به گزارش بولتن نیوز به نقل از برهان، با هجرت رسول گرامی اسلام(ص) از مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، شرایط مساعد اجتماعی برای رشد و تعالی نفسانی مهاجرین و انصار فراهم گردید که منشأ حرکات و اثرات بزرگ سیاسی- اجتماعی در طول تاریخ شد. اما جامعه نوظهور دینی، همانند سایر جوامع دینی با مشکلات و نقاط ضعفی روبرو گردید که پس از گذشت سالهای متمادی، در واقعه کربلا خود را نشان داد. این نواقص از چند جهت قابل بررسی است: از طرفی، با تشکیل این حکومت دینی، زمینه بروز نفاق، ریا و ... در افراد ضعیفالایمان مساعد گردیده که طول حیات سیاسی آن بزرگوار، بارها با پدیده نفاق مبارزه شد.
از طرفی دیگر، با توجه به غزوات و سرایای گسترده شخص رسول الله(ص) در طول 11 سال حکومت نبوی و گرایش گسترده مردم شبهجزیره به اسلام به خصوص در سالهای پایانی حیات آن بزرگوار و ابتدایی بودن تصورات دینی در میان آنها، نهادینهسازی اخلاق و تربیت دینی در وجود تک تک آحاد جامعه اسلامی در طول حیات ایشان و پس از رحلت، توسط جانشین ایشان، بیش از پیش اهمیت یافت. اما با تشکیل سقیفه بنی ساعده و اجماع مهاجر و انصار بر خروج زعامت دینی و سیاسی از مدار حقیقی آن، شرایط جامعه اسلامی پس از رحلت رسول گرامی اسلام(ص) را به گونهای رقم زد که پس از 50 سال، واقعه فاجعه بار کربلا اتفاق افتاد و در سرتاسر جامعه اسلامی، آب از آب هم تکان نخورد. به عبارتی، شرایط به گونهای رقم خورد که شخصی مانند «حسین بن على (ع) ، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه مرکز وحى نبوى وضعیتى دید که هرچه نگاه کرد چارهاى جز فداکارى نداشت[1] »زیرا «بر اساس تحلیلهای تاریخی، آن روز جامعه [اسلامی] به طور عموم به سمت ... فساد درونى حرکت کرده بود»[2].؛ این امر از آن جهت اهمیت دارد که «روزگارى رهبر و پیغمبر جامعه اسلامى، از همان مکه و مدینه پرچم ها را مى بست، به دست مسلمان ها مىداد و آنها تا اقصى نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهاى شام مى رفتند؛ امپراتورى روم را تهدید مى کردند؛ آنها از مقابلشان مى گریختند و لشکریان اسلام پیروزمندانه بر مى گشتند ... روزگارى در مسجد و معبر جامعه ى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم مى خواند و مردم را موعظه مىکرد و آنها را در جاده هدایت با سرعت پیش مى برد.
ولى چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایى رسد و آن قدر از اسلام دور شدند که کسى مثل یزید بر آنها حکومت مىکرد؟!»[3]چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) ، در همان شهرى که او حکومت مىکرد، سرهاى پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطه ى بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایى بود که امیرالمؤمنین (ع) در بازارهاى آن راه مىرفت؛ تازیانه بر دوش مىانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهى از منکر مىکرد؛ فریاد تلاوت قرآن در «آناء اللیل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهری بود که پس از گذشت سالهایى نهچندان طولانى در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین علیه السلام را، با اسارت مى گرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیمارى اى وجود دارد که مىتواند جامعهاى را که در رأسش کسانى مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین (ع) بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیمارى، بیمارى خطرناکى است»[4].
البته این تغییر عمیق و شدید دورنی، معلول عوامل زیادی است که خود نیازمند بررسی جامع و دقیق می باشد. آنچه در این نوشتار بر آنیم، تحلیل اوضاع جامعه اسلامی بعد از رحلت تا زمان واقعه کربلا در سال 60 هجری قمری بر مبنای بیانات رهبر معظم انقلاب است. به طور کلی، اسلام نیز مانند هر پدیده اجتماعی دیگر، توسط خطرات داخلی و دشمنان خارجی مورد تهدید واقع می شود.
خطرات داخلی برخلاف خطرات خارجی، «مال خودىهاست. خودىها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگى، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانى شدن و بر اثر نگاه کردن به جلوه هاى مادى و بزرگ انگاشتن آن ها، ناگهان در درون، دچار آفت زدگى شوند [که] البته خطرش بیشتر از خطر اولى است»[5]. مطابق با نکته فوق، شرایط جامعه اسلامی و بیماریهای متناظر از زمان رحلت رسول گرامی اسلام (ص) تا زمان قیام امام حسین (ع) در سه سطح عوام، خواص و حکومت اسلامی قابل بررسی است. البته لازم به ذکر است، تقسیم بندی فوق و عوامل مرتبط با هر یک جامع و مانع نبوده و بعضاً یکدیگر را پوشش داده و خود علت دیگری هستند. لذا هر یک از سطوح فوق، به صورت جداگانه مورد بررسی قرار نگرفته و به صورت مجموعه گزاره های اجتماعی به هم پیوسته نگریسته شده است.
یکى از مسائلى که در جامعه اسلامی پس از رحلت نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله ظهور کرد، رواج فساد و فحشا بود که غیرت دینى و حساسیت مسئولیت ایمانى را گرفت. اینکه ما روى مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهى از منکر و این چیزها تکیه مىکنیم، یک علت عمدهاش این است که جامعه را تخدیر مىکند. همان مدینهاى که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامى بود، بعد از اندک مدتى به مرکز بهترین موسیقىدانان و آوازخوانان و معروفترین رقاصان تبدیل شد
دور شدن از ذکر و دعا و دنیاطلبی و پیروی از شهوتها
در زمان قیام امام حسین (ع) ، برههاى از زمان گذشته بود و دوران سختی هاى اولیه نهضت نبوی طى شده بود. در دوران خلفای راشدی نیز، فتوحاتى صورت گرفته و غنایمى به دست آمده بود.
وسعت سرزمینی قلمرو اسلام گسترده تر شده و دشمنان خارجى آن نیز، سرکوب شده بودند و به واسطه آن، غنایم فراوانى در داخل کشور توزیع گردید. از این لحاظ، برخی ثروتی رسیده و طبقه اى را تحت عنوان «اشراف» بوجود آورده بودند؛ «یعنى بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلعوقمع کرده بود، یک طبقه اشراف جدید در دنیاى اسلام به وجود آمد. عناصرى با نام اسلام، با سمت ها و عناوین اسلامى پسر فلان صحابى، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر در کارهاى ناشایست و نامناسب وارد شدند، که بعضى از اینها، اسم هایشان در تاریخ ثبت است ... وقتى مى گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنى این. یعنى افرادى در جامعه پیدا شوند که بهتدریج بیمارى اخلاقى مسرى خود دنیازدگى و شهوت زدگى را که متأسفانه مهلک هم هست، همینطور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتى، مگر کسى دل و جرأت یا حوصله پیدا مىکرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟!»[6].
یکى از مسائلى دیگری که در جامعه اسلامی پس از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) ظهور کرد، رواج فساد و فحشا بود که «غیرت دینى و حساسیت مسئولیت ایمانى را گرفت. اینکه ما روى مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهى از منکر و این چیزها تکیه مى کنیم، یک علت عمدهاش این است که جامعه را تخدیر مىکند.
همان مدینه اى که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامى بود، بعد از اندک مدتى به مرکز بهترین موسیقى دانان و آوازخوانان و معروف ترین رقاصان تبدیل شد؛ تا جایى که وقتى در دربار شام مىخواستند بهترین مغنیان را خبر کنند، از مدینه آوازهخوان و نوازنده مىآوردند! این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت؛ بلکه در همان حولوحوش شهادت جگر گوشهى فاطمه زهرا سلام الله علیها و نور چشم پیامبر و حتى قبل از آن، در زمان معاویه اتّفاق افتاد! بنابراین، مدینه مرکز فساد و فحشا شد و آقازادهها و بزرگزاده ها و حتى بعضى از جوانان وابسته به بیت بنى هاشم نیز، دچار فساد و فحشا شدند! بزرگان حکومت فاسد هم مى دانستند چه کار بکنند و انگشت روى چه چیزى بگذارند و چه چیزى را ترویج کنند. این بلیه، مخصوص مدینه هم نبود؛ جاهاى دیگر هم به این گونه فسادها مبتلا شدند»[7].
