کد خبر: ۳۴۴۰۸۶
تاریخ انتشار:

توافقی برای پدرشدن

تصویر زن غریبه در آلبوم خانوادگی حس عجیبی به او می داد. با اینکه حتی یک بار هم او را ندیده بود اما ناخواسته با دیدن عکس خشکش می‌زند و دقایق طولانی به آن خیره می ماند.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه ایران، تصویر زن غریبه در آلبوم خانوادگی حس عجیبی به او می داد. با اینکه حتی یک بار هم او را ندیده بود اما ناخواسته با دیدن عکس خشکش می‌زند و دقایق طولانی به آن خیره می ماند.

هیچ کس برای سؤالات «حوری» جوابی نداشت. زندگی روال عادی اش را می گذراند. «حوری» ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد اما با بیماری پدر رازهای عجیبی درباره زن غریبه آلبوم قدیمی فاش شد که مسیر زندگیش را دچار تلاطم کرد.

آخرین جمله‌های پدر در واپسین روزهای زندگی، زن غریبه آلبوم را همه زندگی و گذشته «حوری» کرده بود. تنها سرنخ حرف‌های گنگ پدر، شاگرد چندین ساله مغازه حلب سازی قلهک بود. «حوری» به دنبال نشانی از مادر گمشده‌اش به نام فیروزه سراغ سیداکبر رفت. او فیروزه را می شناخت. زن دوم پدر «حوری» بود و برای آوردن وارث خانواده از خانه ای در خیابان قزوین تهران پا به خانه این مرد گذاشته بود. ماجرا به سال 51 یا 52 برمی گشت. سیداکبر همچنین گفت پدر «حوری» علاقه زیادی به زن دومش داشت اما بعد از اینکه «حوری» به دنیا آمد طبق توافق ، با مادر واقعی دخترش متارکه کرد و شناسنامه دخترش را نیز با نام زن اولش گرفت.

خانواده «حوری» ساکن منطقه شمیران بودند اما مدتی پس از تولد دختر کوچولو به فشم نقل مکان کرده و در نوجوانی «حوری» راهی شمال کشور شده تا بدون هیچ رد و نشانی‌ای از زندگی گذشته در سلمان شهر زندگی کنند.

«حوری» که تازه فهمیده بود همه جز خودش از گذشته کوتاه او با مادرش خبر دارند و سعی می‌کنند واقعیت را انکار کنند خود بار سفر بست و راهی تهران شد و سراغ محله قدیمی مادر گمشده اش در خیابان قزوین رفت.او بدون هیچ سرنخی جست و جوهایش را خانه به خانه آغاز کرد. بسیاری از قدیمی‌ها با دیدن عکس، فیروزه را می شناختند اما خاطراتشان به سال‌های 64 تا 67 برمی گشت و هیچ کس آدرس دقیقی از خانه مادر حوری نداشت.

«حوری» که حالا در سن 40 سالگی مادر دو دختر است و حس مادری را خوب می فهمد بی اندازه مشتاق دیدار مادر است. او به شوک گفت: «همیشه فکر می کردم چیزی در زندگی ام وجود دارد که دیگران نمی خواهند من بدانم. از وقتی پدرم در بستر بیماری گذشته ام را برایم تعریف کرد و از مادری گفت که هرگز ندیـــــــده ام بی تاب شده ام و هر طور شده می خواهم ردی از او بگیرم. امیدوارم او نیز در سلامت کامل باشد و اشتیاق این دیدار را به اندازه من داشته باشد


منبع: روزنامه ایران

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین