کد خبر: ۳۱۲۷۹۷
تاریخ انتشار:

عدالت خدا

ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻌﺪﺍﺯ مﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘم و ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍ‌ی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ؛ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ‌ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ...
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ(ﻉ) ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟!

ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻋﺎﺩﻝ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ.. ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟!

ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻌﺪﺍﺯ مﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘم و ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍ‌ی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ؛ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ‌ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ..
ﻭ ﺍ‌ﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ‌ﺍﯾﻢ..

ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
که درب خانه‌ی حضرت داود(ع) را زدن، وايشان اجازهٔ ورود دادن..
ده نفر از تجار وارد شدن و هرکدام کيسه صد ديناری رو مقابل حضرت گذاشتن، و گفتن اينهارو به مستحق بدهيد.

حضرت پرسيد علت چيست؟؟؟

ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم ودکل کشتی اسيب ديد وخطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده‌ای طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد؛ و با آن قسمتهای اسيب ديده‌ی کشتی رو بستيم؛ ونذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم..

حضرت داود(ع) رو به آن زن کرد و فرمود:
خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم می‌نامی..؟!
اين هزار دينار رو بگير و معاش کن و بدان خداوند بر حال تو بيش از ديگران آگاه هست...

منبع: کانال تلگرام کانون مهدویت
برچسب ها: طناب ، عدالت ، خدا

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین