کد خبر: ۳۲۸۲۶۸
تاریخ انتشار:

چرا باید "بادیگارد" را با دقت تماشا کرد؟

فیلم ریتم بسیار خوبی دارد و هر چند وقت یکبار نه تنها خواب را از چشم مخاطب می رباید، بلکه مخاطب را شوک زده می کند، شعار نمی دهد، کاریکاتوری نیست، حرف انقلاب می زند و خوب روایت می کند.
گروه فرهنگ و هنر - سینما و تلویزیون: بادیگارد بار دیگر دغدغه های قدیمی ابراهیم حاتمی کیا را روی پرده برده است، همان دغدغه هایی که در موج مرده و آژانس شیشه ای و به نام پدر و حتی تا حدودی در گزارش یک جشن داشته است. بادیگارد مانند آژانس دعوای دو دیدگاه است، دعوای دو دیدگاه به انقلاب؛ تقابل دیدگاه "صرفا حفظ نظام" که نگران امنیت و حفاظت از اشخاص است و دیدگاه "نگران از انحراف آرمان ها" که نگران تبدیل محافظان شخصیت نظام به بادیگاردهای مزدور است، تقابل دیدگاه انقلابی ماندن و دیدگاه گذر از انقلاب و رسیدن به ثبات، تقابل دیدگاه وظیفه گرا و دیدگاه نتیجه گرا، تقابل دیدگاه کدخدامحور که نگران ناراحتی اروپایی ها و آمریکایی هاست و دیدگاه خدامحور که می گوید: "به درک"


به گزارش بولتن نیوز، بادیگارد هم مانند دیگر آثار ابراهیم حاتمی کیا به شکاف نسلی می پردازد، شکافی بین نسل اول و سوم، شکاف بین پدران و فرزندان، دختری که نمی خواهد همسرش شغل پدرش – حفاظت از شخصیت نظام – را داشته باشد، دامادی که در انتهای کار از ناملایمات با حاج حیدر دل گیر می شود و قصد رهایی از یگان حافظت را می گیرد، فرزند شهیدی که گلایه می کند که آنقدر سرگرم شدید که بزرگ شدن ما را ندیدید، شکایت می کند که حفاظت حیدر زندگی خصوصی او را مختل کرده، دختر جوانی که ریسک کار کردن و در خطر مرگ بودن را نمی پذیرد، مانند دختر حیدر.  و همه اینها یعنی نسل سوم شبیه نسل اول نیست، هر چند این نسل در فیلم آن قدر زلال و پاک است که در نهایت پای آرمانها مانده است، اما نه مانند پدرانشان، بلکه نوعی دیگر. بادیگارد تاکید می کند که در هر برهه ای هستند انسانهایی که از جان خود برای نظام بگذرند.


بادیگارد نقدهای ریز اجتماعی هم دارد، خودکشی و مصرف موادمخدر در قالب راضیه، معاون مدرسه ای که برای شاگردانش مادری می کند، به نمایش کشیده می شود.

نام گذاری ها هم در بادیگارد تا حد زیادی نمادین است، حاج حیدر ذبیحی، که ذبح می شود، قربانی می شود در سیستم و در زندگی و در نهایت به شهادت می رسد؛ دکتر صولتی، صاحب قدرت و نفوذ؛ راضیه زنی راضی و همراه و بساز؛ قیصری بازرس ویژه شورای عالی امنیت ملی که  نماد سیستم فلج امنیت کشور است و قیصروار از بالا به همه چیز نگاه می کند و نشسته بر صندلی برقی کنترلی اش خیال می کند همه چیز را در دست دارد؛ اشرفی که فقط دنبال وجهه و آبرو و خوب تمام شدن ماجراست، او دنبال گزارش فنی است و حیدر دنبال جواب خون های به ناحق ریخته شده در صحرای محشر.

قصه در بیابان و قلعه ای نیمه خراب آغاز می شود که دکتر صولتی معاون رییس جمهور به ناگاه به اصرار مشاور مشکوکش – که پرونده اش در مناطق آزاد در افکار عمومی باز است- بدون اطلاع قبلی در بیابانی فرود می آید و علی رغم تذکر حاج حیدر سرتیم حفاظت ابتدا جلیقه ی ضدگلوله را از تنش در می آورد و بعد با مردم وارد دیدار نزدیک چهره به چهره می‌شود.

هر چند حیدر انتحاری را شناسایی می کند و صولتی را به زمین می اندازد اما صولتی دست و پا می زند و بالا می آید و در اثر انفجار به شدت زخمی می شود. صولتی توسط مشاور مشکوکش اداره می شود، اختیاری از خود ندارد، و طبق خواسته مشاورش برنامه های مختلف عمومی و شاید پوپولیستی اجرا می کند، نامه می نویسد و ملاقات می کند.

حیدر دلش از رفتار سیاسی ها از جمله صولتی گرفته، نمی خواهد بادیگارد شخص باشد، می خواهد بادیگارد شخصیت نظام باشد، حیدر از رجایی و بهشتی تا خامنه ای را محافظت کرده ولی از سیاسی ها خسته شده و نمی خواهد مراقب پسر و دخترهای سیاسی ها باشد. حتی در صحنه بررسی بمب گذاری می گوید جانش را برای کسی می دهد که ارزشش را داشته باشد.

فیلم در مطب دکتر و با این جمله شروع می شود که حیدر می گوید: کی می تونم بخوابم؟ و در صحنه های بعدی بی خوابی حیدر را می بینیم و اینکه چفیه ای بر چشمانش می بندد تا بتواند استراحت کند، اما به ناگاه در صحنه ای که خبر شهادت صولتی از تلویزیون پخش می شود، حیدر را در خوابی عمیق، بدون چشم بند و همراه با خر و پف می بینیم.

میزانسن به طور عجیبی شگفت انگیز است،  برای مخاطبی که حیدر را خواب می بیند، حیدری که معتقد است اینقدر شخصیت سیاسی ها داریم که بتوانیم همه را جایگزین کنیم اما شخصیت علمی مان کم است. حاتمی کیا با زیرکی از این صحنه می گذرد و خیلی وارد نمی شود.

حیدر به دنبال مهندس میثم زرین است در حالی که معلق از خدمت است، در ماشین با راضیه همسرش شعر شهریار را زمزمه می کنند که  حیدربابا ، دوْنیا یالان دوْنیادى ، سلیماننان ، نوحدان قالان دوْنیادى ، اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنیادى ، هر کیمسَیه هر نه وئریب ، آلیبدى، (دنیا، دنیای دروغ است و هر چه به هرکس داده گرفته)و ضبط نوار را جمع می کند، همزمان بمب بر خودروی میثم چسبانده می شود.

حیدر، جان میثم را نجات می دهد، یکبار با کندن درب اتومبیل و جانفاشانی خود و راضیه همسرش در انفجار، بار دیگر هم میثم را تنگ در آغوش می گیرد و تمام گلوله ها را به جان خود می خرد و خود را سپر بلای میثم می کند تا جانش را فدای شخصیت های دهه نود نظام یعنی نابغه ها بکند و نشان دهد که برای حفظ شخصیت نظام از اهدای جان ابایی ندارد، اما خودش تشخیص می دهد که شخص کیست و شخصیت کیست و میثم هم در آغوش امن حیدر زنده می ماند.

فیلم ریتم بسیار خوبی دارد و هر چند وقت یکبار نه تنها خواب را از چشم مخاطب می رباید، بلکه مخاطب را شوک زده می کند، شعار نمی دهد، کاریکاتوری نیست، حرف انقلاب می زند و خوب روایت می کند، همه اینها یعنی دیدن دوباره ی یک ابراهیم حاتمی کیای انقلابی روی پرده سینما، حتی انقلابی تر از "چ".
منبع: خبرگزاری نسیم

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین