آمدن دوربینهای دیجیتال و رواج آن بین افراد و بویژه جوانترها خیلیها را در وهم «عکاس بودن» فرو برده که در این گزارش به آن میپردازیم.
به گزارش بولتن نیوز،به گمانم چند سال پیش بود که واژهای
به نام "نوستالژی" یا همان "یادمانه" خودمان پا در دنیای محاورات و
روزمرگیها گذاشت و دیگر در هر جایی و توی هر محفلی نمی شد، سخنی از آن
نشنید.
در
مصاحبههای تلویزیونی یکی از سؤالهای مشخص مربوط میشد به همین
"نوستالژی" که به فرض "نوستالژی دوران کودکی شما چیست؟" یا "زیباترین
نوستالژی که در خاطره دارید کدام است؟" و خلاصه هزار سوال و جمله که با این
واژه سروکار داشت. بله، منصف هم که باشیم میبینیم خیلی چیزها در گذر ایام
خاطره شده و پا در دنیای گذشته، گذاشتهاند مثلاً خیلی از بازیهای
کودکانه و محلی قدیمی یا خودروهایی که متعلق به سالهای خیلی دورند اما یک
چیزهایی هم هست که نمیدانم بگویم به حق یا نابهجا به سرعت جایشان را به
تکنولوژیهای جدید دادند و دیگر به آن صورت جایگاهی در امروز یا ندارند
منظورم به طور مشخص "دوربینهای عکاسی" است.
یادمان
هست و اگر هم نباشد در فیلمهای قدیمی دوربینهای مکعبی شکل را دیدهایم
که روی سه پایه استوار بود و عکاس برای عکاسی صورتش را زیر پارچهای مشکی
میبرد و از دریچه کوچکی که روی همان مکعب چوبی تعبیه شده بود به سوژه نگاه
میکرد و صدای فلش دوربین نشان از ثبت یک لحظه میداد.
اما
کمی بعدتر، منظورم تقریباً یکی، دو دهه قبل است دوربینهای آنالوگ بیشتر
مورد توجه قرار گرفت و معمولاً در اماکن تاریخی و تفریحی آدمهایی را
میدیدیم که دوربین به دست از لحظههایشان عکس میگیرند و دیگر در هر
خانهای هر کس آلبومی جداگانه برای خودش داشت بعضیها هم که بیشتر عاشق عکس
و عکاسی بودند سراغ تاریکخانهها میرفتند و مراحل ظهور عکس با همه
وقتگیریها و سختیهایش برایشان لذتبخش بود.
نگاتیو،
کاغذهای عکاسی، لابراتورها و ظهورعکس با تشتک و تانکهای ظهور همگی از
مواردی است که با آمدن دوربینهای دیجیتال رفتهرفته به فراموشی سپرده شده و
جز در میان عکاسان حرفهای که بعضاً هنوز اعتقاد دارند حسگرهای دیجیتال
نمیتوانند همه کیفیتی که فیلمها منتقل میکنند را عرضه نمایند جایگاهی
ندارند.
رشد تکنولوژی و پاگذاشتن دوربینهای دیجیتال به زندگی ما اثرات مثبت و منفی زیادی را به خود به همراه داشته است.
اول
اینکه عکس به طور مستقیم وارد زندگی ها شده و در هر خانوادهای لااقل یک
نفر با دوربین تلفن همراهش لحظهها و اتفاقات روزمره را ثبت میکند و هیچ
با عکس غریبه نیست اما آن چه که نباید از آن غافل شد توجه به عکاسی به
عنوان یک حرفه و هنری مشخص است که میتوان با سؤال "آیا هر که دوربین دارد
عکاس است؟" به آن پرداخت.
بیایید به این فکر کنیم که آیا عکس صرفاً یعنی ثبت یک منظره در طبیعت؟
آیا همین که دوربینت را رو به یک چهره تنظیم نمایی و عکسی از آن در حافظه دوربین ثبت شود میتوانی خود را عکاس بنامی؟
اگر
نگاهی به نگارخانههای شهر بیاندازیم میبینیم که هرچند وقت یک بار در
میان نمایشگاههای مختلف حوزه تجسمی در رشتههای نقاشی، خوشنویسی، سبد و
چیدمان، گاهگاهی نمایشگاههای عکس توسط افرادی برگزار میشود که از
تحصیلات آکادمیک این رشته را دارند و نه حتی کوتاهترین مطالعهای در این
زمینه داشته و در کلاسهای آزاد عکاسی هم شرکت نکردهآند.
