کد خبر: ۳۰۰۰۰۶
تاریخ انتشار:
بازخوانی قیام اباعبدالله (ع) با مرور کتاب آه؛

امام مدینه را بعد از زیارت قبر برادر و نوشتن وصیت وداع گفتند

کتاب آه شامل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس‌المهموم» که اغلب نقل‌های صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزء جزء حادثه شهادت امام حسین (ع) را از 6 ماه قبل از عاشورا تا چند ماه بعد از آن روایت می‌کند.
گروه ادبیات، نشر و رسانه: به مناسب فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری اباعبدالله حسین (ع) مروری مختصر بر صفحات 22، 23 و 24 کتاب آه داشتیم که در ادامه تقدیم میشود.

امام مدینه را بعد از زیارت قبر برادر و نوشتن وصیت وداع گفتند

به گزارش بولتن نیوز، کتاب آه شامل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس‌المهموم» که اغلب نقل‌های صحیح مقاتل و کتب تاریخ را در خود گرد آورده و جزء جزء حادثه شهادت امام حسین (ع) را از 6 ماه قبل از عاشورا تا چند ماه بعد از آن روایت می‌کند.

حسین آماده آن شد که از مدینه بیرود رود. سوی قبر مادرش رفت و او را وداع کرد. آنگاه سوی قبر برادرش حسن رفت.

پس دوات و کاغذ خواست و این وصیت بنوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
این آن چیزی است که وصیت کرد حسین بن علی بن ابی طالب به برادرش محمد، معروف به ابن حنفیه، که حسین گواهی میدهد هیچ معبودی نیست جز خدای یگانه -که او را انباز و شریکی نیست- و آنکه محمد بنده و فرستاده اوست؛ دین حق را آورده است از نزد حق و اینکه بهشت و دوزخ حق است و قیامت آمدنی است -شکی در آن نیست- و خداوند بر می انگیزاند کسانی را که در قبورند.

و من بیرون نیامدم برای تفریح و اظهار کبر، و نه برای فساد و ظلم. خارج شدم برای اصلاح امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر خواهم و به سیرت جد و پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم.
پس هر که مرا قبول کند، خداوند سزاوارتر است به حق و هر کس ردم کند، صبر می کنم تا خدا میان من و این قوم به حق حکم کند و او بهترین حکم کنندگان است.
این وصیت من است به تو ای برادر.

امام مدینه را بعد از زیارت قبر برادر و نوشتن وصیت وداع گفتند

پس این نامه بچیپید و به خاتم خویش مهر کرد و آن را به برادرش محمد داد و با او وداع کرد.

ام سلمه نزد او آمد و گفت:
«ای فرزند! مرا اندوهگین مساز به رفتن سوی عراق. از جد تو شنیدم می گفت: «فرزند من حسین در زمین عراق کشته میشود، موضعی که آن را کربلا می گویند.»
حسین با او گفت: «ای مادر! به خدا سوگند که من هم آن را می دانم و من -لامحاله- کشته میشوم و گریزی از آن نیست. 
و سوگند به خدا، آن روزی که کشته میشوم را میدانم و آن کس که مرا میکشد، می شناسم و آن زمینی که در آن دفن میشوم. و هر کس از اهل بیت و خویشان و شیعیان من که کشته شود همه را میشناسم و اگر خواهی ای مادر، قبر و مضجع خود را به تو بنمایم.» 

حسین سوی کربلا اشاره کرد:
پس زمین پست شد تا مدفن و جای سپاه و جای ایستادن و شهادت خویش را به او نمود. در این هنگام ام سلمه سخت بگریست و کار را به خدا گذاشت.

و حسین با ام سلمه گفت:
«ای مادر! خدای عزوجل خواسته است که حرم و کسان و زنان مرا آواره بیند و کودکان مرا سربریده و مظلوم در قید و زنجیر بسته بیند که آنها استغاثه کنند و یار و یاوری نیابند.»

ام سلمه گفت:
«نزد من تربتی است که جد تو به من داده است و آن در شیشه ای است.»
حسین گفت:
«به خدا قسم که من کشته شوم. هرچند به عراق نروم مرا می کشند»
آنگاه تربتی بر گرفت و در شیشه نهاد و به ام سلمه داد و گفت:
«آن را با شیشه جدم در یک جای نه. وقتی خون شدند، بدان من کشته شده ام.»
منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین