخالفت ما اتاق را ترک کرد و نماینده رئیس صدا و سیما به ما گفت که چرا او را ناراحت کردید. ما با این صحنه هایی که محمد را به نمایش می گذاشت مخالف بودیم چرا که با شخصیت محمد متفاوت بود و خلاف واقعیت بود. محمد در سریال از ناامیدی حرف می زد.

بی بی فاطمه جهان آرا: سریال کیمیا نمادی که مردم از محمد در ذهن داشتند را شکست. اولین سوالی که مردم از ما می پرسند این بود که آیا شخصیت محمد جهان آرا شبیه به شخصیتی است که سریال برای آنها به نمایش گذاشته است؟ چندین کلمه انگلیسی در دیالوگ های محمد بود که اصلا محمد این طور صحبت نمی کرد. به علاوه اینکه لحن سخن گفتن محمد در این سریال لات معابانه بود که هیچ وقت محمد این طور لحنی نداشت. محمد کسی نبود که نا امیدانه سخن بگوید. بردار کوچک من در تمامی مراحل با محمد در جنگ بود. تا این صحنه را دید جا خورد. در 100 قسمت این سریال فقط 5 دقیقه از آن به محمد اختصاص داده شده بود اما کل تیزر تبلیغاتی این سریال با همین 5 دقیقه بسته می شد.

مرضیه جهان آرا: عوامل فیلم در صحبت هایشان می گفتند که نقش محمد در این سریال فقط 5 دقیقه است. با این حال اگر این 5 دقیقه هیچ اهمیتی نداشت چرا پیش از پخش سریال تیزر شهید جهان آرا را به نمایش درآوردند؟ اگر این کار برای جذب مخاطب بود، ما راضی به این کار نبودیم. همان شب برای آقای سرافراز پیام فرستادم و گفتم که متاسفم از اینکه به شما اعتماد کردم. هر چند خود جناب سرافراز با ما ملاقاتی نداشتند و معاون او با ما ملاقات کردند اما به ما می گفتند که آقای سرافراز تاکید کرده اند که باید رضایت خانواده جهان آرا کسب شود. وقتی که ما اعلام کردیم که با پخش این قسمت از سریال مخالف هستیم به ما این اطمینان را دادند که به هیچ وجه قسمت های حضور محمد در این سریال پخش نخواهد شد. البته آنها ادعا می کردند که منظور ما از این شخصیت در سریال، محمد جهان آرا نبوده و این فرد کسی به اسم محمد هاشمی است.


اعتماد/گفت‌وگو با رضا كيانيان در باره جشنواره فیلم سبز، جشنواره فیلم فجر و سینمای ایران


با سينما جواب سينما را بدهيد!/ هيچ آدم عاقلي نمي‌گويد آلودگي هوا يك مساله سانتي‌مانتال است

لي‌لي فرهادپور- پيام رضايي/ رضا كيانيان با چند سيمرغ و جايزه‌ ديگر، با چندين نقش‌آفريني به يادماندني، ديگر فقط يك بازيگر نيست. اگر نام او را روي اينترنت جست‌وجو كنيد با اين جمله مواجه مي‌شويد: «بازيگر سينما و تئاتر و تلويزيون، نويسنده، طراح و عكاس صاحب‌نام ايراني است». او آثار درخشاني در كارنامه بازيگري‌اش دارد و در ٦٤ سالگي همچنان پرانرژي و فعال است. «آژانس شيشه‌اي»، «خانه‌اي روي آب»، «روبان قرمز»، «گاهي به آسمان نگاه كن»، «يك بوس كوچولو» و غيره تنها بخشي از كارنامه كاري اوست. كيانيان در سال‌هاي اخير علاوه بر فعاليت در عرصه بازيگري در حوزه‌هاي ديگري نيز كار كرده؛ حوزه‌اي كه شايد بيش از هر چيز بتوان آنها را حضور اجتماعي بيشتر دانست. او سه سال براي حراج تهران چكش زد. نمايشگاه عكس برگزار كرد. كتاب مي‌نويسد. مجمسمه مي‌سازد. در عرصه محيط زيست فعال است و بسياري كارهاي ديگر. اگرچه او عموما جزو هنرمنداني است كه ابايي از حضور ميان مردم ندارد اما بي‌ترديد در سال‌هاي اخير اين وجه شخصيتي او بروز پررنگ‌تري داشته است و البته كه هيچكدام از آنها سبب نشده تا بازيگري او تحت شعاع قرار بگيرد. در سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر كيانيان با فيلم «كفشهايم كو؟» به كارگرداني كيومرث پوراحمد در جشنواره حضور داشت و حتي كانديد دريافت سيمرغ نيز بود. اما در تازه‌ترين فعاليت‌هايش، در ارديبهشت‌ماه از طرف رضا ميركريمي دبير سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر به عنوان دبيركاخ جشنواره منسوب شد؛ جشنواره‌‌اي كه منظم و در سطحي قابل قبول برگزار شد اما گروهي منتقد عملكرد آن بودند؛ گروهي كه در صدر آن مي‌توان به بهروز افحمي و برنامه هفت اشاره كرد. پس از آن نيز رضا كيانيان به عنوان سفير محيط زيست در جشنواره فيلم سبز انتخاب شد. در اين گفت‌وگو رضا كيانيان به سوالات مختلفي پاسخ داده است. كيانيان تمام‌قد از عملكرد جشنواره جهاني سي‌وچهارم دفاع مي‌كند. محيط زيست را يك مساله عاجل مي‌داند و البته نقدهاي تند و تيزي هم دارد...


‌ آقاي كيانيان شما سفير محيط زيست شديد. از دي‌كاپريو تا كيانيان دارند درباره محيط زيست صحبت مي‌كنند. در دنيا چه خبر است؟

دي‌كاپريو را كه بايد از خودش بپرسيد! (مي‌خندد) اما واقعا محيط زيست، اساسي‌ترين معضل جهان امروز است. چه بخواهيم و چه نخواهيم. اصلا به ما ربطي ندارد. او بر ما سوار شده. يعني خود بشر كاري كرد كه به اين روز بيفتد و حالا در برابرش به چه كنم چه كنم افتاده است. به نظرم بهتر است ما به‌طور اختصاصي درباره ايران صحبت كنيم. چون به اندازه كافي سازمان‌هاي جهاني درباره آنها به اقسام مختلف اطلاع‌رساني مي‌كنند و با يك جست‌وجوي ساده مي‌توانيد همه‌چيز را ببينيد. اما درباره ايران‌مان كمتر گفته مي‌شود.

‌ خب پس درباره ايران بگوييد.

شما فكر مي‌كنيد مساله زمين مساله عاجل ما نيست؟ ما روي زمين زندگي مي‌كنيم و غير از زمين جايى براى زندگى نداريم! هوا مساله عاجل ما نيست؟ غير از هوا چيزى براى تنفس نداريم! بدون آب و خوراك هم زندگى غيرممكن است! زمين، هوا، آب و خوراك، احتياجات اوليه ما هستند و همه اينها در حال نابودى هستند! و هر روز ممكن است ديگر اينها را نداشته باشيم و با يك فقر و گرسنگي و بى‌خانمانى سراسري مواجه شويم. بايد چه كنيم؟ آيا بايد همچنان خودمان را به سياست‌بازى مشغول كنيم و اينها را نبينيم؟ يا اينكه بپذيريم خود اينها سياسي‌ترين مسائل هستند؟ به نظر من عاجل‌ترين مساله سياسي، اجتماعي، فرهنگي و انسانى مسائل محيط زيست است.

‌ وقتي فعالان اجتماعي يا فعالان محيط زيست مي‌‌بينند هنرمندان وارد اين حيطه شده‌اند، گاهي به ديد منفي با اين موضوع برخورد مي‌كنند. جملاتي نظير اينكه «حالا مد است!»، «چه ربطي به هنر دارد، در حالي كه اين يك مساله كارشناسي است!» و... شما در جواب چنين انتقاداتي چه پاسخي داريد؟

اول اينكه كارشناساني كه در مورد محيط زيست كار مي‌كنند خودشان از ما مي‌خواهند كه به ميدان بياييم چون صداى ما رسانه است. ما به عنوان كساني كه شاخك‌هاي حسي‌مان حساس‌تر است، زود‌تر متوجه خوبي‌ها و بدي‌ها، خطرات و چالش‌هاي انسانى مي‌شويم و چون خودمان، خانواده‌مان و مردم‌مان و كشورمان و جهان‌مان را دوست داريم، اين مسائل را مى‌گوييم و بايد بگوييم و بايد همه را متوجه اين خطرات بزرگ و اساسى بكنيم.

‌ البته گاهي الفاظ تندتري هم هست؛ مثل «سانتي‌مانتاليسم» و...

سال‌ها پيش بود كه فكر مي‌كردند مساله محيط زيست يك مساله سانتي‌مانتال است. حالا مردم تهران و شهرهاى بزرگ با پوست و گوشت و استخوان‌شان دارند مي‌فهمند كه مساله محيط زيست مساله عاجل‌شان است. در تهران و خوزستان نمي‌توانيم نفس بكشيم! اين سانتى‌مانتاليسم است؟! اين روزهاي بهار چون باد مي‌آيد و باران، ما نجات پيدا مي‌كنيم و نفس مى‌كشيم اما زمستان وقتي وارونگي اتفاق بيفتد هوايي براي نفس كشيدن نداريم. مردم ما سال‌هاست اين را فهميده‌اند. با گوشت و پوست و ريه! متاسفانه در خوزستان ريزگردها ديگر بهار و تابستان و پاييز و زمستان هم نمي‌شناسد.

هميشه مي‌آيند و شبيخون مى‌زنند. آيا براى مردم خوزستان مساله محيط زيست يك امر سانتى‌مانتال است؟ ريزگردها به تهران هم مي‌رسد. پس همه مي‌دانيم اين يك مساله عاجل است. چون نمي‌توانيم نفس بكشيم. چون با ريزگردها بيمارستان‌ها پر مى‌شود و سپس گورستان‌ها! پس اين يك پرسش اساسى است! ريزگردها چگونه درست مي‌شوند؟ وراه مقابله با آنها چيست؟ قديم‌ها مي‌گفتند‌ آش اينقدر شور شده كه خان هم فهميد! خب اين مساله آلودگي اينقدر حاد شده كه همه فهميده‌اند. كي مي‌خواهد بگويد اين مساله سانتي‌مانتال است؟ كسي كه اين را مي‌گويد فكر مي‌كنم يا مريض است يا مغرض، يا سودي اين وسط مي‌برد. وگرنه هيچ آدم عاقلي نمي‌گويد آلودگي هوا سانتي‌مانتال است.

‌ خب سينما چطور مي‌تواند به اين مساله كمك كند؟ با جشنواره‌هايي مثل همين جشنواره فيلم سبز؟

جشنواره فيلم سبز ١٠ سال است تعطيل شده بود! تا اين روز‌ها با كوشش سينماگران و سازمان حفاظت از محيط زيست و فعالان اين حوزه. سينما فراگيرترين رسانه عصر حاضر است. پس هر ارگان و سازماني در جهان براي رساندن صدايش به ديگران از سينما كمك مي‌گيرد.

‌ منظورم ساز و كار اين كمك كردن است.

اين اتفاق به دو شكل مي‌افتد؛ يكي اينكه در فيلم به‌طور مشخص از آن مساله حرف بزنيم،دوم اينكه مي‌توانيم مستقيم درباره آن مساله حرف نزنيم اما بگوييم سينما از آن حمايت مي‌كند. جشنواره فيلم سبز كه دوباره احيا شده هر دو كاري را كه گفتم انجام مي‌دهد.

‌ خبر انتقال آب خزر به سمنان را شنيده‌ايد؟

بله! سال‌هاي سال است اين حرف را مي‌زنند. حتي من يادم هست قبل از انقلاب هم صحبتش بود ولي هيچ‌وقت اتفاق نيفتاد. چرا؟ فقط مساله تنبلي بود؟ مساله، نديده گرفتن اين موضوع بود؟ يا مساله اين بود كه اين كار اكوسيستم را به هم مي‌ريزد؟ و درست است كه مدت كوتاهي دشتي را پر از آب مي‌كند اما آن طرف را هم تبديل به بيابان مي‌كند. الان اكوسيستم ما به دليل بي‌برنامگي در چندين نقطه كشور به نابودگي كشيده شده است. مثل فاجعه‌اى كه براي درياچه اروميه اتفاق افتاد؛ فاجعه‌اى كه براى تالاب گاو خونى رخ داد! مرداب انزلى در حال خشك شدن است! از عمق ده متر به عمق دو متر رسيده و در بعضى نقاط به بيست سانتى‌متر! حالا نوبت به درياى خزر رسيده است! اين پروژه انتقال آب خزر به سمنان پس از سال‌ها در دولت قبل كلنگ زده شد. سوال اينجاست آيا آقاي روحاني هم قرار است برود و دوباره كلنگ بزند؟! آقاي روحاني لطفا پاسخگو باشيد! من از وقتي كه اين را خوانده‌ام مضطربم، فكرم مشغول است كه مي‌خواهند چه كنند. رسانه ملي براي چيست؟ بايد براي اين باشد كه متخصصان محيط زيست دعوت شوند بيايند و حرف بزنند، بحث كنند! مردم را با اين خطرات آشنا كنند! رسانه ملى براى پوشاندن اين فجايع نيست! براى آگاه كردن مردم است! كه نيروى عظيم مردم براى سازندگى و جلوگيرى به حركت بيايد!

‌ پس سفير محيط زيست بودنِ شما براي اين است كه حرف‌هاي شما بيشتر شنيده مي‌شود يا جنبه‌هاي ديگري هم دارد؟ يعني كار ديگري هم انجام مي‌دهيد؟

وقتي به نوعي شغلت باعث مي‌شود موقعيتي در جامعه پيدا كني خب حرفت به رسانه تبديل مي‌شود؛ ضمن اينكه در تمام كشورهاي دنيا و از جمله ايران، سينما گروه مرجع اول اول است. وقتي اينطور است، اگر آدم كمي دلش براي كشورش و مردمش و خانواده‌اش بتپد بلافاصله از اين موقعيتش استفاده مي‌كند كه اين كار را انجام دهد. به همين دليل ساده.

‌ سفير چه كار مي‌كند؟

سفير يك شغل و پست تشريفاتي است. در واقع سفير را منصوب مي‌كنند تا توسط سفير نگاه‌ها به آن اتفاق متوجه شوند. مثلا آقاي دي‌كاپريو كه درباره درياچه اروميه حرف زده قبلا چقدر حرف‌هايش شنيده مي‌شد و بعد از اينكه اسكار گرفت چقدر شنيده مي‌شود؟ پس فقط به خاطر دي‌كاپريو بودنش نيست. به خاطر موقعيتي است كه در جهان برايش ايجاد شده. من هم خدا را شكر در ايران موقعيتي دارم و از اين موقعيت براي بيان مسائلى كه به مردم مربوط است استفاده مي‌كنم.

‌ كمي هم به جشنواره جهاني فيلم فجر بپردازيم. آقاي كيانيان شما در سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر مدير كاخ جشنواره بوديد. به نظر مي‌رسيد در حالي كه درون پرديس سينمايي چارسو مثل يك كشتي مسافرتي آرام بود اما بيرون منتقدان تند و تيزي كار خودشان را مي‌كردند و بيرون هوا توفاني بود. الان كه جشنواره تمام شده فكر مي‌كنيد چه ميزان از نقدهايي كه وجود داشت درست بوده و بالعكس؟ مشخصا نقدهاي افخمي و گروه برنامه هفت.

