سیاوش کسرایی که 20 سال از درگذشتش میگذرد عمده شهرتش بهخاطر منظومه پرآوازه «آرش کمانگیر» است.
به گزارش بولتن نیوز، این شاعر پنجم اسفند سال 1305 در اصفهان چشم به جهان گشود و بهمن سال 1374 در پی بیماری در وین اتریش پس از جراحی قلب درگذشت و در گورستان مشاهیر این شهر به خاک سپرده شد.
کسرایی سرودن شعر را از جوانی آغاز کرد. او برای ادامه تحصیل از اصفهان به تهران آمد و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و علاوه بر کار اداری، در دهه 1350 به تدریس در چند دانشگاه هم پرداخت. از او علاوه بر شعر، مجموعه درسگفتارهایی درباره استادش، نیما یوشیج هم برجا مانده است.
از جمله آثار معروف کسرایی منظومه «آرش کمانگیر» است. فعالیتهای او تنها به سرودن شعر خلاصه نبود و وارد فعالیتهای سیاسی هم شد. این شاعر در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 ممنوعالقلم شده بود و در این مدت شعرهای خود را با نام مستعار چاپ میکرد که در نهایت نیز فعالیتهای سیاسیاش او را به ترک کشور مجبور کرد و باعث شد سالهایی را ابتدا در کابل و سپس در مسکو بگذراند.
مجموعه شعرهای «آوار»، «آرش کمانگیر»، «از خون سیاوش»، «سنگ و شبنم»، «با دماوند خاموش»، «خانگی»، «به سرخی آتش، به طعم دود»، «از قرق تا خروسخوان»، «تراشههای تبر»، «مهره سرخ»، «هوای آفتاب»، «ستارگان سپیدهدم»، «مهره سرخ» و «گزیده اشعار» از آثار منتشرشده این شاعرند.
همچنین کتابهای «ما در هوای مرغ آمین» (تحقیقی درباره معنای مرغهای شعرهای نیما یوشیج و گفتوگویی با احسان طبری درباره شعر) و «بعد از زمستان در آبادی ماه» (برای کودکان و نوجوانان) از دیگر آثار او هستند. مجموعههای «ستارگان سپیدهدم» و «مهره سرخ» نیز بهترتیب در سالهای 1989 و 1995 در لندن و وین منتشر شدهاند.
م. ا. بهآذین درباره «آرش کمانگیر» معتقد بود: «آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی است که در ایران به سبک نو و با دیدی نو سروده شده و از این نظر اثری راهگشاست. گوینده، که من به دوستی او افتخار دارم، در این راهگشایی تا آستانه کمال پیش رفته است. کسرایی خود را در چارچوب تنگ و رویهم فقیر داستان زندانی نکرده؛ بیش از داستانسرایی و شرح حرکات پهلوانی در تجسم حال و روح و محیط کوشیده است. تعابیر نغزش در نهایت باریکاندیشی است، و بیان سادهاش شادابی زندهای دارد که در اندیشه و احساس چنگ میاندازد. خواننده یا شنونده تا پایان نمیتواند از تأثیر این کلام سرشار از حقیقت و زیبایی بیرون برود.
اما مهدی اخوان ثالث نظری متفاوت ارائه داده و گفته است: من یک نسخه از «آرش کمانگیر» کسرایی دارم، که اگر آنرا ببینید، از مقدار حاشیههایی که بر آن زدهام، شگفتزده میشوید. این اثر آنچنان زبان حماسی ندارد و جز اول و آخر آنکه خوب است و انصافا بسیار زیبا، در بقیه آن زبان حماسی بهکار برده نشده است. زبان حماسی باید استحکام، درشتناکی و اعتلا داشته باشد و هر کلمهای با تمام معنا بهجای خود بنشیند و ما قادر به تعویض و قرار دادن چیز دیگری بهجای آن نباشیم، اما شعر کسرایی اینطور نیست.
او ادامه میدهد: این شعر بازیهایی با الفاظ دارد و زیباییهای قدمایی خاصی را هم بهکار برده است و در ضمن وزن آن نیز حماسی نیست. بههمین دلیل مردم آنرا بیشتر میپسندند. نکته دیگر اینکه درباره این شعر تبلیغ بیشتری شده است. مضمون بکر است. در «شاهنامه» بهصورت بسیار کوتاه و در اساطیر ما وجود دارد، اما کسرایی قصه را زیبا درست کرده است، بهگونهای که گیرایی و جاذبه دارد. نادرستی زبان آنرا تنها اهل فن میفهمند.
رضا براهنی نیز عقیده دارد: زمانیکه کسرایی پس از رجزخوانی آرش که بیشتر به شعارهای ایدئولوژیک شباهت دارد تا رجزهای اصیل میخواهد قصه حماسی آرش را به اوج برساند، عملا از روبهرو شدن با اوج روگردان میشود و فقط به گفتن حالتی رمانتیک اکتفا میکند. «آرش» کسرایی قهرمانی است که بهشکل رمانتیک و اجتماعی رجز میخواند، بهجای آنکه ذاتا یک قهرمان رجزخوان باشد. اغلب قسمتهای آرش، به یک انشای منظوم شباهت دارد. سمبولها فوقالعاده کلی است و اگر وزن را از شعر بگیریم، چیزی که از محتوای مطلب میماند، یک سرمقاله بسیار ساده درباره قصه آرش، با نتیجهای اجتماعی بهدست میآید.
او میافزاید: یکی دیگر از عیبهای بزرگ «آرش کمانگیر»، نبودن تداوم در آغاز سطرهای شعر از نظر وزنی است. گاهی سطرهایی از شعر کسرایی با فاعلاتن شروع میشود و گاهی با مفاعیلن. زبان و بیان کسرایی اشرافی است و بر ادبیات اشرافی گذشته شعر فارسی تکیه دارد. با وجود این نمیتوان سطرهای درخشان شعر کسرایی را در شعرهای کوتاهش و نیز در منظومه «آرش» نادیده گرفت. او در بعضی حالات وصفی تا حدی غنی است.
اما محمدرضا شفیعی کدکنی این منظومه را کوششی در بازخوانی و تحقیق درباره اساطیر ایرانی میداند و میگوید: با همه ایرادهایی که به نحوه سرودن آن گرفتهاند، نفس حادثه و اسطوره زمینه کامل دارد، زیرا هم مایه قومی و ملی دارد و هم حادثه غیرطبیعی در آن دیده میشود.
ازسوی دیگر، محمد حقوقی اشاره دارد که استفاده از داستانها و افسانههای گوناگون مثلا کلبهای و عمو نوروزی که قصه آرش میگوید و ...، آرزوی «آرشی» دیگر را میپروراند.
عبدالعلی دستغیب نیز میگوید: کسرایی برای نشان دادن دورهای از زندگی اجتماعی ما از افسانههای باستانی بهخوبی بهرهبرداری کرده است و از اینرو او را باید راهگشاینده منظومههای حماسی اجتماعی شعر نو پارسی دانست. این منظومهها شعرهایی هستند که موقعیت اجتماعی شعر را بهوضوح و نیرومندی آشکار میکنند.
هوشنگ ابتهاج هم علاوه بر اینکه معتقد است، مجموعه «خون سیاوش» کسرایی از آوازهای دلنشین و زمزمههای نازکانه خالی نیست، منظومه «آرش کمانگیر» را بزرگ و رشکانگیز معرفی میکند.
پینوشت: در نگارش این مطلب از کتابهای «خون سیاوش» (با مقدمه هوشنگ ابتهاج) و «آرش کمانگیر» (بههمراه تحلیلهای نویسندگان و منتقدان) استفاده شده است.