به گزارش بولتن نیوز به نقل از هنرآنلاین، در ادبیات کهن فارسی بسیاری از شاعران بنام و تراز اول دست کم چند شعر در مدح پیامبر اعظم (ص) دارند و به حتم در میان شعرشان، شعری برگزیده و دلنشین به حضرت محمد (ص) و مدح ایشان اختصاص دادهاند که از میان خیل عظیم شاعران کهن در این مجال اندک اشعاری از حافظ شیرازی، شیخ اجل، عطار، سنایی، مولانا، جامی، خواجو، محتشم و ناصر خسرو برگزیدهایم.
در این میان دو شعر از دوره مشروطه و معاصر اثر ملک الشعرای بهار و سهیل محمودی نیز میخوانید.
حافظ
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد / دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
طرب سرای محبت کنون شود معمور / که طاق ابروی یار منش مهندس شد
ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا / فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
بصدر مصطبهام ، مینشاند اکنون یار / گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
سعدی
ماه فرو ماند از جمال محمد (ص) / سرو نباشد به اعتدال محمد (ص)
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست / در نظر قدر با کمال محمد (ص)
وعده دیدار هر کسى به قیامت / لیله اسرى شب وصال محمد (ص)
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى / آمده مجموع در ظلال محمد(ص)
عرصه گیتى مجال همت او نیست / روز قیامت نگر مجال محمد (ص)
عطار
یک شبی در تاخت جبریل امین / گفت ای محبوب رب العالمین
صد جهان جان منتظر بنشستهاند / در گشاده دل بتو در بستهاند
هفت طارم را ز دیدارت حیات / تا برآیی زین رواق شش جهات
انبیا را دیده ها روشن کنی / قدسیان را جانها گلشن کنی
اول آدم را که طفل پیرزاد / برگرفت از خاک و لطفش شیر داد
مولانا
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست / ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست
ما بفلک بودهایم یار ملک بودهایم / باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست
خود ز فلک برتریم وز ملک افزون تریم / زین دو چرا نگذریم؟! منزل ما کبریاست
جامی
مصطفایی به صفای دو رخ و لعل تو آل / ابرو و خال سیاه تو هلال است و بلال
صورت بینی سیمین تو اشک نبی است / که رُخت گشته دو نیمه است ازو ماه مثال
طرف رویت به خط سبز بود لوح کلیم / که برو کرده یدالله رقم آیات جمال
سنایی
روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم / ای رای تو شمسالضحی وی روی تو بدرالظلم
مایه ده آدم تویی میوۀ دل مریم تویی / همشهری زمزم تویی یا قبلة الله فی العجم
دانم که از بیتاللهی شیری بگو یا روبهی / در حضرت شاهنشهی بوالقاسمی یا بوالحکم
خواجو
سده مرقوع شرعت عقل را اعلی الذری / برج اوادنی زرخسارت پر از بدر منیر
بر سپهر لی معالله عارضت ماهی تمام / آهوی مستت که دارد کحل ما زاغالبصر
حرفی از آیات تعظیمت رسول قد خلت / حلقه مفتول جعدت روح را حبلالمتین
ناصر خسرو
گزینم قرآن است و دین محمد / همین بود ازیرا گزین محمد
یقینم که من هردوان را بورزم / یقینم شود چون یقین محمد
کلید بهشت و دلیل نعیمم / حصار حصین چیست؟ دین محمد
محتشم کاشانی
از بس که چهره سوده تو را بر در آفتاب / بگرفته آستان تو را بر زر آفتاب
از بهر دیدنت چو سراسیمه عاشقان / گاهی ز روزن آید و گاه از در آفتاب
گرد سر تو شب پره شب پر زند نه روز / کز رشک آتشش نزند در پر آفتاب
گر پا نهی ز خانه برون با رخ چه مهر / از خانه سر به در نکند دیگر آفتاب
گرد خجالت تو نشوید ز روی خویش / گردد اگر چه ریگ ته کوثر آفتاب
ملکالشعرای بهار
ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب / کز برج دین بتافت یکی روشن آفتاب
بنمود جلوهای و ز دانش فروخت نور / بگشود چهرهای و ز بینش گشود باب
شمس رسل محمد مرسل که در ازل / از ما سوی الله آمده ذات وی انتخاب
تابنده بد ز روز ازل نور ذات او / با پرتو و تجلی بی پرده و نقاب
مهدی سهیلی
شگفتیخانه امالقری در انتظار روی او بود / شب جهل و ستمکاری به امید طلوع پایداری بود
سراسر دستگاه آفرینش اضطرابی داشت / و نبض کائنات از انتظاری دمبدم میزد
که امشب نیمهشب خورشید میتابد / ز شرق آفرینش دختر امید میتابد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com