برگزاری
این نمایشگاهها توسط افراد ناشناس که هیچ، توسط آدمهای معروف و مشهور هر
چند بتواند مخاطبان زیادی را به واسطه شهرتشان به نگارخانهها بیاورد اما
آیا فعالیت در این عرصه بودن دانش کافی، ظلم به این رشته تخصصی و عکاسانی
که سالها سر کلاسهای درس عکاسی را به صورت حرفهای آموختهاند، نیست؟
درست مثل قصه ورود بازیگران نابلد به سینما که همواره با اعتراض بزرگان این
صنعت روبرو بوده است.
عکاسی
به عنوان یکی از حوزههای تجسمی پیشکسوتان و اساتید فرهیخته زیادی دارد که
هر کدام نقطه نظری در مورد این رشته و فعالان در این حوزه دارند که بد
نیست اگر علاقمند به عکاسی هستیم از آن بهره ببریم.
سعید
فلاحفر، یکی از اساتید عکاسی در این زمینه یادداشتی را منتشر کرده که در
آن چنین نوشته است: "راز هنر در یک اثر عکاسی، چه در زیبایی و چه در محتوا،
در نگاه عکاسانه و تفسیر منحصر به فرد هنرمند عکاس با حذف عناصری از
واقعیت به بیانی مستقل و بدیع دست پیدا میکند که برای مخاطب در ماهیت و
مواجهه مستقیم با اصل آن واقعیت بیرونی قابل درک یا کشف نیست."
و
این نشان میدهد که عکاس علاوه بر اشتن ابزار لازم باید زاویه دید منحصر
به فردی داشته باشد که آن چه همه میبینند را جور دیگری ببیند و به بیان
دیگر واسطهای بین واقعیت موجود و مخاطب باشد وقتی که چنین شود مخاطب برای
تماشای واقعیت بهنگاه دقیق عکاس وابسته بوده و با چیدمان انتخابی وی
میتواند آنچه را که باید از عکس دریافت کند.
زاویه
دید و نوع نگاهی که متعلق به شخص عکاس باشد تفاوتها و تمایزها را ایجاد
نموده و تازه این جاست که میتوان سره را از ناسره و عکاس حرفهای را از
عکاس آماتور بازشناخت.
تنظیم نور و
سایه، ارتفاع و قاببندی و صدها نکته دیگر هر کدام به نحوی مؤثر در تفوق
یک عکاس نقش دارد و نشان میدهد که به صرف داشتن دوربین، نمیتوان ادعای
عکاسی نمود یکی دیگر از مواردی که مطرح است متوجه سوژه عکس بوده و محتوا را
در نظر میآورد که با توجه به تکنیکها و المانهایی که برای عکاسی مورد
نظر است نباید تنها با تکیه بر آن، عکس را ثبت و تحلیل نمود.
عکسهای
خبری و گزارشی، مستند اجتماعی و عکسهای دیگر هر چند هر کدام رسالتی شخصی
دارند، اما برای عکاسی حول این محورها نیز باید چارچوبهای این رشته را
شناخت و سپس بعد از اشراف بر آن دست به دخل و تصرف و یا به اصطلاح خلاقیت
زد.
پس
نگاه دقیق و هوشمندانه به این هنر تخصصی با توجه به دسترسی راحت افراد به
دوربینهای حرفهای میتواند این حوزه در هنرهای تجسمی را با سرعتی بیشتر
در مسیر درست قرار دهد و پیش برد.
عکاسی
به عنوان یکی از رشتههای ریشهدار و پرطرفدار در کشور میتواند با جذب
آکادمیک علاقمندان به خود، مسیر رشد را زودتر سپری نموده و به جایگاهی که
شایسته آن است، نائل آید.