تحلیل فوق بر طبق آیه 59 سوره مریم است که میفرماید: « فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا» . به عبارتی قرآن، درد را به مسلمین معرفى مى کند. بر این اساس، دو عامل دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است و دنبالروی از شهوترانیها، عامل اصلى گمراهى و انحراف عمومى جامعه اسلامی است. به عبارتی، فراموش کردن خدا و جدا کردن حساب معنویت از زندگى و غفلت از توجه، ذکر، دعا، توسل و طلب از خدا و توکل به وی و دنیاطلبى، جمع آورى ثروت و مال و التذاذ به شهوات دنیا جامعه اسلامی را به چنان نقطهای سوق می دهد.[8]
لذا، «بخش مهمى از مشکلات اساسى دنیاى اسلام که به فاجعه کربلا انجامید، ناشى از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامى برخوردار بودند، یزید و ابن زیاد و عمر سعد و دیگران نمى توانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاک نچسبیده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمىبود، ممکن نبود حکومت ها ولو فاسد باشند؛ ولو بىدین و جائر باشند بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعه عظیمى؛ یعنى کشتن پسر پیغمبر و پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها وادار کنند. مگر این شوخى است؟! یک ملت، وقتى منشأ همه مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود»[9].
دنیاطلبی و فراموشی خدا، آرمانهای جامعه اسلامی را از میان میبرد. در چنین شرایطی، ارزش های مادی جایگزین ارزشهای معنوی خواهد شد و زمینه حکومت نااهلان را فراهم خواهد کرد. «اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه دیگرى جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد ... وقتى که معیارهاى خدایى عوض شود، هرکس که دنیاطلب تر است، هرکس که شهوتران تر است، هرکس که براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگتر است، هرکس که با صدق و راستى بیگانهتر است، بر سر کار مىآید ... اگر زرنگى و دست و پا دارى در کار دنیا و پشت هم اندازى و دروغ گویى و بى اعتنایى به ارزشهاى اسلامى ملاک قرار گرفت، معلوم است که کسى مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و کسى مثل عبید الله، شخص اول کشور عراق شود. همه ى کار اسلام این بود که این معیارهاى باطل را عوض کند»[10].
مقام معظم رهبری در تحلیل واقعه عاشورا: یک ملت، وقتى منشأ همه مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود.
نکتهای که قابل توجه این است که ظواهر و زیبایی دنیا به خودی خود، مذموم نیستند؛ بلکه هنگامی که مایه امتحان واقع میشوند و شخص را دلبسته خود میکنند، اموری نکوهیده تلقی میشوند. این مسئله در قبال همه مردم وجود دارد و مایه امتحان قرار میگیرد، اما لغزش یا عدم لغزش خواص جامعه، اثری به مراتب بیشتری بر جامعه خواهد گذارد. بر این اساس، جدای از اینکه مردم را به خواص و عوام و خواص را نیز به دو گروه «خواص طرفدار حق» و «خواص طرفدار باطل» تقسیم مى شوند، خواص طرفدار حق، خود نیز به دو گروه قابل دستهبندی هستند: 1. گروهی که میتوانند در لحظه امتحان از لذات دنیایی دست بردارند و 2. گروهی که در برابر امتحانات تاب و توان مقابله ندارند.
حال «اگر در جامعهاى، آن نوع خوب خواص طرفدار حق؛ یعنى کسانى که مىتوانند در صورت لزوم از متاع دنیوى دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه اسلامى به سرنوشت جامعه دوران امام حسین علیه السلام مبتلا نخواهد شد و مطمئناً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگر خواص طرفدار حق دلسپردگان به متاع دنیا. آنان که حقشناسند، ولى درعینحال مقابل متاع دنیا، پایشان مىلرزد در اکثریت بودند، وامصیبتاست ... وقتى خواص طرفدار حق، یا اکثریت قاطعشان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت مىدهند که فقط دنیاى خودشان برایشان اهمیت پیدا مىکند؛ وقتى از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر مىشوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمىایستند و از حق طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین بن على علیه السلام- با آن وضع- آغاز مىشود»[11]. به عبارتی، دوران قیام آن بزرگوار مصادف شده بود با کثرت خواص طرفدار باطل و در میان خواص طرفدار حق نیز، غلبه با دنیاطلبان بود.
اکنون مناسب است، به طور اجمالی فرآیند تبدیل خواص طرفدار حق زاهد به دنیاطلب را در شرایط آن روز جامعه اسلامی مورد بررسی قرار دهیم. «دوران لغزش خواص طرفدار حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد ... ابتدا سابقهداران اسلام اعم از صحابه و یاران و کسانى که در جنگهاى زمان پیغمبر شرکت کرده بودند از امتیازات برخوردار شدند، که بهرهمندى مالى بیشتر از بیتالمال، یکى از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوى آنها با سایرین درست نیست و نمىتوان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشت اول بود. حرکتهاى منجر به انحراف، اینگونه از نقطه کمى آغاز مىشود و سپس هر قدمى، قدم بعدى را سرعت بیشترى مىبخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفه سوم، وضعیت به گونهاى شد که برجستگان صحابه ى پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایهداران زمان خود محسوب مى شدند»[12].
این وضعیت، در دوران امیرالمؤمنین (ع) نیز دنبال شد. «یعنى در دوران آن حضرت، چون عدهاى مقام برایشان اهمیت پیدا کرد، با على در افتادند. بیست و پنج سال از رحلت پیغمبر مىگذشت و خیلى از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. نَفَس امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام نَفَس پیغمبر بود. اگر بیست و پنج سال فاصله نیفتاده بود، امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام براى ساختن آن جامعه مشکلى نداشت. اما با جامعهاى مواجه شد که: «[جعلوا] مال الله دولا و عباد الله خولا و دین الله دخلا بینهم»[13]»[14]. جامعهاى است که در آن، ارزشها تحتالشعاع دنیادارى قرار گرفته بود. جامعهاى است که امیرالمؤمنین (ع)، وقتى مى خواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشکلات و دردسر برایش دارد! خواص دوران او خواص طرفدار حق یعنى کسانى که حق را مىشناختند اکثرشان کسانى بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح مىدادند! نتیجه این شد که امیرالمؤمنین (ع)بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عمر چهار سال و نه ماه حکومت خود را دائماً در این جنگها گذراند و عاقبت هم به دست یکى از آن آدمهاى خبیث به شهادت رسید
پس از ایشان، با توجه به تداوم شرایط وخیم جامعه اسلامی در زمان حکومت علوی، امام حسن علیه السلام نیز نتوانستند بیش از 6 ماه حکومت کنند. از آنجا که خواص جامعه او را تنها گذاشتند و ایشان میدانستند به علت غلبه انحطاط اخلاقى زیادى که بر آنها حاکم است، خواص نخواهند گذاشت که دنبال خون او را بگیرند، مجبور به صلح با معاویه گردید. «مىدانست که اگر با همان عدهى معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، تبلیغات، پول و زرنگىهاى معاویه، همه را تصرف خواهد کرد و بعد از گذشت یکى دو سال، مردم خواهند گفت، امام حسن علیه السلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد. لذا، با همه سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا مىدانست خونش هدر خواهد شد»[15].
همچینی وقتى امام حسین (ع) قیام کرد، با آن عظمتى که در جامعهى اسلامى داشت بسیارى از خواص به وی مراجعه نکرده و یاری نرساندند. «در بین آنها، حتى شیعیان زیادى هستند که امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام را قبول دارند و او را خلیفه اول مىدانند. اما همه این ها، وقتىکه با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه مىشوند و مىبینند بناست جانشان، سلامتىشان، راحتىشان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس مىزنند! اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو مىکنند»[16].
اگر در جامعهاى، آن نوع خوب خواص طرفدار حق؛ یعنى کسانى که مىتوانند در صورت لزوم از متاع دنیوى دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه اسلامى به سرنوشت جامعه دوران امام حسین علیه السلام مبتلا نخواهد شد و مطمئناً تا ابد بیمه است.
ترس از بذل جان در راه آرمانهای اسلامی
مسلمانان در صدر اسلام برای اعتلای کلمه الله، از بذل جان، مال و ... دریغ نمیکردند و در این زمینه، از یکدیگر سبقت نیز میگرفتند. اما شرایط جامعه اسلامی پس از 50 سال به گونهای شد که صحابه و تابعین آنها، از ترس بذل جان، فرزند رسول خدا را تنها گذاشتند.
«آنجا که بزرگان مىترسند، آنجا که دشمن چهره بسیار خشنى را از خود نشان مىدهد، آنجا که همه احساس مىکنند اگر وارد میدان شوند میدان غریبانهاى آنها را در خود خواهد گرفت؛ آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته مىشود. در تمام دنیاى اسلامى آن روز ... کسى که این تصمیم، عزم و جرأت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین بن على (ع) بود. بدیهى بود که وقتى مثل امامحسینى حرکت و قیام کند، عدهاى از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگرچه آن ها هم، وقتى معلوم شد که کار چقدر سخت است و چقدر شدت عمل وجود دارد، یکىیکى از دور آن حضرت پراکنده شدند»[17].
البته ترس بزرگان و خواص از بذل جان در راه عقاید و آرمانهای جامعه اسلامی که خود، معلول عوامل دیگری است که از غالب شدن دنیاطلبی و عافیت طلبی برآمده است. «کسانى که هر یک مىتوانستند جمعیتى را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذرى، از میدان خارج شدند و گریختند! ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور؛ عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقىمانده از صحابه و تابعین یک طور ... شخصیت هاى معروف و نام و نشاندار و کسانى که مىتوانستند تأثیرى بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام یک طور از میدان خارج شدند»[18]. این در حالى بود که در وادی سخن، افراد فوق داعیه دفاع از اسلام را داشتند؛ اما به هنگام عمل و مشاهده شدت عمل حکومت، هر کدام به گوشه اى فرار کرده و امام حسین (ع) را در صحنه تنها گذاشتند. «حتى براى اینکه کار خودشان را توجیه کنند، خدمت حسین بن على (ع) آمدند و به آن بزرگوار اصرار کردند که آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید»[19].
در میان آنهایى که با امام حسین علیه السلام، حرکت نکردند و نرفتند، آدمهاى مؤمن و متعهد وجود داشت. اینطور نبود که همه، اهل دنیا باشند ... اما تکلیف را نمىفهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمىدادند؛ دشمن اصلى را نمىشناختند و کار اصلى و محورى را با کارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مىکردند.
اشتباه در تشخیص وظیفه دینی
در طول تاریخ، یکى از نقاط آسیبپذیر جامعه اسلامی، خطای محاسباتی در تشخیص اهم و مهم وظایف دینی بوده است؛ یعنى مسلمانان چه در سطح عوام و چه در سطح خواص جامعه ، در برههاى از زمان دچار اشتباه شدهاند و در درک مسائل اصلى و پرداختن به آن دارای نقص بودهاند. از زمان رحلت پیامبر اسلام (ص) و در زمان خلافت امیرالمؤمنین و امام حسن (ع) ، همواره تشخیص نادرست تکلیف، جامعه اسلامی را از مسیر حقیقی آن خارج کرده است. بر اساس تحلیلهای تاریخی، جامعه اسلامی در زمان قیام امام حسین (ع) نیز از چنین بیماری رنج میبرده است. «در همان زمان حرکت اباعبدالله (ع) ، کسانى بودند که اگر با آنها در باب این قضیه صحبت مىشد که اکنون وقت قیام است و مىفهمیدند که این کار، به دنبال خود مشکلات و دردسرهایى دارد، به تکالیف درجه دو مىچسبیدند؛ کما اینکه دیدیم، عدهاى همین کار را کردند. در میان آنهایى که با امام حسین(ع) ، حرکت نکردند و نرفتند، آدمهاى مؤمن و متعهد وجود داشت. اینطور نبود که همه، اهل دنیا باشند ... اما تکلیف را نمىفهمیدند؛ وضعیت زمان را تشخیص نمىدادند؛ دشمن اصلى را نمىشناختند و کار اصلى و محورى را با کارهاى درجه دو و درجه سه، اشتباه مى کردند»[20].
همچنین، بسیارى از مسلمانان دوران اواخر شصتساله بعد از حادثه هجرت، تحلیل درستى از حوادثى که مىگذشت، نداشتند. از آنجا که چنین تحلیل را نداشتند، عکسالعمل مناسب متناظر با آن را نیز انجام ندادند. لذا میدان برای کسانى که قصد انحراف در مسیر امت اسلامى داشتند، باز بود[21].
فقدان روحیه مسئولیتپذیری
یکی دیگر از بیماریهایی که در میان خواص جامعه اسلامی شیوع یافت، کاهش روحیه مسئولیتپذیری و افزایش تنبلی اجتماعی در قبال مسائل مختلف سیاسی جهان اسلام بود. بسیاری از بزرگان آن زمان جامعه اسلامی، به علت همهگیر شدن روحیه رفاهزدگی و عافیتطلبی، در برابر معضلات و فسادهای اجتماعی و دستگاه حکومتی، سکوت اختیار کرده و بلکه، در مواردی همراهی میکردند. «چرا مىگوییم روحیه مسئولیت پذیرى مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین (ع) ، از مدینه که مرکز بزرگ زادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفاى صدر اسلام، همه اینها در مدینه جمع بودند و هیچکس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخى، به امام حسین (ع) کمک کند. پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین (ع) ، خواص هم حاضر نبودند قدمى بردارند»[22].
فقدان روحیه مسئولیتپذیری در بین مردم و بی تفاوتی نسبت به فساد درون جامعه، تنهایی خاندان اهل بیت (ع) به هنگامه قیام را به همراه داشت. به طوری که، «در هیچ حادثهاى از حوادث خونبار صدر اسلام، به اندازه حادثه کربلا، غربت و بىکسى و تنهایى وجود نداشته است. این، تاریخ اسلام است. هر کس مىخواهد نگاه کند. بنده دقت کردم: هیچ حادثهاى مثل حادثهى کربلا نیست؛ چه در جنگهاى صدر اسلام و جنگهاى پیغمبر و چه در جنگهاى امیرالمؤمنین»[23].
یکی دیگر از بیماریهایی که در میان خواص جامعه اسلامی شیوع یافت، کاهش روحیه مسئولیتپذیری و افزایش تنبلی اجتماعی در قبال مسائل مختلف سیاسی جهان اسلام بود. بسیاری از بزرگان آن زمان جامعه اسلامی، به علت همهگیر شدن روحیه رفاهزدگی و عافیتطلبی، در برابر معضلات و فسادهای اجتماعی و دستگاه حکومتی، سکوت اختیار کرده و بلکه، در مواردی همراهی میکردند.
انحراف حکومت و حاکم اسلامی
به طور کلی انحرافات اجتماعی دو منشأ و محل بروز مییابند: مردم و حکومت ها. در حالت نخست احکام دین از بین نمیرود و در صورت وجود حاکم صالح، امکان اصلاح عمومی نیز وجود دارد. اما در حالت دوم که «حکومتها هم [به همراه مردم] فاسد مى شوند، علما و گویندگان دین هم فاسد مى شوند! از آدمهاى فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمى شود. قرآن و حقایق را تحریف مىکنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مىکنند! خطى را که اسلام مثلاً به این سمت کشیده است، صدو هشتاد درجه به سمت دیگر عوض مى کنند»[24]. در این حالت، به فسادی که از دورن یک نظام سیاسی نشئت گرفته و آنگاه جنبه عمومیت مییابد، فساد سازمانیافته گفته میشود.