من نمي‌دانم و راستش اين را نفهميدم كه چطور ممكن است عده‌اي به منافع ملي گروهي و شخصي‌شان بيش از منافع ملي‌شان اهميت بدهند. اينكه يك جشنواره در ايران برگزار مي‌شود مثل جشنواره فيلم فجر، جشنواره جهاني فيلم فجر يا جشن خانه سينما، اينها جشنواره‌هاي ملي هستند. درست است كه جشنواره‌هاي فجر وجه دولتي دارند اما همه‌شان ناظر به اين هستند كه توليدات داخلي سينماي ايران شكل و شمايل بهتري بگيرد، رشد بهتري داشته باشد، در جهان بهتر ديده شوند، روابط ما با جهان بهتر شود و.... اينها كه حرف‌هاي بدي نيست! اين حرف‌ها مال هر گروه يا دسته‌اي كه باشد

خوب است.

چون به نفع كل مملكت است و از جمله همان گروه‌ها چون دارند در ايران زندگي مي‌كنند. اما ايرادگيرندگان چه مى‌خواهند؟ آيا مي‌خواهند جشنواره بهتر برگزار شود؟ در اين صورت بايد كمك كنند! مى‌خواهند خودشان جشنواره را برگزار كنند؟ در اين صورت بايد برنامه‌هاى بهترى ارايه بدهند! يا اينكه با اين منافع ملى كه برشمردم مخالفند و دل‌شان براى كشورشان نمى‌تپد! در اين صورت بله، بايد جشنواره نابود شود!

‌ خب فكر مي‌كنيد اين نقدها يا ايرادها سر چي بود؟

اكثريت نقدهايي كه مي‌شد اين بود كه كلا اين جشنواره نباشد، نابود شود و وجود نداشته باشد. من واقعا نمي‌رسيدم همه‌ اين سياه‌نمايى‌ها را ببينم و بخوانم. چون ما صبح كه مي‌رفتيم جشنواره ساعت ٢ يا ٣ شب به خانه برمى‌گشتيم و مي‌خوابيديم كه صبح دوباره آنجا باشيم و حال‌مان خوب باشد كه بتوانيم جشنواره خوبي داشته باشيم. يك روز من رفتم جشنواره و ديدم يكي از دوستان ما كه كارش بيشتر به بخش روابط عمومي مربوط مي‌شد خيلي نگران و ناراحت است. پرسيدم چي شده؟ گفت خانمي كه گويا در شبكه من و تو كار مي‌كرده به محيط جشنواره آمده و اينجا ديده شده. حالا نوشتند كه چرا او را راه داده‌ايد؟ چگونه بايد بروم و توضيح بدهم. گفتم خب به ما چه مربوط است؟! مگر هركس كه مي‌آيد توي جشنواره به لحاظ سياسي و اجتماعي و خانوادگي بايد او را بررسي كنيم؟ مگر ما نيروي انتظامي هستيم؟ يا مگر وزارت اطلاعات هستيم؟ ما فقط جشنواره‌ايم! به ما ربطي ندارد كي مي‌آيد و كي مي‌رود. هر كسي كه آزاد است در اين كشور تردد كند آزاد است كه به جشنواره هم بيايد. اين يك حق شهروندي است! آن خانم هم اگر آزاد است كه در كشور ايران تردد كند، خب چرا نبايد بتواند اينجا بيايد؟! ارگان‌هاي ديگري هستند كه اين موضوعات را پيگيري مي‌كنند. هر وقت به‌طور مشخص نهادها و ارگان‌هاي مربوطه از ما توضيح خواستند ما حتما جواب مي‌دهيم. من جواب نمي‌دهم به اين حرف‌ها. چون از اساس اين حرف‌ها قرار است بحث را منحرف كند. وقتي هم بحث منحرف شد هر كسي مي‌تواند هر حرفي بزند. پس بهتر است راجع به اصل مطلب حرف بزنيم.

‌ آيا شما واقعا اجازه نداديد عوامل برنامه هفت به جشنواره بيايند؟! نكته‌اي كه باعث شد آقاي افخمي رو به دوربين تلويزيون آقاي رضا ميركريمي و نه دبير جشنواره را خطاب قرار بدهد. البته اين سوال را بايد از آقاي ميركريمي پرسيد اما گفتيم شايد شما هم در جريان بوده باشيد.

حتما غرفه‌ها را ديديد. در طبقه سوم هم غرفه برنامه سينماي ايران را حتما ديديد. آن غرفه اول، دو غرفه بود. عكس‌هايش هم هست. يكي براي سينماي ايران و يكي هم براي برنامه هفت. چون ما فقط همين دو برنامه سينمايي را داريم. موقع ساخت من هم از آقاي شاه‌ابراهيمي و هم آقاي ميركريمي پرسيدم اين دو غرفه براي چه كاري‌ است؟ گفتند براي برنامه هفت و سينماي ايران. يعني قبل از شروع جشنواره اين پيش‌بيني شده بود اما مدتي بعد ديدم دو تا غرفه يك غرفه شد. پرسيدم چي شد؟ گفتند برنامه هفت نمي‌آيد. من در همين حد مي‌دانم. اما به هر حال فكر نمي‌كنم رضا ميركريمي كسي باشد كه خط‌كشي‌هاي اينچنيني در ذهنش داشته باشد.

‌ يكي ديگر از نقدهايي كه در برنامه هفت مطرح شد اين بود كه جشنواره جهاني سي و چهارم خودش را از سينماي بدنه جدا كرده است. عبارت «كوچيك و با كلاس» كه افخمي چندين بار به كار برد اشاره به همين داشت. آيا واقعا جشنواره جهاني فيلم فجر بايد به سينماي بدنه بپردازد؟ وقتي جشنواره فيلم فجر وجود دارد آيا اين جشنواره «كوچك» مي‌تواند اجحافي در حق سينماي بدنه باشد؟

از نظر من نه! قبلا جشنوارهايي بود به نام جشنواره بين‌المللي فيلم فجر. اسمش اين بود اما در واقع جشنواره داخلي فيلم فجر بود. يك زائده‌اي هم مثل آپانديس وجود داشت كه بهش مي‌گفتند بخش بين‌الملل كه چند فيلم كهنه را در آن نشان مي‌دادند. يكي دو نفر هم مهمان‌هاي خارجي دعوت مي‌شد كه بيايند بازار سينماي ايران را ببينند و گاهى جوايزي هم به آنها داده مي‌شد. ما در آن جشنواره اصلا مهمان خارجي نداشتيم كه برود فيلم خارجي تماشا كند. چون فيلم خارجى تازه‌اى نداشتيم! آيا آن يك جشنواره بين‌المللى بود؟

‌ خب براي همين هم بخش جهاني جشنواره فيلم فجر جدا شد.

بله! سال گذشته اين دو را از هم جدا كردند. نخستين دوره‌اش سال گذشته بود كه جشنواره بي‌سر و صدا و بي‌هويتي بود. خيلي محافظه‌كارانه بود و به همين دليل هم خيلي بهش سنگ نزدند چون حركتي انجام نشد. اما از زماني كه آقاي ميركريمي دبيري جشنواره را پذيرفت براي من ماجرا جذاب شد كه رضا ميركريمي مي‌خواهد چكار كند. او كارش را بلد است. فيلمساز خوب و خوش‌فكريست. ضمن اينكه به جشنواره‌هاي زيادي هم رفته است. آمد و طرحي داد كه شد جشنواره امسال. خيلي جذاب بود. كوچك بود و جمع و جور. پر از صرفه‌جويي. فيلم‌هايي به جشنواره آمد كه اكران دوم يا سوم‌شان بود. در جشنواره جهاني سي و چهارم مهمانان خارجي ما مي‌رفتند و فيلم خارجى مي‌ديدند. چرا؟ چون آن فيلم را قبلا نديده بودند و فيلم هاى ايرانى هم ديدند اين يك قدم رو به جلو است! خوب است يا بد؟ به نظر من خوب است!

البته ميركريمي از ابتدا هم گفته بود كه قرار است جشنواره جهاني سي و چهارم تخصصي‌تر باشد.

قرار بر همين بود اما يك چيز ديگر هم بگويم. جشنواره جهاني فيلم فجر نيامد سرو صداي بي‌خودي راه بيندازد. مثل جشنواره امارات كه فقط سروصدا داشت. چون آنها كه توليدات داخلي نداشتند. شب اولش مهم بود و شب آخرش. بقيه‌اش را هم به گشت‌و گذار مي‌گذراندند. اما اينجا ما حتي افتتاحيه هم نداشتيم. فقط يك اختتاميه داشتيم كه كمتر از يك ساعت طول كشيد. يعني افتتاحيه و اختتاميه‌مان مهم نبود، اصلش مهم بود. اين هم كه چيز خوبي است. مهمان‌هايي كه دعوت كرديم، فيلم‌هايي كه آورديم كدامش بد بود؟ كدام‌شان تاثير منفي روي سياست، اقتصاد و فرهنگ ما گذاشته؟ هيچكدام. اين هم كه خوب بوده است.

‌ اين حرف زده شد كه جشنواره جهاني فيلم فجر يك جشنواره كوچك روشنفكري با فيلم‌هاي خاص بود كه كاري با سينماي بدنه نداشت و خيلي خاص و دورهم برگزار شد.

سينماي بدنه چيست؟ اول يكي اين را توضيح بدهد. مثل خيلي از مفاهيمي كه وجود دارد اما معناي مشخصي ندارد. مثلا آقاي فلان و فلان به آن سينما معتقدند؟ خب باشد. تعريف ارايه بدهند. بايد بدانيم ما مي‌خواهيم فيلم‌هاي‌مان را بفروشيم. سينماي‌مان را نشان بدهيم و بگوييم ما هستيم! ما وجود داريم! فيلم خوب داريم! فيلم‌هايى كه حرف جهانى دارند! اين سينماي بدنه‌اي كه دوستان مي‌گويند در جشنواره فجر به اندازه كافي و وافي بهش پرداخته مي‌شود. حالا وجه ديگر سينماي ايران كجا

بايد ديده شود؟

اينجا ديده مي‌شود. چه ايرادي دارد چون آن بخش سينماي بدنه به درد جشنواره جهاني نمي‌خورد. مهمان‌‌هاي جشنواره ما دنبال آن نيستند چون از آنها به مراتب بهترو زيباتر و تكنيكي‌تر و پرهزينه‌ترش را مي‌سازند و قبلا ساختند. اما ما فيلم‌هايي داريم كه نه در امريكا و نه در هيچ كشور ديگري ساخته نمي‌شود. فقط ما مي‌سازيم. پس آن محصول منحصر به فرد كشور ماست. آن را بايد نشان دهيم. براي سينماي بدنه كه جشنواره فيلم فجر هست. حالا براي سينماي مثلا غيربدنه هم يك جشنواره باشد. چه ايرادى دارد؟ چرا حسودي مي‌كنند؟ اين جشنواره كه خيلي كوچولو بود؛ در حالي كه آن جشنواره خيلي بزرگ است!تعداد سالن‌ها و همه‌چيزش بزرگ‌تر و بهتر بود!

‌ به نظر مي‌رسد مساله در نهايت اين است كه اين گروه معتقدند جرياني در سينما خودش را از مردم جدا مي‌كند. يا مثلا بيت‌المال مردم را براي گروه خاصي مصرف مي‌كند و به درد مردم نمي‌خورد. براي خودشان و دوستان‌شان خوب است. با اين نگاه موافق هستيد؟

من اتفاقا مي‌گويم اين درست نكته‌اي است كه به آنها برمى‌گردد! ببينيد آنها چند جشنواره در كنار يا در برابر جشنواره فجر دارند. چندين جشنواره تازه هم در راه دارند. آيا مردم از اين جشنواره‌ها خبر دارند؟ چند نفر آنها را مي‌بينند؟ از همين نكته فقط آماري، مي‌توانيم برسيم به اينكه كدام يك ملي‌تر است. كدام يك مردمي‌تر است. يا كدام يكي خاص‌تر و براي عده‌اي خاص‌تر است و كدام براي عموم است. من دارم كارم را مي‌كنم! كسى كه كار مى‌كند، كار دارد و وقت ندارد غيبت كند!

‌ در مقابل اين نگاه غير ملي كه گفتيد نگاه شما چيست؟

بگذاريد پاسخ به اين سوال را از اينجا شروع كنم. ديروز دوستي مرا ديد و گفت فيلم «كوايدان» را ديده‌اي؟ گفتم بله، نخستين‌بار زمان دانشجويي و بعد از آن هم بارها. و كلا كوباياشي يكي از كارگردان‌هاي مورد علاقه من است. گفت چه خوب من چندتا از فيلم‌هايش را دارم دوبله است. و فيلم‌ها را براي من روي فلش ريخت. امروز جايي بودم، مجبور بودم فلشم را به دوستي بدهم كه چيزي را برايم روي آن بريزد. گفتم تو «كوايدان» را ديدي؟ گفت نه؟ اين دوست من خيلي سينما دوست است اما خيلي با سينماي شرق آشنا نبود. خب درباره فيلم توضيح دادم و فيلم را از من گرفت. وقتي باهاش بحث كردم، گفتم تو كوراساوا را كه مي‌شناسي؟ گفت بله! خب كوراساوا را مي‌شناسد چون غرب كوراساوا را مي‌شناسد. اما مثلا كوباياشي، اوزو و ميزگوچي را نمي‌شناسد. زماني سينماي ژاپن براي خودش شخصيتى داشته، جرياني بوده و ادامه داشته. اصلا چون ادامه داشته شخصيت پيدا كرده. اين جريان سينماي ژاپن تاثير اساسي روي سينماي هاليوود گذاشته. بارها. از هفت سامورايي كه مدام كپي شده تا زميني‌‌تر شدن بت من و جيمز باند و ديگراني كه آسيب‌پذيرشان مي‌كنند و واقعي‌تر جلوه‌شان مي‌دهند، اينها كپى بردارى از آثاركوراساواست. اينها را همه مي‌دانند. سينماي ژاپن چنين غولي بوده! مى‌پرسم چرا الان نيست؟ چي شده؟ چه بلايى سرش آمد؟

‌ البته فقط هم مختص ژاپن نيست.

همين را مي‌خواهم بگويم. من سال ١٣٨١ براي فيلم«فرش‌باد» رفتم فستيوال توكيو. آنها چون همه‌چيزشان دقيق و منظم است يك روز از ١١ صبح تا ٧ عصر را براي من وقت مصاحبه گذاشته بودند و باور كنيد جز يك نفر از مصاحبه‌كنندگان‌شان كارگردان‌هاى قديمى‌شان را نمي‌شناختند! فقط كوراساوا را مي‌شناختند، چون غرب او را مى شناسد !نسل جوان‌شان مخصوصا! وقتي من از آن كارگردانان‌شان حرف مي‌زدم، تعجب مي‌كردند و مي‌پرسيدند شما تاريخ سينماي ژاپن را خوانديد؟ گفتم نه من دانشجويي علاقه‌مند به سينما بودم ! چرا آن جريان سينما از بين رفت؟ به فرانسه نگاه كنيد. ما تا چند سال پيش جريان سينماي فرانسه داشتيم. كه مشخصه‌هاي خودش را داشت. الان كجاست؟ انگليس، آلمان، ايتاليا، سوئد و... جريان سينماشان كجاست؟! سينماي مستقل اروپا كجاست؟ هاليوود آنها را خورد و هضم كرد!

علاوه بر اين، امروز در كنار سينماي هاليوود، سينماي باليوود هست، سينمايى كه خودش را با هر جرياني هماهنگ مي‌كند. با اكشن امريكايي هماهنگ مى‌كند، با ملودرام كره‌جنوبي هم هماهنگ مي‌كند، ظرف نيست. بيشتر انگار مايعي است كه در ظرفي ريخته مي‌شود. فروش هم دارد چون مردمش دوستش دارند. باليوود يك جريان است. اما جز اين دو، فقط يك جريان ديگر در جهان وجود دارد. آن هم سينماي ايران است.‌! چرا ؟!

موج نوى سينماي ايران از اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. كارگردان‌هايي كه ما داريم همه براي ماندگاري سوار قطار موج نوي سينماي ايران شدند. مي‌گويم جريان سينماي ايران! چون سال‌هاست ادامه دارد و قطع نشده! سينماى ايران را در جهان تدريس مي‌كنند. برخي دانشكده‌هاى مهم جهان سينماي ايران تدريس مي‌كنند. پس چيزي هست كه تدريس مي‌شود. سينماى ايران بيشترين جوايز جهانى را برده است! سينماي ايران در جشنواره‌هاي جهاني حضور و وجود دارد. هربرت هرتزوگ درباره سينماي ايران مي‌گويد: «ما نوستالژي سينماي از دست رفته‌مان را در سينماي ايران پيدا كرديم.» تمام روشنفكران اروپايي وقتي سينماي ايران را به جشنواره‌هاي‌شان مي‌برند. به همين خاطر است.

‌ اما اين گروه منتقد، خيلي از اين جشنواره‌ها را هم قبول ندارند!

آنها جز خودشان چيزى را قبول ندارند! آنها مي‌گويندچون فيلم‌هاي ايراني سياه‌نمايي دارند، جشنواره‌هاى خارجى نشان‌شان مى‌دهند! مثل اينكه در مملكت ما و در جهان «سياه»ي وجود ندارد كه اينها بي‌خودي و مغرضانه مي‌نمايانندش! سينماي ايران يك سينماي اخلاقى- اجتماعي است، به مردمش، به روابط مردمش و به اخلاقيات مردمش به‌شدت وابسته است پس بلافاصله مشكلات و فسادها را مى‌بيند. سياهى را نشان مي‌دهد، هشدار مى‌دهد كه از بين بروند. سينماي ايران ذات پاكي دارد. براي اينكه با آن سياهي‌ها مشكل دارد. براي سلطه روشني، سياهي و بى اخلاقى را نشان مي‌دهد. سينماى ايران مصلح است.

‌ خب تحليل‌تان از استقبال جشنواره‌هاي خارجي از سينماي ايران چيست؟

سينماي اروپا هويتش خودش را از دست داده، روشنفكران اروپايي براي اينكه در برابر امريكا قد علم كنند كه بگويند ما هستيم، پشت سينماي ايران سنگر مى‌گيرند! سينماى ايران را به جشنواره‌ها‌شان مي‌برند و به‌عنوان سينماى اخلاق‌گرا بهش جايزه مي‌دهند. سينماي ايران جريان است. يك جريان اخلاقى كه روشنفكران اروپا آن را جريانى در برابر سينماى امريكا مى‌دانند! آيا بايد نابودش كنيم يا گسترش‌اش بدهيم و كمكش كنيم؟ من مي‌گويم بايد گسترش‌اش بدهيم و كمكش كنيم.

گروهى براى ضربه زدن به اين سينماى پاك هر كارى كردند! يكى از آخرين ترفندهاشان مطرح كردن سينماي فاخر بود! مى‌گفتند مگر ما نمي‌توانيم مثل سينماي امريكا فيلم بسازيم؟ مطرح مى‌كردند مي‌توانيم ولي بودجه نداريم. پس بودجه را فراهم كردند و به كارگردان‌ها و تهيه‌كنندگان دادند تا فيلمي در حد سينماي هاليوود بسازند و ساختند. اما كدام‌شان توانست در حد هاليوود باشد و به آن سينما تنه بزند؟ هيچ‌كدام.

‌ فكر مي‌كنيد چرا؟

چون سينماي هاليوود هم جريان است و اين جريان سال‌هاست رشد و پوست‌اندازي كرده. فرهنگش و تكنيكش جا افتاده! ما نمي‌توانيم يكباره آن فرهنگ را داشته باشيم. ما فرهنگ خودمان را داريم.

نظريه سينماي فاخر فرهنگ هاليوودى را نمى‌بيند و فقط امكانات مادى را عمده مى‌كند! نرم‌افزار را نمى‌بيند و فقط سخت‌افزار را عمده مى‌كند. پس فكر مى‌كند اگر پول و امكانات باشد ما هم مى‌توانيم فيلم هاليوودى بسازيم! ساختند و ديديم نشد! باز هم درس نمى‌گيرند! خوشبختانه موضوع فيلم فاخر به كنارى گذاشته شد و خيال‌مان راحت شد. يك‌بار آقاي دكتر صالحي به من مي‌گفت در يكي از سفرهاي خارجي مجله‌اي دستم رسيد كه مطالبي درباره سينماي

ايران داشت. يكي از نوشته‌ها ناظر بر اين بود كه هزينه ساخت يك فيلم ايراني برابر با هزينه زمان استراحت يك فيلم امريكايى است! مي‌گفت من با خيلي از سفراى كشورهاى گوناگون درباره سينماي ايران صحبت كردم و تقريبا همه‌شان سينماى ما را دوست داشتند و همه مي‌گفتند فيلم ايراني تنها فيلمي است كه بدون اينكه آن را چك كنيم، مي‌توانيم با خانواده ببينيم. وقتي كه چنين گوهرى داريم بايد حفاظتش كنيم! مي‌گويند سياه‌نمايي است خب شما بياييد سفيدنمايي كنيد. يعني با سينما جواب سينما را بدهيد. با اسلحه نمي‌شود جواب سينما را داد. سينما شكست مى خورد! پنهان مي‌شود و دوباره در زماني ديگر سر بيرون مي‌آورد. مثل وقتي كه داستان فيلم فاخر بود سينماي ايران ضعيف شده بود اما دوباره حالش خوب شد. سينماي ايران گوهري در دست ما است. مي‌شود با اين گوهر، در جهان تجارت هم كرد.

‌ تجارت جهاني؟ !

يعني اينكه مي‌توانيم بخشي از سينماهاي اروپا و امريكا را محل اكران سينماي ايران كنيم. چندين‌بار اين اتفاق افتاده و فروش خيلي خوبي داشتيم. پس ما اين تقصير را متوجه دولت هامان مي‌دانيم كه چرا كالاي به اين ارزشمندى را جهاني نكردند؟ كالايي كه تجربه نشان داده خواهان دارد. سينماي ايران در جهان امروز دو كار مي‌تواند انجام دهد. يكي اينكه فرهنگ ما را گسترش دهد. و ديگر اينكه براي ما سودآوري هم داشته باشد. اينكه بد نيست. فيلمي مثل جدايي نادر از سيمين! فيلم‌هاي گذشته آقاي مجيدي. فروش خوبى داشتند. چرا استفاده نمى كنيم؟!


‌ منظورتان اين است كه اين علت انتخاب‌هاي شما در جشنواره جهاني فيلم فجر است؟

چون اين فيلم‌هاي ما آن طرف فروش دارد. نشان داديم كه بتوانيم بفروشيم‌‌شان. در اين جشنواره اتفاق جالبي افتاد. آن هم اينكه نمايندگان برخي جشنواره‌ها از جشنواره ما فيلم خارجى انتخاب كردند و بردند. قبلا چنين اتفاقي نيفتاده بود، اينها همه،‌چيزهاي خوب است. آيا اين دوستان منتقد اين وجوه را ديدند؟ كاري با اين موضوع ندارند.

‌ فكر مي‌كنيد در ايران رسيدن به يك جايگاه جهاني در برگزاري فستيوال سينمايي چقدر مي‌تواند محقق شود؟

در شرق تقريبا جشنواره بين‌المللي معتبري نداريم. بيشتر در غرب است كه كن و ونيز و برلين معروف‌ترين‌ها هستند. آنها به فيلم ارزش مى‌دهند! فكر مي‌كنيد چه جشنواره‌اى در شرق خواهد توانست اين كار را بكند. به نظرم ايران. چون جريان سينمايي دارد. جرياني كه همه دنيا قبولش دارند. ديده شده و حضور جهاني دارد. ما مي‌توانيم جشنواره‌اي داشته باشيم كه در دنيا فيلم‌هايي را كه شبيه فيلم‌هاي ما ساخته مي‌شود اينجا نمايش دهند و بعد از مدتي افتخار كنند كه جشنواره جهاني تهران فيلم

ما را پذيرفت.

هنوز موقعش نشده اما مي‌شود. امسال داوران به يك فيلم ايسلندي- فنلاندي جايزه دادند به اسم قوچ. اگر فيلم را ببينيد، انگار سينماي ايران اين فيلم را ساخته بود. من از طراح صحنه اين فيلم پرسيدم شما فيلم گاو را ديده‌‌ايد؟ گفت جالب است چون وقتي ١٠ دقيقه اول گاو را ديدم، فهميدم مثل فيلم ما است. در حالي كه اين فيلم ٤٠ سال پيش در سرزميني گرم ساخته شده و ما ٤٠‌سال بعد در سرزميني سرد شبيه آن را ساختيم. خب چرا ما در جهان پايگاه اينچنين سينما‌يى نباشيم؟

‌ و اين رويكرد ما به انتخاب آثار براي جشنواره خودمان باشد...

خيلي از منتقدين ما مي‌گويند كه در كشور ما سانسور هست و ما سكس و خشونت را نمي‌توانيم نشان دهيم چطور مي‌خواهيم جشنواره جهاني داشته باشيم. من مي‌گويم اتفاقا مي‌توانيم. چون آثاري در سينماي جهان هست كه اين دو را ندارد و پايگاه نمايش جهاني ندارند. خب چرا ما اين پايگاه نباشيم و بزرگ‌شان نكنيم و در مقابل سينماي امريكا قرارشان ندهيم؟

ما كسي هستيم. خيلى‌ها در ايران فكر مي‌كردند و مى كنند كه بهشت آن سوي آب است. چرا ؟چون شناسنامه‌مان لگدمال شده! چون نمي‌توانستيم به خودمان افتخار كنيم. كسي كه از خارج برگشته بود ما تحويلش مي‌گرفتيم مثل همان داستان «جعفرخان از فرنگ برگشته»! اين داستان قديمي است و سر دراز دارد. هويت ما را لگد مال كردند. بايد هويت مان را دوباره بسازيم؟! سينماي ايران بخش مهمى از هويت ما است.

بارها در سفرهاي خارجي توي فرودگاه يا جاهاي ديگري از من پرسيدند ايراني هستي؟ گفتم بله ،گفتند كيارستمي؟! كيارستمى ‌زاده سينماى ما است و حضورش در ايران براي ما يك افتخار است كه ما چنين كسانى داريم.

‌ اما همچنان يكي از مسائل اين است كه با ويژگي‌هاي خاص فرهنگي ايران چطور مي‌توانيم جشنواره جهاني داشته باشيم و شايد به شما بگويند زيادي خوشبين هستيد و سهل‌انگار!

معمولا وقتي كساني اين نگاه را دارند بهشان مي‌گويم شما لطفا نان سانسورچي‌ها را نبُريد! آنها هم بايد نان در بياورند. بايد حلال هم باشد. پس شما سانسورچي نباشيد و كار خودتان را بكنيد. برخي مي‌پرسند حدود حجاب و فلان مسائل در سينما كجاست؟ مي‌گويم همان قدر كه تا به حال در تلويزيون ديديم. ما فيلم خودمان را مي‌سازيم و باز هم مى‌سازيم و اخلاق خودمان را داريم. ما تا الان در سينماي ايران ثابت كرديم اخلاق‌مداريم. فيلم‌هاي خارجي را هم با معيار خودمان انتخاب مي‌كنيم و مي‌آوريم. در دنيا فيلم‌هاي خوب بسيارى هست كه مثل ما هستند.

‌ نقد ديگري هم وجود دارد كه به نوعي كلان‌تر است. اينكه مديران حوزه‌هاي فرهنگي دولت آقاي روحاني ديپلمات هستند. مثل خودشان و در واقع،‌گويي ايشان قصد دارند بخش فرهنگي را نيز تبديل به ديپلماسي عمومي كنند. آيا اين مي‌تواند نقد باشد؟

به نظرم بايد اين سوال رااز مديران سينمايي پرسيد. من هيچ‌وقت پست دولتى نداشتم و دوست هم ندارم، داشته باشم چون اصلا كار من اين نيست. در اين جشنواره هم اگر كاري مي‌كنم باز پست اجرايي ندارم. خود من منتقد مديران سينمايى هستم. چند وقت پيش مصاحبه بى‌رو‌در‌بايستى‌اى كردم كه يكي از روزنامه‌ها شهيدش كرد و كاري كرد، ديده نشود. در آن مصاحبه روي سخن من با آقاي جنتي و آقاي ايوبي بود. پرسيده بودم كه چرا هنوز سازمان سينمايي را نگه داشته‌‌ايد؟ سازمان سينمايي را كي درست كرد؟ اين سازمان را جريانى درست كرد كه مي‌خواست سينما را كاملا دولتي كند. اين سازمان را درست كرد كه بودجه را از مجلس بگيرد و خودش بين فيلمسازان تقسيم كند و بخواهد فيلم‌‌هاى فرمايشى بسازند! خب شما كه گفته بوديد اين را نمي‌خواهيد. پس چه شد؟مگر به اقتصاد آزاد اعتقاد نداريد! اصل ٤٠ قانون اساسي را مگر قبول نداريد؟ و قول احياي آن را نداده بوديد ؟ پس چرا سازمان سينمايي را حفظ كرديد؟

‌ خب از آن گروه هم كساني هستند كه اين نقد را دارند.

اين را منتقديني كه از آنها حرف زديم، نمي‌توانند بگويند چون اين سازمان را خودشان درست كردند. من در بازي آنها شركت نمي‌كنم و از زاويه خودم حرف مي‌زنم. مي‌گويم معتقدم سينما بايد دست بخش خصوصي باشد، بخش دولتي هم اگر مي‌خواهد براي خودش فيلم درست كند و همين دوستاني كه براى سينماي بدنه سينه چاك مى‌دهند، طرفدار سينماي دولتي هستند! سينماي دولتي كه نمي‌تواند سينماي بدنه باشد. سينماي بدنه سينماى آزاد است.

سرمايه‌گذار پول مي‌گذارد و امنيت سرمايه‌اش را بايد دولت تضمين كند. آيا سازمان سينمايي اين كار را مي‌كند؟ نه! مخالف سينماي خصوصي است. پس آقاي ايوبي چرا نگهش مي‌داريد؟ آقاي جنتي چرا نگهش مي‌داريد؟ لطفا جواب بدهيد. من از روز اولي كه خانه سينما باز شد و آقاي ايوبي و آقاي جنتي آمدند عيدديدني ما، همانجا از آنها خواستم پاسخ بدهند چرا سازمان سينمايي را نگه داشته‌اند و منحلش نمي‌كنند؟! و با لبخندهاي هميشگي آقاي ايوبي سرو ته قضيه به هم آمد. من همچنان سوالم بى‌پاسخ مانده است! سوال ديگري هم وجود دارد.

چه سوالي؟

مدرسه‌اي كه ايشان درست كرده چه نفعي به حال سينماي ايران دارد؟آيا اين مدرسه دولتي جز اينكه بودجه بخورد و جز اينكه دستگاه بروكراسي را فربه‌تر كند چه فايده‌اي دارد؟

من با آقاي دكتر حسيني، رييس اين مدرسه صحبت كردم و به ايشان گفتم وظايف و مسووليت‌هايي كه براي اينجا تعريف شده را مى‌توانيد در اين‌ همه مدرسه سينمايي و دانشكده‌هاي دولتي و غيردولتي كه در كشور ما وجود دارد، پياده كنيد. كمك كنيد همان‌ها اين وظايف را انجام دهند. يا اينكه شما به خانه سينما كمك كنيد وظيفه برگزارى كارگاه‌هاى تخصصى را انجام دهد! هم خانه سينما فعال‌تر مي‌شود و هم بروكراسي شما فربه‌تر نمي‌شود و كارتان راحت‌تر مي‌شود. من نمي‌دانم مدرسه ملي سينما كاربردش و استفاده‌اش براي سينماي ايران چيست. گاهي به من مي‌گويند آدم هاى مهمى جزو هيات امناي اين مدرسه هستند؟ مي‌گويم با اين اوصاف همچنان سوال من باقى است! مدرسه ملى سينما چه استفاده‌اي براي سينماي ايران دارد؟!

اين دو نكته را مفصل در گفت‌وگو با همان روزنامه گفته بودم و قرار بود در صفحه اول چاپ شود. يك روز به من زنگ زدند كه مصاحبه را ديديد؟ چاپ شد. گفتم نه! كي؟ گفتند ديروز! رفتم و دوباره نگاه كردم در صفحه اول چيزى نبود. پس از كنكاش ديدم در صفحات مياني است و من هم زنگ زدم بپرسم چرا؟ و به من پيامك زدند- به جاي اينكه زنگ بزنند- كه جبران مي‌كنيم. فردا يك چيزي در صفحه اول آوردند كه كيانيان چه گفت؟! اين چه فايده‌‌اي دارد؟ ! مى بينيد كه من منتقد هستم.

‌ شايد به شما بگويند فضا الان بازتر است!

اينكه فضا بازتر از دوره قبل است كه خب معلوم است. قرار نيست كه اين‌طور نباشد. قرار بود اين‌طور باشد. مهم اين است كه ما چيزي علاوه بر آنچه داشتيم به دست بياوريم. ما الان به سال‌هاي گذشته برگشتيم. خانه سينما بازگشايي شده. قبول! اما سازمان باشد آن موقع كه تعطيل شد ماشين خانه دنده سه بود، الان شما خانه را باز گشايش كرديد، اما تازه بايد ماشين را روشن كنيم و بگذاريم دنده يك! اينكه جالب نيست. شما كدام كمك را كرديد كه ما شتاب بگيريم؟ !

‌ خب آقاي ايوبي تلويحا گفته است كه سازمان سينمايي ديگر عملا كاره‌اي نيست.

من حرفم اين است كه بايد منحل شود! مي‌گويم آقاي ايوبي شما كه تا ابد در اين پست نيستيد. اگر فرداروزي شما رفتيد و مدير ديگري آمد كه نگاهش مثل دولت قبل بود اين اهرم براي نابود كردن سينماي خصوصي بهترين اهرم است! بايد اين صورت‌مساله پاك شود كه اگر گروهي ديگري آمد و خواست سينما را دولتي كند اهرمي در دست نداشته باشد. بايد اين ريل‌گذاري كه آدم‌ها را مجبور به طي اين مسير مي‌كند، جمع شود.

‌ و نكته آخر. اين خيلي خوب است كه رضا ميركريمي و دوستان ديگر جشنواره برگزار مي‌كنند. چون راه‌و چاهش را مي‌دانند. اما كاش مي‌توانستند در همين جشنواره خوب فيلم داشته باشند. ما مدير سينمايي نداريم و داريم از سينماگران‌مان به عنوان مدير استفاده مي‌كنيم .

بله، من اين را قبول دارم. اين حرف درستي است. ما در سينماي‌مان و حتي در كشورمان مدير كم داريم. الان مدير سينمايي كم داريم. تعدادشان خيلي كم است و كسانى هم كه خانه‌نشين شدند. چرا مديريت بايد هميشه بين چند نفر بچرخد؟ رضا ميركريمي قطعا كارش چيز ديگري است. اما از حق نگذريم اين جشنواره را خيلى مطلوب برگزار كرد. گفتم مي‌آيم و سعي مي‌كنم تاثيري بگذارم اما من يك وجه خيلي خيلي شخصى دارم و آن هم اينكه خيلي ماجراجو هستم. دوست دارم جاهاي مختلفي بروم و تجربه كنم. مثلا سه سال رفتم حراج تهران را چكش زدم. چرا رفتم؟ بخشي اين بود كه به هنر تجسمي كمك كنم كه رونق بگيرد. بخش ديگرش هم اين بود كه رضا كيانيان وارد يك پرفورمنس و ماجراى تازه مي‌شود آيا مي‌تواند از پس آن بربيايد؟ بعد از سه سال ديدم كه مي‌توانم و در ضمن خود حراج هم روالي پيدا كرد. اما در مورد جشنواره جهانى فجر، يك روز آقاي ميركريمي به من زنگ زد و گفت كه بيا بشو مدير كاخ جشنواره. پرسيدم اين شغل چيست؟ من چه كار بايد بكنم؟ گفت نمي‌دانم! من هم گفتم: خيلي خب آمدم!


ایران/اختتامیه جشنواره بین‌المللی فیلم سبز برگزار شد


وقتی محیط زیست، زبانِ دیپلماسی عمومی می‌شود/ ظریف: باید با مخالفت با خشونت، فرهنگ غنی خود را به دور از دروغ‌ها و سیاهی‌ها معرفی کنیم


مراسم اختتامیه جشنواره بین‌المللی فیلم سبز شامگاه جمعه با حضور محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه، معصومه ابتکار معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست، حجت الاسلام محمد علی زم، محمود فرشچیان و تعدادی از هنرمندان سینمایی و تجسمی برگزار شد. در ابتدای مراسم فرهاد توحیدی دبیر جشنواره بین‌المللی فیلم سبز در آیین اختتامیه این جشنواره ضمن تشکر از معصومه ابتکار رئیس حفاظت از محیط زیست و تمامی مدیران جشنواره که وی را در برگزاری این رخداد فرهنگی کمک کردند، اظهار داشت: برای برگزاری این جشنواره خون دل‌ها خورده شد و امیدوارم که مؤثر واقع شود. دبیر پنجمین جشنواره بین‌الملل فیلم سبز با طرح این پرسش که این همه خشونت که این روز در دنیا و بعضاً در ایران دیده می‌شود از کجا می‌آید؟ ادامه داد: محیط زیست انسانی به‌اندازه آب و هوای پاک برای ما اهمیت دارد و در همین ابتدای سخن باید از وزیر امور خارجه کشورمان آقای ظریف تشکرکنیم که دریچه‌ای را برای گفت‌و‌گو در دنیا باز کردند.

وی با اشاره به اینکه سینما، موسیقی، تئاتر و انواع هنر‌ها روح آدمی را لطیف می‌کند، گفت: چرا با این هنر‌ها این روزها این‌طور برخورد می‌شود. در جامعه پویا شادی نباید غایب باشد و شهر بدون لبخند به درد نمی‌خورد. دبیر پنجمین جشنواره بین‌الملل فیلم سبز با انتقاد از ممنوع الصدا شدن محمدرضا شجریان وی را صدای ماندگار آواز ایرانی خواند و افزود: روح ملت ایران با صدای شجریان و صدای کمانچه کلهر تنیده شده است و این کدام بی‌خردی است که ما را از شنیدن این صدا‌ها منع می‌کند.

بیگانگی فرهنگ ایرانی با خشونت

در ادامه این مراسم محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه گفت: در صحنه هر وقت احساس می‌کنم معصومه ابتکار حضور دارد فکر می‌کنم که ایران به بهترین نحو معرفی می‌شود و همچنین خوشحالم که امروز فرشچیان را می‌بینم زیرا کارهای ایشان مبلغ هوش هنر و انسان دوستی ایرانی است. وی ادامه داد: ما مخالف خشونت علیه انسان و طبیعت و موجودات زنده هستیم و باید بتوانیم با هنرمان این فرهنگ غنی را به دور از دروغ‌ها و سیاهی هایی که در منطقه شکل گرفته معرفی کنیم. وزیر امور خارجه با بیان اینکه هنر ایرانی معرف یک فرهنگ بالاتر و برابر است، گفت: خشونت و تندروی هیچ جایی در فرهنگ ما ندارد و ایران و اسلام بر حقوق و رعایت حقوق همه تأکید دارد.

ظریف ادامه داد: امروز نیاز داریم اعلام کنیم هر روز زمین گرمتر می‌شود و به سمت نابودی می‌رود و باید این واقعیت را درک کنیم که تمام دنیا باید یکپارچه و یکجا برای حفظ محیط زیست تلاش کنیم و به یاد داشته باشیم که خطوط جغرافیایی در حفظ محیط زیست نقشی ندارد همانطور که امروز خشونت مرز ندارد.

وی ادامه داد: همان خشونتی که در سوریه است امروز در پاریس هم وجود دارد و همه در یک کشتی نشسته ایم و هیچ فردی را توان فرار از این واقعیت نیست و باید این را بپذیریم که آینده همه ما به هم پیوسته است.

امیدوارم دیپلماسی عمومی را با زبان محیط زیست افزایش دهیم

معصومه ابتکار درباره جشنواره فیلم سبز گفت: خیلی خوشبختم که بعد از یک سال و اندی تلاش که واقعاً با امید و اعتقاد همراه بود توانستیم جشنواره بین‌المللی فیلم سبز را با همه دشواری‌ها و فراز و نشیب‌ها و رکود و تعطیلی احیا کنیم. کار دشواری بود اما حمایت و انگیزه تک تک شما عزیزان در این مسأله مؤثر بود تا این کار شکل بگیرد و خدا را شکر که امروز به نتیجه رسید. ابتکار خاطرنشان کرد: از هنرمندانی که ما را به عنوان سفیران محیط زیست همراهی کردند و همچنین از شرکت کنندگان بین‌المللی این جشنواره تشکر می‌کنم.در ادامه می‌خواهم تشکری هم از میهمانان عزیزی که در مراسم اختتامیه با ما همراهی کردند داشته باشم تشکر اول از محمد جواد ظریف که امکان این گفت‌و‌گو را فراهم کردند. شاید اگر تلاش او نبود این گفت‌و‌گوی بین‌المللی در حوزه محیط زیست با زبان سینما ممکن نبود.

وی با بیان اینکه این بخشی از دیپلماسی عمومی دکتر ظریف است، گفت: امیدوارم بتوانیم دیپلماسی عمومی را با زبان محیط زیست افزایش دهیم و اثر دیپلماسی را بیشتر از این ببینیم. میهمان دیگر این برنامه استاد محمود فرشچیان هستند که تمام آثارشان به گونه‌ای با محیط زیست و طبیعت در ارتباط است. وی هفته گذشته تابلویی با موضوع محیط زیست را رونمایی کردند که امشب به طور خاص از او تشکر می‌کنم.

معرفی استان‌های برتر

با حضور میترا حجار بازیگر سینما و تلویزیون استان‌های برتر پنجمین جشنواره بین‌المللی فیلم سبز معرفی شدند.

مزدک میررمضانی، معاون جشنواره بین‌المللی فیلم سبز، گفت: در بسیاری از استان‌ها اتفاقاتی افتاد که برایمان باور کردنی نبود. خواستیم به استان‌های برتر جوایزی بدهیم و آنها را به خاطر فعالیت هایشان تشویق کنیم. متأسفانه این جایزه معنوی است اما امیدواریم در سال‌های بعد بیشتر بتوانیم از آنها حمایت کنیم.تمام استان‌ها به ما کمک کردند تا جشنواره را بخوبی برگزار کنیم. سپس میترا حجار برای اهدای جوایز استان‌های برتر به جایگاه آمد. استان‌های آذربایجان غربی، بوشهر، فارس، هرمزگان، گیلان، کهگیلویه و بویراحمد و کرمان به عنوان هفت استان برتر شناخته شدند


جوان/فرهادي و «فروشنده» مرموز!


درد دل فرهادی برای خارجی‌ها: آخ! که امریکایی‌ها نمی‌توانند در ایران فیلم بسازند! / جشنواره فيلم كن در شصت‌و‌نهمين دوره خود به مجالي براي قصه‌پردازی اصغر فرهادي در اين رويداد سينمايي تبديل شده است.

نویسنده : الناز خمامي زاده

جشنواره فيلم كن در شصت‌و‌نهمين دوره خود به مجالي براي قصه‌پردازی اصغر فرهادي در اين رويداد سينمايي تبديل شده است. فرهادي در خاك فرانسوي‌ها از دشواري‌هاي ساخت فيلم در ايران گلايه كرده است که چرا ایران براي فيلمسازي امريكايي‌ها جای مناسبی نیست! با اين حال از نظر فرهادي فيلم ساختن در ایران همچنان دوست‌داشتني است!


در داخل ايران از آخرين ساخته سينمايي فرهادي به عنوان اثري ناشناخته و مرموز ياد مي‌شود؛ فرهادي بعد از ساخت «گذشته» در فرانسه «فروشنده» را در ايران ساخته اما رونمايي از آن را به جشنواره فيلم كن موكول كرده است تا اثرش براي همه در ايران مرموز باقي بماند. شايد هم او دلايل خاصي براي ممانعت از نمايش اوليه فيلمش در جشنواره فيلم فجر داشته است؛ فيلمي كه در دقيقه 90 به جمع پذيرفته‌شدگان در كن راه پيدا كرد. حالا در اين رويداد سينمايي مورد تحسين همگان قرار گرفته و حتي مدعي كسب نخل طلاي كن است؛ هر چند ظاهراً دل كارگردانش همچنان با حال و هواي فيلمسازي در فرانسه خو گرفته تا جايي كه فرهادي از مصائب فيلمسازي در كشورمان و نوع رفتار با سينماگران روشنفكر ايراني براي خارجي‌ها گلايه كرده است. او در نشست خبري بعد از رونمايي از اين فيلم در فرانسه ادعا كرده كه در كشورش با كساني كه با ابزار هنر به انتقاد از دولت برمي‌خيزند، رفتار خوبي نمي‌شود. اين صحبت‌ها بعد از نمايش فيلم «فروشنده» در اين جشنواره مطرح شده است. اين نشست خبري بعد از مراسم فوتوكال عوامل اين فيلم برگزار شد. شهاب حسيني، بابك كريمي و ترانه عليدوستي از بازيگران اين فيلم سينمايي، كاوه سجادي حسيني دستيار كارگردان و اصغر فرهادي كارگردان مطرح سينماي ايران در نشست خبري « فروشنده »حضور داشتند. فيلمي درباره معلم و بازيگري كه مي‌خواهد از مردي كه مرتكب اهانت به همسرش شده انتقام بگيرد. فرهادي در اين نشست خبري گفته است: «در كشور من نوع رفتار با روشنفكرها آنقدر توهين‌آميز و بد است كه ناراحتي و شرمساري من از آن انتهايي ندارد.»


او در ادامه با ياد كردن از شاعران و نويسندگان و نيز چهره‌اي چون عباس كيارستمي ادعا كرده كه اين هنرمندان در مقابل سانسور‌ها و سوء رفتارها در ايران انعطاف پذير بوده و هرگز به گل ننشسته‌اند.

گلايه‌هاي فرهادي از نوع رفتار با برخي فيلمسازان در ايران در حالي است كه داستان و برخي صحنه‌هاي فيلم جديد او نيز مي‌تواند در داخل كشور مستعد بروز برخي حساسيت‌ها شود. هنوز جزئيات زيادي از « فروشنده » فرهادي مشخص نيست، با اين حال گفته مي‌شود كه اين فيلم درباره تشديد تدريجي خشم مردي با بازي شهاب حسيني است كه همسرش (با بازي ترانه عليدوستي) از سوي مردي ديگر كه داراي روابط نامشروع با ساكن بدكاره سابق آپارتمانشان بوده مورد حمله و اهانت قرار گرفته است ؛ از قضا در اين فيلم چندين صحنه ديگر نيز وجود دارد كه مي‌تواند منجر به بروز حساسيت‌هايي در داخل كشور شود. سايت سينماژورنال طي گزارشي درباره داستان اين فيلم نوشته است: « آ‍پارتماني در تهران در حال فرو ريختن است و ساكنان آن از جمله زوج متأهلي كه شخصيت‌هاي اصلي داستان هستند، عماد (شهاب حسيني) و رعنا (ترانه عليدوستي)، براي نجات جان خود با عجله در حال فرار از خانه‌اند... عماد و رعنا مجبور مي‌شوند كه خانه‌ تازه‌اي پيدا كنند. آنها سريعاً مي‌روند به واحد بزرگ ولي قديمي خانه‌اي كه در نزديكي همان‌جا واقع است. اما ظاهراً ردپاي ناخوشايندي از گذشته‌ خانه هنوز باقي مانده است. خانم مستأجر (ساكن قبلي) آن طوري كه در بيان مردم تهران رايج است، با مردهاي زيادي پريده. نق‌ نق‌ها شروع مي‌شود و بعد از آن اتفاقي مي‌افتد كه سبب ناديده گرفتن موضوعي سياه‌تر مي‌شود. رعنا در خانه تنها است و مي‌شنود كه كسي وارد خانه شده است. به تصور اينكه عماد است، شروع مي‌كند به حرف زدن، اما عمادي در كار نيست. شب همان روز عماد به خانه برمي‌گردد و وقتي كه از پله‌ها بالا مي‌رود، ردپاي خوني در راه‌پله‌ها به چشمش مي‌خورد و همسرش را در حالي مي‌بيند كه وقتي زير دوش بوده، به‌دست كسي كه وارد خانه شده به سرش ضربه زده شده است. در بيمارستان سرش را بخيه مي‌زنند و معلوم مي‌شود كه مشكل جسمي خاصي ندارد.» به نظر مي‌رسد حتي نام خود فيلم (فروشنده) با توجه به خط داستاني كه از آن روايت مي‌شود، دو‌پهلو و داراي استعاره است.


فرهادي كه تخصص خاصي در ساخت فيلم‌هاي پيچيده با موضوع مشكلات اخلاقي انسان و نسبت آن به جامعه را دارد، پيش از اين و پس از ساخت فيلم «گذشته» در فرانسه گفته بود كه دوست دارد فيلم بعدي خود را در كشور خودش بسازد. حالا كارگرداني كه با ساخت «جدايي نادر از سيمين» در خيابان‌هاي تهران و ايران به شهرت جهاني رسيده به رسانه‌هاي خارجي حاضر در جشنواره فيلم كن از موانع فيلمسازي در ايران سخن به ميان آورده است: «‌اگر چندين دهه در ايران كار مي‌كرديد، به مقاومت كردن در مقابل موانع عادت مي‌كرديد و اين موانع به منبع كسب انرژي و انگيزه شما بدل مي‌شدند.» فرهادي باوجود تمام نيش و كنايه‌هايش به فيلمسازي در ايران ابراز علاقه كرده و گفته است: «با وجود اين مشكلات فيلم ساختن در ايران را واقعاً دوست دارم، اما شك ندارم كه اگر يك امريكايي براي فيلمسازي به ايران بيايد با كاري غيرممكن و مسيري عبورناپذير مواجه خواهد شد.»

اين نخستين بار نيست كه سينماگران ايراني در جشنواره‌هاي خارجي از اینکه کشورشان در فیلمسازی مثل امریکا و غرب عمل نمی‌کند برای خارجی‌ها درد دل کرده‌اند. چهره‌هايي چون جعفر پناهي، رخشان بني اعتماد و مجيد برزگر از جمله آنها بوده‌اند. فيلم فرهادي شانس خوبي براي كسب نخل طلاي كن به ويپه در بخش بهترين بازيگر مرد دارد و هم اكنون با نقد و تحليل‌هايي مواجه شده كه اكثر قريب به اتفاق آنها مثبت و خوش‌بينانه هستند.


جوان/ابتكار خانه طراحان انقلاب اسلامي در طراحي ديوارنگاره انتظار ميدان وليعصر(عج)


مردم اين سرزمين همه منتظر يك نفرند

بزرگ‌ترين ديوارنگاره كشور به مناسبت ولادت امام زمان (عج) و با مضمون وحدت ملي و منتظران ظهور، طراحي و در ميدان وليعصر (عج) نصب شد.

نویسنده : بهنام صدقي

به گزارش «جوان»، اين ديوارنگاره كه بزرگ‌ترين ديوارنگاره كشور است، در ايام ميلاد منجي عالم بشريت با مضمون وحدت ملي و فرهنگ انتظار طراحي و در ميدان وليعصر تهران نصب شده است. در اين ديوار نگاره، نمايندگان اقشار مختلف و فرهنگ‌‌هاي گوناگون كشور در كنار رهبر عظيم‌الشأن انقلاب اسلامي اميدوارانه به انتظار منجي عالم بشريت ايستاده‌اند. اين ديوارنگاره با عنوان «مردم اين سرزمين همه منتظر يك نفرند»، به مناسبت ولادت امام زمان(عج) و با مضمون وحدت ملي و ناب‌ترين منتظران ظهور، تصويري از امام و امت را دوش به دوش هم، در كنار هم، اميدوار و منتظر نشان مي‌دهد تا عالم بداند كه هر چقدر هم كه اوضاع جهان پيچيده باشد، اما ما منتظريم؛ منتظريم تا اتفاقي كه وعده حق است، بيفتدو چشمانمان روي ماه آخرين حجت خدا را ببيند.


بي‌ترديد ديوارنگاري به تصوير كردن نقش‌‌ها، اشكال، حرف‌‌ها، نشانه‌‌ها، نمادها، الگوها و كلمه‌ها روي ديوارها و اماكن عمومي بوده و به معناي واقعي كلمه هنري است كه قطعاً مي‌تواند ناقل پيام‌هاي فرهنگي باشد، اما سؤال اينجاست كه چرا نشانه‌اي از انتظار در اين اثر ديده نمي‌شود و يا اگر ديده مي‌شود، چرا تا به اين حد كمرنگ است؟ اين در حالي است كه مخاطب و يا همان بيننده و عابر‌پياده به محض اينكه چشمش به اين ديوارنگاره مي‌افتد، در نگاه اول مفهوم اين ديوارنگاره را حس نمي‌كند و به اين پي نمي‌برد كه حرف اين بنر، انتظار مهدي موعود(عج) است.


شخص در ابتدا تصور مي‌كند شايد شعار سال عوض و به سال همدلي (!) تغيير داده شده است و هدف اقشار مختلف جامعه از ايستادن در كنار مقام عظماي ولايت، رساندن پيام و اين حس خوب همدلي به مخاطب است. چندي پيش نيز خانه طراحان انقلاب اسلامي در يكي از آثار ستودني خود و به مناسبت فرا رسيدن سال جديد، بنر تبليغاتي ميدان ولي عصر(عج) را با طرحي جديد به روز كرده بود و بزرگ‌ترين بنر تبليغاتي ايران با موضوع «سبك زندگي» را به همت سازمان هنري رسانه‌‌اي اوج در ميدان ولي ‌عصر(عج) نصب كرد.


البته در اين ميان جاي تعجب و تأسف است كه عده‌اي از رسانه‌هاي داخلي همگام با رسانه‌هاي معاند معمولاً با طرح‌هايي كه خانه طراحان به مناسبت‌هاي مختلف طراحي و نصب مي‌كند، مخالفت مي‌كنند و واكنش منفي نشان مي‌دهند. چيزي كه اوجش در طرح‌هاي معروف به «شمر زمانه‌ات را بشناس» خودش را نشان داد.


حمایت/بیانات منتشرنشده رهبر انقلاب درباره ولادت حضرت بقیه‌الله (عج)


عید نیمه شعبان عید نگاه به آینده است

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ۱۵ شعبان المعظم سالروز میلاد حضرت بقیةالله‌الاعظم (ارواحنا فداه)، بیانات رهبر انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۲ درباره عید ولادت حضرت امام زمان(عج) را برای اولین بار منتشر کرد.


پر کردن عالم از نعمت عدل و داد، فضیلتی در انحصار مهدی موعود

شب میلاد امید تاریخ، شب میلاد مهدی موعود، شب ولادت آن کسی که مصداق وعده‌ی لایتخلّف الهی است، شب میلاد آن کسی که درباره‌ او سخنی گفته شده است که درباره‌ هیچ یک از پیغمبران و اولیای الهی و ائمه گفته نشده است و آن این است که «یَملَأُ اللَّهُ بِهِ ‌الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً» درباره‌ هیچ پیغمبری چنین چیزی گفته نشده؛ حتی درباره‌ پیغمبر آخرالزمان. آن دست توانایی که میتواند همه‌ سطح عالم را از نعمت و عدل و داد برخوردار بکند، دست توانای اوست. خداوند این فضیلت بزرگ را برای او قرار داده است؛ نه برای دیگر اولیا، نه برای دیگر انبیا،‌ نه برای دیگر برجستگان عالم و مقربان مقام حق، فقط او است که این تعبیر درباره‌ او آمده است. امشب شب ولادت این بزرگوار است. خب، عید بزرگی است.

دو محصول «نگاه متوجّه به آینده» در عید میلاد مهدی موعود:


امید

اعیاد موالید ائمّه و موالید نبیّ اکرم و عید مبعث پیغمبر و بقیّه‌ اعیادی که ما داریم، یک فرق اساسی و جوهری با این عید دارد؛ در آن اعیاد، همه‌ نگاه به گذشته است؛ در این عید، همه‌ نگاه به آینده است. در اعیاد موالید ائمه یا عید بعثت، از حادثه‌ای که در گذشته اتفاق افتاده است و البته اثرات آن مثل رودخانه‌ فیّاضی جریان در تاریخ دارد، تجلیل می‌کنیم؛ از گذشته تجلیل می‌کنیم؛ به گذشته متوجه میشویم، اگرچه آن گذشته در زندگی کنونی ما و در آینده‌ ما هم اثر دارد؛ اما در این عید، همه‌ نگاه به آینده است؛ یعنی چه نگاه به آینده است؟ یعنی دو چیز را این نگاه با خود دارد: یکی امید، یکی تلاش. وقتی نگاه [متوجه] به آینده شد، اولین چیزی که محصول این نگاه است، امید است. دلهای افسرده در نهایت گرفتاری و تنگنا، یک روزنه‌ روشن و درخشانی به یک دنیای نورانی و بهشت‌آسا در مقابل چشمشان می‌بینند و به آینده امید دارند؛ می‌دانند قضیه این‌جوری نخواهد ماند. حتّی آن وقتی که همه‌ دنیا از ظلم و جور پر شده باشد، یعنی همه جا را ظلم و جور

فرا گرفته باشد، این روزنه‌ امید نه فقط بسته نمی‌شود بلکه حتی گشاده‌تر می‌شود؛ چون وعده کردند. حالا در یک دعا «بَعدَ ما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً» است؛ فرق چندانی با هم ندارند. هرچه ظلم بیشتر بشود، این امید زنده‌تر می‌شود؛ لذا معتقد به این امید، معتقد به عقیده مهدویت هرگز مأیوس و سرخورده و مانند اینها نمی‌شود. می‌گوید ممکن است من درک نکنم اما خواهد شد؛ ممکن است من خزی و خذلان ظالمان را نبینم، اما خزی و خذلان ظالمان حتمی است. این، امید است؛ این اولین چیزی است که از این اعتقاد منشأ می‌گیرد و در دل انسان ریشه می‌دواند، و طبعا تأثیرش را در زندگی می‌گذارد.


تلاش

دومی، تلاش [است]؛ تلاش. هر آینده‌ قطعی متوقف به تلاش است. شما پای یک کوهی که قابل عبور است ایستادی، آیا رسیدن به آنجا ممکن است؟ بله. آیا رسیدن به آنجا قطعی است؟ بله؛ حتما کسانی به آنجا خواهند رسید؛ اما رسیدن به آنجا متوقف بر یک شرط است و آن، تلاش [است]؛ [باید] راه بیفتی.[اگر] بنشینی اینجا، نگاه کنی، تحسین کنی، خوشحالی کنی، کف بزنی برای کسانی که می‌روند،‌ نخواهی رسید؛ تلاش لازم است. این دومین شرط است. البته در همه‌ کارهای بزرگ تلاش لازم است. چشم که به آینده بود، لازمه‌ قطعی این نگاه به آینده، ایجاد تکلیف تلاش و فعالیت و مجاهدت است. ما که معتقدیم به آن روز، باید تلاش کنیم تا آن روز تحقق پیدا کند، و تلاش ما می‌تواند ان‌شاءالله آن را نزدیک بکند. این هم نکته‌ دوّم در این حادثه‌ بزرگ است. [نیمه شعبان] عیدی است برای مردم، ان‌شاءالله مایه‌ شادی باشد. ان‌شاءالله ادعیه‌ زاکیه‌ آن بزرگوار، دعای غیر مردود آن بزرگوار شامل حال شما، شامل حال ملت ایران، شامل حال همه‌ مسلمانان، شامل حال مظلومان فعلی عالم بشود؛ و ان‌شاءالله که از برکات دعای آن بزرگوار استفاده کنیم.


روزان/دعوت ایوبی از رئیس جشنواره فیلم کن برای سفر به ایران


روزان نیوز- رییس سازمان سینمایی در سفر اخیر خود به فرانسه با پی‌یر لسکور دیدارکرد.

رییس سازمان سینمایی در سفر اخیر خود به فرانسه با پی‌یر لسکور (رییس جشنواره کن) دیدار و گفتگو کرد.

ایوبی در این دیدار گفت: موفقیت بزرگ سینمای ایران در سالهای اخیر این بود که اعتماد مردم را دوباره به‌دست آورد. استقبال کم نظیر مردم از فیلم‌های ایرانی جان تازه‌ای به سینمای ایران داد. مهم‌ترین رخداد سینمای ایران در این روزها ورود قدرتمند و موفقیت بزرگ جوانان و فیلم أولی‌هاست. نگاه انسانی، شاعرانه و هوش و ذکاوت جوانان ایرانی موفقیت‌های فراوانی برای سینمای ایران در عرصه بین‌الملل به وجود آورد.

ایوبی از توجه ویژه جشنواره کن به سینمای ایران تشکر کرد و با تشریح موفقیت‌های سینمای ایران و روابط بسیار خوب فرهنگی و سیاسی برای همکاری بیشتر اعلام آمادگی کرد.

پی‌یر لسکور (رییس جشنواره کن)، ایران را تمدنی بزرگ مردم ایران را بافرهنگ و سینمای ایران را بی‌نظیر در منطقه خواند. او گفت: ایران بزرگ یک سرزمین به هم پیوسته و گسترده فرهنگی است او جهان ایران فرهنگی را یک واقعیت دانست و از همکاری جشنواره کن با سینمای ایران ابراز خرسندی کرد.

پی‌یر لسکور ضمن استقبال از دعوت ایوبی برای دیدار از ایران این سفر را فرصتی بزرگ برای آشنایی با یک سینمای بی‌مانند در منطقه و یک قدرت فرهنگی و تمدنی بی‌رقیب در منطقه خاورمیانه دانست.

پی‌یر لسکور، رییس سابق تلویزیون ملی فرانسه، بنیان گذار شبکه تلویزیونی کانال پلاس و از چهره‌های سرشناس فرانسه است.


سیاست روز/برای مردمی که سوم خرداد به نام آنهاست


اینجا خرم‌شهر است؟!


خرمشهر. این کلمه شما را به یاد چه می‌اندازد؟

من که تا آنجا که حافظه‌ام یاری می‌کند، همواره پس از شنیدن این واژه به یاد یک صدا می‌افتم. یاد یک صدای تاریخی. یاد جملاتی که طعم شیرین عسل داشت. یادتان نیامد؟ منظورم این جملات است: "شنوندگان عزیز توجه فرمایید. شنوندگان عزیز توجه فرمایید. خرمشهر، شهر خون، آزاد شد. الله اكبر، الله اكبر" و بعد هم آن مارش حماسی.

هرسال وقتي شصت و پنجمين روز بهار فرا می‌رسد، نام خرمشهر سر زبان ها می‌افتد و در كشورمان مدام آن روز تاريخي را يادآوري می‌كنند. آن روزي كه خونين شهر دوباره خرمشهر شد. آن روزي كه مام ميهن دوباره اين شهر را در آغوش گرفت.

توی این سال‌های پس از فتح خرمشهر، اتفاقات زیادی افتاده است. فیلم‌های سینمایی متعددی نظیر «بلمی به سوی ساحل»، «مهاجر»، «دكل»، «روز سوم» و... ساخته شده است، سریال‌های تلویزیونی با موضوع خرمشهر یا با پرداخت به آن روز خدایی مانند «خاک سرخ» و «در چشم باد» بر صفحه تلویزیون نشسته است،‌ در حوزه موسیقی هم از آلبوم و سمفونی می‌توان شنید. در همه شاخه‌های هنری نظیر ادبیات، نمایش و تجسمی هم از مقاومت و خرمشهر اثر هست. کارهایی که اتفاقا برخی از آنها دارای ارزش‌های فراوانی هستند. کارهایی که یادگاری‌های خوبی از خالقانشان خواهند بود و اتفاقا در بزرگداشت سوم خرداد و حماسه مردم این سرزمین نقش داشته و دارند.

با این همه تقریبا هیچ‌کدام از این کارها به طور ویژه به بزرگی آن روز بزرگ نپرداخته‌اند. البته سهم فرهنگ و هنر باز هم به نسبت سایر مسئولان بیشتر پرداخت شده است.

اما به نظر شما اين همه آن‌چيزي است كه بايد از خرمشهر گفت؟ آيا خرمشهر فقط متعلق به يك روز است؟ شهري كه به فرموده امام راحل خدا آزادش كرده بايد فقط براي يك روز نامش را بر زبانمان بياوريم؟ همین یک روز که در تقویم رسمی کشور ثبت شده برای آن همه مجاهد و مجاهدت‌ها کفایت می‌کند؟ آیا ما با همین کارهای شعاری و دستوری دین‌مان را به این شهر نجیب ادا کرده‌ایم؟ جواب همه شما قطعا منفي است اما با اين جواب بايد به كجا بينديشيم و چه كنيم؟

از سوم خرداد ۱۳۶۱ چند سال می‌گذرد؟ چند تا سوم خرداد گذشته است و ما آن حماسه و شور و عشق را جشن گرفته‌ايم؟ چقدر برنامه‌های ويژه براي آن روز ساخته‌ايم و چند ويژه‌نامه را به چاپخانه‌ها سپرده‌ايم؟ چند بار مسئولان کشور و نهادهای اجرایی از اهمیت خرمشهر گفته‌اند؟ چند کوه و خرمن از وعده‌ها برای مردم این سرزمین ثبت شده است؟ جواب "خيلي" است.

اما چه قدر براي خرمشهر تلاش كرده‌ايم؟ چقدر براي مردمانش انجام وظيفه كرده‌ايم؟ خرمشهر اين روزها چقدر به نامش نزديك است؟ چقدر کار کرده‌ایم تا «خونین‌شهر» دوباره «خرم‌شهر» بشود؟ جواب با خودتان كه برويد و از نزديك ببينيد. جواب با مدیرانی که حواسشان نیست، آن سرزمین هنوز «خرم» نشده است. سرزمینی که خاک‌ها و خیابان‌هایش معطر به خون شهداست. حواسمان هست کجا پا می‌گذاریم؟

توی این دوران نزدیک به ۳۰ سال، هر دولتي كه آمده است، قدري در راستاي بهبود شرايط مردمان آن ديار تلاش كرده است. تلاشي نه به اندازه توان و وظيفه، نه به اندازه شأن و شکوه مردمانش كه بي‌شك نمي از يمي بوده است.

خرمشهر همان شهر خون كه ۲۹ سال پيش از شر ارتش بعثي خلاص شد، حالا نيازمند آباداني و خرمي است. نيازهايي كه حقش و حق مردمانش است. ما طي سال‌هاي پس از جنگ وقتي اسرايمان آزاد شدند، روي دوشمان گرفتيمشان و طاق نصرت بستيم و سعي كرديم ارزش رشادت هايشان را از خاطر نبريم. اما براي خرمشهر چه كرده‌ايم؟ مسئولان چقدر سعي كرده‌اند اين شهر را به مانند نامش خرم كنند؟ آيا ما دينمان را به اين شهر و مردمان دليرش ادا كرده‌ايم؟ آیا فردا می‌توانیم در چشم این مردم نگاه کنیم و بگوییم شرمنده نیستیم؟ خدا می‌داند.


شرق/ستاره بود


بهناز شیربانی: صحبت‌کردن درباره مرد «دوهزارچهره» تلویزیون چندان ساده نیست. شاید نیازمند فلاش‌بک باشد به سال‌ها قبل، زمانی که «پرواز٥٧» و بعد‌تر از آن «ساعت خوش» و «جُنگ ٧٧» مخاطبان تلویزیون را با طنزی آشنا کرد که توانست مهران مدیری را سالیان سال مرد اول طنز تلویزیون ایران معرفی کند. مدیری که پیش از فعالیت در تلویزیون، در تئاتر تجربه اندوخته بود، از این محبوبیت نهایت استفاده را برد و هر بار مخاطبانش را غافلگیر کرد. مجموعه تلویزیونی «پاورچین»، «جایزه بزرگ» و چند سریال بعدترش، به گمان بسیاری، اوج دوران کاری مدیری بود و دلایل متعددی برای این موفقیت ذکر می‌شود که اصلی‌ترین آنها فیلم‌نامه متفاوت آثارش بود. آن زمان هنوز از جدایی پیمان قاسم‌خانی و مدیری خبری نبود و برای بسیاری حضور این دو کنار هم و البته تجربه‌های موفقشان جذاب بود. هرچند این موفقیت در چند مجموعه ادامه‌دار شد، اما مدیری یکی از ارکان اصلی موفقیت مجموعه‌هایش را از دست داد و دیگر در عنوان سریال‌های او از نویسنده موفق سریال‌هایش خبری نبود. ناگهان همه‌چیز برای مدیری تغییر کرد. مرد پرکار تلویزیون ترجیح داد مدیوم دیگری را تجربه کند و تلویزیون را ترک کرد. ظاهرا اختلافش با تلویزیون بر سر آگهی‌های سریال «قهوه تلخ» موجب مهاجرت او به شبکه نمایش خانگی شد. شبکه نمایش خانگی نوپا در ابتدای حیات هنری خود میزبان مردی بود که قصد داشت تجربه طنز دیگری را به مخاطبانش عرضه کند. «قهوه تلخ» مدیری و گروهش حسابی سروصدا کرد و توانست توجه بسیاری را به مدیوم شبکه نمایش خانگی جلب کند. اما مشکلات جاری در این مدیوم نوپا و البته اختلافی که میان مدیری و تهیه‌کنندگانش ایجاد شد، حاشیه‌هایی برای موفقیت‌های سریال مدیری رقم زد.

مدیری پس از«قهوه تلخ» و تجربه چند سریال دیگر ازجمله «ویلای من»، تصمیم گرفت به دوران آیتم‌سازی‌اش بازگردد و این‌بار، به جای یک سریال دنباله‌دار، با آیتم‌های کوتاه و البته در هر قسمت با یک موضوع مشخص، مخاطبانش را سرگرم کند. «شوخی ‌کردم» در این شرایط تولید شد و مدیری تصمیم گرفت بسیاری از بازیگرانی را که سال‌ها از آنها در سریال‌هایش خبری نبود، دور هم جمع کند. هرچند در این شرایط مدیری بازهم توسط مخاطبانش دیده می‌شد، اما قطعا برای او کافی نبود. یکباره‌دیدن تصویر او در ویژه‌برنامه تحویل سال شبکه سه و خبر حضورش در تلویزیون، همه معادلات را برهم زد. مدیری سال‌های درخشانی را در تلویزیون از دست داد و باید باقدرت‌تر به این عرصه برمی‌گشت. «درحاشیه» سریالی بود که او بعد از سال‌ها دوری از تلویزیون، راهی آنتن کرد. دست‌گذاشتن روی یکی از موضوعات اجتماعی و ترسیم بیمارستانی با شکل و شمایلی که مدیری مدنظر داشت، باعث شد در نخستین ماه‌های بازگشتش به تلویزیون، با اتهام‌ها و حواشی متعددی از جانب جامعه پزشکی ایران روبه‌رو شود. علی‌اصغر پورمحمدی که در سال‌های اوج مدیری کنارش بود، تمام‌قد از عملکرد مدیری دفاع و بینندگان این سریال را به صبر و آرامش دعوت کرد. بااین‌حال فصل دوم سریال «در حاشیه» در سکوت خبری ساخته شد، اما دیگر از موفقیت فصل جدید میان مخاطبان سریال خبری نبود؛ آن‌قدر کم‌فروغ که شاید کسی انتظارش را نداشت. مهران مدیری این شب‌ها با «دور همی» در تلویزیون دیده می‌شود؛ برنامه‌ای که حاشیه‌هایش کمتر از کارهای سابق مدیری نیست؛ از تقلیدی‌بودن برنامه‌اش صحبت می‌شود و اینکه نتوانسته مخاطبانش را راضی نگاه دارد. حتی در این مدت تذکری از جانب مدیران رسانه ملی بابت در نظر نگرفتن‌ شأن میهمانانش نیز باعث شد تا ترتیب اثری در نوع اجرایش داده شود. با نگاهی به کارنامه مدیری تا حدی می‌توان به افت کیفی آثارش در سال‌های اخیر پی برد؛ اتفاقی که به گمان برخی، حاصل شرایط بوده و البته دلایل دیگری که برخی از آنها در مطالب این صفحه بررسی شده است.


فرهیختگان/گزارشی از حضور سینمای ایران در شصت و نهمین جشنواره فیلم کن


منتقدان فیلم‌های ایرانی را ستودند

دیشب سرانجام شصت و نهمین جشنواره فیلم کن به پایان رسید و برنده نخل طلایی این دوره از جشنواره معرفی شد. جدای از اتفاق‌هایی که در بخش جایزه‌ها برای سینمای ایران افتاده است، منتقدان و نشریات سینمایی بر اهمیت کارگردانان و آثار ایرانی تاکید کرده‌اند. از آغاز شصت و نهمین جشنواره فیلم کن، ایرانی‌ها در سراسر ایران لحظه به لحظه این رویداد مهم سینمای جهان را رصد کرده و چشم انتظار جایزه‌های احتمالی برای دو فیلم ایرانی «وارونگی» به کارگردانی بهنام بهزادی و «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی بوده‌اند. در همین روزها که سینمای ایران با دو فیلم با فیلم‌هایی از کشورهای دیگر رقابت داشت، پی سر لسکو، رئیس جشنواره کن در دیدار با رئیس سازمان سینمایی، ایران را دارای تمدنی بزرگ، مردم ایران را با‌فرهنگ و سینمای ایران را بی‌نظیر در منطقه خواند.


ناکامی «وارونگی» ایرانی

نقدهای مثبت منتقدان خارجی به‌ویژه مجله ورایتی طرفداران سینمای ایران را امیدوار کرده بود که بهنام بهزادی با سومین فیلم بلندش بتواند در رقابت با 18 فیلم دیگر، جایزه بخش نوعی نگاه را به دست آورد، اما جوایز این بخش به سینماگران فنلاند، فرانسه، هلند و... رسید و سینمای ایران در این بخش ناکام ماند و یوهو کوزمانن با فیلم «شادترین روز زندگی اُلی ماکی» به‌عنوان برنده بخش «نوعی نگاه» شصت و نهمین جشنواره سینمایی کن انتخاب شد؛ فیلمی که روایتی سیاه و سفید از زندگی یک مشت زن در حال تلاش برای قهرمانی سبک وزن جهان است، اما عشقش به زنی جوان او را از این مسیر دور می‌کند. ژاپنی‌ها نیز در این بخش جایزه هیات ‌داوران را با فیلم «هارمونیوم» به کارگردانی کوجی فوکادا به دست آورده‌اند؛ فیلمی که روایت زندگی یک مجرم بعد از آزادی از زندان است. جایزه بهترین کارگردان هم به مت راس برای فیلم «کاپیتان فانتاستیک» رسید که ماجرای پدری منزوی با 6 فرزند پس از مرگ همسرش است. انیمیشن «لاک پشت قرمز» به کارگردانی میشائیل دودوک‌ دِویت، هم جایزه ویژه هیات داوران را نصیب سینمای هلند کرد. لاک پشت قرمز روایتی جذاب از گیر افتادن مردی در جزیره‌ای دور افتاده در کره است. فرانسوی‌ها هم خودشان از این بخش جایزه بهترین فیلمنامه را با فیلم فرانسوی- آلمانی «توقفگاه» نوشته دلفین و موریل کولن گرفتند؛ فیلمی که داستان دو سرباز زن در افغانستان و بازگشت به خانه‌شان را روایت می‌کند.


اقبال بلند کمدی ترکیه‌ای

فرانسوی‌ها البته در بخش جنبی هفته منتقدان کن 2016 جایزه مشترک دیگری نیز نصیب‌شان شد. فیلم «گل‌های ابریشم» به کارگردانی اولیور لاکسه، کارگردان فرانسوی، موفق به کسب جایزه اول بخش جنبی هفته منتقدان جشنواره کن 2016 شد. این جایزه که مختص فیلم‌های اول و دوم کارگردانان است، جایزه نقدی 15 هزار یورویی را نیز همراه دارد و پیش‌تر کارگردانان مهمی چون الخاندرو گونزالز ایناریتو، گیلرمو دل تورو و گاسپار نوئه آن را دریافت کرده‌اند. فرانسه به همراه اسپانیا، مراکش و قطر در تولید این فیلم سهیم هستند و این فیلم در کشور مراکش مقابل دوربین رفته است. «گل‌های ابریشم» دومین ساخته کارگردانش است. اولیور لاکسه با فیلم «همه شما کاپیتان هستید» در سال 2010 در بخش دو هفته کارگردانان کن جایزه فیپرشی را از آن خود کرد. سینمای ترکیه هم در این بخش با فیلم کمدی «آلبوم» به کارگردانی مهمت کان‌مرت‌اوغلو موفق به دریافت جایزه فرانس‌4‌ ویژنری شد. فیلم روایت داستان زن و شوهری ترکیه‌ای است که می‌خواهند بچه‌ای را به فرزندخواندگی قبول کنند و قبل از آن نمایش ساختگی بارداری را بازی می‌کنند تا ماجرا را از دیگران پنهان کنند.


موفقیت اصغر فرهادی با فیلم «فروشنده» تنها از سوی سینمادوستان ایرانی رصد نمی‌شود. کارگردان «فروشنده» از جمله کارگردانانی است که با فیلم «جدایی نادر از سیمین» اسکار گرفته است و در کارنامه خود جایزه‌های مهم جشنواره‌های هنری مثل ونیز را دارد و گرفتن یا نگرفتن نخل طلایی برای او از حواشی دیگری نیز برخوردار است. فرهادی سال 2013 نیز با فیلم «گذشته» در جشنواره کن حضور داشت و جایزه کلیسای جهانی جشنواره را دریافت کرد و برنیس بژوه نیز برای همین فیلم جایزه بهترین بازیگر زن را به دست آورد. «فروشنده» مانند «گذشته» تهیه‌کننده‌ای فرانسوی دارد و پخش‌کننده آن در آمریکای شمالی نیز آمازون خواهد بود.

فرهادی پیش از نمایش فیلمش به همراه بازیگرانش شهاب حسینی، ترانه علیدوستی، بابک کریمی، فرید سجادحسینی و پریسا بخت‌آور با پخش کلیپ فیلم «دلشدگان» به کارگردانی علی حاتمی با آواز محمدرضا شجریان روی فرش قرمز می‌رود و جلوی دوربین عکاسان قرار می‌گیرد. او در کنار الکساندر ملت گای، تهیه‌کننده فرانسوی فیلمش، رفتاری کاملا ایرانی دارد و بر این نکته هم تاکید دارد که از سینمای ایران آمده و نماینده کشورمان است. فرهادی در نشست خبری فیلم «فروشنده» به همراه عواملش حضور پیدا کرد و گفت بعد از ساخت فیلم «گذشته» در فرانسه دلش هوای ساخت فیلمی در ایران را کرده است و برای همین پروژه ساخت فیلم اسپانیایی‌اش به تهیه‌کنندگی پدرو آلمادوار از فیلمسازان سرشناس را به تاخیر انداخته است‌: «‌الان خیلی خوشحالم که توانستم این فیلم را در کشورم بسازم.» وقتی هم از او درباره دشواری‌ها و موانع ساخت فیلم در ایران پرسیدند با تاکید بر این مساله که از فیلم ساختن در ایران لذت می‌برد، از شرایط ساخت فیلم برای یک فیلمساز جوان در ایران گفت که برخی وقت‌ها این شرایط به نفعش است و برخی اوقات به ضررش ولی باید یاد بگیرد چگونه با این موانع و ناهمواری‌ها کنار بیاید. او توضیح داد: «اگر فیلمسازی از آمریکا بیاید ایران و آزادی‌های آنجا را نداشته باشد و با موانع اینجا روبه‌رو شود، قطعا زمین خواهد خورد. وقتی همین فیلمساز بزرگ می‌شود و این ناهمواری‌ها و چالش‌ها را پشت سر می‌گذارد، این مشکلات برایش تبدیل به انرژی می‌شوند. با همه این شرایط برای من فیلمسازی در ایران خیلی لذت‌بخش است. اگرچه تاکنون چند فیلم در خارج از ایران ساخته‌ام اما همچنان به ساخت فیلم در ایران تحت هر شرایطی ادامه می‌دهم.» پاسخ فرهادی به این پرسش که چرا سراغ ساخت فیلمی براساس نمایشنامه فروشنده میلر رفته است، هم شنیدنی بود. او در این باره گفت که تئاتر خوانده و تئاتر کار کرده و ریشه‌اش در تئاتر است و دوست دارد همچنان تئاتری باقی بماند، بنابراین ساخت فیلم فروشنده را ادای دین خودش به تئاتر می‌داند. او گفت: «منظورم از تئاتر در واقع آشنایی با ادبیات نمایشی کشور خودم است که دریچه‌ای برای من باز کرده و خیلی چیزها به من آموخته و مرا صاحب نوعی سلیقه کرده است. همیشه دلم می‌خواست روزی ادای احترامی در این باره بکنم. اساسا این فیلم ادای احترام به چیزهایی است که در زندگی خیلی دوست‌شان دارم.»

اما پاسخ فرهادی به نشریه «هافینگتون پست» درباره اینکه فروشنده با نمایشنامه میلر چه تفاوت‌هایی دارد، هم شنیدنی بود. او گفت: «نیویورکی را که میلر توصیف می‌کند در آن همه چیز به سرعت در حال تغییر است؛ ساختمان‌های قدیمی در حال خراب شدن هستند و چیزهایی که برای «ویلی لومان» با ارزشند در حال تغییرند و یک دنیای مدرن در حال ساخته شدن است که زیر چرخ‌دنده‌های این مدرنیته یک طبقه از مردم که نمی‌توانند خود را با این شرایط وفق دهند، قربانی می‌شوند. این توصیفی است که او از این شهر می‌کند. چند دهه بعد شاید 50 یا 60 سال بعد این اتفاق‌ در همین تهران می‌افتد. از این لحاظ وضعیت شهر ما خیلی به شهر نیویورک نزدیک است. اینکه ما با یک سرعت سرسام‌آور و شتاب‌زده سطح فیزیکی شهرمان را مدرن می‌کنیم و اشتیاقی برای هرچه سریع‌تر رسیدن به مدرنیته وجود دارد، بدون اینکه تاملی و زمانی داشته باشیم که خودمان را با این سرعت وفق دهیم. اما این سطح وقتی کنار برود، متوجه می‌شویم هنوز همه چیز همچنان سنتی است. همان‌طور که شخصیت‌های اصلی این فیلم درگیر اجرای یک نمایش هستند. آنها در تئاتر به‌عنوان یک پدیده مدرن فعالند و همچنین دارای ذهن بازی هستند، اما در انتهای فیلم، همین آدم‌های مدرن و روشن وقتی در موقعیت قرار می‌گیرند رفتاری بروز می‌دهند که کاملا سنتی است.»


یک ملودرام داستانگو

«فروشنده» در اکران شنبه شب برای منتقدان و خبرنگاران با واکنش‌های خوبی روبه‌رو شد و همین واکنش‌ها در دو سانس اکران دیروزش نیز تکرار شد. اشاره به شباهت «فروشنده» به فیلم «درباره الی» و نام بردن از آن به‌عنوان یک ملودرام خوب با بازی‌های جذاب از مهم‌ترین اشتراکات منتقدان خارجی و ایرانی بعد از تماشای این فیلم بوده است؛ مولفه‌هایی که با توجه به آنها می‌توان فروش بالای این فیلم را در داخل و خارج از کشور پیش‌بینی کرد. «دو ساعت و پنج دقیقه داستان به‌خوبی پیش می‌رود و به نظرم تماشاگر در سالن پلک نمی‌زد. فیلم، بازی‌های عالی، داستانی متفاوت و پرکشش داشت و مضمونی که برای مردم دنیا قابل درک بود.» این جملات علیرضا تابش در زمره نخستین واکنش‌های ایرانی‌های حاضر در جشنواره کن پس از تماشای فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی بود که تاکید بر استقبال تماشاگران و منتقدان از تنها کارگردان اسکار گرفته ایرانی داشت.


قدس/نمایشگاه «هولوکاست» واکنش جهانیان را برانگیخته است


مبارزه با صهیونیسم با سلاح کاریکاتــور


قدس آنلاین/ صبا کریمی: دومین نمایشگاه بین‌المللی «کارتون و کاریکاتور هولوکاست» به مناسبت روز به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی در سال۱۹۴۸در حوزه هنری برپا شده است. افتتاح این نمایشگاه در روزی بود که مردم فلسطین از آن به عنوان روز نکبت یاد می‌کنند، روزی که سرزمین پیامبران الهی تحت اشغال صهیونیست‌های نژادپرست درآمد.

این نمایشگاه پرسروصداترین و مشهورترین رویداد هنری ایران در سال‌های اخیر بوده است. نمایشگاهی که موضع‌گیری رسمی چند کشور جهان از جمله آلمان و آمریکا را بدنبال داشته است، برخی نهادهای رسمی بین‌المللی مانند سازمان‌ملل متحد و یونسکو درباره آن اظهارنظر کرده‌اند و فعالیت سیاسی و دیپلماتیک رژیم صهیونیستی را بدنبال داشته است.

اولین دوره این مسابقه واکنشی به انتشار ۱۲کاریکاتور توهین‌آمیز نسبت به پیامبر اعظم(ص) در یک نشریه دانمارکی بود که البته بازهم این اتفاق با همان رویکرد از سوی غرب مطرح شد.

این دوره از نمایشگاه بین‌المللی «کارتون و کاریکاتور هولوکاست» نیز به ظلم‌های آشکار دولت صهیونیستی علیه مردم فلسطین به عنوان هولوکاستی دیگر اشاره می‌کند.

نگاه حامیانه 150هنرمند به موضوع فلسطین

مسابقه «کارتون و کاریکاتور هولوکاست» در دو بخش کارتون و کاریکاتور برگزار شده و ۸۶۴ اثر از ۵۰کشور دنیا به دبیرخانه ارسال شده بود که از میان آنها ۱۵۰ اثر برای نمایش برگزیده شده است. این نمایشگاه ۲۵ اردیبهشت‌ماه افتتاح شد و تا ۱۰ خردادماه در حوزه هنری برپا خواهد بود. همچنین جوایز این مسابقه در بخش کارتون شامل سه برگزیده با جوایز ۱۲هزار دلاری، ۸هزار دلاری و ۵هزار دلاری به همراه ۵جایزه هزار دلاری و جوایز بخش کاریکاتور چهره نیز شامل سه جایزه ۷هزار دلاری، ۵هزار دلاری و ۳هزار دلاری به همراه ۵جایزه هزار دلاری ذکر است.

در این نمایشگاه آثاری از مازیار بیژنی، شهرام رضایی، منصور مقدم، سامان احمدی، محمود نظری، جابر اسدی از ایران و جیتت کاستانا از اندونزی، رائد خلیل از سوریه، راشاد السامی از یمن، هیکابی دمیرچی از ترکیه، ماروچین از اندونزی، جوایکو از کلمبیا، توران آکسوی از ترکیه، توماس لوسفلد از فرانسه، عمر زوالوس از پرو و جمع دیگری از هنرمندان جهان دیده می‌شود.

نگاهی فراتر از مرزها به مظلومیت مردم فلسطین

نکته جالب توجه این است که بسیاری از کشورهای شرکت‌کننده در این رویداد مسلمان نیستند، اما با اعلام فراخوان و با در نظر گرفتن این که مسابقه در پی نفی یا اثبات رویداد هولوکاست نیست و تأکید اصلی‌اش بر مظلومیت و ستم رفته بر مردم فلسطین است، در این مسابقه شرکت کرده‌اند. همین مسأله باعث شده است آثار متنوع و با رویکردهای متفاوتی برگرفته از فرهنگ‌های گوناگون خلق شود و در معرض دید عموم قرار گیرد. این موضوع نشان می‌دهد «فلسطین» یک فصل مشترک و درد عمومی میان آزادگان و هنرمندان مستقل جهان است و تنها هنرمندان مسلمان به این درد بزرگ بشریت تعلق ندارند.

در بخش چهره، کشیدن کاریکاتور از شخصیت‌هایی چون نتانیاهو و هیتلر مطرح شده است که از نگاه تیز و خلاقانه کاریکاتوریست‌ها دور نمانده و شخصیت واقعی این چهره را با نگاه‌های مختلف و جالب توجهی به تصویر کشیده‌اند و هر تصویر بار مفهومی زیادی دارد که کاریکاتوریست‌ها در پی افشای چهره واقعی و نگاه ظالمانه قدرتمندان ستمکار دارد.

نکته مهمی که در قریب به اتفاق تابلوها دیده می‌شود توجه هنرمندان به مسأله فلسطین و ستم‌های رفته بر مردم آن است. واقعیت این است که غرب که مدعی پایبندی به آزادی بیان است و از نگاهی دیگر هیچ حد و مرزی برای آن نمی‌شناسد، چنان‌که حتی از کاریکاتوریست‌های توهین‌کننده به پیامبران دفاع می‌کند؛ در همین دوران وقتی موضوع ستم بر مردم فلسطین مطرح می‌شود نسبت به آن موضع می‌گیرد و مطرح شدن موضوع فلسطین را با پوشش «انکار هولوکاست» و «نفرت پراکنی» سانسور کنند.

این مسأله بخوبی در بسیاری از تابلوها به تصویر کشیده شده است و نمادهایی همچون زیتون، کودکان، پرنده صلح و آزادی که هر کدام از این‌ها نماد مردم و سرزمین فلسطین است دیده می‌شود.

اعتراض یونسکو به نمایشگاه هولوکاست،چرا؟!

در پی برگزاری این نمایشگاه، مدیرکل یونسکو از برپایی آن در ایران انتقاد کرده و آن را با عنوان «مسخره گرفتن یک واقعه تاریخی» که موجبات تشدید تمایلات نژادپرستانه را فراهم کرده است، محکوم کرده است. درحالی که سیدمسعود شجاعی‌طباطبایی، دبیر این رویداد بین‌المللی، با صراحت می‌گوید: مسابقه کارتون و کاریکاتور هولوکاست بدنبال نفی یا اثبات هولوکاست نیست و فقط در پی نشان دادن مظلومیت مردم فلسطین در واقعه‌ای است که ارتباطی با آن ندارند و به بیانی دیگر این پرسش را مطرح می‌کند که چرا تاوان هولوکاست را باید مردم مظلوم فلسطین بدهند؟

کاریکاتور؛ زبانی گویا با بیانی هنرمندانه

کاریکاتور به عنوان یک زبان بین‌المللی و هنری که می‌توان گفت همه گروه‌های سنی با هر فرهنگی قادر به درک آن خواهند بود، توانسته در این میان هم نقش خود را بخوبی ایفا کند و مفاهیم مهم و قابل تأملی را به زبانی ساده اما تأثیرگذار روایت کند، دومین نمایشگاه کارتون و کاریکاتور هولوکاست برای هر مخاطب با هر سن و از هر قشر و جنسیتی جذاب است زیرا کاریکاتورهای انتخاب شده از هنرمندانی با ملیت‌های مختلف و با مضامین و فرم‌های متنوعی طراحی شده‌اند. از سویی دیگر این هنرمندان ظلم و ستمی که بر مردم فلسطین به خصوص زنان و کودکان رفته را با نگاهی تیزبینانه به تصویر کشیده و جنایات سران صهیونیستی نیز از قلم و نگاه موشکافانه کاریکاتوریست‌ها پنهان نمانده است.

استقبال مردم از این نمایشگاه بسیار خوب بوده است و این نمایشگاه در روزهای برپایی این رویداد میزبان مخاطبان بسیاری از گروه‌های سنی مختلف است و علاقه‌مندان می‌توانند تا 10 خردادماه برای تماشای این آثار به حوزه هنری مراجعه کنند.


مردم سالاری/ حسين عليزاده خطاب به علي رهبري: مدير افتخاري مسيري با شکستي دوباره نمي‌شوم


حسين عليزاده خطاب به علي رهبري - رهبر پيشين ارکستر سمفونيک تهران - درباره تشکيل ارکستر «فيلارمونيک پارسي» نامه‌اي را منتشر کرد.

به گزارش ايسنا، در اين نامه و زير عنوان «از مسير شکست پيروزي حاصل نمي شود» آمده است:

«دوست و هنرمند گرانقدر استاد علي رهبري»

مدت مديدي است که جدالي نابرابر با خود، در امور هنري و اجتماعي، شما را از مسير نيم قرن عشق، تلاش، تداوم، افتخار و سربلندي نام‌تان به عنوان فرزند اين سرزمين دور نگه داشته و نام شما به‌طور ناشايست در اموري برده مي‌شود که نا‌خودآگاه اين سوال را در ذهن تداعي مي‌کند: آيا علي رهبري همانند همه هنرمندان و هنردوستان و هنرشناسان و اساتيد بزرگ ايران و جهان، جايگاه رفيع اين نام را مي‌شناسد؟ آيا جايگاه علي رهبري حضور ايشان را در همه امور و در کنار و مقابل همه جريانات توجيه مي‌کند؟ آيا با امضا و يا توافق مسئولين، به جايگاه هنري ايشان صحه گذارده مي‌شود؟


مسلماً خير! زيرا موقعيت و جايگاه هنري شما را، شما تعيين مي‌کنيد. حکم و قراردادهاي ارگان‌ها جايگاه شما را مشخص نمي‌کنند. اما در اين دوره، مسيري که طي شد ثابت کرد، با تمام اعتماد به نفسِ به حقي که در هنر خود داريد، در مسائل مربوط به آن به‌عنوان يک هنرمند مستقل عمل نکرديد؛ اميد بستن به اموري که بعد از گذشت حدود چهار دهه، در زمينه موسيقي نشان از عدم درک و اطلاع شما از سياست و برنامه‌ريزي و نگاه دقيق به مسئولين هنري بوده است. تکيه بيش از حد شما به اشخاصي که با انگيزه‌هاي سياسي و تشکيلاتي - و نه با انگيزهاي هنري - در کنارتان بوده‌اند، شما را دچار اشتباه کرد و اين تصور را براي‌تان پيش آورد که حاميان تشکيلاتي، حاميان هنري شما نيز هستند. شما در دولت اميد، دستان قدرتمندِ خود را، اميدوارانه حرکت داديد غافل از اين‌که اميد، بدون آگاهي از شرايط غيرممکن است.

علي رهبري عزيز، استاد گرانقدر!

عدم موفقيت در پيشبرد اهداف هنري در ايران وابسته و يا مستقل از دولت فرقي نمي‌کند. دولت را هم ملت مي‌سازند. اخلاق و منش هنري، ملتي است نه دولتي. حضور شما در عرصه جهاني، نام ايران و شما را جاودانه مي‌کند، اما در حال حاضر حضور شما در ايران، فراموشي ارزش‌هاي والاي شماست که به تصميمات شما گره خورده است. تجربه تشکيل مجدد ارکستر همان اشتباه گذشته را تکرار خواهد کرد، زيرا پايگاه فرهنگيِ جامعه موسيقي در حال حاضر، چه دولتي و چه غيره، از يک شرايط تبعيت مي‌کند: عدم امنيت هنري، عدم امنيت اقتصادي، عدم سياست‌گذاري و نيز نگاه ناشايست به جايگاه و موقعيت هنر موسيقي.

اگر روزي فضاي شفاف و پرمهر و بي‌حاشيه حاکم شود، بازگشت شما مبارک خواهد بود، در غير اين صورت شما نيز دور از حاشيه نخواهيد بود.

در ضمن استقلال اينجانب از تمام امور، ايجاب مي‌کند من نيز مدير افتخاري مسيري با شکستي دوباره نباشم. پيش‌از اين، رسانه‌ها از تشکيل يک ارکستر خصوصي با نام «ارکستر فيلارمونيک پارسي» توسط علي رهبري خبر داده و از حسين عليزاده - نوازنده تار و سه‌تار - به‌عنوان يکي از اعضا و موسسان آن ياد کرده بودند. همچنين هدف از اين اقدام، «تشکيل يک ارکستر بدون دخالت دولت که روي پاي خودش بايستد و حرفه‌اي و تمام‌وقت کار کند» اعلام شده بود.


وطن امروز/«ایدئولوژیک»‌ترین مواجهه جیرانی با افخمی و رسانه: چرا از آن تریبون این حرف‌ها را زدی؟!


افخمی: واکنش‌ها خنده‌دار بود

گزارش یک «هفت» از عکس‌العمل‌ها به گفت‌وگوی بهروز افخمی با «وطن امروز» درباره جشنواره کن

محمدرضا کردلو:‌ چند سال پیش وقتی «هفت» توسط جیرانی و دوستانش اداره می‌شد، در نشریه‌ای یادداشتی نوشتم و همه حرفم در آن نوشته این بود که «هفت» برنامه‌ای سینمایی نیست. «هفت» یک برنامه کاملا سیاسی است و اسمش هم نباید «هفت» باشد و بهتر است اسمش را «نفت» بگذارند؛ یعنی به جای «برنامه سینمایی هفت»، اگر عنوانش «برنامه سیاسی نفت» باشد، بامسماتر خواهد بود. البته آن‌وقت‌ها یکی از توهمات یا پیش‌فرض‌های اشتباهم این بود که در سازمان صداوسیما یک آدمی با یکی از این اسم‌های مخفف مثل «د-ش» پشت صحنه ماجرای «هفت» است که ضرغامی (رئیس وقت صداوسیما) را مجاب می‌کند که به «هفت» فضا بدهد. بعدتر البته فهمیدم که پیش‌فرضم درباره «هفت» اشتباه بوده. اساسا و اصالتا مافیای «هفت» در دوران جیرانی آنقدر قوی بود که به لابی با ضرغامی نیاز نداشته باشد. نکته‌ای که آن روزها تقریبا تردیدی درباره آن نداشتم (و حالا هم کاملا تردیدی درباره آن ندارم) این بود که جیرانی از تبحر ژورنالیستی‌اش برای دفاع از سینمای روشنفکری تا جایی که می‌تواند استفاده می‌کند و کم نمی‌گذارد. این روزها هم که برنامه‌ای اینترنتی دارد، کاملا ژورنالیستی و البته پرتناقض‌تر از دوران گذشته این کارها را می‌کند. نکته دیگری که آن وقت‌ها درباره‌اش تردید داشتم(و حالا هم همین تردید را دارم) این بود که «آیا اصلا جیرانی دغدغه «گفت‌وگو» دارد؟»

چندروز پیش از افخمی درباره این رویکردهای پرتناقض درباره «گفت‌وگو» سوال کردم و برای اینکه گفت‌وگو صریح باشد از جیرانی هم اسم بردم. من به بخشی از گفت‌وگوی برنامه اینترنتی 35 با کارگردان بادیگارد اشاره کردم. جیرانی در بخشی از گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا (نقل به مضمون) به او می‌گوید: بعد از سال 88 چه لزومی داشت درباره برخی فیلم‌ها یا برخی اشخاص(فرهادی و دیگران) اظهار نظر کنی؟

این سوال جیرانی عجیب و قابل تامل است. در واقع جیرانی به حاتمی‌کیا می‌گوید: «اصلا چرا حرف می‌زنی؟!»

افخمی در پاسخ گفت: فریدون جیرانی ژورنالیست است... ژورنالیسم می‌گوید «هر حرفی که جذاب و جالب است را بزنیم!» ژورنالیست‌ها خیلی به این فکر نمی‌کنند که حرف‌شان با حرفی که ماه قبل زدند یا با اظهارنظر هفته پیش‌شان در تناقض هست یا خیر. جیرانی همین «چرا حرف می‌زنی؟» را جور دیگری به بهروز افخمی هم در «برنامه هفت» جمعه گذشته گفت. وقتی چالش گفت‌وگوی افخمی با «وطن امروز» به «هفت» هم کشیده شد، جیرانی با انتقاد از افخمی به او می‌گوید: «تو از تریبونی صحبت می‌کنی که هیچ‌وقت به جشنواره‌ها نظر مثبت نداشت، تو حرفت درسته در یک جایی، اما از این تریبون معنای دیگری می‌ده!» افخمی اینطور واکنش نشان می‌دهد: «یعنی اگر این حرف را در مجله 24 می‌زدم...[مشکلی نبود؟]»

و جیرانی حرف اصلی‌اش را می‌زند: «بله! آن‌وقت داستان فرق می‌کرد». این رویکرد جیرانی «ایدئولوژیک‌ترین» مواجهه او با رسانه است. جیرانی اصلا سخنانش درباره حرف‌هایی که به مذاق دوستانش خوش نمی‌آید، از این 2 حالت خارج نیست؛ یا می‌گوید چرا اصلا حرف زدی؟! و چه لزومی داشت حرف بزنی! یا اینکه می‌گوید چرا از آن تریبون و روزنامه، مثلا «وطن امروز» این حرف‌ها را زدی!

اینجا باید سفت ایستاد. برخلاف تصور من شاید برخی- حتی از جناح منتقدان جیرانی- این گزاره را که «جیرانی اهل گفت‌وگو بما هو گفت‌وگو نیست» را قبول نداشته باشند اما خود او براساس همین ادعایی که در «هفت» هم بیان کرد، بیشتر از اینکه سینماگر باشد، ژورنالیست است و این ژورنالیسم را خیلی خوب در راستای اهداف سازمانی‌اش اعمال می‌کند. ظهور و بروز جدی این مواجهه این روزها در 35 دیده می‌شود. او با اینکه در سال‌های حضورش در هفت، تقریبا حرف نگفته‌ای ندارد که نزده باشد، باز حالا که خود صاحب آنتن نیست، به میهمان برنامه‌اش می‌گوید: «من برای این برنامه اینترنتی دارم که حرف‌هایی را که در تلویزیون نمی‌توانم بزنم اینجا بزنم!»

خب! این هم از آن طنزهاست. با مواجهه‌ای که در برنامه «هفت» گذشته با افخمی به خاطر مصاحبه «کن جشنواره دگرباش هاست» انجام شد، گزاره و پیشفرض من درباره «سیاسی» بودن جیرانی و رویکرد «ایدئولوژیک»‌اش به رسانه تایید شد. این مواجهه خاص فریدون جیرانی نبود. در هفته گذشته خیلی‌ها به بهروز افخمی تاختند که «چرا حرف زدی؟» و «حتی اگر «حقیقت» را گفتی، چرا گفتی؟»

ناراحتی در داخل به خاطر حرفی که خود مسؤولان کن تأیید می‌کنند

واکنش مجری برنامه «هفت» به این اظهارنظرها جالب است. افخمی در ابتدای برنامه «هفت» گفت: طی هفته گذشته فحاشی‌های زیادی در فضای مجازی به من شد. برای من البته خنده‌دار بود ولی از همه بامزه‌تر حرف‌های هوشنگ گلمکانی بود. او با انتشار عکس و تیتر روزنامه‌ای که من مصاحبه کرده بودم، نوشت: «ای بابا... اینکه از مسعود فراستی هم جلو افتاد!» اما من نمی‌فهمم که گفتن یک حقیقت که همه از جمله مسؤولان جشنواره کن با این قضیه مشکلی ندارند، چطور ممکن است منجر بشود که کسی این حرف را بزند! جیرانی هم در بخشی از گفت‌وگوی خود در برنامه «هفت» با بیان اینکه به‌زعم من نیز جشنواره فجر باید به سینمای بدنه کمک کند، می‌گوید: امروز در سینمای ایران بخشی وابسته و علاقه‌مند به سینمای اروپا داریم که سینمای خرده‌پیرنگ است و سینمای اصلی و بدنه ما امروز از بین رفته و خیلی ضعیف شده است. من معتقدم جشنواره فیلم فجر باید شبیه جایزه اسکار شود و به جریان اصلی سینما بها و خط دهد. جیرانی با طرح این سوال که ما باید مشخص کنیم جشنواره فجر شبیه کدام جشنواره خارجی است، گفت: جشنواره فیلم فجر غیر از 10 سال اول که مدیریت ثابتی داشته دائم در بین جشن، اسکار، کن و... در نوسان بوده است. در ادامه افخمی بیان داشت: اما جشنواره فجر نباید شبیه هیچ جشنواره‌ای باشد. باید دید آیا اساسا برای سینمای خود به جشنواره نیاز داریم و اگر لازم است باید چگونه باشد؟!

همچنین وحید جلیلی درباره اظهارات فریدون جیرانی در ابتدای برنامه «هفت» درباره موضع صداوسیما درباره سینمای جشنواره‌ای گفت: جالب است ایشان حرف‌های خلاف واقع را به‌راحتی و با اعتماد به نفس کامل بیان کردند. تلویزیون همواره در موضع حمایت از حضور فیلم‌های ایران در جشنواره‌های جهانی بوده است. در همین شبکه مجاور ما (شبکه 4) مرد جشنواره‌پیمای سینمای ایران، آقای شجاع‌نوری برنامه‌ای را مدیریت می‌کند که به همین می‌پردازد.

سینمای جشنواره‌ای بیشترین مدافعان خود را در حاکمیت دارد

جلیلی افزود: اتفاقا من حرفم این است که دقیقا برعکسش بوده است. در تلویزیون ما تمام مدافعان سینمای جشنواره‌ای آمدند و ده‌ها ساعت دفاعیات خود را بیان کردند. سینمای جشنواره‌ای بیشترین مدافعان خود را در بدنه دولتی و حاکمیتی داشته است و اگر دفاع حکومت و دولت را از آن بگیرید تمامش فرو می‌ریزد. این خلاف واقع است که در تلویزیون ایران آزادی بیان نیست.

فراستی: سینمای جشنواره‌ای؛ محصول 33 ساله سینمای جمهوری اسلامی

در ادامه مسعود فراستی نیز بیان داشت: اساسا سینمای جمهوری اسلامی در این 33 سال یک جریان بیشتر نساخته است و آن سینمای جشنواره‌ای است. یعنی محصول سینمای جمهوری اسلامی سینمای جشنواره‌ای است، نه سینمای دفاع مقدس. در ادامه این برنامه که به نقد فیلم سینمایی دلبری اختصاص پیدا کرده بود، وحید جلیلی گفت: سینما امروز نه‌تنها رانت می‌گیرد، بلکه خود به دیگران رانت می‌دهد. امروز سینمای ایران به یک طبقه خاص اجتماعی رانت می‌دهد، طبقه مرفه و متوسط به بالا. یعنی اقلیت 20 درصدی امروز در سینمای ایران 80 درصد سلایق و سبک زندگی خود را در سینما حاکم کرده‌اند. چیزی که در فیلم «دلبری» اتفاق می‌افتد این است که دغدغه‌ها و مسائل آن 80 درصد واقعی را بیان می‌کند. مواجهه‌ای که این روزها با افخمی به خاطر گفتن برخی حقایق درباره جشنواره کن صورت می‌گیرد، بیش از هر چیز منشأ «ایدئولوژیک» دارد. جریانی که مدعی اتخاذ رویکردهای «غیرایدئولوژیک» است، دیکتاتورمآبانه اساسا دانستن «حقیقت» را اشتباه می‌داند. مواجهه‌ای که در عالم سیاست می‌توان آن را به ماجرای «تقریبا هیچ» رئیس کل بانک مرکزی مشابهت داد. سیف در نیویورک بخشی از «حقیقت» پسابرجام را رونمایی کرده و گفته «تقریبا هیچ» چیز عاید ایران نشده است و حالا به خاطر این «حقیقت»، نحله سیاسی همان جریان سینمایی که به افخمی می‌گوید: «چرا حقیقت را گفتی؟» از دولت درخواست کرده‌اند تکلیفش را با «سیف» روشن و او را برکنار کند. فقط به جرم اینکه «راست» گفته!

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین