گروه بین الملل- از موقعی که بحران سوریه توسط برخی کشورهای منطقه و شماری از کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا کلید زده شد همواره دو جبهه وجود داشته است.
1- جبهه اول که بر ضرورت حذف اسد تاکید کرده و اصولا بحث های انسانی و مبارزه با تروریسم اهدافی هستند که در سایه هدف اول یعنی سرنگونی نظام مورد توجه قرار نگرفتند.
2- جبهه دوم که بر ضرورت حل بحران سوریه و تامین خواسته های مردم و مبارزه با تروریسم تاکید می کند.
به گزارش بولتن نیوز، تجربه 4 سال گذشته نشان داده است که جبهه اول با فراموش کردن تمام اصول انسانی و حقوقی از یک سو و حذف جبهه دوم از سوی دیگر، مبنا را بر تغییر سیستم سیاسی سوریه قرار داد که در این استراتژی اگر نتیجه می داد این تنها تروریستها بودند که بر دمشق حاکم می شدند.در این استراتژی که مبنای آن سقوط جبهه مقاومت بوده است گروههایی مورد حمایت غرب و عربستان و ترکیه و قطر و امارات قرار گرفتند که در فلسفه فکری و رفتاری خود خشونت و سربه نیست کردن مردم سوریه سرلوحه کارهای آنها شده بود.آیا طبقا و حما و کوبانی را فراموش کرده اید؟
تجربه این جبهه به سرکردگی آمریکا بسان عراق از بین بردن تمام ساختارها و زیربناهای سیاسی و اداری سوریه بود اما دست این جبهه از قبل برای مردم منطقه رو شده بود.
آنچه در این بین برای این جبهه مطرح نبود خواسته های مردم سوریه بود، آنها در تمام نشست های 4 سال گذشته خود مردم واقعی را از صحنه حذف کردند و کوشیدند یک ایده را بر تمام مردم سوریه تحمیل کنند، آنها حتی کشورهای منطقه را که خواستگاه تاریخی در سوریه دارند بنام ایران هراسی تلاش کردند از صحنه معادلات حذف کنند.
در نتیجه این ایده گروههای تروریستی و تکفیری قدرت گرفتند و بلای جان مردم سوریه شدند.
میلیونها آواره و هزاران کشته محصول این تفکر بود، آنها اسراء را گرفتند و سر بریدند و خون همه را حلال کردند و حتی به مخالفان هم کیش خود نیز رحم نکردند.
وقتی اراده مقاومت باردیگر خود را بر روی زمین تثبیت کرد کاسه چه کنم برداشتند و از در مشارکت دادن ایران در نشست های مرتبط به سوریه برآمدند.
در حقیقت حضور ایران چند پیام مهم داشت؛ 1- ایران علیرغم تبلیغات دشمنان مقاومت در این اجلاس شرکت کرد تا از اراده مردم سوریه برای حل سیاسی بحران سوریه دفاع کند و نشان دهد که جبهه مقاومت مبنایش را نه بر ویرانی بلکه بر ساخت بنیادهای سیاسی و اداری سوریه قرار داده و مخالف جدی ویرانی سوریه برای از بین بردن مقاومت است.
2- ایران با حضور خود بار دیگر بر ایده مبارزه با تروریسم تکفیری تاکید کرد و نشان داد که هنوز از این ایده دفاع می کند، در حقیقت این مشارکت یا حضور، تاکید سیاسی مجدد بر راه اشتباهی است که جبهه ضد سوریه برگزیده است.
3- این حضور نشان می دهد که جبهه مقاومت تنها بر پیروزی بوسیله سلاح نمی اندیشد بلکه در کنار مقاومت از راهکارهای سیاسی نیز غافل نمی شود تا دستاوردها حفظ شوند، در نقطه مقابل می بینیم که کشورهای منطقه بخصوص عربستان و امارات و ترکیه تنها و تنها بر یک طبل می کوبند، طبلی که صدای ناخوشایندش برای مردم سوریه پیام خشونت و خونریزی دارد.
4- اگرچه کشورهای یاد شده تلاش کردند ابتدا مانع از حضور ایران شوند و وقتی در این راه شکست خوردند تلاش کردند این نشست ها را بدون نتیجه نشان دهند اما واقعیت غیر از این است، جهان سوریه تک صدایی نیست و صدای غالب، صدای مردم سوریه است که توسط ایران در وبن طنین انداز شد و ابعاد سیاسی و صلح جویانه خود را نشان داد.
با احتساب این شرایط قطعا این نشست برای تفکر تمامیت خواه و انحصار طلب ضد مردم سوریه شکست بزرگی محسوب می شود، چون در تمام سالهای گذشته آنها پول و اعتبار خود را در گرو تروریستها قرار دادند تا به قیمت سلاخی مردم سوریه جبهه مقاومت را با شکست روبرو سازند.
در 4 سال گذشته دروازه های ترکیه به روی تروریستها باز بود و پول مردم آمریکا و کشورهای اروپایی هم تبدیل به سلاح می شد و در اختیار تروریستها قرار می گرفت، انتقال مستقیم سلاح توسط هلیکوپترهای غربی به تروریستها فراتر از اجلاس سری رفت و در رسانه ها بازتاب پیدا کرد، اما حقیقت طیف های رادیکال این است که این گروهها می توانند چاقویی باشند که دسته خود را می برند و آنها نشان دادند به عنوان گروههای تروریستی می توانند منافع حامیان خود را هم در خطر قرار دهند، لذا برای کنترل هم که شده نیاز به نقش ایران پیدا کردند چون اگر بیشتر از این اتفاق می افتاد آبروربزی بیشتر از این می شد.اما سوال این است که آیا ایران موظف به تامین امنیت و جلوگیری از آبروریزی این کشورهاست؟ قطعا پاسخ این سوال منفی است اما پرهیز از حضورهای سیاسی دست آخر به ضرر مردم سوریه تمام می شود و ضروری است دستاورد مقاومت با مذاکره و بر سر میز گفتگو تضمین شود.
در مجموع می توان گفت نشست وین سرآغازی مهم برای جبهه دومی است که از همان ابتدا با نفی خشونت بر راههای سیاسی تاکید می کرد و تصریح داشت که راه حل بحران سوریه نه از راه حاکم کردن تروریستها بر سوریه بلکه از راه سیاسی و تامین خواسته مردم این کشور عملیاتی است.
اگر اکنون دمشق سقوط می کرد چه آینده ای برای منطقه قابل پیش بینی بود ؟ تفکری منطقی در خصوص تبعات این احتمال وجدان هر انسانی را به لرزه درمی آورد چون تنها تصور ممکن راه انداختن جوی خون در سوریه است.
خوب است بیاندیشیم آیا گروهی که نه تنها علویها، بلکه کردها، سریانی ها، دروزی ها و مسیحیان و تمام مردم سوریه غیر از خود را تکفیر می کند و مرگش را واجب چه بر سر مردم سوریه و بعد از آن بر منطقه می آورد؟ آیا کسانی که ضمیری بیدار دارند به پاسخ این سوال اندیشیده اند؟
پس می توان گفت حضور ایران به عنوان فرمانده جبهه مقاومت نه در دمشق و حلب و حما بلکه در وین و هر کجای دیگری که باشد پیروزی برای نه اسد بلکه برای مردم صلح طلب سوریه به شمار می رود.
--