شکلگیری این نوع از فساد در درون جامعه اسلامی را میتوان در دوران خلافت خلیفه اول و دوم و اوج آن را در زمان زعامت خلیفه سوم مشاهده کرده که البته، با قتل وی نیز پایان نیافت. فرستادگان او به سرزمین شامات که جملگی از نوادگان امیه بودند، در تأسی به خلیف سوم، نوع خاصی از اسلام که به «اسلام سلطنتی» موسوم بود را پای نهادند. این نوع از انحراف اجتماعی که نهایت انحراف جامعه اسلامی بود، در دوران امامت امام حسین (ع) با به تخت نشستن یزید، زمینه قیام را فراهم کرد. زیرا، «در جوامعى که انحراف به حدى پیش مىآید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفى دارد. خدا انسان را در هیچ قضیهاى بىتکلیف نمىگذارد. پیغمبر، این تکلیف را فرموده است قرآن و حدیث گفتهاند اما پیغمبر که نمىتواند به این تکلیف عمل کند. چرا نمىتواند؟ چون این تکلیف را آن وقتى مىشود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد.
جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که، به آن شکل منحرف نشده است. در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگر چه خیلى از نشانههاى آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدى نرسیده است که خوف تبدیل کلى اسلام وجود داشته باشد»[25]
اما شرایط قیام در زمان پس از معاویه فراهم گردید. زیرا «بعد از معاویه کسى به حکومت رسیده است که حتى ظواهر اسلام را هم رعایت نمىکند! شُرب خَمر و کارهاى خلاف مى کند. تعرضات و فسادهاى جنسى را واضح انجام مىدهد. علیه قرآن حرف مىزند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر رد دین مىگوید و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمىخواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقهمند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلکه با عمل خود، مثل چشمهاى که از آن مرتب آب گندیده تراوش مى کند و بیرون مىریزد و همه دامنه را پر مىکند، از وجود او آب گندیده مىریزد و همه جامعهى اسلامى را پر خواهد کرد! حاکم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاکم، در رأس قله است و آنچه از او تراوش کند، در همانجا نمىماند برخلاف مردم عادى بلکه مىریزد و همه قله را فرامىگیرد.*
پی نوشت ها:
[1] بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام، 22/4/1371
[2] بیانات در دیدار سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی به مناسبت سوم شعبان، 6/11/1371
[3]بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام، 22/4/1371
[5] بیانات در دیدار سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی به مناسبت سوم شعبان، 6/11/1371
[7]بیانات در جمع فرماندهان، مسئولان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و نیروى انتظامى و جمعى از جانبازان انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار، 15/10/1374
[8]بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام، 22/4/1371
[9] بیانات در دیدار کارکنان «وزارت آموزش و پرورش»، «سازمان بهزیستى» و «سازمان تأمین اجتماعى»، 23/4/1372
[10]بیانات در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دستههاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام، 22/4/1371
[11] بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله صل الله علیه و آله، 20/3/1375
[13] ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله (1404)، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج 3، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، ص 56
[14]بیانات در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله صل الله علیه و آله، 20/3/1375
[17] بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار قشرهاى مختلف مردم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، 10/4/1371
[20] بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار علما و روحانیان، 7/5/1371
[21] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار جمعى از مردم قم به مناسبت قیام نوزدهم دى، 19/10/1387
[22] بیانات در دیدار سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی به مناسبت سوم شعبان، 6/11/1371
[23] بیانات به مناسب «روز پاسدار»، در جمع هزاران تن از اعضاى سپاه پاسداران و «یگان ویژهى نیروى انتظامى»، 26/10/1372
[24] بیانات در خطبههاى نماز جمعه، 19/3/1374
[26]همان
منابع
1. خامنهای، سیدعلی، نرمافزار حدیث ولایت: مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای مد ظله العالی، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی: مؤسسه پژوهشی- فرهنگی انقلاب اسلامی
2. 72 سخن عاشورایی (از بیانات حضرت آیتالله العظمی خامنهای مد ظله العالی رهبر معظم انقلاب اسلامی، به کوشش: علیرضا مختارپور قهرودی (1390)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی (وابسته به مؤسسه پژوهشی- فرهنگی انقلاب اسلامی)